شهیدی که با گذشت سه ماه از پهلویش خون تازه جاری بود

سردار شهید محمد اسلامی نسب در روستای لایزنگان داراب متولد شد. کسی که فرمانده گردان امام رضا (ع) بود و در چهارم دیماه سال 1365 در محور شلمچه عملیات کربلای 4 به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید بزرگوار با آغاز جنگ تحمیلی وارد عرصه جهاد در سرزمین خوزستان شد و تا لحظه شهادت به مبارزه با دشمنان پرداخت.

در طول این مدت در عملیات های مختلفی شرکت کرد و از ناحیه چشم مجروح شد. در عملیات والفجر 8 با سمت فرماندهی گردان امام رضا (ع) به خط رفت و در اثر پخش مواد شیمیایی دچار مصدومیت شد.

محمد علاقه قابل ستایشی به حضرت صدیقه کبری (س) داشت و بدین جهت او را سردار زهرایی (س) می خواندند و سرانجام در عملیات کربلای 4 با رمز یا زهرا (س) در حالی که فرماندهی گردان امام رضا (ع) از لشکر 19 فجر را بر عهده داشت در سن 32 سالگی در سال 1365 شهید شیرین شهادت را نوشید.

از او 5 فرزند به یادگار ماند. پیکرش را به دنبال عملیات کربلای 5 به شیراز انتقال دادند و در گلزار شهدای شیراز به خاک سپردند.

سردار غلامحسین غیب پرور فرمانده کنونی سپاه فجر و همرزم شهید اسلامی نسب ناگفته های شنیدنی از عملیات کربلای 4 و نحوه شهادت این شهید دارد.

عملیات کربلای 4 در شب های سرد زمستان خوزستان که سرمایش به استخوان می زد انجام شد. قبل از عملیات بچه های رزمنده که بیشترشان غواصان بودند در یک آبگیر تمرین غواصی می کردند به طوری که وقتی از آب بیرون می آمدند فک هایشان به هم می خورد و بدن هایشان کبود بود. منطقه کربلای چهار وسیع بود، یک طرف آن به بچه های لشکر المهدی قهرمان و طرفی دیگر نیز به لشکر 19 فجر منتهی می شد.

آنجا طوری بود که سیم های خاردار حلقوی آن هم به تعداد بسیار زیادی در فاصله های 10 ها کیلومتری به هم پیوسته بودند و بین اینها نیز کانال هایی عمیق بود که میدان جنگ ساخته شده بود. کانال های عمیق شاید عرض 8 متر و عمق 9 متری داشتند و مالامال از مین و سیم های خاردار، نمی دانستیم چه دست و قدرتی بود که جوانان 18 و 20 ساله از این موانع عبور می کردند. عملیات شروع شد، بچه های تخریب راه را بازکرده بودند و نوار سفیدی را کشیده بودند اما طناب معبر سفید در شل ها گم شده بود و خود بچه ها روی مین ها می رفتند. خیلی شب سخت و فوق العاده ای بود.

برخی غواص بودند که قرار بود بعد از کمی حرکت به جلو سوار قایق شوند و عملیات را ادامه دهند، دشمن هم مرتب منور می انداخت تا منطقه را با نورافشانی زیر نظر داشته باشد. بچه های غواص باید آرام آرام می رفتند تا موج ایجاد نشود و شرایط طوری بود که حق سرفه کردن هم نداشتند. بچه ها وقتی در آن شب سرد در آب راه می رفتند تا گردن در آب بودند. در ادامه مسیر که گویی قبلا شانه راه بوده و آب آنجا را فراگرفته بود یک دفعه زیرپای بچه ها خالی می شد و تمام قد زیر آب می رفتند.

دل در دل بچه ها نبود، ما پشت بی سیم بودیم و نمی توانستیم خوب حرف بزنیم. اصلا نمی شد آشکارا حرف زد. همه در این فکر بودیم بچه ها چه می شوند. بچه ها بعد از این آب باید بالای خاکریز می رفتند تا درگیری آغاز شود، اما شرایط خیلی سخت بود به خصوص برای بچه های غواص، وقتی پا می گذاشتند که از خاکریز بالا روند،پاهایشان لیز می خورد.

رزمندگان لشکر 19 فجر تنها لشکری بودند که توانستند اهداف خود را به خوبی اجام دهند و چون یگان های دیگر با مشکل مواجه شده بودند مجبور به بازگشت عقب شدیم. قبل از مقر ابوذر در بوبیان دو مقرر دیگر بود، سردار اسلامی نسب را آنجا شهید کردند و وقتی خبرش رسید همه احساس کردیم ضایعه بزرگی به گردان وارد شد. صبح آن روز گفتند نشد شهید را به عقب بیاوریم.

شهید ابراهیم موحود هم در انتهای پنج ضلعی آنجایی که وارد کانال اصلی می شدیم روی مین رفته و از وسط دو نیم شده بود.

اسرا بعد از سه ماه جای شهدای ما را لو دادند؟!

سردار غیب پرور ادامه خاطره خود را از پیدا شدن پپکر مطهر شهدای کربلای 4 به ویژه شهید اسلامی نسب اشاره کرد و گفت: تعدادی اسیر در کربلای 5 گرفتیم. گفتیم جای بچه های ما کجاست؟ هر چه سوال می کردیم جوابمان را نمی دادند و می گفتند نمی دانیم.

فکر می کردیم سماجت می کنند و نمی خواهند همکاری کنند، مرتب قسم می خوردند و می گفتند نمی دانیم. تا سه ماه اسرا را نگه داشتیم، بعد از سه ما گفتیم اسرا را تحویل دهیم. آنان را سوار ماشین وانتی که داشتیم کردیم. بین مسیر یکی از این عراقی ها روی سر کاپوت ماشین می زد و می گفت بایستید. در آن منطقه دو پوکه هواپیما که روی آن پرچم عراق کشیده شده بود دیدیم.

اسرا گفتند یادمان آمد موقعی که شهدای شما را زیر خاک کردند این دو پوکه هواپیما هم بود. آن موقع مسئول خط بودم به ایاز رنجبر که هم اکنون معاون اجرایی سپاه فجر فارس است گفتم اگر بچه ها پیدا شدند به معراج شهدا انتقال نده، خبرم کن تا بیایم و شهدا را ببینم.

وقتی رنجبر خبر داد که پیکر شهدا پیدا شده آنجا آمدم، پیکر شهید اسلامی نسب بعد از سه ماه سالم بود و بوی عطر از آن بلند می شد. خدایا! خیلی عجیب بود. جنازه عراقی ها که یکی دو روز از آن می گذشت بوی تعفنش بلند می شد اما شهید ما هنوز بعد از سه ما پیکرش سالم بود. بعد از سه ماه و هشت روز که شهید اسلامی نسب را برای خاکسپاری آورده بودند پهلوی این شهید شکافته بود و خون تازه بیرون می آمد.

شهید اسلامی نسب عمار زمانه خود بود

فرمانده سپاه فجر فارس شهید اسلامی نسب را ولایت مدار معرفی کرد و گفت که آن سردار سرافراز اسلام به گونه ای عمل می کرد که عمار زمانه خود بود. زمانی که این شهید سرافراز گردان امام رضا (ع) را تشکیل داده بود می گفت قبل از راه اندازی گردان از امام رضا (ع) استمداد طلبیده ام. شهید اسلامی نسب آن قدر شجاعت و مدیریت داشت که در حساس ترین و سخت ترین نقاط جبهه قبول مسئولیت می کرد و به اجرای عملیات می پرداخت.

  • 5 stars
    عماد
    نظر از: عماد
    1393/04/10 @ 03:14:00 ب.ظ

    عماد [بازدید کننده]

    خیلی خوب بود عاشق راه و روش زندگیش شدم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.