اظهارات هاشمی درباره بهاییت
چهارشنبه 95/02/29
هاشمی در سال 66: بهایی را نباید در جاهای حساس بگذاریم
هاشمی در سال 66 و در سمیناری که در وزارت اطلاعات برگزار شده است، درباره قضیه اقلیتها و بخصوص بهایی های میگوید: من بهاییها را هم میگویم، بههرحال عدهای بهایی وارد این کشور شدهاند، اصلاً اینها اگر بیرون باشند آنجا به مصلحت ما نیست که ایرانی در خارج وجود داشته باشد و ناراضی باشد و دشمن باشد، گفتم به همان صورت میتوانند مزاحم باشند، در داخل هم اگر اینها را نگه داریم و همیشه تحت فشار و ناراضی اینها را اینجا نگه داریم، خوب ما که اجازه رفتن به اینها نمیدهیم اینها اگر بخواهند بروند خارج نه کسی به اینها تذکر میدهد به آن صورت و اگر فرار هم بکنند، میگیریم برشان میگردانیم در کشور، چه باید بکنند؟ پس بیرون بودنشان ضرر دارد، داخل بودنشان و ناراضی بودنشان باز هم ضرر دارد، لذا در حد مقدور باید سعی کنیم که اینها بتوانند اعاشه زندگیشان بکنند.
...
بله در گذشته مثلاً سیاست این بوده که پستهای کلیدی را چون نظام گذشته به ملت اعتماد نداشته، پستهای کلیدی را به اینها میداد، اینها را آن جاهای حساس ما نباید بگذاریم، نباید اینها به جاهای حساس برسند، نباید بگذاریم مسئولیتهایی که میتوانند خیانت بکنند دستشان بیافتد.هاشمی در نماز جمعه سال 64: بهاییت جریان جاسوسی است
هاشمی در نماز جمعه آذر ماه 1364 درباره حقوق بشر آمریکایی و جاسوس بودن بهاییهای میگوید: با خشمی که استکبار جهانی از جریانات موجود کشور ما دارد، از جریانات سیاسی، نظامی و وحشتی که از تهاجم آینده ما پیدا کرده، هیاهوی حقوق بشر راه انداخته اند. چهار تا بهایی را مثلاً ببرند در سازمان ملل، بهایی و منافق و شاه پرست و ملی گرا، مجموعه اینها، این ترکیب چه ترکیبی است؟ حالا بهایی هم علیه ایران مبارز شد؟! خوب! این هم یک جریان جاسوسی است، که از پیش شروع کرده اند. از آن وقتی که این ها به کمک انگلستان و روسیه تزاری آمدند، در کشور یک جریان جاسوسی بود و امروز هم کاری که ما با آنها داریم در حد جاسوسی است، در حد قاچاقچی، و در حد احتکار است. آنهایی که به جرم احتکار و یا جاسوسی و یا جنایت دیگری بازداشت میشوند، آنجا برایشان مسأله درست میکند. آقای ریگان بیاید صحبت بکند و رئیس جمهور کشور دویست و چهل، پنجاه میلیونی آمریکا، ابرقدرت گنده (!) بیاید آنجا بایستد و حرف بزند و از این تیپ ها دفاع کند!! سند ضدحقوق بشر بودن جمهوری اسلامی، اینها است!
حکومت جمهوری اسلامی با بهاییت مخالفت است
هاشمی در سال 1360 و در مصاحبهای درباره انجمن حجتیه و بهاییت میگوید:
سوال - مسأله ای که این روزها در جذب یا اخراج افراد نظامی و دولتی نقش دارد، وابستگی یا عدم آن به «انجمن حجتیه» است، نظر شما درباره «انجمن حجتیه» چیست؟
جواب - نظر خود را پیشتر هم گفته ام. قبل از پیروزی انقلاب، انجمن حجتیه با مبارزه مخالف بود. ما هم به همین دلیل آنها را قبول نداشتیم. برنامه های سازنده آنها بسیار محدود بود. به خاطر عدم مبارزه، به وضعیت موجود تن می دادند. به بچه ها تربیت دینی می دادند، ولیکن حداکثر مبارزه آنها برای احقاق حق مسلمین، مبارزه با بهایی ها بود. این نحوه مبارزه در آن روزگار، نه ربطی به اصل مبارزه اسلامی داشت و نه به نظر ما صحیح می آمد. چرا که رژیم شاه بهایی ها را تقویت می کرد. بعد برای اینکه کسی فکر مبارزه با رژیم را نداشته باشد، برای رد گم کردن، دست انجمن را باز می گذاشت. اما ببینید، وقتی که بهایی ها دور و اطراف رژیم هستند، اصل قضیه خدشه دار می شود. در واقع آدم هایی مثل سپهبدایادی که طبیب مخصوص شاه بود، یا آن طور که شایع بود روحانی، وزیر آب و برق، سمیعی، وزیر جنگ، ثابتی، همه کاره ساواک، بهایی بودند. در این صورت، معلوم بود که رژیم با بهاییت مخالفتی ندارد.
از طرف دیگر، برای اینکه رژیم نشان بدهد که با بهایی ها مخالف است، به انجمن اجازه فعالیت داده بود. رژیم می خواست که انجمن به عنوان مخدری باشد که جوانان علاقه مند به اسلام را دور خودش جمع کند. چرا که می دانست، انجمن با اسم اسلام عمل می کند، اما با رژیم مخالفت و مبارزه ای نمی کند. ما با این برخورد منفعلانه مخالف بودیم و اساس کار آنها را قبول نداشتیم. غیر از این، سابقه بد دیگری از انجمن نداریم. حالا که دیگر انقلاب پیروز شده است، حکومت با بهایی ها مخالف است.
تشبیه بنی صدر به بهاییان
هاشمی در نماز جمعه 1/8/1360 درباره شباهت بنی صدر و بهاییان میگوید: حالا منتظر باشید و ببینید چند روزی هم اینجا و آنجا برای محرم عامل جمع میکنند. فرض کنید ده پانزده نفر بیایند جلوی هیأت سینهزنی و نارنجکی پرتاب کنند! از همین کارهایی که تا به حال کردهاند. این، مجموعه اینهاست. خردخرد شدهاند و به کلی اعتبارشان زایل شده است. اصلاً چیز عجیبی است. شاید باور کردنش سخت باشد. من یک بار در این سخنرانیها گفتم که وضع بنیصدر به خاطر پناه بردن به توالت هواپیما، مثل وضع «میرزاعلی محمد باب» است که هنگام فرو افتادن از طناب دار در تبریز، به توالت پناه برد. جامعه بهاییان به مجلس شورا نامه نوشتند و اعتراض کردند که چرا ما را تشبیه به بنیصدر کردهاید؟! چون بنیصدر هم از تیپ همین فوق دیوانه هاست.
هاشمی: مرکز بهاییها را با مردم خراب کردیم
هاشمی در مصاحبهای درباره نفوذ بهاییان در دوره شاه میگوید: آن موقع مسئله بهاییها در ایران مهم بود. آنها به شدّت از طرف دربار حمایت میشدند. طبیب مخصوص شاه یک فرد بهایی بود. شایعه بود که بعضی از وزرای شاه بهایی هستند. هویدا هم که بعدها آمده بود، میگفتند بهایی است. آن موقع وضع به گونهای بود که همه نگران بودیم که آمریکاییها از طریق بهاییها دارند همه جا را میگیرند. این مسئله بیش از اینکه دینی و فرهنگی باشد، یک مسئله سیاسی بود.
نوق نام جلگهای است که در آنجا زندگی میکردیم، اوّل و آخرش حدود 50 کیلومتر است. روستاها در اطراف این جلگه پراکنده هستند. روستای ما وسط این جلگه است. چهار فرسخ بالاتر از روستای ما، روستایی به نام «اِسمال آباد» است که بهاییها در این روستا حضیرةالقدس، کتابخانه و قرائت خانه داشتند. من مردم ده خود را جمع کرده و سوار یکی از ماشینهای قدیمی - از وانتها بزرگتر بودند، ولی کامیون نبودند- کرده بودم و رفتیم حضیرةالقدس را خراب کردیم و آثار آن را از بین بردیم. اسناد مهمی هم پیدا کرده بودیم. آن موقع منبر میرفتم که این کار را کردم.
هاشمی: بهاییت یک دین ساختگی است
هاشمی در مصاحبهای در سال 79 درباره ساختگی بودن بهاییت میگوید: تا زمانی که آيت الله بروجردی زنده بودند، ما میخواستیم که وارد شویم، اما ایشان موافق نبودند. دسترسی هم به ایشان چندان زیاد نبود و غیر ایشان هم کسی نمیتوانست حوزه را وارد این کار کند. اما تفکّر این کار در ما به طور جدی بود و آمادگی داشتیم. یکی از مسائلی که آن موقع وجود داشت، مسئله بهائیت بود. بهائیت بهعنوان یک دین ساختگی که در خدمت رژیم بود و رژیم تبلیغ میکرد، یکی از مظاهر مبارزه ما با رژیم بود که با بهاییها که تحت حمایت رژیم بودند، مبارزه کنیم.
هاشمی در سخنرانی دیگری در سال 63 نیز به تفصیل به این موضوع پرداخته بوده و اینگونه علیه بهاییت موضع میگیرد: کفار نمی خواهند بگذارند ما با هم متحد باشیم، تنها به این اختلاف موجود ما هم اکتفا نمی کنند، غیر از اختلافاتی که از قدیم بین مسلمانان درست کرده بودند، اخیراً هم آمدند اینها چیزهای جدیدی مثل بهائیت و امثال اینها را در جامعه اسلامی خلق کردند. دین درست می کنند و بعداً خودشان حمایت می کنند، حالا؛ مثلاً آمریکا یا انگلستان بیایند از بهائیت حمایت کنند؛ یعنی چه؟ اگر آنها از مسیحیت حمایت میکردند، یک معنایی داشت و میگفتند دینمان است تا از بهائیتی. بهائیتی که باید از اینجا عبور کرده باشد؛ یعنی، مسلمان هم باشد، شیعه هم باشد؛ چون میخواهد از امام زمان استفاده کند. بعد از آن بیاید و بگوید امام زمان ظهور کرده، آنها رفتند و از اینها حمایت میکنند، به عنوان اینکه یک خنجری در قلب مسلمان ها باشد و یک وسیله تفرقه جدید درست کنند و هر چه که بدانند و بشود اختلاف درست کنند، می کنند، می بینید در هندوستان نمی گذارند آشتی بر قرار شود؛ بخاطر اینکه مسلمان زیاد است، هندو هم زیاد است.
سرباز حقیقت یا پیرو بیگانه
سه شنبه 95/02/28
در مسألهی جوانان یک «جنگ نرم زیرپوستی» بین جمهوری اسلامی و استکبار برقرار است.
براساس نظر حضرت آیتالله خامنهای جوانان و نوجوانان افسران این عرصه هستند که «دو نوع هویّت برای این افسر وجود دارد.»
یکی هویت مطلوب جمهوری اسلامی ودیگری هویت مطلوبِ دشمن است
. پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR خصوصیات این دو نوع افسر جنگ نرم را در این اینفوگرافیک مرور کرده است.
راهکار آیت الله بهجت برای ترک غیبت
دوشنبه 95/02/27
مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت در باره غیبت کردن می فرمود: مرحوم حاج آقا حسین قمی خیلی مقید بود که در مجلسش غیبت نشود، حتی بعضی از معاصرین به او اعتراض می کردند که تو نمی گذاری ما حرف بزنیم، فورا می گویی: غیبت نکن!
مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی (از مراجع تقلید نجف اشرف) نیز تقیدی را که حاج آقا حسین رحمت الله در ترک و جلوگیری از غیبت داشت، دارا بود. ما در ابتدا می گفتیم گویا محال است که کسی چنین تقیدی را داشته باشد ولی وقتی با او اختلاط و معاشرت کردیم، دیدیم نه بابا ممکن است و هیچ هم محال نیست.
راهکار آیت الله بهجت برای درمان اخلاق زشت غیبت کردن، به ویژه برای کسانی که این کار برایشان به صورت یک عادت درآمده این است که
قبل از هر چیز بر زبان و صحبت هایشان نظارت دقیق داشته باشند و از دوستانی که آنها را به غیبت تشویق می کنند و همچنین از مجالسی که به نظر می رسد برای غیبت آماده شده اند، پرهیز کنند.
راه دیگر ایشان، توجه به این نکته است که غیبت کردن یکی از نشانه های ناتوانی، فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است. فرد با غیبت کردن، پرده از این صفات خود برمی دارد و قبل از اینکه شخصیت اجتماعی دیگری را بشکند، شخصیت خودش را درهم می شکند. و موجبات سلب اعتماد دیگران را فراهم می آورد.
همچنین غیبت کننده باید به این نکته توجه کند که نیروهای انسان محدود است؛ بنابراین اگر نیرویی را که برای ریختن آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها صرف می کند، در رقابت های صحیح و سازنده به کار بگیرد، در زمان کوتاهی از رقیبان خود پیشی می گیرد بدون اینکه ضربه ای بر افراد وارد کند.
کتاب در محضر حضرت آیت ا… العظمی بهجت - ص 19
منشاء تفکرات داعش از کجاست؟
جمعه 95/02/24
تکفیری ها افرادی خشن و تکفیر به کافر و بی دین دانستن یک نفر بیان شده است و راغب در مفردات « تکفیر» از «ک ف ر» به معنای نهان کردن و پوشاندن است .
اطلاق کفر به فرد از این رو است که حقیقت را نهان می کند یا با کفرورزی بر دل خود پوشش می نهد. تکفیری ها سریع بعد از حکم تکفیر حکم به اباحه جان و مال افراد را صادر می کنند همانگونه که بغدادى در بیانیه ای بر تكفیر شیعه اصرار دارد و جان و مالشان را مباح مى داند.
اولین زمانی که بعد از رحلت پیامبر صلوات الله علیه و آله حکم به تکفیر داده شد در زمان خلافت ابوبکر بود که دستگاه خلافت مخالفان را محکوم به کفر و بی دینی کرد.
...
مسائلی که از صدر اسلام تاکنون مورد بحث و اختلاف واقع شده، شرط دانستن عمل به تکالیف در ایمان و اینکه اگر کسی اعتقاد به خدا و اسلام داشت ولی عمل نکرد کافر است، که در صدر اسلام و در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام به اوج خود رسید و این بحث تا جایی بود که یک گروهی امام زمان و خلیفه خود را محکوم به تکفیر کرده و دست به اسلحه بردند و با حضرت علی علیه السلام به جنگ پرداختند.
خوارج به گروه های مختلفی تقسیم شد که هر یک اعتقاداتی داشتند ولی عقاید مشترک آنها عبارت است:
1- تکفیر علی (علیه السلام) و عثمان و معاویه و اصحاب جمل و اصحاب تحکیم (کسانی که به حکمیّت در جنگ صفین رأی دادند) غیر از آنهایی که توبه کرده بودند.
2- تکفیر کسانی که معتقد به کفر علی (علیه السلام) و عثمان و افرادی که در بالا ذکر شد، نباشند.
3- ایمان تنها عقیده قلبی نیست، بلکه عمل و ترک گناه نیز جزو ایمان است. ایمان امر مرکبی است از اعتقاد و عمل.
4- وجوب شورش بر والی و امام ستمگر. خوارج می گفتند امر به معروف و نهی از منکر هیچ شرط و شروطی ندارد و این دستور الهی باید بدون استثناء در همه جا انجام گیرد.
تکفیر در ادیان دیگر وجود داشته است که می توان افراطی ترین آن را در مسیحیت، زمان تشکیل دادگاه های تفتیش عقائد توسط کلیسای اسپانیا نام برد، ولی همواره آموزه های اسلامی مسلمانان را توصیه به وحدت و عدم تفرقه کرده است ولی بعضی از گروه های مسلمانان بخاطر تعصبات مذهبی همدیگر را تکفیر می کردند
با بررسی جریان تکفیری در تاریخ اسلام، تعصب و جمود فکری و خود را برحق دانستن و قبول نداشتن بحث علمی با مخالفان، از ویژگی های بارز جریان تکفیری می باشد ولی اکثر افراد پیرو و طرفدار این جریان، همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند:
مسلمانان را به خاطر جهالت و نداشتن نگاه نو و فهم نو از معارف اسلامی، تکفیر می کنند یعنی افرادی جاهل هستند که بازیچه دست دیگران و استکبار واقع شده اند (از صدر اسلام تا کنون).
جریان تکفیر نام خود را سلفی گذاشته اند و خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از صحابه و تابعین دارند. و اعتقاد به روش صحابه و تابعین دارند و عقل نزد آنها منزلتی ندارد و فقط نصوص قرآن و کلام صحابه برای آنها حجت دارد، و این تفکر توسط احمد بن حنبل طرح و پایه گذاری شد که توسط یکی از شاخص ترین شاگرد او یعنی ابن تیمیه در جامعه مطرح و در آثارش به این مساله پرداخت و در ادامه توسط ابن قیم جوزیه به صورت کامل تر مطرح شد و حتی طبق این نظر یک دوره فقه به نام (اعلام الموقعین عن رب العالمین) به تحریر در آورد.
گروه سلفی به رهبری ابن تیمیه چون به روح، اعتقادی ندارند و فقط ظاهر گرا هستند تشییع جنازه میت و سوگواری بر آن را حرام می دانند و می گویند کسی که جان داد، تمام شده و قدرتی ندارد و به همین دلیل، استناد کرده و توسل به ائمه و پیامبران را باطل دانسته و اگر هر مسلمانی با نظریه آنها مخالفت کند متهم به کفر، و مال و ناموس او را حلال اعلام می کنند
بعد از ابن قیم جوزیه احیاء کننده تفکر سلفی و تکفیری توسط محمد بن عبدالوهاب (متولد 1111ه ق) صورت گرفت که یک اصول و عقایدی برای مسلمان بودن مطرح ساخت از جمله لزوم ترک زیارت قبور و توسل و طلب شفاعت غیر از خدا که طبق این نظریه شیعیان خارج از دایره اسلام شده و محکوم به کفر می شوند. وهابی ها می گویند توسل به انبیاء و ائمه همچون طلب شفاعت از بت می باشد و همچنین نباید بنایی بر قبر مردگان ایجاد کرد و با این کار به شدت برخورد می کنند و الان می بینیم که گروه تکفیری اولین کاری که بعد از تحت سیطره در آوردن منطقه ای می کنند شروع به تخریب بناهایی که بر قبور مردگان ایجاد شده می کنند.
گروه سلفی به رهبری ابن تیمیه چون به روح، اعتقادی ندارند و فقط ظاهر گرا هستند تشییع جنازه میت و سوگواری بر آن را حرام می دانند و می گویند کسی که جان داد، تمام شده و قدرتی ندارد و به همین دلیل، استناد کرده و توسل به ائمه و پیامبران را باطل دانسته و اگر هر مسلمانی با نظریه آنها مخالفت کند متهم به کفر، و مال و ناموس او را حلال اعلام می کنند.
سلفیه عنوانی بوده برای گروهی از مسلمانان متجدد که مسلمانان دیگر را از بعضی امور منع می کرد که بزرگترین مروج این تفکرات سیدرشید رضا بوده است و وی با تاییدات تفکرات سلفیه باعث تندروی های بیش از حد وهابیت شد به گونه ای که آنها ادعای برحق بودن خود را دارند و هر کس که ضد آنها باشد از دایره عقاید سلف خارج است.
کلام آخر:
الان اگر به تفکرات گروه های تکفیری (در صدر آنها گروه داعش) که واژه اسلام را همیشه به دنبال نام خود می کشند، توجه کنیم همان حرف ها و تفکرات گذشتگان خود را تکرار می کنند و فقط خود را حق مطلق می دانند و از بحث علمی و عقلی بیزار هستند و فقط افرادی ظاهرگرا و دارای جمود فکری می باشند که ما باید با بحث های علمی دیگران را از انحراف و باطل بودن این گروه مطلع کنیم تا اسیر و خام استدلال های باطل آنها نشوند.
برگرفته از سایت صالحین
