سیمای حضرت فاطمه زهرا (س) در روز قیامت

برانگیخته شدن و رستاخیز، از لحظات بسیار سخت و وحشتناک آینده ی بشر است، زمانی که معصومان (علیهم السّلام) همواره بدان می اندیشند و گاه از خوف آن بیهوش می شدند. حضرت فاطمه (علیها السّلام) نیز چنین بود و بیشتر به آن زمان می اندیشید.فکر زنده شدن، عریان بودن انسان ها در قیامت، عرضه شدن به محضر عدل الهی و … او را در اندوه فرو می برد.

امیرمؤمنان، علی (علیه السّلام) می فرمایند:

«روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر فاطمه (علیها السّلام) وارد شد و او را اندوهناک یافت.

فرمود: «دخترم! چرا اندوهگینی؟»

فاطمه (علیها السّلام) پاسخ داد: «پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز، رنجم می دهد.»

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «آری دخترم! آن روز، روز بزرگی است؛ امّا جبرئیل از سوی خداوند برایم خبر آورد، من اوّلین کسی هستم که برانگیخته می شوم. سپس ابراهیم و آنگاه همسرت، علیّ بن ابی طالب. پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوی تو می فرستد. وی هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار می سازد.

آنگاه اسرافیل لباس های بهشتی برایت می آورد و تو آنها را می پوشی. فرشته ی دیگری به نام زوقائیل مرکبی از نور برایت می آورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مرکب سوار می شوی و زوقائیل آن را هدایت می کند. در این حال، هفتاد هزار فرشته با پرچم های تسبیح، پیشاپیش تو راه می روند.

اندکی که رفتی، هفتاد هزار حورالعین، در حالی که شادمانند و دیدارت را به یکدیگر بشارت می دهند، به استقبالت می شتابند. به دست هر یک از حوریان، منقلی از نور است که بوی عود از آن برمی خیزد… آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حرکت می کنند.

فاطمه جان! هنگامی که به وسط جمعیّت حاضر در قیامت می رسی، کسی از زیر عرش پروردگار، به گونه ای که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد می زند: چشم ها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صدّیقه ی فاطمه، دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همراهانش عبور کنند. هنگامی که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدی، مریم، دختر عمران، همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبالت می آید و بر تو سلام می گوید. آنها سمت چپت قرار می گیرند و همراهت حرکت می کنند. آنگاه مادرت خدیجه، اوّلین زنی که به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچم های تکبیر در دست دارند، به استقبالت می آیند. وقتی به جمع انسان ها نزدیک شدی، حوّاء، با هفتاد هزار العین به همراه آسیه نزدت می آیند و با تو رهسپار می شوند.»(1)

جابر بن عبدالله انصاری نیز در حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این حضور را چنین توصیف می کند:

«روز قیامت، دخترم، فاطمه بر مرکبی از مرکب های بهشت وارد عرصه ی محشر می شود، مهار آن مرکب از مروارید درخشان، چهارپایش از زمرّد سبز، دنباله اش از مُشک بهشتی و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدی از نور قرار دارد که بیرون آن، از درونش و درون آن، از بیرونش نمایان است. فضای داخل آن گنبد، انوار عفوّ الهی و خارج آن، پرتوی رحمت خدایی است. بر فرازش تاجی از نور دیده می شود که هفتاد پایه از درّ و یاقوت دارد که همانند ستارگان درخشان، نور می افشانند.

در هر یک از این دو سمت راست و چپ آن مرکب، هفتاد هزار فرشته به چشم می خورد. جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صدای بلند ندا می کند: نگاه خود، فراسوی خویش گیرید و نظرها پایین افکنید. این فاطمه، دختر محمّد است که عبور می کند. در این هنگام، حتّی پیامبران، انبیا، صدّیقین و شهدا همگی از ادب، دیده فرو می گیرند تا فاطمه (علیها السّلام) عبور می کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می گیرد.»(2)


1- منبری از نور برای حضرت فاطمه (علیها السّلام)

در ادامه ی گفت و گوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با دختر گرامی اش درباره ی چگونگی حضور وی در عرصه ی قیامت، چنین می خوانیم:

«سپس منبری از نور برایت برقرار می سازند که هفت پله دارد و بین هر پله ای تا پله ی دیگر صف هایی از فرشتگان قرار گرفته اند که در دستشان پرچم های نور است. همچنین در طرف چپ و راست منبر، حورالعین صف می کشند.

آنگاه که بر بالای منبر قرار می گیری، جبرئیل می آید و می گوید: «ای فاطمه! آنچه مایلی از خدا بخواه.»(3)

اوّلین درخواست فاطمه (علیها السّلام) در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شکایت از ستمگران است.»

جابربن عبدالله انصاری از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل می کند:

«هنگامی که فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار می گیرد، خود را از مرکب به زیرانداخته، اظهار می دارد: «الهی و سیّدی! میان من و کسی که مرا آزرده و بر من ستم روا داشته، داوری کن. خدایا! بین من و قاتل فرزندم، حکم کن…»(4)

بر اساس روایتی دیگر، پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«دخترم فاطمه، در حالی که پیراهن های خونین در دست دارد، وارد محشر می شود. پایه ای از پایه های عرش را در دست می گیرد و می گوید: «یا عدل! یا جَبّار! اَحکَمَ بَینی وَ بَینَ قاتِلَ وَلَدی؛ ای خدای عادل و غالب! بین من و قاتل فرزندم داوری کن.»

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«فَیحَکَمُ لابِنتی وَ رَبُّ الکَعبَه؛ به خدای کعبه سوگند، به شکایت دخترم رسیدگی می شود و حکم الهی صادر می گردد.»(5)


2- دیدار امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام)

دومین خواسته ی حضرت فاطمه (علیها السّلام) در روز قیامت از خداوند چنین است:

«خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان.»

در این لحظه، امام حسن و امام حسین (علیهم السّلام) به سوی حضرت فاطمه (علیها السّلام) می روند؛ در حالی که از رگ های بریده ی حسین (علیه السّلام) خون فوران می کند.(6)

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

«هنگامی که به فاطمه گفته می شود وارد بهشت شو، می گوید: «هرگز وارد نمی شوم تا بدانم پس از من، با فرزندانم چه کردند؟»

به وی گفته می شود: به وسط قیامت نگاه کن.

پس بدان سمت می نگرد و فرزندش، حسین را می بیند که ایستاده و سر در بدن ندارد. دخت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ناله و فریاد سر می دهد.

فرشتگان نیز (با دیدن این منظره) ناله و فریاد برمی آورند.»(7)


امام صادق (علیه السّلام) می فرمایند:

«حسین بن علی (علیه السّلام) در حالی که سر مقدّسش را در دست دارد، می آید. فاطمه (علیها السّلام) با دیدن این منظره ناله ای جانسوز سر می دهد. در این لحظه، هیچ فرشته ی مقرّب، پیامبر مرسل و بنده ی مؤمنی نیست، مگر آنکه به حال او می گرید.(8)

در این موقعیّت، خداوند به خشم آمده، به آتشی به نام «هبهب» که هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسودگی در آن راه نمی یابد و هیچ اندوهی از آن جا بیرون نمی رود، دستور می دهد: کشندگان حسین بن علی را برگیر و جمع کن… آتش به فرمان پروردگار عمل کرده، همه ی آنها را بر می چیند…»(9)


3- شفاعت برای دوستان اهل بیت (علیهم السّلام)

سومین درخواست حضرت فاطمه (علیها السّلام) در روز قیامت از پروردگار، شفاعت از دوستان و پیروان اهل بیت (علیهم السّلام) است که مورد قبول حق قرار می گیرد و دوستان و پیروانش را مورد شفاعت قرار می دهد.

امام باقر (علیه السّلام) می فرماید:

«هنگامی که فاطمه به در بهشت می رسد، به پشت سرش می نگرد.

ندا می رسد: ای دختر حبیب! اینک که دستور داده ام به بشهت بروی، نگران چه هستی؟

فاطمه (علیها السّلام) جواب می دهد: «ای پروردگار! دوست دارم در چنین روزی با پذیرش شفاعتم، مقام و منزلتم معلوم شود.»

ندا می رسد: ای دختر حبیبم! برگرد و به مردم بنگر و هر که در قلبش دوستی تو یا یکی از فرزندانت نهفته است، داخل بهشت گردان.»(10)

ایشان در روایتی دیگر می فرمایند:

«در روز قیامت بر پیشانی هر فردی، مؤمن یا کافر نوشته شده است. پس به یکی از محبّان اهل بیت (علیهم السّلام) که گناهانش زیاد است، دستور داده می شود به جهنّم برده شود. در آن هنگام، فاطمه (علیها السّلام) میان دو چشمش را می خواند که نوشته شده است: دوستدار اهل بیت (علیهم السّلام). پس به خدا عرضه می دارد: «الهی و سیّدی! تو مرا فاطمه نامیدی و دوستان و فرزندانم را به وسیله ی من از آتش دور ساختی و وعده ی تو حق است و هرگز وعده ات را زیرپا نمی نهی.»

ندا می رسد: فاطمه! راست گفتی. من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله ی تو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم. وعده ی من حق است و هرگز تخلّف نمی کنم.

اینکه می بینی دستور دادم بنده ام را به دوزخ برند، بدین جهت بود که درباره اش شفاعت کنی و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان، پیامبران، رسولان و همه ی مردم از منزلت و مقامت آگاهی یابند.

حال بنگر. دست هر که بر پیشانی اش مؤمن نوشته شده، بگیر و بهشت ببر.(11)


4- شفاعت دوستان حضرت فاطمه (علیها السّلام) از دیگران

عظمت و مقام حضرت فاطمه (علیها السّلام) در روز قیامت، چنان است که خداوند به خاطر ایشان به دوستان آن حضرت نیز، مقام شفاعت می دهد.

امام باقر (علیه السّلام) به جابر فرمودند:

«جابر! به خدا سوگند، فاطمه (علیها السّلام) با شفاعت خود در آن روز، شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا می سازد؛ چنان که کبوتر، دانه ی خوب را از دانه ی بد جدا می کند.

عظمت و مقام حضرت فاطمه (علیه السّلام) در روز قیامت چنان است که خداوند به خاطر فاطمه، به دوستان آن حضرت نیز، مقام شفاعت می دهد. هنگامی که شیعیان فاطمه (علیها السّلام) همراه وی به در بهشت می رسند، خداوند در دلشان می افکند که به پشت سر بنگرند. وقتی چنین کنند، ندا می رسد: دوستان من! اکنون که شفاعت فاطمه را در حقّ شما پذیرفتم، نگران چه هستید؟

آنان عرضه می دارند: پروردگارا! ما نیز دوست داریم در چنین روزی مقام و منزلت ما برای دیگران آشکار شود.

ندا می رسد: دوستانم! برگردید و هر که به خاطر دوستی فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر که به خاطر محبّت فاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده یا غیبتی را از شما دور گردانیده، همراه خود وارد بهشت کنید.»(12)


5- به سوی بهشت

حضرت فاطمه (علیها السّلام) پس از شفاعت دوستان خود و فرزندانش و رسیدگی به شکایتش در دادگاه عدل الهی به فرمان خدا، با جلال و شکوه خاصّی وارد بهشت می شود.

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:

«روز قیامت، دخترم، فاطمه در حالی که لباس هایی اهدایی خداوند را که با آب حیات آمیخته شده، پوشیده، محشور می شود و همه ی مردم از مشاهده ی این کرامت تعجّب می کنند.

آنگاه لباسی از لباس های بهشت بر وی پوشانده می شود. بر هزار حلّه ی بهشتی برای او با خطّ سبز چنین نوشته شده است: دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به بهترین شکل ممکن، کامل ترین هیبت، تمام ترین کرامت و بیشترین بهره وارد بهشت سازید. پس، فاطمه (علیها السّلام) را به فرمان پروردگار در کمال عظمت و شکوه، در حالی که پیرامونش هفتاد هزار کنیز قرار گرفته، به بهشت می برند.»(13)


6- استقبال حوریان بهشتی

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند:

«هنگامی که به بهشت می رسی، دوازده هزار حوریه که تاکنون به ملاقات کسی نرفته و نخواهند رفت؛ در حالی که مشعل های نورانی به دست دارند و بر شترانی از نور که جهازهایشان از طلای زرد و یاقوت سرخ و مهارهایشان از لؤلؤ و مروارید درخشان است، سوارند، به استقبالت می شتابند.

پس وقتی داخل بهشت شدی، بهشتیان به یکدیگر ورودت را بشارت خواهند داد و برای شیعیانت سفره هایی از گوهر (14)که بر پایه هایی از نور برقرار ساخته اند، آماده می سازند و در حالی که هنوز سایر مردم گرفتار حسابرسی اند، آنان از غذاهای بهشتی می خورند.(15)


7- اوّلین سخن حضرت فاطمه (علیها السّلام) در بهشت

سلمان فارسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین روایت کرده است:

«هنگامی که فاطمه داخل بهشت می شود و آنچه خداوند برایش مهیّا کرده، می بیند، این آیه را تلاوت می کند:

«اَلحَمدُللهِ الَّذِی أذهَبَ عَنَّا الحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ* الَّذِی أحَلَّنَا دَارَ المُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیها نَصَبٌ وَ لَا یَمسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ؛ (16)

ستایش و سپاس ویژه ی خدایی است که اندوهمان را زدود. همانا پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است. پروردگاری که در سایه ی بخشش خود، ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگی مان فرود آورد. ما در آنجا با رنج و ملالی رو به رو نمی شویم.»


8- زیارت انبیا از حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السّلام) در بهشت

آنگاه که همه ی انبیا و اولیای خدا وارد بهشت شدند، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می کنند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (علیها السّلام) فرمودند:

«هرگاه اولیای خدا در بهشت مستقر گردیدند، از آدم گرفته تا سایر انبیا همه به دیدارت می شتابند.»(17)


9- عنایات خداوند به حضرت فاطمه (علیها السّلام) در بهشت

پروردگار منّان به حضرت فاطمه ی زهرا (علیها السّلام) در بهشت عنایاتی ویژه خواهد داشت. بخشی از آن عنایات چنین است:

9-1- خانه های بهشتی

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، به قصر فاطمه رسیدم. درون آن هفتاد قصر بود که تمام در و دیوار و طاق هایش از دانه های مروارید سرخ ساخته و همه ی آنها به یک شکل زینت داده شده بود.»(18)


9-2- همنشینی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السّلام) فرمودند:

«یا علی! تو و دخترم، فاطمه در بهشت در قصر من، همنشین من هستید.»(19)

سپس این آیه را تلاوت فرمود:

«برادران بر تخت های بهشتی رو به روی هم می نشینند.»(20)


9-3- درجة الوسیله

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«فِی الجَنَّة دَرَجَةُ تُدعَی الوَسیَلةُ فَاِذا سَاَلتُم اللهَ فَاساَلُوا ِلیَ الوَسیِلَةَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللهِ مَن یَسکُن مَعَک فِیها؟ قَالَ عَلیً و فاطمةٌ و الحَسَنُ وَ الحُسَین؛(21)

در بهشت درجه ای به نام «وسیله» است. هرگاه خواستید، هنگام دعا چیزی برایم بخواهید، مقام وسیله را از خداوند خواستار شوید. گفتند: یا رسول الله! چه کسانی در این درجه(مخصوص) با شما همنشین خواهند بود؟ فرمود: علی، فاطمه، حسن و حسین.»

علّامه امینی در ذکر منقبت بیست و ششم حضرت فاطمه (علیها السّلام) می نویسد:

از مناقب حضرت زهرا (علیها السّلام) همراه بودن او با پدر، همسر و فرزندانش در درجه ی وسیله است. آنجا پایتخت عظمت حضرت حق، تبارک و تعالی است و جز پنج تن (علیهم السّلام) هیچ یک از انبیاء اولیاء، مرسلین، صالحان، فرشتگان مقرّب، کسی بدان راه نمی یابد.(22)

9-4- سکونت در حظیرة القدس

سیوطی در «مسند» می نویسد:

«إِنَّ فاطِمَةَ وَ علیاً و الحسنَ و الحسینَ فِی حَظِیرَةِ القُدسِ فِی قُبَّةٍ بَیضَاء سَقفُها عَرشَ الرَّحمنِ؛(23)

فاطمه، علی، حسن و حسین در جایگاهی بهشتی به نام «حظیرة القدس» در زیر گنبدی سفید به سر می برند که سقف آن عرش پروردگار است.»

پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«در قیامت، جایگاه من، علی، فاطمه، حسن و حسین سرایی زیر عرش پروردگار است.»(24)

نویسنده ی «خصایص فاطمه»، ضمن بیانی مفصّل درباره ی حظیرة القدس، می نویسد:

والاترین جایگاه ها در بهشت، حظیرة القدس است.(25)


9-5- بخشیدن چشمه ی تسنیم به حضرت فاطمه (علیها السّلام)

طبری از همام بن ابی علی چنین نقل می کند:

به کعب الاحبار گفتم: نظرت درباره ی شیعیان علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) چیست؟

گفت: ای همام! من اوصافشان را در کتاب خدا می یابم. اینان پیروان خدا، پیامبرش و یاران دین او و پیروان ولیّ اش شمرده می شوند.

اینان بندگان ویژه ی خدا و برگزیدگان اویند. خدا آنها را برای دینش برگزید و برای بهشت خویش آفرید.

جایگاهشان در فردوس اعلای بهشت است. در خیمه ای که اتاق هایی از مروارید درخشان دارد، زندگی می کنند. آنان از مقرّبین ابرارند و سرانجام از جام «رحیق مختوم» می نوشند.

رحیق مختوم چشمه ای است که به آن «تسنیم» گفته می شود و هیچ کس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهد کرد. تسنیم، چشمه ای است که خداوند آن را به فاطمه (علیها السّلام)، دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسر علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) بخشید و از پای ستون خیمه ی فاطمه جاری می شود. آب آن چشمه چنان گواراست که به سردی کافور و طعم زنجبیل و عطر مُشک شباهت دارد… .(26)

خدایا ما را از شفاعت آن دُرّ گرانبها بی نصیب مگذار.

—————————————————–


پی‌نوشت‌ها:

1. بحارالأنوار، ج43، ص 225.

2. فاطمة الزّهرا، ص 74؛ امالی صدوق، ص 16.

3. بحارالأنوار، ج43، ص 225.

4. امالی صدوق، ص 16.

5. مناقب علیّ بن ابی طالب(ع)، ص 63.

6. بحارالأنوار، ج43، ص 220.

7. همان، ص 221.

8. همان.

9. همان، ص 222.

10. تفسیر فرات کوفی، ص 114.

11. بحارالأنوار، ج43، ص 15.

12. تفسیر فرات کوهی، ص 114.

13. ذخائر العقبی، ص 48.

14. کنایه از غذاهای بسیار خوب است.

15. بحارالأنوار، ج43، ص 277.

16. القطره، ص 192؛ سوره ی فاطر(35)، آیات 34-35.

17. بحارالأنوار، ج43، ص 227.

18. همان، ص 76.

19. فاطمة الزّهراء، ص 99.

20. سوره ی الانسان(76)، آیه 13.

21. فاطمة الزّهراء، ص 99.

22. همان، ص 113.

23. مسند فاطمة، ص 45؛ کفایة الطّالب، ص 311.

24. فاطمة الزّهراء، ص 100.

25. خصایص فاطمة، ص 341.

26. بشارة المصطفی، ص 50.
به نقل از سایت صالحین

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید!!

شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

 
  • نظر از: مرادی
    1392/12/22 @ 01:18:17 ق.ظ

    مرادی [عضو] 

    سلام

    تقوا باعث رسیدن انسان ها به کمال میشه . خدا خودش به ما هم عطا کنه ان شاالله

    التماس دعا

    اللهم عجل لولیک الفرج

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

خاطره‌ای خواندنی درباره استفاده امام خامنه‌ای از ظروف سفالین میبدی

  • کتاب «قایق راندن به اقیانوس» شرحی است از سفر پر برکت امام خامنه ای به استان یزد در سال ۱۳۸۶٫ این کتاب توسط حجه الاسلام و المسلمین مظفر سالاری به رشته تحریر در آمده و محصول انتشارات سوره می باشد. در بسیاری از بخشهای این کتاب، اشارات ظریفی وجود دارد که به ویژه برای یزدیها بسیار لذتبخش است. از این پس بنا داریم تا این قسمتهای کتاب مزبور را در معرض مطالعه مخاطبان ارجمند میبدما قرار دهیم. در این بخش خاطره ای به نقل از مرحوم آیت الله سید جواد مدرسی پیرامون استفاده مقام معظم رهبری از ظروف سفالینه میبدی نقل شده است:

مینی بوس مستقیم وارد کوچه علومی شد و از کنار کوچه ای باریک که منزل آقا سیدجواد مدرسی در آن بود گذشت.

آیت الله آقا سید جواد مدرسی با آنکه ملای باسوادی بود و سطوح عالی حوزه را تدریس می کرد، هفته ای یکبار به مدرسه امام می آمد و برای طلبه های سال اول که جامع المقدمات می خواندند، آداب المتعلمین می گفت. روی صندلی می نشست، دستها را به چوب دستش تکیه می داد و با لبخند و مهربانی و با زبانی ساده و صمیمی حرف می زد. وقتی هوا گرم بود، پیراهنی بلند، عبایی کوتاه و نازک و به رسم قدیمی ها پیژامه ای مشکی می پوشید. هرگاه او را نشسته بر آن صندلی در مدرسه به یاد می آورم، تصویری از جوراب ایشان نیز به خاطرم می آید؛ جورابی قهوه ای که از فرط استفاده، کش آن واداده بود و دور ساقهای ایشان را نمی گرفت. آن جوراب تیره و آن ساقهای روشن به سان هاونی سنگی بود با دسته بزرگ چوبی اش.

آقا سید جواد با رهبر دوست بود و قبل از بیماری اش گاهی به دیدن آقا می رفت، برایشان سوغاتی های ساده ای مثل نان خشک، کشک و یا ظرفهای سفالین میبدی می برد. آقا یکبار به او گفته بودند: «ما هنوز از ظرفهای اهدایی شما استفاده می کنیم.»

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

هیچ امری مانند "شهادت"، نجات و شفاعت در آخرت را تضمین نمی کند

خواهر شهید جندقی در مصاحبه با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی سپاه الغدیر، از برادرش بعنوان علاقه مندان، مریدان و دوستداران حضرت امام (ره) نام برد و به زندگی این شهید پرداخت.

خواهر شهید: شهید شیخ منصور جندقی متولد سال 1340 در شهرستان میبد است. وی در سن 15 سالگی پدرش را از دست داد. شهید جندقی دارای استعداد بالایی بود، به طوری که از همان ابتدا مورد توجه معلمین خود قرار گرفته بود.بعد از سپری کردن دوران راهنمایی به علت علاقه زیاد به دروس حوزوی وارد حوزه علمیه میبد شد. در میبد ازحضور اساتیدی همچون آیت الله اعرافی، استاد محقق، استاد هدایی و استاد امامی بهره مند شد.

شهید جندقی بعد از مدت کوتاهی که در میبد تحصیل کرد عازم قم شد. 4 سال در مدرسه رضویه قم تحصیل کرد و از حضور اساتید و علمای مجرب بهره مند شد. بعد از 4 سال تحصیل در قم جهت ادامه تحصیل عازم مشهد شد.

شهید جندقی علاقه و ارادت زیادی به حضرت امام (ره) داشت و در اوایل انقلاب نقش زیادی در مبارزات مردمی داشت، به طوریکه بارها از قم به تهران رفت تا در راهپیمایی مردم شرکت کند.

با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد. با وجود اینکه بعضی از استاتید وی به خاطر استعداد بالای او از وی خواسته بودند که در حوزه تحصیل کند و جبهه نرود، در جواب گفته بود که هیچ امری مثل شهادت نجات و شفاعت اخروی را تضمین نمی کند.

سرانجام در تاریخ 2 فروردین 1361 در سن 21 سالگی در عملیات فتح المبین به شهادت رسید و 7 فروردین در گلزار شهدای میبد به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

شهیدی که با گذشت سه ماه از پهلویش خون تازه جاری بود

سردار شهید محمد اسلامی نسب در روستای لایزنگان داراب متولد شد. کسی که فرمانده گردان امام رضا (ع) بود و در چهارم دیماه سال 1365 در محور شلمچه عملیات کربلای 4 به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید بزرگوار با آغاز جنگ تحمیلی وارد عرصه جهاد در سرزمین خوزستان شد و تا لحظه شهادت به مبارزه با دشمنان پرداخت.

در طول این مدت در عملیات های مختلفی شرکت کرد و از ناحیه چشم مجروح شد. در عملیات والفجر 8 با سمت فرماندهی گردان امام رضا (ع) به خط رفت و در اثر پخش مواد شیمیایی دچار مصدومیت شد.

...

محمد علاقه قابل ستایشی به حضرت صدیقه کبری (س) داشت و بدین جهت او را سردار زهرایی (س) می خواندند و سرانجام در عملیات کربلای 4 با رمز یا زهرا (س) در حالی که فرماندهی گردان امام رضا (ع) از لشکر 19 فجر را بر عهده داشت در سن 32 سالگی در سال 1365 شهید شیرین شهادت را نوشید.

از او 5 فرزند به یادگار ماند. پیکرش را به دنبال عملیات کربلای 5 به شیراز انتقال دادند و در گلزار شهدای شیراز به خاک سپردند.

سردار غلامحسین غیب پرور فرمانده کنونی سپاه فجر و همرزم شهید اسلامی نسب ناگفته های شنیدنی از عملیات کربلای 4 و نحوه شهادت این شهید دارد.

عملیات کربلای 4 در شب های سرد زمستان خوزستان که سرمایش به استخوان می زد انجام شد. قبل از عملیات بچه های رزمنده که بیشترشان غواصان بودند در یک آبگیر تمرین غواصی می کردند به طوری که وقتی از آب بیرون می آمدند فک هایشان به هم می خورد و بدن هایشان کبود بود. منطقه کربلای چهار وسیع بود، یک طرف آن به بچه های لشکر المهدی قهرمان و طرفی دیگر نیز به لشکر 19 فجر منتهی می شد.

آنجا طوری بود که سیم های خاردار حلقوی آن هم به تعداد بسیار زیادی در فاصله های 10 ها کیلومتری به هم پیوسته بودند و بین اینها نیز کانال هایی عمیق بود که میدان جنگ ساخته شده بود. کانال های عمیق شاید عرض 8 متر و عمق 9 متری داشتند و مالامال از مین و سیم های خاردار، نمی دانستیم چه دست و قدرتی بود که جوانان 18 و 20 ساله از این موانع عبور می کردند. عملیات شروع شد، بچه های تخریب راه را بازکرده بودند و نوار سفیدی را کشیده بودند اما طناب معبر سفید در شل ها گم شده بود و خود بچه ها روی مین ها می رفتند. خیلی شب سخت و فوق العاده ای بود.

برخی غواص بودند که قرار بود بعد از کمی حرکت به جلو سوار قایق شوند و عملیات را ادامه دهند، دشمن هم مرتب منور می انداخت تا منطقه را با نورافشانی زیر نظر داشته باشد. بچه های غواص باید آرام آرام می رفتند تا موج ایجاد نشود و شرایط طوری بود که حق سرفه کردن هم نداشتند. بچه ها وقتی در آن شب سرد در آب راه می رفتند تا گردن در آب بودند. در ادامه مسیر که گویی قبلا شانه راه بوده و آب آنجا را فراگرفته بود یک دفعه زیرپای بچه ها خالی می شد و تمام قد زیر آب می رفتند.

دل در دل بچه ها نبود، ما پشت بی سیم بودیم و نمی توانستیم خوب حرف بزنیم. اصلا نمی شد آشکارا حرف زد. همه در این فکر بودیم بچه ها چه می شوند. بچه ها بعد از این آب باید بالای خاکریز می رفتند تا درگیری آغاز شود، اما شرایط خیلی سخت بود به خصوص برای بچه های غواص، وقتی پا می گذاشتند که از خاکریز بالا روند،پاهایشان لیز می خورد.

رزمندگان لشکر 19 فجر تنها لشکری بودند که توانستند اهداف خود را به خوبی اجام دهند و چون یگان های دیگر با مشکل مواجه شده بودند مجبور به بازگشت عقب شدیم. قبل از مقر ابوذر در بوبیان دو مقرر دیگر بود، سردار اسلامی نسب را آنجا شهید کردند و وقتی خبرش رسید همه احساس کردیم ضایعه بزرگی به گردان وارد شد. صبح آن روز گفتند نشد شهید را به عقب بیاوریم.

شهید ابراهیم موحود هم در انتهای پنج ضلعی آنجایی که وارد کانال اصلی می شدیم روی مین رفته و از وسط دو نیم شده بود.

اسرا بعد از سه ماه جای شهدای ما را لو دادند؟!

سردار غیب پرور ادامه خاطره خود را از پیدا شدن پپکر مطهر شهدای کربلای 4 به ویژه شهید اسلامی نسب اشاره کرد و گفت: تعدادی اسیر در کربلای 5 گرفتیم. گفتیم جای بچه های ما کجاست؟ هر چه سوال می کردیم جوابمان را نمی دادند و می گفتند نمی دانیم.

فکر می کردیم سماجت می کنند و نمی خواهند همکاری کنند، مرتب قسم می خوردند و می گفتند نمی دانیم. تا سه ماه اسرا را نگه داشتیم، بعد از سه ما گفتیم اسرا را تحویل دهیم. آنان را سوار ماشین وانتی که داشتیم کردیم. بین مسیر یکی از این عراقی ها روی سر کاپوت ماشین می زد و می گفت بایستید. در آن منطقه دو پوکه هواپیما که روی آن پرچم عراق کشیده شده بود دیدیم.

اسرا گفتند یادمان آمد موقعی که شهدای شما را زیر خاک کردند این دو پوکه هواپیما هم بود. آن موقع مسئول خط بودم به ایاز رنجبر که هم اکنون معاون اجرایی سپاه فجر فارس است گفتم اگر بچه ها پیدا شدند به معراج شهدا انتقال نده، خبرم کن تا بیایم و شهدا را ببینم.

وقتی رنجبر خبر داد که پیکر شهدا پیدا شده آنجا آمدم، پیکر شهید اسلامی نسب بعد از سه ماه سالم بود و بوی عطر از آن بلند می شد. خدایا! خیلی عجیب بود. جنازه عراقی ها که یکی دو روز از آن می گذشت بوی تعفنش بلند می شد اما شهید ما هنوز بعد از سه ما پیکرش سالم بود. بعد از سه ماه و هشت روز که شهید اسلامی نسب را برای خاکسپاری آورده بودند پهلوی این شهید شکافته بود و خون تازه بیرون می آمد.

شهید اسلامی نسب عمار زمانه خود بود

فرمانده سپاه فجر فارس شهید اسلامی نسب را ولایت مدار معرفی کرد و گفت که آن سردار سرافراز اسلام به گونه ای عمل می کرد که عمار زمانه خود بود. زمانی که این شهید سرافراز گردان امام رضا (ع) را تشکیل داده بود می گفت قبل از راه اندازی گردان از امام رضا (ع) استمداد طلبیده ام. شهید اسلامی نسب آن قدر شجاعت و مدیریت داشت که در حساس ترین و سخت ترین نقاط جبهه قبول مسئولیت می کرد و به اجرای عملیات می پرداخت.

  • 5 stars
    عماد
    نظر از: عماد
    1393/04/10 @ 03:14:00 ب.ظ

    عماد [بازدید کننده]

    خیلی خوب بود عاشق راه و روش زندگیش شدم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.