خدایا یک تماس بی پاسخ داری؟!

خدایا
چرا دیگر جواب نمی دهی؟ همه ی تماس هایم بی جواب مانده اند. هر چه زنگ می زنم می گوید: مشترک مورد نظر در دست رس نیست.
خدایا! آخر تو خدایی باید همیشه در دست رس باشی نگاه کن چقدر تماس بی جواب miss called داری.
ماه رمضان شده است. خدا به طور اختصاصی جواب می دهد، حتما جواب می دهد.
روزها و ماههای رمضان هم می رود

و حال:
شب های قدر شده است. ردخور ندارد، حتما جواب می دهد. همه نشسته اند و دارند با تو تماس می گیرند. شنیده ام زمان بندی کرده ای و به همه جداگانه وقت می دهی، تا بی نهایت وقت داری. همه بیدارند و کتاب راه نمای تو را در دست گرفته اند. دقیق شده اند در قرآن.
گویی کتاب دیگری است. مگر نه این که از تولدمان قرآن به گوش مان خوانده اند پس چرا این قدر با قرآن غریبه ایم؟
مفاتیح در دست گرفته ام و با عجز و ناله برایت پیامک می زنم. صورتک گریان می فرستم که خدایا:

مرا ببخش اگر خیلی زنگ زدی و من مشغول دنیا بودم و شنیدی: مشترک مورد نظر خارج از محدوده ی دست رسی است.

مرا ببخش که هر روز پنج بار زنگ زدی و من رد تماس زدم. آخر می دانی صبح های زود خواب هستم و ظهرها و شب ها گرفتار.

مرا ببخش که تو را در لیست مخاطبین saveنکردم و هر دفعه شماره ات را فراموش کردم.

به همه و همه پیامک زدم و forward کردم، به جز نام مقدس تو.

مرا ببخش که شماره گیری سریعم را اختصاص دادم به عشق دنیوی و مال و شهرت.

مرا ببخش که background گوشی ام حوریه های دنیوی هستند با نگاه هایی نافذ که نمی دانم چرا به جای این که آرامم کنند پریشانم می کنند.

مرا ببخش که حافظه ram 4G-8G-32G ام پرشده است. بارها خواسته ام متن قرآن و مفاتیح و…. را توی گوشی ام بریزم اما جا نداشت یعنی داشت ولی خودم فکر کردم شاید بخواهم بعدا عکس یا کلیپ بامزه ای را بلوتوث بگیرم و جا نداشته باشم.

مرا ببخش که یادم رفته است آیه ی صریح قرآنت در مورد مسخره کنندگان را.

فکر کردم با گوشی عیبی ندارد. همه را مسخره کردم. برای همه صدا گذاشتم. و sms ساختم و رکیک ترین حرف ها را برای همه send کردم و هیچ نفهمیدم که قبح همه چیز را دارم می شکنم.

داشتم این حرف ها را به تو می زدم که خوابم گرفت. سرم را به دیوار تکیه دادم و. ..

از خواب پریدم یک پیام جدید new massage داشتم و تا بی نهایت تماس بی پاسخ و این بود پیام تو:

مشترک گرامی ارتباط شما با درگاه ابدیت وصل گردیده است. سحرگاه بیست و سوم رمضان، وقت اختصاصی شماست.

ساعت 5 صبح است. تمام شد. ملاقات های خصوصی تمام شد و مقدر شد، آن چه باید می شد برای یک سال و شاید یک عمر.

حالا چه کنم؟

تو آمدی و تا بی نهایت تماس گرفتی و من خواب بودم. برایم چه مقدر کرده ای؟

تماس می گیرم. پیامک می زنم پیام ها نمی رود.

حق داری خدا. چرا به گوش نبودم؟

گوشی ام را برمی دارم زنگش را روی اذان ها تنظیم می کنم. تا به گوش باشم و با هر اذان تو را بیابم و خود را دریابم. همه جا و همه جا تو را می آورم.

تو می آیی و همه پیام هایم به ابدیت send می شود.

منبع سایت صالحین

نظر مقام معظم رهبری در مورد برخورد با بدحجاب ها

تا چند روز پیش هم حامی گشت ارشاد بودم یعنی از نفس بودن گشت ارشاد حمایت می‌کردم و هم از منتقدان گشت ارشاد بودم. یعنی نوع برخورد گشت ارشاد و روش اجرا را نمی پسندیدم. وجود افسران نیروی انتظامی با هیکل‌های کماندویی در کنار خانم‌های ناهی از منکر بیش‌تر ذهنیتی منفی را به وجود می‌آورد که خود به خود اثر ذهنی منفی ای را به ذهن متبادر می‌کند. دوستی معتقد بود اجرای بد این قانون به این علت است که اجرا نشدنش را توجیه کنند! یعنی بد اجرا می‌کنند تا همه اجرا نشدنش را ترجیح بدهند!

در همین زمینه به بیانات حضرت آقا برخوردم که تا حدی نتیجه گیری من را تغییر داد. این صحبت ها در ادامه می‌آید:

اين گونه است كه كشور حفظ مى‌شود؛ با امر به معروف و نهى از منكر. منتها من دو تذكر به شما جوانان عزيز - در هرجاى كشور كه هستيد - مى‌دهم. اولاً امر به معروف و نهى از منكر يك واجب است كه رودربايستى و خجالت بر نمى‌دارد. ما گفتيم:

اگر ديديد كسى مرتكب خلافى مى‌شود، امر كنيد به معروف و نهى كنيد از منكر. يعنى به زبان بگوييد. نگفتيم مشت و سلاح و قوت به كار ببريد. اينها لازم نيست. خداى متعال كه اين واجب را بر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‌داند مصلحت چگونه است.

ما هم تا حدودى حكم و مصالح الهى را درك مى‌كنيم. بزرگترين حربه در مقابل گناهكار، گفتن و تكرار كردن است. اين‌كه يك نفر بگويد اما ده نفر ساكت بنشينند و تماشا كنند، نمى‌شود. اگر يكى دچار ضعف نفس بشود، يكى خجالت بكشد و يكى بترسد، اين‌كه نهى از منكر نخواهد شد.

گناهكار هم فقط بدحجاب نيست كه بعضى فقط به مسأله‌ى بدحجابى چسبيده‌اند. اين، يكى از گناهان است و از خيلى از گناهان كوچكتر است.

خلافهاى فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجود دارد: خلافهاى سياسى، خلافهاى اقتصادى، خلاف در كسب و كار، خلاف در كار ادارى، خلافهاى فرهنگى. اينها همه خلاف است. كسى غيبت مى‌كند، كسى دروغ مى‌گويد، كسى توطئه مى‌كند، كسى مسخره مى‌كند، كسى كم‌كارى مى‌كند، كسى ناراضى تراشى مى‌كند، كسى مال مردم را مى‌دزدد، كسى آبروى مردم را بر باد مى‌دهد. اينها همه منكر است. در مقابل اين منكرات، عامل باز دارنده، نهى است؛ نهى از منكر. بگوييد: «آقا، نكن.» اين تكرار «نكن»، براى طرف مقابل، شكننده است. اين نكته‌ى اول؛ كه نهى از منكر، اراده و تصميم و قدرت و شجاعت لازم دارد، كه بحمداللَّه، در قشرهاى مردم ما و در زن و مرد ما وجود دارد. بايد آن را به كار بگيريد. منتظر نباشيد كه دستگاهها بيايند و كارى بكنند.

ترحم مادر (خدائى كه رحمان و رحيم است...)

حضرت فرمود: ((آيا اين جوان نماز نمى خوانده و روزه نمى گرفته ؟))
گفتند: چرا هم نماز مى خوانده و هم روزه مى گرفته .

حضرت فرمود: ((آيا مادرش اين جوان را عاق نكرده ؟))
گفتند: چرا !
حضرت فرمود: بگوئيد مادرش بيايد! رفتند و پيرزنى را آوردند كه يك چشم او كور بود.
حضرت فرمود: اى مادر پسرت را عفو كن .
پير زن گفت : عفو نمى كنم ، زيرا او لطمه به صورتم زده وچشم مرا از كاسه در آورده است .
حضرت فرمود: ((برويد هيزم و آتش بياوريد.))
پير زن گفت : براى چه مى خواهيد؟
حضرت فرمود: ((مى خواهم او را به خاطر اين عملى كه با تو كرده بسوزانم .))
پير زن گفت : نه نه ، او را عفو كردم ، آيا آن مدّت 9 ماهى كه حملش ‍ كردم براى آتش حمل كردم ، آيا آن دو سالى كه به او شير دادم براى آتش شير دادم !
((پس ترحم مادرى من كجا رفته !))

در اين هنگام زبان آن جوان باز شد و گفت :
اشهد ان لا اله الا اللّه ،…
زنى كه فقط رحيم باشد با اينكه از آن جوان زجر كشيده ، ولى با اين حال اجازه نمى دهد جوانش بسوزد، پس ((خدائى كه رحمان و رحيم است ، چگونه اجازه مى دهد، شخصى كه
مدّت هفتاد سال به گفتن : الرحمن الرحيم مواظبت كرده است بسوزد)).

در حاليكه پيغمبر معظم اسلام (ص ) مى فرمايد:
((خداى مهربان داراى صد رحمت است ، كه يكى از آنها را بين انس و جن و پرنده ها و چرنده ها و خزنده ها تقسيم نموده ، كليه اين عاطفه ها و ترحمها از آن يك رحمت سرچشمه مى گيرند.
نود و نه رحمت ديگر را براى روز قيامت گذاشته تا به وسيله آن به بندگانش ترحم فرمايد))


اى خدا من فقير و گدايم

رانده و مضطر و بى نوايم

تو رحيم و كريم و غفورى

آمدم تا كه بخشى خطايم

خالق مهربانى و آقا

بنده ام مستحق عطايم

بر در خانه تو شب و روز

حلقه بر در زنان گشته جايم

با نوا گريم اى بار الها

بشنوى يا الهى صدايم

خوانمت با غم و آه و زارى

كن ز فضلت اجابت دعايم

گر گناهم فزون گشته از حد

عفو تو مايه باشد برايم

یادش بخیر اونوختا(حیا و متانت دختران)

زنان همراه عیسی مسیح هنگام ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)

براساس برخی روایات، حضور و نقش زنان در عصر دولت موعود از نظر زمان و موقعیت، چهارگونه است.
 
الف) . حضور پنجاه زن در بین یاران امام
اولین گروه از زنانی که به محضر امام زمان می‌شتابند آنهایند که در آن ایّام می‌زیسته‌اند و همانند دیگر یاران امام(علیه السلام)، به هنگام ظهور در حرم امن الهی به‌خدمت امام(علیه السلام)، می‌رسند. در این‌باره دو روایت وجود دارد:
روایت اول: امّ سلمه ضمن حدیثی درباره علایم ظهور، از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده است که فرمود:"در آن هنگام پناهنده‌ای به حرم امن الهی پناه می‌آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم می‌برند به‌سوی او جمع می‌شوند تا اینکه در نزد آن حضرت سیصد و چهارده‌نفر گرد می‌آیند که برخی از آنان زن می‌باشند که بر هر جبار و جبار زاده‌ای پیروز می‌شود.”
روایت دوم : جابربن یزید جعفی، ضمن حدیث مفصلی از امام باقر(علیه السلام)، در بیان برخی نشانه‌های ظهور نقل کرده که:"به‌خدا سوگند، سیصد و سیزده نفر می‌آیند که پنجاه نفر از این عده زن هستند که بدون هیچ قرار قبلی در مکه کنار یکدیگر جمع خواهند شد. این است معنای آیه شریفه: «هرجا باشید خداوند همه شما را حاضر می‌کند. زیرا او بر هر کاری توانا است».
نکته شگفت در این دو روایت این است که می‌فرماید : سیصد و سیزده مرد گرد آیند که پنجاه نفر ایشان زن هستند!
دوم آنکه : در روایتی که نام یاران برشمرده شده است نام هیچ زنی وجود ندارد . در پاسخ این شبهه می‌توان گفت : این چند نفر در زمره همان سیصد و سیزده نفر هستند . زیرا:
اولاً امام(علیه السلام)، می‌فرماید : «فیهم» ؛ یعنی در این عده پنجاه زن می‌باشد.
دوماً : شاید تعبیر مردان بدین سبب باشد که بیشتر این افراد مرد هستند و این کلمه از باب فزونی عدد مردان ، چنین ذکر شده است.
سومًا : اگر مقصود همراهی خارج از این عده بود امام می‌فرمود: «معهم» ، نه اینکه بفرماید «فیهم» ، زیرا این سیصد و سیزده نفر مانند عدد اصحاب بدر برشمرده شده‌اند و همه یاران و فرماندهان عالی‌رتبه و ازنظر مقام و قدرت درحد بسیار بالایی هستند که برخی با ابر جابه‌جا می‌شوند و اینها بدون شک با بقیه مردم آن زمان فرق بسیار دارند.بنابراین اگر بگوییم آنها جزو همان سیصد و سیزده نفر هستند برای آنها رتبه و موقعیت ویژه قائل شده‌ایم و اگر بگوییم در زمره یاران دیگر حضرت باشند از امتیاز کمتری برخوردارند.
ب) زنان آسمانی
دسته دوم چهارصد بانوی برگزیده هستند که خداوند برای حکومت جهانی حضرت ولی‌عصر(عج الله تعالی فرجه)، در آسمان ذخیره کرده است و با ظهور آن حضرت به همراه حضرت عیسی(علیه السلام)، به زمین می‌آیند.
ابوهریره از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت کرده که: “عیسی‌بن مریم به همراه هشتصد مرد و چهارصد زن از بهترین و شایسته‌ترین افراد روی زمین فرود خواهد آمد.”
آیا این زنان از امت‌های پیشین هستند یا امت اسلامی زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، و معصومین(علیهم السلام)؛ یا از دوران‌های مختلف؟ آنها از چه زمان و به چه علت به آسمان برده شده‌اند و برای عهده‌داری منصبی در حکومت حضرت می‌آیند یا برای مسایل دیگر؟ اینها پرسش‌هایی است که این حدیث از آنها چیزی نمی‌گوید.
ج) رجعت زنان
سومین گروه از یاوران حضرت بقیه اللَه(علیه السلام)، زنانی هستند که خداوند به برکت ظهور امام زمان آنها را زنده خواهد کرد و بار دیگر به دنیا رجعت خواهند نمود . این گروه دو دسته‌اند : برخی با نام و نشان از زنده شدنشان خبر داده شده و برخی دیگر فقط از آمدنشان سخن به ‌میان آمده است.
در منابع معتبر اسلامی نام سیزده زن یاد می‌شود که به هنگام ظهور قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله)، زنده خواهند شد و در لشکر امام زمان به مداوای مجروحان جنگی و سرپرستی بیماران خواهند پرداخت.
طبری در دلائل الامامه، از مفضل‌بن عمر نقل کرده که امام صادق فرمود :همراه قائم آل محمد ، سیزده زن خواهند بود. گفتم آنها را برای چه کاری می‌خواهد؟ فرمود: به مداوای مجروحان پرداخته، سرپرستی بیماران را به‌عهده خواهند گرفت . عرض کردم: نام آنها را بفرمایید . فرمود : قنواء دختر رشید هجری، ام ایمن، حبابه والبیه، سمیه [مادر عمار یاسر]، زبیده ‌ام خالد احمسیّه، ام سعید حنفیه، صیانه ماشطه، ام خالد جهنّیه.
“صیانه ماشطه” در زمان حضرت موسی می‌زیسته است و مادر عمار یاسر در ابتدای بعثت به شهادت رسید.
“حبابه” در زمان علی(علیه السلام)، و “قنواء” در زمان امام حسن و امام حسین(علیه السلام)، و بقیه در زمان‌های دیگر زندگی می‌کرده‌اند.
این گروه سیزده نفری رجعت خواهند کرد و خداوند برای قدردانی از آنها ، به برکت امام زمان(عج الله تعالی فرجه) آنها را زنده خواهد کرد.
در این روایت امام صادق(علیه السلام)، از آن سیزده زن فقط نام نه نفر را یاد می‌کند .
در کتاب خصایص فاطمیّه به‌نام نسبیه، دختر «کعبه مازینه» ، و در کتاب منتخب‌البصائر به‌نام «وتیره» و «أحبشیه» اشاره شده است .
زنان سرافراز
اینک به اختصار به شرح حال برخی از زنان نامبرده اشاره می‌کنیم.
1ـ صیانه ماشطه
و یکی از همان سیزده بانویی است که در دولت حضرت مهدی(علیه السلام)، زنده شده ، به دنیا بازمی‌گردد. وی همسر «حزقیل» ، پسر عموی فرعون ، و شغلش آرایشگری دختر فرعون بود. او همانند شوهرش به پیامبر زمان خود، حضرت موسی، ایمان آورده بود امّا همچنان ایمان خود را پنهان می‌کرد.
نوشته‌اند: روزی وی مشغول آرایش دختر فرعون بود که شانه از دستش افتاد و بی‌اختیار نام خدا را برزبان جاری ساخت. دختر فرعون گفت : آیا نام پدر مرا بر زبان آوردی؟ گفت : نه ، بلکه نام کسی را بر زبان آوردم که پدر تو را آفریده است.
دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو کرد و فرعون صیانه را احضار کرد و گفت: مگر به خدایی من اعتراف نداری؟ گفت : هرگز! من از خدای حقیقی دست نمی‌کشم و تو را پرستش نمی‌کنم.فرعون دستور داد تا تنور مسی برافروزند و همه بچه‌های آن زن را در حضورش در آتش افکنند . چون نوبت به طفل شیرخوارش رسید صیانه می‌خواست به ظاهر از دین برائت جوید که کودک شیرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر کن که تو بر حق هستی! فرعونیان آن زن و بچه شیرخوارش را در آتش افکنده، سوزاندند.
2ـ سمیه، مادر عمار یاسر
وی هفتمین نفری بود که به اسلام گروید و بدین‌سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترین شکنجه‌ها را براو روا داشت.
او و شوهرش یاسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار کرد که پیامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنین‌کاری نشدند . او نیز زره آهنی به سمیه و یاسر پوشانید و آنها را در آفتاب سوزان نگه‌داشت. سرانجام ابوجهل بر هر یک ضربتی وارد ساخت و ایشان را به‌شهادت رساند .
3ـ نسیبه، دختر کعب مازنیه
او معروف به «ام‌عماره» و از زنان فداکار صدر اسلام است که در برخی از جنگ‌های پیامبر اسلام، شرکت جسته و مجروحان جنگی را مداوا کرده است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف پیامبر پرداخت و در این راه بدنش زخم‌های فراوان برداشت .
4ـ امّ ایمن
از زنان پرهیزکار و خدمتکار حضرت رسول، است. پیامبر به‌او مادر خطاب می‌کرد و می‌فرمود:"این زن، باقی‌مانده‌ای از خاندان من است.”
وی همواره در کنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداوای مجروحان می‌پرداخت.ام ایمن از شیفتگان خاندان امامت بود که در ماجرای فدک، حضرت زهرا، (سلام الله علیها)، او را به‌عنوان شاهد معرفی کرد. وی پنج یا شش ماه پس از پیامبر از دنیا رفت.خداوند به برکت مهدی آل محمد به هنگام ظهور، او را زنده می‌گرداند تا در لشکرگاه امام به خدمت گماشته شود.
5ـ امّ خالد
در روایت دو بانو بدین نام مشهور شده‌اند: ام خالد احمسیه و ام خالد جهنّیه. شاید مقصود ام خالد مقطوعه الید (دست بریده) باشد که یوسف‌بن عمر، پس از به‌شهادت رساندن زیدبن علی بن الحسین در کوفه، دست او را به جرم شیعه بودن قطع کرد. در کتاب رجال کشی درباره شخصیت و مقام این زن فداکار از امام صادق(علیه السلام)، مطلبی ذکر گردیده که حایز اهمیت است. ابوبصیر گوید : در خدمت امام صادق نشسته بودیم که ام خالد مقطوعه الید از راه رسید. حضرت فرمود:ای ابابصیر، آیا میل داری که کلام امّ خالد را بشنوی؟
من عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا، با شنیدن آن شادمان می‌گردم… در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. دیدم وی در کمال فصاحت و بلاغت صحبت می‌کند. سپس حضرت پیرامون موضوع ولایت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.
6ـ زبیده
مشخصات کاملی از او نقل نشده است. احتمال دارد زبیده زن هارون‌الرشید باشد که شیخ صدوق(ره)، درباره‌اش گفته است: وی یکی از هواداران و پیروان اهل بیت است. هنگامی که هارون دانست از شیعیان است قسم خورد که طلاقش دهد.
بیده کارهای خدماتی بسیاری داشت که یکی آبرسانی به عرفات است. همچنین نوشته‌اند وی یکصد کنیز داشت که پیوسته مشغول حفظ قرآن بودند و همیشه از محل سکونت او صدای تلاوت قرآن شنیده شد. زبیده در سال 216 ق. رحلت کرد .
7ـ حبّابه والبیّه
از زنان والامقامی است که دوره زندگی هشت امام معصوم(علیهم السلام) را درک کرد و پیوسته مورد لطف و عنایت ایشان قرار داشت. در یک یا دو نوبت به‌وسیله امام زین‌العابدین و امام رضا(علیه السلام)، جوانی‌اش به‌او بازگردانده شد.
اولین ملاقات وی با امیر مؤمنان(علیه السلام)، بود که از آن حضرت دلیلی بر امامت درخواست کرد.
حضرت در حضور وی سنگی را برداشت و بر آن مهر خود را نقش کرد و اثر آن مهر در سنگ جای گرفت و به او فرمود: پس از من هر که توانست در این سنگ چنین اثری برجای بگذارد او امام است.
از این رو حبابه پس از شهادت هر امامی نزد امام بعدی می‌رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ می‌زدند و اثر آن نقش می‌بست. نوبت که به امام رضا(علیه السلام)، رسید حضرت نیز چنین کرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا(عیله السلام)، زنده بود و پس از آن بدرود حیات گفت.
8ـ قنواء
دختر رشید هجری، یکی از شیعیان و پیروان علی(علیه السلام)، و خود از یاران باوفای حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام)، است .
وی دختر بزرگمردی است که در راه محبت و دوستی امیر مؤمنان به‌طرز دلخراشی به‌شهادت رسید.
از گفتار شیخ مفید برمی‌آید که قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبیداللَه بن زیاد شاهد قطع دو دست و دو پای پدر خود بوده و به‌کمک دیگران بدن نیمه‌جان پدر را از دارالاماره بیرون آورده و به‌خانه منتقل کرده است.
روزی قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا این همه خود را به‌رنج و مشقت عبادت می‌اندازی ! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهی خواهند آمد که بینش دینی و شدت ایمانشان از ما، که این همه خود را به‌زحمت عبادت انداخته‌ایم ، بیشتر است.
د) بانوان منتظر
چهارمین گروه یاوران امام زمان بانوان پرهیزکاری هستند که پیش از ظهور حضرت بقیه الله(علیه السلام)، رحلت کرده‌اند. به ایشان گفته می‌شود: امام تو ظاهر گشته است، اگر مایلی می‌توانی حضور داشته باشی. آنان نیز به اراده پروردگار زنده خواهند شد.
رجعت زنان مربوط به گروه خاصی نیست و هر بانویی تقوا پیشه کند و خود را با خواسته‌ها و شرایط زندگی در حکومت مهدی آل محمد(علیه السلام)، تطبیق دهد ممکن است در آینده از رحمت خداوندی بهره‌مند گشته، برای یاری امام زنده شود.یکی از آن شرایط خواندن دعای «عهد» است که در فرد، نوعی آمادگی برای پذیرش حکومت آخرین ذخیره الهی ایجاد می‌کند.