- سردار مثل پدر
- حضرت زهرا سلام الله علیها در کلام رهبری
- دلنوشته شیعه در فاطمیه
- دفاع مقدس از نگاه رهبری
- پیش امام حسین شکوه کنید تا یک نظری بکنند
- دعای که مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی توصیه کردند که در این ایام بیماری کرونا بخوانند
- رهبر انقلاب و توصیه هایی در مورد ماه رجب
- مساله سبک زندگی اسلامی را در مجالس و هیاتها پیگیری کنید
- تشریح شاخصهای انتخاب درست در انتخابات مجلس توسط رهبر انقلاب
- عباراتی که رهبر معظم انقلاب در نماز بر پیکر سردار سلیمانی و ابومهدی قرائت کردند
راز نامگذارى امام زمان(عج) به "قائم" به روایت آیتالله جوادی آملی
یکشنبه 92/12/04
از جمله اسامی و القاب حضرت ولیعصر ارواحناه فداه «بقیة الله» است که آیتالله عبدالله جوادی آملی در کتاب «امام المهدی(عج) موجود موعود» به علت انتساب این نامگذاری اشاره میکند که در ادامه میآید:
وجود مبارک حجت بن الحسن(عج) داراى القاب و اسامى متعددى است که هر یک وجه خاصى از آن ذات کریم را بیان مىدارد. از القاب مشهور حضرتش مىتوان به «قائم» اشارهاى ویژه داشت، زیرا این نام مبارک در روایاتى آمده است که گویاى سرّ لطیفى است. براى تسمیه آن پیشواى منتظر به قائم وجوه متعددى ذکر شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
١ . از حضرت باقر(ع) پرسیدند: مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: آرى! گفتند: پس چرا تنها دوازدهمین شما به این نام، نامیده شد؟ فرمود: آن هنگام که جدّمان حسین(ع)به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه، ضجهزنان گفتند: اى اله و اى سید ما! آیا نمىنگرى که با بنده برگزیده و فرزند برگزیده تو چه مىکنند؟ خداوند به آنان چنین وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید! به عزّت و جلالم سوگند! حتما از آنها انتقام خواهم گرفت، هر چند مدتها بگذرد، آنگاه پرده را کنار زد و امامان پس از حسین(ع) را به فرشتگان نمایاند، در میان آنان یکى ایستاده بود و نماز مىخواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده (قائم) از آنها انتقام مىگیرم.(1)
٢ . بر اثر غیبت طولانى، یاد آن وجود مبارک از خاطره بسیارى از افراد محو و فراموش مىشود و آنگاه حضرتش پس از این فراموشى ناگوار قیام مىکند.(2)
٣ . او را از آن جهت قائم نامیدند که قیام به حق او در میان قیام ائمه دیگر که همگى قائم به حق بودند از ویژگى خاصى برخوردار است: «سمّی بالقائم لقیامه بالحق».(3) در ویژگى قیام آن حضرت روایاتى هست از جمله حضرت عبد العظیم حسنى(ع) مىگوید که به امام جواد(ع) عرض کردم که آرزو مىکنم قائم آل محمد شما باشید و عدل و داد را در زمین بگسترانید. امام جواد(ع) فرمود که همه ما قائم به امر خدا و هدایتکننده به دین او هستیم، امّا آن قائم که خداوند با او زمین را از اهل کفر و عناد در برابر حق پاک مىکند و از عدل و داد پر مىسازد، من نیستم، او همان است که ولادتش از مردم مخفى و شخصش غائب مىشود . . . همنام و هم کنیه رسول خداست…(4)
نیز حضرت عبد العظیم مىگوید: تصمیم داشتم این مطلب را از حضرت جواد الائمه(ع) بپرسم که ایشان فرمود: قائم ما مهدى است که حتماً در غیبت به سر خواهد برد و باید منتظر ظهور آن حضرت بود و پس از ظهور باید از وى اطاعت کرد.(5)
این لقب، تنها به امام عصر(عج) تعلق دارد، گرچه قبلاً گفته شد که قیام به قسط از شرایط عمومى امامت معصومان است.(6) امّا لقب پرافتخار «قائم» از القاب اختصاصى حضرت بقیةاللّه است و تنها آن حضرت به عنوان «قائم آل محمد» شناخته مىشود: ان أدرکت القائم من آل محمد نصرته(7)، و منّا المصطفى و المرتضى و منّا یکون المهدی قائم هذه الأمة(8)، به گونهاى که به شیوهاى پسندیده مرسوم شده است که هنگام ذکر این نام شریف شنوندگان به احترام آن حضرت و به یاد او قیام مىکنند.
*پینوشتها:
١ ) . علل الشرایع، ج ١ ، ص ١٩١ - ١٩٢ ؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص ٢٢١ و ج 5١ ، ص ٢٨ - ٢٩ .
٢ ) . کمال الدین، ج ٢ ، ص 5٠ ؛ بحار الانوار، ج 5١ ، ص ٣٠ .
٣ ) . الارشاد، ج ٢ ، ص 4٩ - 5٠ ؛ بحار الانوار، ج 5١ ، ص ٢٨٣ .
4 ) . کمال الدین، ج ٢ ، ص 4٩ - 5٠ ؛ بحار الانوار، ج 5٢ ، ص ٢٨٣ .
5 ) . کمال الدین، ج ٢ ، ص 4٩ .
6) . الارشاد، ج ٢ ، ص ٣٩ .
7) . المحاسن، ج ١ ، ص ٢٨٧ ؛ بحار الانوار، ج 5٢ ، ص ١٢6 .
8) . کفایة الاثر، ص ٢٩٨ ؛ بحار الانوار، ج 46 ، ص ٢٠٢ .
کمک شیطان به نمازگزار !
یکشنبه 92/12/04
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.
لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.
در راه مسجد ، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد .
او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت .
مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد .
در راه مسجد و درهمان نقطه مجدداً زمین خورد !
او دوباره بلند شد ، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت .
یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد .
در راه مسجد ، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید .
مرد پاسخ داد :
(( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید . از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.))..
مرد اول از او خیلی تشکر کرد و هر دو ، راهشان را به طرف مسجد ادامه دادند .
همین که به مسجد رسیدند ، مرداول از مرد چراغ به دست درخواست کرد تا به مسجد وارد شود و با او نمازبخواند .
مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری کرد .
مرد اول درخواستش را دو بار دیگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید. ..
مرد اول سوال کرد که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند .
مرد دوم پاسخ داد :
((من شیطان هستم.))
مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد .
شیطان در ادامه توضیح داد :
((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم . وقتی شما به خانه رفتید ، خودتان را تمیز کردید و به مسجد برگشتید ، خدا همه گناهان شما را بخشید.
من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد ، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانواده تان را بخشید. ..
من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم ، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان راخواهد بخشید .
بنا براین ، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم .
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجهه با سختی ها در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان رابطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و رحمت خدا را ببینید.
چفیههای آقا
شنبه 92/12/03
به پاس یادبود استاد گرامی وعالم وارسته ونماینده شهرم
گزیدهای از یادداشتهای دو روز روانشاد مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید جلال یحیی زاده
سهشنبه 9 خرداد 91
… به دفتر روحانیت در دفتر رهبری رفتم و نامه 6 صفحهای (در کاغذ A-4) که دستنویس، دیشب طی 2، 3 [ساعت] نوشتم و گزارشی از بعضی سوء مدیریتهای مجلس را توضیح دادم، به آقای … دادم تا به رهبری برساند…
چهارشنبه 24 خرداد 91
صبح، بانشاط و سرحال به مجلس رفتم تا پس از جلسهای کوتاه، به ملاقات رهبری برویم. نمایندگان هر دوره، چهار ملاقات سالانه با رهبر معظم دارند که این اولین ملاقات دوره جدید با رهبر است. برای من این جلسه از هر سال جالبتر است؛ چون نامه 6 صفحهای برای آقا نوشتهام و بعضی از مشکلات مجلس را به آقا گزارش کردم… .
من دنبال علایمی هستم که مطمئن شوم آقا نامه مرا بطور کامل خوانده است! این را هم از صحبتهای امروز آقا باید استشمام کنم و هم از بعضی طرق دیگر! البته من فعلاً عجالتاً قطع و یقین دارم که آقا نامهام را کامل مطالعه فرموده است!
[پس از دیدار:]
جلسه کمی از ساعت 12 گذشته بود که به پایان رسید. در این دیدار از صحبتهای رهبر معظم، کاملاً انتقاد از بعضی اقدامات مجلس هشتم مشخص بود… .
جالبتر اینکه به وضوح احساس کردم رهبر معظم، نامه مرا مطالعه فرموده و بعضی از صحبتهای ایشان، ناظر به همان نامه بود!
[عصر همان روز:]
خاطره فراموش ناشدنی:
فردی پشت تلفن گفت: از دفتر رهبرم! ایشان نامه شما را خوانده، سلام رساندهاند، تشکر کردهاند، چفیههایی که خواستی دستور دادند خدمت شما بدهیم! … در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، تلفن قطع کردم… .
وقتی وارد بیت شدم، همه گیتهای بازرسی کاملاً آماده بودند… خیلی راحت مرا عبور دادند. وارد محوطه خانه آقا که شدم،
…[منشی آقا] با روحانی جوان سید به استقبالم آمده بودند، باز آن جملات را تکرار کرد و بستهای که حاوی چفیه بود به من داد. من آن را بوسیدم، اشک ریختم و گفتم: جانم فدای آقا که به این سرعت، نامه طلبه کوچکی میخواند و پاسخ میدهد.
من در پایان نامه 6 صفحهای نوشته بودم که از چند سال قبل، برای صبیهام، از آقای دکتر حداد عادل مشاور عالی شما (رئیس سابق مجلس و رئیس کمیسیون فرهنگی) چفیهای متبرک به بدن مبارک شما خواسته بودم که هنوز نداده؛ حالا برای اینکه مطمئن شوم نامه را حضرتعالی مطالعه فرمودید، علاوه بر آن چفیه، چند چفیه برای سایر فرزندان و … [بفرستید]؛ که آقا پنج تا فرستاده بود.
[شب همان روز:]
این هم روزی پرکار و پرجاذبه بود که اوج آن ملاقات با رهبری بود که البته این نهمین بار و نهمین سالی بود که به عنوان نماینده و همراه نمایندگان، محضرشان شرفیاب میشدیم؛ ولی آنچه که امروز و این ملاقات را بسیار شیرینتر کرد، محتوای سخنان رهبری در جلسه امروز و فرستادن پنج چفیه آن هم به شکل ویژه برای من بود.
من از دکتر حداد عادل که مشاور عالی رهبری هم هست، تلفنی بعد از دریافت چفیه سؤال کردم که آقا درمورد نامه من، چیزی به شما نگفت؟… او گفت: جای تو خالی بود، بعد از سخنرانی امروز آقا خدمتشان رسیدم… آقا چیزی درمورد نامه شما نگفت. ولی سه، چهار [بار] بااطمینان گفت: مطمئن هستم آقا شما را خیلی دوست دارد. این را بدان و اطمینان داشته باش!
باید خدا را شکر کنم الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله. خداوند مرا بر این موضوع استوار بدارد.
زیباترین پیشگویی قرآن
شنبه 92/12/03
در مورد شأن نزول این سوره، اکثر مفسران اعتقاد دارند که چون فرزندان پسر پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) از دنیا رفتند، دشمنان خوشحال شدند که بعد از پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) دین او نیز نابود خواهد شد و کسی ادامه دهنده راه او نخواهد بود.
روایت شده که روزی پیامبر اکرم وارد مسجد شدند و در مسجد عاص بن وائل و عمرو بن العاص هم بودند. عمرو به کنایه و استهزا گفت: یا ابا الابتر، زیرا مردم زمان جاهلیت رسم داشتند به مردی که فرزند نداشت ابتر یا دم بریده می گفتند.[1]
خداوند سوره کوثر را برای شادی قلب پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نازل کرد تا به وی بگوید که دشمن تو ابتر است و دین و نسبی ندارد و دین اسلام باقی و برقرار خواهد ماند.
این خود یکی از پیشگویی های زیبای قرآن است؛ چرا که اولاً نسل و دین پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) از طریق فرزندان فاطمه(علیهم السلام) گسترش یافت و ثانیاً فرزندان و خاندان آن دشمن خدا، بعد از چند نسل به کلی منقرض گشتند.
از کوثر چه می دانیم؟
تمامی مفسّران اعم از مفسران شیعه یا سنی، معنای کوثر را «خیر کثیر» می دانند. اما واقعاً منظور از کوثر چیست؟
در روایتی آمده است که وقتی این سوره نازل شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) بر فراز منبر رفت و سوره را بر مردم تلاوت فرمود. اصحاب عرض کردند: این چیست که خداوند به تو عطا فرموده است؟ فرمود: نهری است در بهشت، سفیدتر از شیر، صاف تر از قدح، در دو طرف آن قبه هایی از درّ و یاقوت است.
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که فرمود: کوثر نهری است در بهشت که خداوند آن را به پیامبرش در عوض فرزندش (عبدالله که در حیات او از دنیا رفت) به او عطا فرمود.
بعضی گفته اند: منظور همان حوض کوثر است که تعلق به پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سیراب می شوند.
بعضی آن را به نبوت تفسیر کرده و بعضی دیگر به قرآن و بعضی به کثرت اصحاب و یاران و بعضی به کثرت فرزندان و ذریه که همه آن ها از نسل دخترش فاطمه زهرا(علیهماالسلام) به وجود آمدند و آنقدر فزونی یافتند که از شماره بیرونند و تا دامنه قیامت یادآور وجود پیامبر اکرمند.[2]
بعضی نیز آن را به شفاعت تفسیر کرده اند که در هر کدام به عنوان مصداقی از کوثر قابل احتمال است.
در بین مفسران اهل سنت فخر رازی پانزده احتمال در مصداق کوثر ذکر کرده است و به عنوان قول سوم می نویسد:
«مراد از کوثر اولاد و فرزندان رسول خداست به این جهت که این سوره در رد بر کسانی نازل شد که عدم وجود اولاد پسر و تداوم نسل را بر پیغمبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) خرده می گرفتند، بنابراین معنی سوره این است که خداوند به او نسلی می دهد که او در طول زمان باقی می ماند. [3]
شایسته است در اینجا حدیثی را که مرحوم بحرانی در تفسیر خود «البرهان فی تفسیر القرآن» در ارتباط با سوره کوثر آورده است ذکر کنیم.
او از عبدالله بن عباس نقل می کند «از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) شنیدم که فرمودند: خداوند به من و علی پنج چیز عنایت کرد: به من جوامع الکلم و به علی جوامع العلم را عطا کرد. مرا نبی و او را وصی قرار داد. به من کوثر و به او سلسبیل عطا کرد. به من وحی فرمود و به او الهام. من به سوی او به معراج رفتم و درهای آسمان و حجاب ها به رویم گشوده شد تا اینکه علی به من نگریست و من به او نگریستم.
راوی گوید: پس پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) گریه کرد.
گفتم: پدر و مادرم فدایت؛ چه چیز شما را گریاند؟
فرمودند: ای ابن عباس! اولین سخنی که خداوند با من تکلم کرد این بود که ای محمد! پایین را بنگر. من به حجاب ها نگریستم که پاره شدند و آسمان باز شد و علی را دیدم. در همان حال سرش را به طرف من بلند کرد و با من سخن گفت و من نیز با او سخن گفتم.
ابن عباس گوید: پرسیدم یا رسول الله! پروردگارت چه چیزی گفت؟ فرمود: به من گفت ای محمد! علی را وصی و وزیر و جانشین بعد از تو، قرار دادم. بدان که او سخن تو را گوش می دهد.
پس خداوند ملائکه را امر کرد تا بر علی درود فرستند و دیدم که ملائکه در حال رفت و آمد هستند؛ هیچ فرشته ای نمی گذشت مگر اینکه این گونه به من تهنیت می گفت. ای محمد(صلی الله علیه واله وسلم) قسم به خدایی که تو را به حق برانگیخت، با جانشینی پسر عمّت علی، سرور و شادی بر تمام ملائکه وارد شد.
من (پیامبر) حاملین عرش را دیدم که سرهایشان را به سمت زمین پایین آوردند. گفتم ای جبرئیل! چرا حاملین عرش سرشان را به پایین خم کرده اند؟ گفت: ای محمد(صلی الله علیه واله وسلم) تمام ملائکه به صورت علی ابن ابیطالب (صلی الله علیه واله وسلم) می نگریستند به جز حاملین عرش؛ خداوند به آن ها نیز اجازه داده است تا برای ساعتی به چهره علی (علیه السلام) بنگرند.
ابن عباس گوید: گفتم: یا رسول الله! مرا سفارش فرما.
فرمودند: بر تو باد به دوستی علی بن ابیطالب قسم به کسی که مرا به حق مبعوث کرد، از بنده هیچ حسنه ای پذیرفته نمی شود مگر با حب علی بن ابیطالب. خدای تعالی داناتر است که اگر عمل فرد با ولایت علی بود از او می پذیرد و اگر همراه با ولایت نبود از او چیزی سوال نمی کند و دستور ورود او را به آتش می دهد.[4]
باید ابرهای آسمان در ماتم عظمایی که بر دخت پیامبر و همسرش علی وارد آمد به جای باران خون ببارند.
شما را چه شد که این قدر زود عهد و پیمان را شکستید و راه بی وفائی را در پیش گرفتید؟ هنوز خانه پیامبر، بدن مطهر او را در برگرفته است. این چه بلوایی است که بر پا کرده اید؟ سقیفه دیگر چه صیغه ای است؟ به کجا می روید؟
یا رسول الله به آنان بگویید:
هنگامی که آیه اولوالامر نازل شد، جابر از شما پرسید: یا رسول الله، اولوالامر کیانند؟ پاسخ دادید: علی و حسن و حسین و فرزندان حسین. آنگاه دوازده امام را یک یک نام بردید تا حجت را بر آن ها تمام کرده باشید.
یا رسول الله، به آنان بگویید: علی آئینه اکمال دین است. علی نشانه اتمام نعمت خدا بر بندگان و آیت رضایت پروردگار است. پس چرا کنارش زدند؟ مگر آنان قرآن نخوانده بودند. مگر در غدیرخم حضور نداشتند؟
یا رسول الله، شما به آنان بگویید که کوثری که خداوند به شما بخشید همان فاطمه ای است که آنان دیگر صدای گریه هایش را نمی شنوند. بگویید که خدا دین شما را با فرزندان فاطمه گسترش می دهد. اف بر این انسان که چقدر فراموشکار است؛ همین زهرایی که جگر گوشهء پیامبر بود، در عزای پدرش سیلی خورد، پهلویش شکست، بازویش سیاه و فرزند بدنیا نیامده اش هلاک شد.
همین علی که نور چشم پیامبر بود با طناب بر دست و گردن به مسجد برده شد تا به زور از او بیعت بگیرند.
آری وقتی با دسیسه و نفاق، قرآن از اهل بیت خدا می شود، وقتی بین دو امانت پیامبر فاصله می افتد، باید منتظر دیدن این صحنه ها بود.
باید دید که به واسطهء این جنایت ها، مهدی فاطمه مخفیانه به دنیا بیاید و مخفیانه رشد کند تا دشمنان از وجود او مطلع نشوند و شیعه از درک محضرش محروم بماند تا وعدهء الهی بر تشکیل حکومت صالحان پا برجا باشد.
آری در اثر دسیسهء سقیفه و نادیده گرفتن پیوند قرآن و عترت، آن شرارت ها بر خاندان پاکان و یاران و دوستداران آن ها و دین الهی وارد شد که امواج آن تا به امروز همچنان در تلاطم است.
اگر فرقه وهابیت به اسم، تمام آثار تاریخی اسلام را در سرزمین وحی نابود می کند.
اگر بقیع به خرابه ای تبدیل می شود و بر مزار فرزندان زهرا در بقیع حتی یک شمع هم نمی سوزد.
اگر بوسه زنندگان به قبر پیامبر و فرزندانش را تازیانه می زنند و بقیع را منطقه ممنوعه می دانند.
اگر شیعیان اهل بیت از دور بر غربت فرزندان زهرا در بقیع خون گریه می کنند.
اگر تلاش پنهان و آشکار در جریان است تا در خانه خدا نام و آثار علی وجود نداشته باشد. همه و همه از آثار سقیفه است.
پی نوشت ها :
[1] - تفسیر القمی 2/445
[2] - نمونه/ 27/371
[3] - عترت رسول در کتاب خدا /37
[4] - البرهان فی تفسیر القرآن
دلخوری لاک پشت از خدا و پاسخ خدا به او!
پنجشنبه 92/12/01
پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی. میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. سنگپشت، ناراضی و نگران بود. پرندهای درآسمان پر زد، سبک؛ و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی.
من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت نا امیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود. و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد. چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است.
حتی اگر اندکی. و هر بار که میروی، رسیدهای. و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی.
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی…