
اذیت نمیشوی با این پارچه دراز دور و برت؟
دوشنبه 92/10/30
داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟
بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم من چادر را دوست دارم. چادر ؛ مهربانیست .
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…
گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست .
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید ؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید . تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر . این تکالیف مکمل هم اند ، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من ، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد ، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم ، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!
گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود . محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود . من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم ، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم ، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو . من هم مثل تو زن هستم . تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم . من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم ، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم . من روی تمام این علاقه ها خط قرمز کشیدم ، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم .
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی
منبع: جهان نیوز

نقد خرافات مشهور درباره میلاد پیامبر(ص) از زبان رجبیدوانی
شنبه 92/10/28

خشکشدن دریاچه ساوه صحت ندارد
محمدحسین رجبیدوانی استاد تاریخ اسلام به مناسبت فرا رسیدن هفدهم ربیعالاول و سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص)، ضمن تبریک این ایام در گفتوگو با خبرنگار آئین و اندیشه فارس برخی خرافات منتسب به این ایام را برشمرد:
* خشکشدن دریاچه ساوه صحت ندارد
برخی نقلها و منابع تاریخی حوادث عجیبی ـ از جمله خشکشدن دریاچه ساوه ـ را برای ولادت پیامبر(ص) بر شمردهاند. گذشته از اینکه بسیاری از محققان معاصر، برخی از راویان این نقلها یا احادیث را ضعیف و مشکوک دانستهاند، چنین مواردی را در سخن از ولادت رسول خدا(ص) مطرح نمیکنند، چرا که از نگاه آنها اصل آن ماجراها زیر سؤال است. ولادت پیامبر(ص) رحمت است و نه نقمت که دریاچه ساوه را خشک کند. ضمن اینکه تاکنون کسی نیز بررسی نکرده است که آیا واقعاً در منطقه ساوه دریاچهای بوده است که خشک شود یا خیر؟!
* سرنگونی بتهای مکه واقعیت ندارد
در برخی نقلها آمده است که در شب میلاد حضرت، همه بتهای مکه به رو افتاده و سرنگون شد. قاعدتاً نمیتوان به این نقلها اعتماد کرد، چون اگر این نقل واقعیت داشت، در میان مردم بتپرست متعصّب مکه، انعکاس وسیعی مییافت و به این سادگی از ذهن آنان پاک نمیشد.
* مطالب کذب درباره دایه و دوران شیرخوارگی حضرت
در خصوص دوران شیرخوارگی پیامبر(ص) در بادیه نیز مطالبی مطرح میشود که اشتباه است.
محمد(ص) دو، سه یا هفت روز بیشتر از مادر شیر نخورد. شاید آمنه به سبب شوک ناشی از درگذشت ناگهانی عبدالله قادر به شیر دادن نبود. تا چند روز «ثویبه» کنیز ابولهب ـ که پیش از این حمزه را شیر داده بود ـ به محمد(ص) شیر میداد، تا اینکه طبق سنت آن زمان، زنانی از بادیه برای تحویل گرفتن نوزادان اهل مکه به این شهر آمدند.
مطابق روایات از ۱۰ زنی که از قبیله سعدیه آمده بودند، تنها حلیمه نتوانسته بود نوزادی را برای شیر دادن با خود ببرد. گفته میشود او ابتدا از بردن محمد(ص) به سبب آنکه یتیم و فقیر بود، امتناع کرد، اما چون نمیخواست دست خالی باز گردد به تشویق همسرش حاضر شد آن حضرت را با خود ببرد!
این مطلب با واقعیت رجبی با تأکید بر مطابقت ندارد. سنت سپردن نوزادان به زنان شیرده، سنتی اشرافی و در خاندانهای متموّل رایج بود که با دو انگیزه صورت میگرفت: یکی؛ پرورش آنها در فضای پاک و آزاد بادیه که از آلودگی و بیماریهای شهر به دور بود و دیگری؛ آموختن زبان فصیح عربی.
بنابراین عملکردن به سنت اشراف برای فقرا معنی ندارد! جد و قیّم محمد(ص) یعنی عبدالمطلب، از افراد شاخص مکه و ثروتمندان قریش بود و برای حلیمه یا هر زن دیگر، افتخار بزرگی بود که نوزاد سرور و بزرگ مکه را پرورش دهد.
دوره اقامت حضرت محمد(ص) در بادیه را با توجه به روایات موجود، دو، چهار و یا پنج سال ذکر میکنند که با توجه به شواهد و قرائن، قول پنج سال صحیحتر به نظر میرسد. در این مدت حلیمه دو یا سه بار آن حضرت را به مکه نزد مادر برد و سرانجام او را به مادر سپرد.
* «شقالصدر» داستان مجعول است
داستان مجعول شقالصدر یکی دیگر از خرافات مشهور درباره پیامبر(ص) است.
در منابع اهل تسنن و برخی منابع شیعه، نقلهایی حاکی از شکافتن سینه حضرت محمد(ص) ـ شقالصدر ـ هنگام اقامت در صحرا آمده که کاملاً بیاساس است.
به موجب این نقلهای بیاساس، دو مرد سفیدپوش (یا جبرئیل) از آسمان به زمین آمده و در مقابل چشمان کودکانی که با آن حضرت بازی میکردند، سینه محمد(ص) را شکافته و قلب او را بیرون آورده و از آن لخته خونی را که سهم شیطان در قلب وی بوده است، خارج کرده و در تشتی پر از برف شستوشو داده و در جای خود میگذارند و پس از سخنانی به آسمان باز میگردند!
برخی داستان شقالصدر را ذیل تفسیر آیه «ألم نشرح لک صدرک» برای توضیح انشراح صدر پیغمبر(ص) آوردهاند، در حالی که خود این نقلها، دلیلی واضح برای بطلان آن است. مگر ممکن است نوعی از پلیدی در قلب سرور خلایق خدا باشد که در هیچ کس دیگری ـ حتی ابوسفیان و ابوجهل و ابولهب ـ نیست؟!
طبق فرموده پیغمبر اکرم (ص) نخستین چیزی که خدا آفرید، نور وجود مقدس آن حضرت بود. بنابراین چرا از ابتدا چنین آلودگی را در خلقت او قرار بدهد تا بعداً مجبور شود مقابل چشمان حیرتزده چند کودک، سینه او را بشکافند و آن آلودگی را برطرف کنند؟! ضمن اینکه چگونه این امر مادی در بدن پیغمبر آینده، میتواند از نظر معنوی مشکلساز باشد؟
اصلاً آیا پذیرفتنی است که افضل و اکمل و سرور پیامبران خدا با چنین عملی آماده رسالت شود؟ در این صورت چگونه بر دیگر انبیاء که مشکلی نداشتند، فضیلت و برتری خواهد داشت؟!

با این ۵ ویتامین اعصابتان را تقویت کنید
شنبه 92/10/28
سیستم عصبی نیز مانند دیگر ارگانهای بدن نیاز به توجه و رسیدگی دارد با رعایت نکاتی بسیار ساده میتوان به آرامش عصبی دست یافت.
دکتر پیام فرهبخش متخصص تغذیه گفت: تغذیه بر هر عضو بدن تأثیر بسزایی میگذارد و ختی میتوان گفت “سلامت” هر عضو در بدن به تغذیهی سالم بستگی دارد.
وی افزود:یکی از عوامل مهم در “سلامت “سیستم عصبی استفاده از ویتامینهای گروه B است.
وی ادامه داد: کمبود ویتامین B1 باعث اختلال سیستم عصبی و بیماریهایی مانند بری بری و گز گز و مور مور بدن و عدم توانایی لمس اشیا میشود که با مصرف غلات سبوس دار می توان از این بیماریها جلوگیری کرد.
وی تصریح کرد:کمبود ویتامینهای B6و B12 که باعث اختلالات خلقی، عصبی و گر گرفتگی می شوند و در سلامت سیستم عصبی نقش بسزایی را ایفا می کنند که غلات و حبوبات، جگر و دل و قلوه، شیر و مرغ منابع غنی این ویتامینها هستند.
دکتر فرهبخش اظهار داشت: مصرف امگا۳ در “سلامت” سیستم عصبی کمک کننده است و اختلالات حسی و عصبی را درمان میکند که در انواع ماهیها به وفور یافت میشود.
دکتر فرهبخش خاطر نشان کرد: کمبود ویتامینD علاوه بر عوارض استخوانی باعث عوارض شناختی نیز در فرد میشود که مهمترین آن عدم کار کرد مناسب مغز است که نور آفتاب در درجهی اول بهترین منبع آن است و بعد از آن شیر و مکملها منابع غنی ویتامین D هستند.

هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شنبه 92/10/28

به گزارش خبرگزاری بسیج ، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله خامنه ای روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی آورده است که در آن می خوانیم:یكى از ابزارهاى هميشه مورد استفادهى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئلهى اختلافات مذهبى، شيعه و سنى و از اين قبيل بوده. دعوا درست كنند، اختلاف ايجاد كنند، برادران را به جان هم بيندازند، اختلافات را بزرگ كنند، برجسته كنند، موارد اشتراك و اتحاد را ضعيف كنند، كمرنگ كنند، يك چيز كوچك را بزرگ كنند، برجسته كنند؛ اين همه نقاط اشتراك را كه بين برادران سنى و شيعه هست، كوچك كنند، ضعيف كنند؛ اين كارى است كه دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام مي گيرد.
جمهورى اسلامى از اولين روز در مقابل اين توطئه ايستاده است؛ علت هم اين است كه ما ملاحظهى كسى را نميكنيم؛ اين عقيدهى ماست. قبل از اينكه نظام اسلامى تشكيل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - كه هنوز خبرى از حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شيعه و سنى تلاش ميكردند. من خودم در بلوچستان تبعيد بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ايرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى كه بحمدالله زنده هستند، رفيقيم، نزديكيم، صميمى هستيم. من آنجا تبعيدى بودم، دستگاهها نميخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگيرد؛ اما در عين حال ما گفتيم بيائيد كارى كنيم كه يك نشانهاى از اتحاد شيعه و سنى را در اين شهر نشان بدهيم؛ كه اين مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اكرم در دوازدهم ربيعالاول به روايت اهل سنت، و در هفدهم ربيعالاول به روايت شيعه - آن روز به ذهن ما رسيد و در ايرانشهر آن را عمل كرديم؛ يعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتيم. اين يك فكر عميقى بوده است، مال امروز و ديروز نيست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
* فكر وحدت اسلامی یك فكر زودگذر نیست
فكر وحدت اسلامى يك فكر زودگذرِ تازهپا نيست، بلكه از اعماق دل ما مىجوشد. سنّى براى خود سنّى است، شيعه هم براى خود شيعه است، هركدام عقايد و مناسكى دارند و هيچ كدام ديگرى را مجبور نمىكند كه مثل من وضو بگير يا اعمال ديگر را مثل من انجام بده. حقيقت اين است كه هر دو به خداى واحد، قبلهى واحد، پيامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اينها را فراموش كنيم؟! من در همان روزهايى كه تبعيد بودم - آقاى مولوى قمرالدّينى اينجاست - پيغام دادم، خودم به مسجد ايشان رفتم و گفتم بياييد اين يك هفته ميان هفده ربيع - كه ما شيعهها هفده ربيع را روز ولادت پيغمبر مىدانيم و جشن مىگيريم - و دوازده ربيع را - كه شما سنّيها روز ولادت پيامبر مىدانيد - جشن بگيريم. ما بگيريم، شما هم بگيريد. ايشان هم قبول كرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ايرانشهر سيل آمد و بساط همه چيز را به هم زد و ما در كار امداد مردم افتاديم و نتوانستيم كارى انجام دهيم. به اين چيزها توجّه داشته باشيد. خوب؛ طبيعى است كه هر كسى براى عقايد خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زيد به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به عقيدهى عمرو اهانت كند؟! يا اگر عمرو به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به زيد اهانت كند؟! چرا؟! دشمن همين را مىخواهد و اين آتش عجيبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببينيد در همين همسايگى اين مرز ما، دستهايى اختلاف و تفرقه بين شيعه و سنّى را تحريك مىكنند. سرِ همين اختلافات، همديگر را كافر و فاسق و فلان مىدانند و مىكشند. اين است كه من تأكيد مىكنم و اين نكتهى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزيز خيلى متشكّرم كه تلاش كرديد؛ اما اين تلاش را تعميق كنيد و به دوستيها عمق ببخشيد؛ هركدام هم در مذهب خود پايدار و ثابت قدم بمانيد. بحث علمى و فكرى و غيره هم به جاى خود محفوظ، خيلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشيد؛ مراقب مردم باشيد؛ مراقب دست دشمن باشيد. ۱۳۸۱/۱۲/۰۲
* علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلين نقطهاى كه امام، هيأت اعزام كردند، گمان مىكنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، يك حكم هم نوشتند كه در راديو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزيز ساداتى ملازهى آن موقع حيات داشتند؛ رفتيم ايشان را در سراوان ديديم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعهى علماى منطقه بودند كه به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از اين بگويم؛ در دلِ خودشان حقيقتاً اين ندا وجود داشت. جامعهى ايرانى و اسلامى از اين وحدت سود برد. اوايل انقلاب با ايجاد درگيرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ايرانشهر و جاهاى ديگر كارهايى بكنند؛ ليكن به جايى نرسيد و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نيامد…
من خودم همان سفرى كه آمدم، در ايرانشهر همهى رؤساى طوايف را جمع كردم و در جلسهاى با آن ها صحبت كردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد كه در سرتاسر كشور عدالت واقعى را اجرا كند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعيض را بين استانها و طوايف كشور هيچ تحمّل نمىكند و شما به اين امر كمك كنيد. به آن ها گفتم كه اين نظام از نظام قبل به مراتب نيرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنيتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّكى بود؛ اما اين نظام به عواطف و دل ها و علايق مردم متّكى است.

آیا موبایل برای دانشآموزان مناسب است؟
شنبه 92/10/28

به گزارش سایت اطلاع رسانی سپاه الغدیر،همان بحث همیشگی بر سر ابزاری مثل چاقوست که هم میشود با آن به کسی زندگی بخشید و دردش را درمان کرد یا آن را تا دسته در شکم کسی فرو برد و جانش را گرفت. تلفن همراه میتواند همراهی خوب باشد، اما وقتی در دست کودک یا نوجوانی قرار میگیرد که هنوز آنقدر بزرگ نشده که سود و زیانش را بشناسد، حکم همان چاقوی کشنده را پیدا میکند که اولین ضربهاش را به شخص استفادهکننده وارد میکند.
همین دیدگاه باعث شده ورود موبایل به همه مدارس کشور ممنوع باشد؛ هرچند با وجود این ممنوعیت، تعداد زیادی از دانشآموزان تلفن همراه در اختیار دارند و فشارهای ناشی از میل به داشتن موبایل، برخی مسئولان را نیز به سمت تجدیدنظر در قانون ممنوعیت ورود تلفن همراه متمایل کرده است.
یک خودکشی، یک نرمش
اتفاقی را که روزهای نخست آذر امسال در یکی از مدارس شیراز رخ داد و به خودکشی یک دانشآموز منجر شد، اگرچه نمیتوان به طور مستقیم به اثرات سوء، استفاده از تلفن همراه نسبت داد، اما به هر حال اتفاقی بود که موبایل در آن نقشی محوری داشت. روز حادثه دانشآموز مورد نظر که به علت همراه داشتن موبایل در مدرسه (از سه روز قبل) از سوی مدیر مواخذه شده بود و به همین دلیل نمیتوانست در کلاس درس حاضر شود، بدون اطلاع مدرسه را ترک کرد و وقتی به خانه بازگشت، خود را حلقآویز کرد.
این خبر در آذر رسانهای نشد، اما کمکم در دی، جزئیاتی از آن در رسانهها انتشار یافت تا مشخص شود سختگیری مدارس کشور در مواجهه با همراه داشتن تلفن همراه تا چه اندازه جدی است. البته پرونده این ماجرا با شکایت خانواده متوفی باز است و هنوز به طور شفاف معلوم نیست چرا مواخذه مدیر مدرسه به خودکشی دانشآموز منجر شده، اما میتوان حدس زد وقتی ممنوع بودن ورود موبایل به مدارس کشور قانون دارد و تکلیف مدیران در مواجهه با دانشآموزان مشخص است، مدیران نیز ممکن است از ارعاب و تهدید علیه دانشآموزان خاطی استفاده کنند.
واقعیت این است که آییننامه اجرایی مدارس با ورود موبایل به محیطهای آموزشی کنار نمیآید. طبق این آییننامه، استفاده از هر وسیلهای که باعث اختلال در آموزش شود (ازجمله تلفن همراه)، همچنین بازیهای خاص و وسایل فانتزی ممنوعیت دارد و طبیعی است به محض مشاهده با دانشآموزانی که خلاف آییننامه رفتار کردهاند، برخورد میشود. البته منظور از برخورد نه تنبیه بدنی و نه توهین و تحقیر است بلکه منظور، ضبط وسایل ممنوع و دعوت از والدین دانشآموز برای حضور در مدرسه و پاسخگویی نسبت به این مساله است.
خودکشی دانشآموز شیرازی، شمایی دیگر از این آییننامه را رو کرد، طوری که به استناد گفتههای اخیر مدیرکل ارزیابی و شکایات آموزش و پرورش میتوان اعلام کرد، یک قانون سختگیرانه نیز میتواند بازنگری شود و تا حدی نرمش به خرج دهد.
چندی قبل رحیم میرشاهولد در گفتوگو با مهر بیان کرد، صدور بخشنامه ممنوعیت ورود موبایل به مدرسه به معنای اجرای آن تا ابد نیست و میتوان این قانون را بازنگری کرد تا دانشآموزان در شرایط ویژه امکان همراه داشتن موبایل در مدرسه را داشته باشند. او معتقد است، موبایل میتواند در اختیار دانشآموزان باشد چون برخی از آنها بیماری خاص دارند و اولیا میخواهند در جریان وضع سلامتشان باشند یا این که دانشآموز از سرویس مدارس جا میماند و لازم است با والدین خود در ارتباط باشد.
میرشاهولد در عین حال توضیح میدهد، یکی از راههای استفاده از تلفن همراه میتواند این باشد که موبایل به مدرسه وارد شود، اما دانشآموز حق استفاده از آن را در کلاس درس نداشته باشد و در اوقات فراغت زیر نظر مسئولان مدرسه از تلفن همراه استفاده کند. این موضوع گر چه بسادگی بیان میشود، اما در مدارس به این سادگی قابل اجرا نیست و همان طور که این مقام مسئول میگوید در جلسات کارشناسی متعددی که بویژه در یک ماه اخیر برگزار شده، نسخهای همهپسند و جامع برای این موضوع پیچیده نشده است.
شکی نیست که اگر بار مسئولیت نظارت بر نحوه استفاده از تلفن همراه را به دوش اولیای مدرسه بیندازیم، آنها نه چنین تمایلی دارند، نه چنین توانی، ضمن این که اگر قرار باشد عدهای خاص از تلفن همراه استفاده کنند و بقیه دانشآموزان چنین فرصتی نداشته باشند، فضای تبعیضآمیزی که در مدرسه حاکم میشود، آزاردهنده خواهد شد.
مخالفان و موافقان چه میگویند؟
حرفهای موافقان و مخالفان استفاده از تلفن همراه در مدارس هر کدام شنیدنی است. موافقان معتقدند در مواجهه با فناوری نباید فقط نکات منفی را در نظر گرفت و به این علت که میشود با تلفن همراه کارهای نامناسب انجام داد، محاسن آن را نادیده گرفت. این محاسن از نظر موافقان همان نکاتی است که مدیرکل ارزیابی و شکایات آموزش و پرورش نیز به آن اشاره دارد یعنی آن هنگام که دانشآموزی بیمار است و باید به خانوادهاش خبر دهد، آن زمان که در موقعیتی نامناسب قرار گرفته و نیاز به کمک دارد و آن هنگام که خانوادهای مایل است از حال و روز فرزندش پس از خروج از مدرسه با خبر شود.
اما مخالفان، اینها را موارد استثنا میدانند و میگویند تعداد دانشآموزان بیمار که حالشان نیاز به رصد مداوم دارد، زیاد نیست و دانشآموزانی که با مشکلی روبهرو میشوند نیز میتوانند از اولیای مدرسه کمک بگیرند یا از تلفنهای عمومی برای ارتباط با خانوادهشان استفاده کنند، ضمن این که تصور خانوادهها نسبت به این که با تلفن همراه میتوانند از حال فرزندانشان باخبر شوند لزوما تصور درستی نیست چون دانشآموزان براحتی میتوانند درباره موقعیتشان به خانوادهها دروغ بگویند.
مهمترین موضوعی که مخالفان رویش دست میگذارند و با استناد به آن بر مخالفت خود با تلفن همراه برای دانشآموزان پا میفشارند، این است که موبایل با امکان ارسال پیامک و بلوتوث، موجب رد و بدل شدن پیامها، عکسها و فیلمهایی میان دانشآموزان میشود که به نفعشان نیست. منظور همان محتوای غیراخلاقی پیامها و بلوتوثهاست که در جمعهای دوستانه دانشآموزی براحتی دست به دست میشود و تمرکز افراد، همچنین سلامت اخلاقیشان را به خطر میاندازد.
ممنوعیتی به وسعت جهان
در هیچ نقطهای از دنیا رابطه کودک و نوجوان با فناوری، رابطه بیقید و شرط نیست. در واقع همان ترسهایی که مخالفان ورود موبایل به مدارس در کشورمان دارند، در کشورهای مختلف دنیا نیز وجود دارد، البته با کمی تفاوت. قوانین ژاپن به کودکان حق استفاده از موبایل را نمیدهد و فقط دانشآموزان دبیرستانی در مواقع لزوم آن هم خارج از کلاس درس میتوانند از تلفن همراه استفاده کنند. در آمریکا، انگلیس و استرالیا هم استفاده از موبایل در کلاس درس ممنوع است و در استرالیا اگر معلم متوجه تلفن همراه در دست دانشآموز شود، آن را توقیف میکند. در آمریکا و انگلیس نیز به این علت که دانشآموزان از موبایل برای تقلب در امتحانات استفاده میکردند، همراه داشتن این وسیله در کلاس درس و جلسه امتحان ممنوع شده است. البته این ممنوعیتها به سفت و سختی ممنوعیت مدارس کشورمان نیست چون مثلا در استرالیا بتازگی در برخی مدارس این حق به دانشآموزان داده شده تا زمان ناهار از موبایل استفاده کنند، همچنین در آمریکا و انگلیس این ممنوعیت سراسری نیست. قوانین هر مدرسه با مشورت مدیر تعیین میشود و اگر مدیر مدرسه تشخیص دهد ظرفیت استفاده از تلفن همراه در مدرسه وجود دارد، موبایل به مدرسه راه مییابد.
خانوادهها مراقب باشند
این که نظارت بر رفتار و عملکرد دانشآموز را بر عهده مدرسه بگذاریم و خانواده را از هر نظارتی مبرا بدانیم اشتباهترین تصوری است که در میان خانوادههای ایرانی رایج است. توان مدارس برای نظارت بر دانشآموزان محدود است چون هم تعداد دانشآموزان زیاد است و هم هر دانشآموز، مخفیکاریهای مخصوص خود را دارد و براحتی میتواند دور از چشم مدیر، ناظم یا معلم رفتار دلخواهش را داشته باشد.
موضوع در خانه متفاوت است چون فرزندان در دسترس و تعدادشان نیز محدود است، ضمن این که امکاناتی که در اختیار فرزند است در محیط خانه براحتی قابل رصد شدن است. البته این که فرزند در بیرون خانه یا در جمع دوستانش چه پیامهایی را دریافت میکند و به چه اطلاعاتی دست مییابد تا حدی از حیطه نظارت خانوادهها خارج است، اما اگر پدر و مادر در فرزندپروری موفق باشند و به او یاد بدهند چه چیزهایی به صلاح و چه مواردی و به چه علتی به ضرر اوست، نگرانی از رفتار فرزند در بیرون از خانه تا حد زیادی کم میشود.
این روزها تب استفاده از فناوریهای نوین بالاست و کمتر خانوادهای است که به سمت این فناوریها کشش نداشته باشد. طبیعی است فرزندان این خانوادهها هم تمایلات مشابه دارند و به موبایل که در دسترسترین فناوری است، گرایش پیدا میکنند. اینجاست که نقش خانوادهها هم پررنگ میشود، هم در بخش آموزش به فرزندان درباره محتوایی که مناسب سن و جایگاه یک دانشآموز است و هم در حوزه نظارت تا فرزندی که وظیفه اصلیاش تمرکز بر درس و علمآموزی است، بیراهه نرود.