آیا احساس مسئولیت نمی کنید؟

نه که جنگ فقط همین باشد، نه! جنگ توپ هم داشت، تفنگ هم داشت، خاکریز و سنگر هم داشت، سربند و سر و تن بی سر هم داشت.

 

به ما فقط آدرس خانه مان رسید. اما بعضی سهم بیشتری داشتند، همه ی ترکش ها را برداشتند برای خودشان. همه ی زخم ها را، همه ی تاول ها را.

 

خیلی ها را می شناسم که سر دادند، دست دادند، چشم و پا و نفس دادند. خیلی ها را می شناسم که رفتند و فقط اسم ها شان را گذاشتند تا خانه ها مان بدون آدرس نباشند، خیابان هامان بدون نام.

 

خیلی ها هم رنج اسارت کشیدند تا آزادگی را برای مان معنا کنند .

 

این وسط بودند کسانی که فراتر رفتند، که اسم ندارند تا خیابانی به نامشان باشد. خودشان خیابانند، خودشان راهند و همه به یک مقصد. اصالت یکسان شان در فرزند روح الله بودن شان است، در یکسانی لاله هایی که روی قبرشان قد می کشند.

 

کسانی که توی سند ثبت احوال مفقودالاثرند، خونند توی رگ های سرزمین مان و روی سنگ قبرشان می نوسند: گمنام…

 

آری  دویدند با یک اشاره ی رهبرشان آنهایی که دنبال زیباترین مرگ ها یا شیرین ترین تولد ها بودند…

 

آن جنگ تمام شد  و شد سندی برای یک عمر افتخار برای تک تک مان، اما حالا ماییم  و خواسته های شهدا، ماییم و بند بند وصیت نامه شان.ماییم و آرمان هاشان. ماییم و این انقلاب، ماییم و ولایت.ماییم  و صحنه ی سخت جنگ نرم.مگر خواسته ی شهدا جز این بود؟! جایی خواندم که نوشته بود"جنگ شلیک گلوله نیست،احساس مسئولیت است”

 

آیا احساس مسئولیت نمی کنید؟!

صفحات: · 2

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.