موضوع: "شهید"
((روایتی مستند از زندگی #شهیدمحسنوزوایی))
دوشنبه 00/11/11
یکمحسنعزیز
((روایتی مستند از زندگی #شهیدمحسنوزوایی))
«روزی در میانه هجدهسالگی شبیه ما بود. شبیه ما آدمهای معمولیِ این روزها و نه حتی آدمهای نسلِ خودش. میتوانست خوش باشد و بیخیالِ همهچیز رشد کند و به پول و شهرت و هر چیزی که میخواست برسد.
میتوانست به تاریخ گره نخورد؛ در روزگاری که تاریخ، زیادی گره خورده بود.
ولی افتاد به باز کردن یک به یک گرههایی که سر راه رشد کشورش افتاده بود و یا در لحظه میافتاد. استبداد، فقر، استعمار، جنگ.
با دست، با دندان، با جان. یکی را که باز میکرد، گره کورتری جلوی راهش سبز میشد.
عادت به کارهای سخت نداشت.
اما آدمِ کارهای سخت شد. بس که امید داشت به حل مشکلها و نمیترسید از خطر کردن و ناامید نمیشد از شکستها.
گرهها جلویش غول میشدند و او از هفت خان میگذشت تا آنها را باز کند و گاهی هفت وادی سخت را باید میگذراند که قسمتی از جغرافیای مردم را از دست بدقلقیِ تاریخ نجات بدهد.
روزی که در میانه بیست و دوسالگی، از جانش برای باز کردن گرهی مایه گذاشت، اصلاً شبیه آدمهای معمولی نبود.
نه آدمهای معمولیِ نسل خودش و نه آدمهای نسل ما و نه حتی نسل گذشتهاش.
این کتاب شرح یک سفر چهار ساله است.
چهارسالی که در آن کسی از یک آدم معمولی به یک قهرمانِ فراموش نشدنی تبدیل شده است.
شرح یک سفر چهارساله جذاب و رو به رشد. یک سفرِ عمودی.
#معرفی_کتاب
نویسنده: فائضهغفارحدادی
توسل به اهل بیت علیهم
دوشنبه 00/09/01
در مسجد کنار احمد آقا نشسته بودم. دربارهی ارادت و توسلات به اهل بیت (علیها السّلام) صحبت میکردیم. احمد آقا گفت: این را که میگویم به خاطر تعریف از خود یا … نیست. میخواهم اهمیّت ارتباط و توسل به اهل بیت (علیها السّلام) را بدانی.
بعد ادامه داد: یک بار در عالم رؤیا بهشت را با همهی زیباییهایش دیدم. نمیدانی چقدر زیبا بود. دیگر دوست نداشتم بمانم. برای همین با سرعت به سمت بهشت حرکت کردم؛ امّا هر چه بیشتر میرفتم مسیر عبور من باریک و باریکتر میشد! به طوری که مانند مو باریک شده بود. من حس کردم الان است که از این بالا به پایین پرت شوم.
آنجا بود که حدس زدم این باید صراط باشد؛ همان که میگویند از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر خواهد شد.
ادامه »زرنگی در وقت نماز !!
سه شنبه 00/07/27
آن روز، به مسجد نرسيده بود. برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم يواشکی نماز خواندنش را تماشا میکردم.
حالت عجيبی داشت. انگار خدا، در مقابلش ايستاده بود. طوری حمد و سوره میخواند مثل اين که خدا را میبيند؛ ذکرها را دقيق و شمرده ادا میکرد. بعدها در مورد نحوه نماز خواندنش ازش پرسيدم، گفت:
«اشکال کار ما اينه که برای همه وقت میذاريم، جز برای خدا! نمازمون رو سريع میخونيم و فکر میکنيم زرنگی کرديم؛ اما يادمون ميره اونی که به وقتها برکت میده، فقط خود خداست».
مسافر کربلا، ص ٣٢، شهيد علی رضا کريمی
سردار مثل پدر
سه شنبه 00/01/31
در ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ش آیتالله خامنهای، نشان ذوالفقار - عالیترین نشان نظامی ایران - را به سلیمانی اهدا کرد. طبق آئیننامه اهدای نشانهای نظامی جمهوری اسلامی ایران، این نشان به فرماندهان عالیرتبه و رؤسای ستادهای عالیرتبه در نیروهای مسلح اهدا میشود که تدابیر آنها در طرحریزی و هدایت عملیاتهای رزمی موجب حصول نتایج مطلوب شده باشد.
دلنوشته شیعه در فاطمیه
چهارشنبه 99/10/24
▪️زهرا که عنایتش به دنیا برسد
▪️جز او که به فریادِ دلِ ما برسد
▪️یارب سببی ساز که در روز جزا
▪️پروندۀ ما به دست زهرا برسد
بانوی آینه و آفتاب
▪️سرآغاز سخن را با نامِ درخشانِ حبیبۀ خدا و دردانۀ رسول الله عطرآ گین می سازیم و بدین آهنگ، دل را به حریم کبریائی آن حضرت روانه می کنیم و از سویدایِ وجود، با صدّیقۀ کبری و مادرِ خوبی ها به نجوا می پردازیم.
الا ای یادگار کرامت رسول و ای یگانه زهرای بتول، باز هم فاطمیّه فرا رسید تا بیش از پیش، رو به ساحت قدس تو آوریم و دل به دریای معرفت تو زنیم؛
باز ندای «أین الفاطمیّون » به گوش می رسد و دوباره دل در کمندِ مهرت گرفتار می آید.
ای خورشید کهکشان علی خورشیدِ عالم تاب، دلخوش از آن است که از نورِ کمالت نیرو گیرد و ذرّه ای از گرمای حضورت را بر روی زمین بگستراند.
عمقِ اقیانوس، در برابر ژرفایِ حقیقت تو، مبهوت و سرافکنده است. وه که چه شکوه و جلالی! حضرت مریم کجاست تا در محرابِ معرفت، فضائل تو را قبله گاهِ آمال گیرد؟ و حضرت آسیه را گو کجاست تا خاک مقدمت را توتیایِ چشم خویش سازد.
برگرفته از نشریه«فاطمه سلام الله علیها، نقطه عطف آفرینش»