دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید!!

شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

 
  • نظر از: مرادی
    1392/12/22 @ 01:18:17 ق.ظ

    مرادی [عضو] 

    سلام

    تقوا باعث رسیدن انسان ها به کمال میشه . خدا خودش به ما هم عطا کنه ان شاالله

    التماس دعا

    اللهم عجل لولیک الفرج

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

خاطره‌ای خواندنی درباره استفاده امام خامنه‌ای از ظروف سفالین میبدی

  • کتاب «قایق راندن به اقیانوس» شرحی است از سفر پر برکت امام خامنه ای به استان یزد در سال ۱۳۸۶٫ این کتاب توسط حجه الاسلام و المسلمین مظفر سالاری به رشته تحریر در آمده و محصول انتشارات سوره می باشد. در بسیاری از بخشهای این کتاب، اشارات ظریفی وجود دارد که به ویژه برای یزدیها بسیار لذتبخش است. از این پس بنا داریم تا این قسمتهای کتاب مزبور را در معرض مطالعه مخاطبان ارجمند میبدما قرار دهیم. در این بخش خاطره ای به نقل از مرحوم آیت الله سید جواد مدرسی پیرامون استفاده مقام معظم رهبری از ظروف سفالینه میبدی نقل شده است:

مینی بوس مستقیم وارد کوچه علومی شد و از کنار کوچه ای باریک که منزل آقا سیدجواد مدرسی در آن بود گذشت.

آیت الله آقا سید جواد مدرسی با آنکه ملای باسوادی بود و سطوح عالی حوزه را تدریس می کرد، هفته ای یکبار به مدرسه امام می آمد و برای طلبه های سال اول که جامع المقدمات می خواندند، آداب المتعلمین می گفت. روی صندلی می نشست، دستها را به چوب دستش تکیه می داد و با لبخند و مهربانی و با زبانی ساده و صمیمی حرف می زد. وقتی هوا گرم بود، پیراهنی بلند، عبایی کوتاه و نازک و به رسم قدیمی ها پیژامه ای مشکی می پوشید. هرگاه او را نشسته بر آن صندلی در مدرسه به یاد می آورم، تصویری از جوراب ایشان نیز به خاطرم می آید؛ جورابی قهوه ای که از فرط استفاده، کش آن واداده بود و دور ساقهای ایشان را نمی گرفت. آن جوراب تیره و آن ساقهای روشن به سان هاونی سنگی بود با دسته بزرگ چوبی اش.

آقا سید جواد با رهبر دوست بود و قبل از بیماری اش گاهی به دیدن آقا می رفت، برایشان سوغاتی های ساده ای مثل نان خشک، کشک و یا ظرفهای سفالین میبدی می برد. آقا یکبار به او گفته بودند: «ما هنوز از ظرفهای اهدایی شما استفاده می کنیم.»

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

هیچ امری مانند "شهادت"، نجات و شفاعت در آخرت را تضمین نمی کند

خواهر شهید جندقی در مصاحبه با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی سپاه الغدیر، از برادرش بعنوان علاقه مندان، مریدان و دوستداران حضرت امام (ره) نام برد و به زندگی این شهید پرداخت.

خواهر شهید: شهید شیخ منصور جندقی متولد سال 1340 در شهرستان میبد است. وی در سن 15 سالگی پدرش را از دست داد. شهید جندقی دارای استعداد بالایی بود، به طوری که از همان ابتدا مورد توجه معلمین خود قرار گرفته بود.بعد از سپری کردن دوران راهنمایی به علت علاقه زیاد به دروس حوزوی وارد حوزه علمیه میبد شد. در میبد ازحضور اساتیدی همچون آیت الله اعرافی، استاد محقق، استاد هدایی و استاد امامی بهره مند شد.

شهید جندقی بعد از مدت کوتاهی که در میبد تحصیل کرد عازم قم شد. 4 سال در مدرسه رضویه قم تحصیل کرد و از حضور اساتید و علمای مجرب بهره مند شد. بعد از 4 سال تحصیل در قم جهت ادامه تحصیل عازم مشهد شد.

شهید جندقی علاقه و ارادت زیادی به حضرت امام (ره) داشت و در اوایل انقلاب نقش زیادی در مبارزات مردمی داشت، به طوریکه بارها از قم به تهران رفت تا در راهپیمایی مردم شرکت کند.

با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه شد. با وجود اینکه بعضی از استاتید وی به خاطر استعداد بالای او از وی خواسته بودند که در حوزه تحصیل کند و جبهه نرود، در جواب گفته بود که هیچ امری مثل شهادت نجات و شفاعت اخروی را تضمین نمی کند.

سرانجام در تاریخ 2 فروردین 1361 در سن 21 سالگی در عملیات فتح المبین به شهادت رسید و 7 فروردین در گلزار شهدای میبد به خاک سپرده شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

شهیدی که با گذشت سه ماه از پهلویش خون تازه جاری بود

سردار شهید محمد اسلامی نسب در روستای لایزنگان داراب متولد شد. کسی که فرمانده گردان امام رضا (ع) بود و در چهارم دیماه سال 1365 در محور شلمچه عملیات کربلای 4 به فیض شهادت نائل آمد.

این شهید بزرگوار با آغاز جنگ تحمیلی وارد عرصه جهاد در سرزمین خوزستان شد و تا لحظه شهادت به مبارزه با دشمنان پرداخت.

در طول این مدت در عملیات های مختلفی شرکت کرد و از ناحیه چشم مجروح شد. در عملیات والفجر 8 با سمت فرماندهی گردان امام رضا (ع) به خط رفت و در اثر پخش مواد شیمیایی دچار مصدومیت شد.

...

محمد علاقه قابل ستایشی به حضرت صدیقه کبری (س) داشت و بدین جهت او را سردار زهرایی (س) می خواندند و سرانجام در عملیات کربلای 4 با رمز یا زهرا (س) در حالی که فرماندهی گردان امام رضا (ع) از لشکر 19 فجر را بر عهده داشت در سن 32 سالگی در سال 1365 شهید شیرین شهادت را نوشید.

از او 5 فرزند به یادگار ماند. پیکرش را به دنبال عملیات کربلای 5 به شیراز انتقال دادند و در گلزار شهدای شیراز به خاک سپردند.

سردار غلامحسین غیب پرور فرمانده کنونی سپاه فجر و همرزم شهید اسلامی نسب ناگفته های شنیدنی از عملیات کربلای 4 و نحوه شهادت این شهید دارد.

عملیات کربلای 4 در شب های سرد زمستان خوزستان که سرمایش به استخوان می زد انجام شد. قبل از عملیات بچه های رزمنده که بیشترشان غواصان بودند در یک آبگیر تمرین غواصی می کردند به طوری که وقتی از آب بیرون می آمدند فک هایشان به هم می خورد و بدن هایشان کبود بود. منطقه کربلای چهار وسیع بود، یک طرف آن به بچه های لشکر المهدی قهرمان و طرفی دیگر نیز به لشکر 19 فجر منتهی می شد.

آنجا طوری بود که سیم های خاردار حلقوی آن هم به تعداد بسیار زیادی در فاصله های 10 ها کیلومتری به هم پیوسته بودند و بین اینها نیز کانال هایی عمیق بود که میدان جنگ ساخته شده بود. کانال های عمیق شاید عرض 8 متر و عمق 9 متری داشتند و مالامال از مین و سیم های خاردار، نمی دانستیم چه دست و قدرتی بود که جوانان 18 و 20 ساله از این موانع عبور می کردند. عملیات شروع شد، بچه های تخریب راه را بازکرده بودند و نوار سفیدی را کشیده بودند اما طناب معبر سفید در شل ها گم شده بود و خود بچه ها روی مین ها می رفتند. خیلی شب سخت و فوق العاده ای بود.

برخی غواص بودند که قرار بود بعد از کمی حرکت به جلو سوار قایق شوند و عملیات را ادامه دهند، دشمن هم مرتب منور می انداخت تا منطقه را با نورافشانی زیر نظر داشته باشد. بچه های غواص باید آرام آرام می رفتند تا موج ایجاد نشود و شرایط طوری بود که حق سرفه کردن هم نداشتند. بچه ها وقتی در آن شب سرد در آب راه می رفتند تا گردن در آب بودند. در ادامه مسیر که گویی قبلا شانه راه بوده و آب آنجا را فراگرفته بود یک دفعه زیرپای بچه ها خالی می شد و تمام قد زیر آب می رفتند.

دل در دل بچه ها نبود، ما پشت بی سیم بودیم و نمی توانستیم خوب حرف بزنیم. اصلا نمی شد آشکارا حرف زد. همه در این فکر بودیم بچه ها چه می شوند. بچه ها بعد از این آب باید بالای خاکریز می رفتند تا درگیری آغاز شود، اما شرایط خیلی سخت بود به خصوص برای بچه های غواص، وقتی پا می گذاشتند که از خاکریز بالا روند،پاهایشان لیز می خورد.

رزمندگان لشکر 19 فجر تنها لشکری بودند که توانستند اهداف خود را به خوبی اجام دهند و چون یگان های دیگر با مشکل مواجه شده بودند مجبور به بازگشت عقب شدیم. قبل از مقر ابوذر در بوبیان دو مقرر دیگر بود، سردار اسلامی نسب را آنجا شهید کردند و وقتی خبرش رسید همه احساس کردیم ضایعه بزرگی به گردان وارد شد. صبح آن روز گفتند نشد شهید را به عقب بیاوریم.

شهید ابراهیم موحود هم در انتهای پنج ضلعی آنجایی که وارد کانال اصلی می شدیم روی مین رفته و از وسط دو نیم شده بود.

اسرا بعد از سه ماه جای شهدای ما را لو دادند؟!

سردار غیب پرور ادامه خاطره خود را از پیدا شدن پپکر مطهر شهدای کربلای 4 به ویژه شهید اسلامی نسب اشاره کرد و گفت: تعدادی اسیر در کربلای 5 گرفتیم. گفتیم جای بچه های ما کجاست؟ هر چه سوال می کردیم جوابمان را نمی دادند و می گفتند نمی دانیم.

فکر می کردیم سماجت می کنند و نمی خواهند همکاری کنند، مرتب قسم می خوردند و می گفتند نمی دانیم. تا سه ماه اسرا را نگه داشتیم، بعد از سه ما گفتیم اسرا را تحویل دهیم. آنان را سوار ماشین وانتی که داشتیم کردیم. بین مسیر یکی از این عراقی ها روی سر کاپوت ماشین می زد و می گفت بایستید. در آن منطقه دو پوکه هواپیما که روی آن پرچم عراق کشیده شده بود دیدیم.

اسرا گفتند یادمان آمد موقعی که شهدای شما را زیر خاک کردند این دو پوکه هواپیما هم بود. آن موقع مسئول خط بودم به ایاز رنجبر که هم اکنون معاون اجرایی سپاه فجر فارس است گفتم اگر بچه ها پیدا شدند به معراج شهدا انتقال نده، خبرم کن تا بیایم و شهدا را ببینم.

وقتی رنجبر خبر داد که پیکر شهدا پیدا شده آنجا آمدم، پیکر شهید اسلامی نسب بعد از سه ماه سالم بود و بوی عطر از آن بلند می شد. خدایا! خیلی عجیب بود. جنازه عراقی ها که یکی دو روز از آن می گذشت بوی تعفنش بلند می شد اما شهید ما هنوز بعد از سه ما پیکرش سالم بود. بعد از سه ماه و هشت روز که شهید اسلامی نسب را برای خاکسپاری آورده بودند پهلوی این شهید شکافته بود و خون تازه بیرون می آمد.

شهید اسلامی نسب عمار زمانه خود بود

فرمانده سپاه فجر فارس شهید اسلامی نسب را ولایت مدار معرفی کرد و گفت که آن سردار سرافراز اسلام به گونه ای عمل می کرد که عمار زمانه خود بود. زمانی که این شهید سرافراز گردان امام رضا (ع) را تشکیل داده بود می گفت قبل از راه اندازی گردان از امام رضا (ع) استمداد طلبیده ام. شهید اسلامی نسب آن قدر شجاعت و مدیریت داشت که در حساس ترین و سخت ترین نقاط جبهه قبول مسئولیت می کرد و به اجرای عملیات می پرداخت.

  • 5 stars
    عماد
    نظر از: عماد
    1393/04/10 @ 03:14:00 ب.ظ

    عماد [بازدید کننده]

    خیلی خوب بود عاشق راه و روش زندگیش شدم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

عاشقانه‌هايي كه بايد درباره «شهيد همت» خواند

17 اسفند در دل خود خاطره شهادت مردي را قرار داده كه دوازدهم فروردين سال 1344 در اصفهان به دنيا آمد. پس از شروع جنگ تحميلي، به صحنه جنگ وارد شد و در مدت حضورش در جبهه‌هاي نبرد، خدمات موثري ارايه كرد و در نهايت در هفدهم اسفند سال 1362 در جزيره مجنون به شهادت رسيد.

مردي كه در برابر خواسته همسرش براي خواندن خطبه عقدشان توسط حضرت امام مي‌گويد: ” راضي نيستم روز قيامت جوابگوي اين سؤال باشم كه چرا وقت مردي را كه متعلق به يك ميليارد مسلمان است به خودت اختصاص دادي.” همت كسي بود كه به گفته همسرش دست خانواده‌اش را جهت خريد براي او باز گذاشته بود، اما براي خودش جز يك حلقه ساده كه قيمت آن به دويست تومان هم نمي‌رسيد، خريد ديگري نكرد. مراسم عقدشان به دور از هرگونه تجملات و ريخت و پاش برگزار شد. همسر شهيد با لباس ساده سرسفره حاضر شده و همت نيز يك دست لباس سپاه به تن كرده بود.

قصه‌ي همت بعضي صفحاتش مثل قصه‌ي خيلي‌هاي ديگر است و بعضي‌هايش فقط مال خود اوست. او هم قصه‌ي به دنيا آمدنش هرچه بود، مثل همه‌ي ما، وقتي آمد گريست. بچگي كرد. مدرسه رفت. حتي گاهي از معلمش كتك خورد و گاهي به دوستانش پس گردني زد. بعضي تابستان‌ها كار كرد. دوست داشت داروسازي بخواند، ولي در كنكور قبول نشد. بعد دانشسرا رفت و معلمي كرد. او هم قهر، و هم عشق، هردو را داشت. خنديد و خنداند و زندگي كرد و همراه شد. و در آخر رفت و گرياند.

كتاب‌هاي زيادي درباره شهيد همت به نگارش درآمده اما برخي از اين دست كتاب‌ها شاخص‌تر هستند. براي مثال شايد اكنون ديگر كتاب “حكايت سرخ” كه اوايل دهه هفتاد در رساي اين شهيد نگاشته شده بود و بسيار نيز پرفروش بود را ديگر در كتاب‌فروشي‌ها پيدا نكنيد اما كتاب‌هاي چند سال گذشته جاي اينگونه آثار را پر كرده است. در ادامه تعدادي از كتاب‌هاي شاخص اين سال‌ها را كه با محوريت شهيد همت نگاشته شده‌اند را معرفي مي‌كنيم.

1- يادگاران 2 (كتاب محمدابراهيم همت) / انتشارات روايت فتح / نگارنده:‌ مريم برادران

اين كتاب كه مشتمل بر صد خاطره‌ي زيبا و خواندني از شهيد است در سال 1380 براي اولين بار منتشر شد و تابحال بارها با تيراژهاي بالا تجديد چاپ شده است و تاكنون بيش از 40 هزار عدد از اين كتاب توسط انتشارات و كتاب‌فروشي‌ها به مخاطبان عرضه شده است. در يكي از خاطرات اين كتاب آمده است:‌ قصه ي زندگي او از فصل انقلاب اسلامي تا جنگ هر روز پررنگ تر شده و بر صفحات پربارش افزوده مي شود. همه ي زندگي همت درس بود. از احترام و اهميتي كه به خانواده مي داد تا توجه و محبتي كه خرج بچه هاي جنگ مي كرد. همه دوستش داشتند تا جايي كه فدايي و پيش مرگ كُرد داشت.

2- معلم فراري / نشر شاهد / نگارنده: رحيم مخدومي

رحيم مخدومي نويسنده تواناي خاطرات جنگ، اين كتاب را به سبك زندگينامه داستاني محمدابراهيم همت، فرمانده لشكر 27محمدرسول الله (ص) سپاه، به نگارش درآورده و در مقدمه كتاب شرحي مختصر از سيرزندگاني وي را آورده و در 9 فصل ديگر كتاب خاطراتي ازگوشه‏‌هاي زندگي اين شهيد را با زباني داستاني و براي‏ نوجوانان به نگارش درآورده است. عناوين اين بخشها عبارت است از: «مورچه‏‌هاي زير ماشين»، «آشي كه يك وجب روغن داشت»، «معلم فراري»، «سلاح زير برف»، «پاهاي بزرگ»، «ظرفشويي‏ نيمه‏ شب»، «وحشت از شيشه»، «پس گردني» و «لبخندي كه رو ي‏سينه ماند».

3- طنين همت / نشر جمال / نگارنده ابراهيم رستمي

طنين همت، گوشه‌اي از زندگاني سردار شهيد محمد ابراهيم همت را بيان مي‌كند. از ويژگي‌هاي اين كتاب بيان مكالمه هاي حاج همت با ديگر فرماندهان است كه سرشار از معنويت و صفاست. مصاحبه هاي شهيد همت، وصيت نامه و گلچيني از سخنان آن شهيد مطالبي خواندني و جذاب فراهم آورده است كه ما را به جبهه هاي نوراني حق رهسپار مي‌گرداند.

4- شهيد همت / دفتر انتشارات كمك آموزشي / نگارنده: احمد عربلو

اين كتاب كه از سبك جديدي براي بيان خاطرات استفاده كرده است با لحن جذاب خود مخاطبان نوجوان را هدف گرفته است. در بخشي از اين كتاب در خاطره‌اي آمده است: ” «بسيجي‏‌ها آنقدر دوستش داشتند كه يك روز وقتي حاج همت به اردوگاهي مي‏‌رفت تا به نيروهايش سر بزند، بچه‏‌هاي بسيجي‏ به طرف او هجوم ببرند تا او را ببوسند. حاج همت با زحمت زيادي از دست بچه‏‌ها خلاص شد. يك نفر حاج همت را ديد كه انگشتش را گرفته است و با خنده مي‏‌گويد: بي‏ا انصاف‏ها انگشتم را شكستند! او باور نمي‏‌كند؛ اما روز بعد، همه حاجي را مي‏‌بينند كه انگشت شستش را بسته است. هجوم بسيجي‏‌ها براي ديدن او آنقدر زياد بود كه راستي راستي انگشت حاجي را شكسته بودند!»

5- افلاكيان زمين (محمدابراهيم همت) / نشر شاهد / نگارنده:‌ محمدحسين عباسي ولدي

دفتر ششم مجموعه كتاب‌هاي افلاكيان زمين به معرفي شهيد حاج محمد ابراهيم همت، فرمانده لشكر 27 محمدرسول الله(ص)، مي پردازد. اين كتاب شامل دو بخش با نام‌هاي «در مسير زندگي» و «يادهاي ماندگار» است كه بخش اول به معرفي شهيد و چگونگي شهادت و بخش دوم به بيان خاطراتي درباره ايشان مي پردازد. در معرفي اين شهيد گرانقدر و از نقاط اوج بخش اول همين بس كه ايشان «فاتح خيبر بود و مالك اشتر».

6- از چشم‌ها 3؛ به مجنون گفتم زنده بمان(كتاب همت) / انتشارات روايت فتح / نگارنده: فرهاد خضري

مجموعه كتاب‌هاي “از چشم‌ها” كه به همت انتشارات روايت فتح منتشر مي‌شود در سومين كتاب خود به روايت ماجراها و خاطرات شهيد محمد ابراهيم همت از زبان دوستان، همسر، برادر و همرزمان او دارد. اين نوشته‌ها سعي دارد ما را با منش و زندگي اين شهيد بزرگ آشنا كند.

7- نيمه پنهان ماه2؛ همت به روايت همسر شهيد / انتشارات روايت فتح / نگارنده: حبيبه جعفريان

همسران شهدا با وجود تمام سختي‌هايي كه قبل و بعد از شهادت همسرانشان كشيده‌اند اما هيچ‌وقت خاطرات روزهاي خوش و گاهي هم سخت همراهي با همسران شهيدشان را فراموش نكرده‌اند. اين خاطرات اگر براي آيندگان ثبت نشود شايد ديگر زماني براي بازخواني آنها باقي نماند. در اين كتاب همسر شهيد محمد ابراهيم همت خاطراتي فراموش ناشدني و به يادماندني را از او روايت مي‌كند. خاطراتي از شبهايي كه همت با سر و روي خاكي و پاهاي گِلگرفته به خانه بازمي‌گشت و همسرش حتي از گفتن كلمه‌اي بازمي‌ماند. مي‌ترسيد اگر كلمه‌اي بگويد اشكش سرازير شود و… . مجموعه كتاب‌هاي نيمه پنهان ماه شامل مصاحبه‌ها و ثبت خاطراتي است كه توسط نويسندگاني كه خود زن بوده و با روحيات زنانه خوب آشنا هستند، ثبت شده و به نگارش در آمده است. به شما توصيه مي‌كنيم به كتاب‌هاي ديگر اين مجموعه نيز نگاهي اندازيد.

8- به روايت همت / نشر صاعقه / نگارنده: حسين بهزاد

«به روايت همت» در برگيرنده 32 درس- گفتار برگزيده از مجموعه مصاحبه‌ها، سخنراني‌ها، بيانات توجيهي و … شهيد محمد ابراهيم همت در حد فاصل بهار 1359 تا زمستان 1362 خورشيدي است كه طي يك روند پژوهشي توسط اين نويسنده جمع‌آوري شده است. بهزاد در اين كتاب با رجوع به آرشيوهاي مدارك ديداري، شنيداري و مكتوب موسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌‌هاي دفاع مقدس سپاه محمد رسول الله، مركز اسناد و تحقيقات دفاع مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و چندين ماخذ آرشيوي ديگر فراهم آمده است. بر خلاف بسياري از كتاب‌هايي كه طي ساليان گذشته كه دوستان، همرزمان و نيروهاي رزمنده درباره شهيد همت سخن گفته‌اند در اين كتاب فصل به فصل كتاب بيان ديدگاه‌هاي شهيد همت به روايت خود وي است. كتاب باورها و ديدگاه‌هاي همت به عوالم لاهوت و ناسوت، تاريخ، سياست و فرهنگ را در دل پچيده‌ترين حوادث تاريخي دفاع مقدس را روايت مي‌كند.

9- ضربت متقابل / انتشارات سوره مهر / نگارنده: گل علي بابايي

عنوان دوم مجموعه (حماسه 27) با نام (ضربت متقابل)كه حوادث مربوط به سوابق رزمي تيپ 27 محمد رسول الله را در تابستان گرم و طولاني سال 1361 هم زمان با آغاز دوران فرماندهي شهيد محمد ابراهيم همت بر اين يگان و عمليات عظيم برون مرزي رمضان در جبهه شرق را بيان مي كند.

10- آن روز در كنار تو / نشر پيام فاطميون / نگارنده: محسن پرويز

اين كتاب به شكل داستان نوجوان از روايت شهيد همت و براي اين قشر به نگارش در آمده و براي اولين بار در كنگره بزرگداشت سرداران شهيد سپاه و 36هزار شهيد استان تهران به مخاطبان عرضه شد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.