- آمده ام ای شاه پناهم بده
- راه آرمان آزادی قدس شریف
- مساله فلسطین به عنوان اصلی ترین مساله جهان اسلام
- رهبر انقلاب آخرین بار چه زمانی به کربلا مشرف شده اند؟
- اعمال روز اربعین
- السلام علیک یا رقیه خاتون
- صحیفه سجادیه را بخوانید ودر آن تدبر کنید
- اهمیت مطالعه از نظر رهبری
- چرا حجاب در ایران ضروری است؟
- شما موظفید اسلام را محقق کنید/ اسلام فقط آموزش معرفت نیست؛ تحقق عملی معارف هم هست

كار بر دوش شماست،بصيرت، نورافكن است؛
دوشنبه 95/10/06
بيانات رهبری:در ديدار دانشجويان و جوانان استان قم
ما بايد برنامهريزى بلندمدت داشته باشيم. البته اين برنامهى بلندمدت جاى طرحش اينجا نيست - مراكز فكر، كانونهاى فكر، مراكز سياسى و فرهنگى دنبال اين حرفها هستند و اين كارها را بايد بكنند و ميكنند هم - آن چيزى كه من در مجموعه ميتوانم عرض كنم، اين است كه يك زمينهى اساسى براى برنامهريزىهاى بلندمدت هست كه اين را من بارها تذكر دادم، اينجا هم لازم ميدانم يك قدرى دربارهاش بيشتر صحبت كنم و آن، مسئلهى بصيرتيافتن است.
...
در باب بصيرت، بنده در سال اخير و قبل از آن خيلى صحبت كردم؛ ديگران هم مسائل زيادى گفتند؛ ديدم بعضى از جوانها هم كارهاى خوبى در اين زمينه انجام دادند. من ميخواهم روى مسئلهى بصيرت باز هم تأكيد كنم. اين تأكيد من در واقع با اين انگيزه است كه شما كه خودتان مخاطبيد، خودتان ميدانداريد، كار بر دوش شماست، برويد سراغ كارها و برنامهريزىهائى كه با بصيرتيافتن ارتباط دارد؛ اين نياز مهم را تأمين كنيد. بصيرت، نورافكن است؛ بصيرت، قبلهنما و قطبنماست. توى يك بيابان انسان اگر بدون قطبنما حركت كند، ممكن است تصادفاً به يك جائى هم برسد، ليكن احتمالش ضعيف است؛ احتمال بيشترى وجود دارد كه از سرگردانى و حيرت، دچار مشكلات و تعبهاى زيادى شود. قطبنما لازم است؛ بخصوص وقتى دشمن جلوى انسان هست. اگر قطبنما نبود، يك وقت شما مىبينيد بىسازوبرگ در محاصرهى دشمن قرار گرفتهايد؛ آن وقت ديگر كارى از دست شما برنمىآيد. پس بصيرت، قطبنما و نورافكن است. در يك فضاى تاريك، بصيرت روشنگر است. بصيرت راه را به ما نشان ميدهد.
an style="color: #0000ff;">البته براى موفقيت كامل، بصيرت شرط لازم است، اما شرط كافى نيست. به تعبير طلبگى ماها، علت تامهى موفقيت نيست. براى موفقيت، شرائط ديگرى هم لازم است؛ كه حالا بعد اگر انشاءاللَّه مجال شد و يادم ماند، در آخر صحبت اشارهاى ميكنم. اما بصيرت شرط لازم است. اگر همهى آن چيزهاى ديگر باشد، بصيرت نباشد، رسيدن به هدف و موفقيت، بسيار دشوار خواهد بود.بصيرت را در دو سطح ميتوانيم تعريف كنيم. يك سطح، سطح اصولى و لايهى زيرين بصيرت است. انسان در انتخاب جهانبينى و فهم اساسى مفاهيم توحيدى، با نگاه توحيدى به جهان طبيعت، يك بصيرتى پيدا ميكند. فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى در اين است: با نگاه توحيدى، اين جهان يك مجموعهى نظاممند است، يك مجموعهى قانونمدار است، طبيعت هدفدار است؛ ما هم كه جزئى از اين طبيعت هستيم، وجودمان، پيدايشمان و زندگىمان هدفدار است؛ بىهدف به دنيا نيامديم. اين، لازمهى نگاه توحيدى است. معناى اعتقاد به وجود خداوند عالم و قادر اين است. وقتى فهميديم هدفدار هستيم، آنگاه در جستجوى آن هدف برمىآئيم. خود اين جستجو، يك تلاش اميدوارانه است. تلاش ميكنيم آن هدف را پيدا كنيم. بعد كه هدف را يافتيم، فهميديم هدف چيست، تلاشى شروع ميشود براى رسيدن به آن هدف. در اين صورت همهى زندگى ميشود تلاش؛ آن هم تلاش جهتدار و هدفدار. از آن طرف اين را هم ميدانيم كه با نگاه توحيدى، هر گونه تلاش و مجاهدتى در راه هدف، انسان را قطعاً به نتيجه ميرساند. اين نتائج مراتبى دارد؛ يقيناً به يك نتيجهى مطلوب ميرساند. با اين نگاه، در زندگى انسان ديگر يأس، نااميدى، سرخوردگى و افسردگى معنى ندارد. وقتى شما ميدانيد وجود شما، پيدايش شما، حيات شما، تنفس شما با يك هدفى تحقق پيدا كرده است، دنبال آن هدف ميگرديد و براى رسيدن به آن هدف، تكاپو و تلاش ميكنيد. از نظر خداى متعال كه آفرينندهى هستى است، خود اين تكاپو هم اجر و پاداش دارد. به هر نقطهاى كه رسيديد، در واقع به هدف رسيديد. اين است كه در ديدگاه توحيدى، خسارت و ضرر براى مؤمن اصلاً متصور نيست. فرمود: «ما لنا الّا احدى الحسنيين»؛ يكى از دو بهترين در انتظار ماست؛ يا در اين راه كشته ميشويم، كه اين بهترين است؛ يا دشمن را از سر راه برميداريم و به مقصود ميرسيم، كه اين هم بهترين است. پس در اينجا ضررى وجود ندارد.
درست نقطهى مقابل، نگاه مادى است. نگاه مادى اولاً پيدايش انسان را، وجود انسان را در عالم بدون هدف ميداند؛ اصلاً نميداند براى چه به دنيا آمده است. البته در دنيا براى خودش هدفهائى تعريف ميكند - به پول برسد، به عشق برسد، به مقام برسد، به لذتهاى جسمى برسد، به لذتهاى علمى برسد؛ از اين هدفها ميتواند براى خودش تعريف كند - اما اينها هيچكدام هدفهاى طبيعى نيست، ملازم با وجود او نيست.
وقتى اعتقاد به خدا نبود، اخلاقيات هم بىمعنى ميشود، عدالت هم بىمعنى ميشود؛ جز لذت و سود شخصى، هيچ چيز ديگرى معنا پيدا نميكند. اگر انسان در راه رسيدن به سود شخصى پايش به سنگ خورد و آسيب ديد، ضرر كرده، خسارت كرده. اگر به سود نرسيد، اگر نتوانست تلاش كند، نوبت به يأس و نااميدى و خودكشى و به كارهاى غير معقول دست زدن ميرسد. پس ببينيد فرق بين نگاه توحيدى و نگاه مادى، معرفت الهى و معرفت مادى اين است. اين، اساسىترين پايههاى بصيرت است.
با اين نگاه، وقتى انسان مبارزه ميكند، اين مبارزه يك تلاش مقدس است؛ اگر جنگ مسلحانه هم بكند، همين جور است. اصلاً مبارزه بر اساس بدبينى و بدخواهى نيست. مبارزه براى اين است كه انسانيت - نه فقط شخص خود او - به خير و كمال و رفاه و تكامل مقامات رفيع نائل شود. با اين نگاه، زندگى چهرهى زيبائى دارد و حركت در اين ميدان وسيع، يك كار شيرين است. خستگى انسان با ياد خداى متعال و با ياد هدف برطرف ميشود. اين، پايهى اساسى معرفت است؛ پايهى اساسى بصيرت است. اين بصيرت خيلى چيز لازمى است؛ اين را بايد ما در خودمان تأمين كنيم. بصيرت در حقيقت زمينهى همهى تلاشها و مبارزات انسانى در جامعه است. اين يك سطح بصيرت.
بجز اين سطح وسيع بصيرت و لايهى عميق بصيرت، در حوادث گوناگون هم ممكن است بصيرت و بىبصيرتى عارض انسان شود. انسان بايد بصيرت پيدا كند. اين بصيرت به چه معناست؟ يعنى چه بصيرت پيدا كند؟ چه جورى ميشود اين بصيرت را پيدا كرد؟ اين بصيرتى كه در حوادث لازم است و در روايات و در كلمات اميرالمؤمنين هم روى آن تكيه و تأكيد شده، به معناى اين است كه انسان در حوادثى كه پيرامون او ميگذرد و در حوادثى كه پيش روى اوست و به او ارتباط پيدا ميكند، تدبر كند؛ سعى كند از حوادث به شكل عاميانه و سطحى عبور نكند؛ به تعبير اميرالمؤمنين، اعتبار كند: «رحم اللَّه امرء تفكّر فاعتبر»؛ فكر كند و بر اساس اين فكر، اعتبار كند. يعنى با تدبر مسائل را بسنجد - «و اعتبر فأبصر» - با اين سنجش، بصيرت پيدا كند. حوادث را درست نگاه كردن، درست سنجيدن، در آنها تدبر كردن، در انسان بصيرت ايجاد ميكند؛ يعنى بينائى ايجاد ميكند و انسان چشمش به حقيقت باز ميشود.
اميرالمؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در جاى ديگر ميفرمايد: «فانّما البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر»؛ بصير آن كسى است كه بشنود، گوش خود را بر صداها نبندد؛ وقتى شنيد، بينديشد. هر شنيدهاى را نميشود به صرف شنيدن رد كرد يا قبول كرد؛ بايد انديشيد. «البصير من سمع فتفكّر و نظر فأبصر». نَظَرَ يعنى نگاه كند، چشم خود را نبندد. ايراد كار بسيارى از كسانى كه در لغزشگاههاى بىبصيرتى لغزيدند و سرنگون شدند، اين است كه نگاه نكردند و چشم خودشان را بر يك حقايق واضح بستند. انسان بايد نگاه كند؛ وقتى كه نگاه كرد، آنگاه خواهد ديد. ما خيلى اوقات اصلاً حاضر نيستيم يك چيزهائى را نگاه كنيم. انسان مىبيند منحرفينى را كه اصلاً حاضر نيستند نگاه كنند. آن دشمن عنود را كار نداريم - حالا اين را بعداً عرض خواهم كرد؛ «و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوّا» - بعضىها هستند كه انگيزه دارند و با عناد وارد ميشوند؛ خوب، دشمن است ديگر؛ بحث بر سر او نيست؛ بحث بر سر من و شماست كه توى عرصه هستيم. ما اگر بخواهيم بصيرت پيدا كنيم، بايد چشم را باز كنيم؛ بايد ببينيم. يك چيزهائى هست كه قابل ديدن است. اگر ما از آنها سطحى عبور كنيم، آنها را نبينيم، طبعاً اشتباه ميكنيم.
من يك مثال از تاريخ بزنم. در جنگ صفين لشكر معاويه نزديك به شكست خوردن شد؛ چيزى نمانده بود كه بكلى منهدم و منهزم شود. حيلهاى كه براى نجات خودشان انديشيدند، اين بود كه قرآنها را بر روى نيزهها كنند و بياورند وسط ميدان. ورقههاى قرآن را سر نيزه كردند، آوردند وسط ميدان، با اين معنا كه قرآن بين ما و شما حكم باشد. گفتند بيائيد هرچه قرآن ميگويد، بر طبق آن عمل كنيم. خوب، كار عوامپسند قشنگى بود. يك عدهاى كه بعدها خوارج شدند و روى اميرالمؤمنين شمشير كشيدند، از ميان لشكر اميرالمؤمنين نگاه كردند، گفتند اين كه حرف خوبى است؛ اينها كه حرف بدى نميزنند؛ ميگويند بيائيم قرآن را حكم كنيم. ببينيد، اينجا فريب خوردن است؛ اينجا لغزيدن به خاطر اين است كه انسان زير پايش را نگاه نميكند. هيچ كس انسان را نميبخشد اگر بلغزد، به خاطر اينكه زير پايش را نگاه نكرده، پوست خربزه را زير پاى خودش نديده. آنها نگاه نكردند. آنها اگر ميخواستند حقيقت را بفهمند، حقيقت جلوى چشمشان بود. اين كسى كه دارد دعوت ميكند و ميگويد بيائيد به حكميت قرآن تن بدهيم و رضايت بدهيم، كسى است كه دارد با امام منتخبِ مفترضالطاعه ميجنگد! او چطور به قرآن معتقد است؟
اميرالمؤمنين علىبنابىطالب غير از اينكه از نظر ما از طرف پيغمبر منصوص و منصوب بود، اما آن كسانى هم كه اين را قبول نداشتند، اين مسئله را قبول داشتند كه آن روز بعد از خليفهى سوم، همهى مردم با او بيعت كردند، خلافت او را قبول كردند؛ شد امام، شد حاكم مفترضالطاعهى جامعهى اسلامى. هر كس با او ميجنگيد، روى او شمشير ميكشيد، وظيفهى همهى مسلمانها بود كه با او مقابله كنند. خوب، اگر اين كسى كه قرآن را سر نيزه كرده، حقيقتاً به قرآن معتقد است، قرآن ميگويد كه تو چرا با على ميجنگى. اگر واقعاً به قرآن معتقد است، بايد دستهايش را بالا ببرد، بگويد آقا من نميجنگم؛ شمشيرش را بيندازد. اين را بايد ميديدند، بايد ميفهميدند. اين مطلب مشكلى بود؟ اين معضلى بود كه نشود فهميد؟
كوتاهى كردند. اين ميشود بىبصيرتى. اگر اندكى تدبر و تأمل ميكردند، اين حقيقت را ميفهميدند؛ چون اينها خودشان در مدينه اصحاب اميرالمؤمنين بودند؛ ديده بودند كه در قتل عثمان، عوامل و دستياران خود معاويه مؤثر بودند؛ آنها كمك كردند به كشته شدن عثمان؛ در عين حال پيراهن عثمان را به عنوان خونخواهى بلند كردند. آنها خودشان اين كار را كردند، مقصر خودشان بودند، اما دنبال مقصر ميگشتند. ببينيد، اين بىبصيرتى ناشى از بىدقتى است؛ ناشى از نگاه نكردن است؛ ناشى از چشم بستن بر روى يك حقيقت واضح است.
در همين قضاياى فتنهى اخير، يك عدهاى اشتباه كردند؛ اين بر اثر بىبصيرتى بود. ادعاى تقلب در يك انتخابات بزرگ و باعظمت ميشود؛ خوب، اين راهش واضح است. اگر چنانچه كسى معتقد به تقلب است، اولاً بايد استدلال كند، دليل بياورد بر وجود تقلب؛ بعد هم اگر چنانچه دليل آورد يا نياورد، قانون راه را معين كرده است؛ ميتواند شكايت كند. بايد بازرسى شود، بازبينى شود؛ آدمهاى بىطرفى بيايند نگاه كنند تا معلوم شود تقلب شده يا نشده؛ راهش اين است ديگر. اگر چنانچه كسى زير بار اين راه نرفت و قبول نكرد - با اينكه ما كمكهاى زيادى هم كرديم: مدت قانونى را بنده تمديد كردم؛ حتّى گفتيم خود افراد بيايند جلوى دوربينهاى تلويزيون شمارش كنند - دارد تمرد ميكند. … توجه بفرمائيد. مقصود اين نيست كه راجع به قضاياى گذشته اظهارنظر كنيم؛ ميخواهيم مثال بزنيم. پس بصيرت پيدا كردن، كار دشوارى نيست. اگر شما نگاه كرديد ديديد يك راه معقول قانونىاى وجود دارد و كسى از آن راه معقول قانونى سرميپيچد و كارى ميكند كه براى كشور مضر است، ضربهى به منافع ملت است، خوب، با نگاه عادلانه، با نگاه متعارف، با نگاه غيرجانبدارانه، معلوم است كه او محكوم است؛ اين يك چيز روشنى است، يك قضاوت واضحى است. پس ببينيد مطالبهى بصيرت، مطالبهى يك امر دشوار و ناممكن نيست. بصيرت پيدا كردن، كار سختى نيست.
بصيرت پيدا كردن همين اندازه لازم دارد كه انسان اسير دامهاى گوناگون، از دوستىها، دشمنىها، هواى نفسها و پيشداورىهاى گوناگون نشود. انسان همين قدر نگاه كند و تدبر كند، ميتواند واقعيت را پيدا كند. مطالبهى بصيرت، مطالبهى همين تدبر است؛ مطالبهى همين نگاه كردن است؛ مطالبهى چيز بيشترى نيست. و به اين ترتيب ميشود فهميد كه بصيرت پيدا كردن، كار همه است؛ همه ميتوانند بصيرت پيدا كنند. البته بعضى نه به خاطر عناد، نه به خاطر بدخواهى، كه گاهى غفلت ميكنند. انسان با اينكه جان خودش را خيلى دوست دارد، اما گاهى ممكن است در حال رانندگى هم يك لحظه حواسش پرت شود، يك لحظه چرت بزند، يك ضايعهاى پيش بيايد. لغزشهائى كه در اين زمينه پيش مىآيد، اينها را نميشود گناه دانست؛ اما اگر چنانچه تداوم پيدا كند، اين ديگر بىبصيرتى است، اين ديگر غير قابل قبول است.
امروز كار عمدهى دشمن در جنگ نرم، غبارپراكنى در فضاى سياسى كشور است؛ اين را توجه داشته باشيد. امروز مهمترين كار دشمن اين است. افرادى كه در كار سياسى و مسئلهى سياسى واردند و مطلعند، ميدانند امروز قدرت ابرقدرتها بيش از آنچه كه در بمب هستهاىشان باشد، در ثروتهاى انباشتهى در بانكهاشان باشد، در قدرت تبليغاتى آنهاست، در صداى بلند آنهاست كه به همه جا ميرسد. شيوههاى تبليغاتى را هم خوب بلدند. در كار تبليغات انصافاً پيشرفت هم كردهاند. امروز غربىها - چه در اروپا، چه در آمريكا - در كار تبليغات، شيوههاى مدرن و بسيار پيشرفتهاى را ياد گرفتهاند و بلد شدهاند؛ ما در اين جهت عقبيم.
يكى از اساسىترين كارهاى آنها اين است كه تبليغ كردن را بلدند. با اين شيوههاى تبليغى، با جنجال، با فرستادن انبوه حرفهاى خلاف واقع، سعى ميكنند فضاى جوامع را دگرگون كنند و تأثير بگذارند؛ بايد به اين نكته توجه داشت، بايد اين را مراقب بود. امروز وظيفهى جوانهاى ما از اين جهت سنگين است. نه فقط خودتان بايد حقيقت را تشخيص دهيد، بلكه بايد فضا و محيط پيرامونى خودتان را هم بابصيرت كنيد و براى آنها هم قضايا را روشن كنيد. 4/8/1389
منبع:http://farsi.khamenei.ir

خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی از نگاه رهبری
یکشنبه 95/09/21
خطرات و موانع پیشروی وحدت اسلامی
کجفهمی و بیاطلاعی؛ مانع اتحاد
انسجام اسلامی در یک وجه، خود ناظر به همهی دنیای اسلامی است باید با هم منسجم باشند؛ باید به یکدیگر کمک کنند؛ هم دولتهای اسلامی، هم ملتهای اسلامی. و دولتهای اسلامی در استفادهی از ظرفیت ملتهای اسلامی برای ایجاد این وحدت بزرگ، میتوانند سهم و نقش داشته باشند.
چیزهایی مانع از اتحاد میشود. عمدهی آنها بعضاً کجفهمیها و بیاطلاعیهاست؛ از حال هم خبر نداریم؛ دربارهی هم توهمات میکنیم؛ دربارهی عقاید هم، دربارهی تفکرات یکدیگر دچار اشتباه میشویم؛ شیعه دربارهی سنی، سنی دربارهی شیعه؛ فلان ملت مسلمان دربارهی آن ملت دیگر، دربارهی همسایهاش؛ سوء تفاهمها، که دشمنان هم بشدت بر این سوءتفاهمها دامن میزنند. افرادی هم متأسفانه بر اثر همین سوء فهم، سوء تحلیل، ندیدن نقشهی کلی دشمن، بازیچهی این بازی دشمن قرار میگیرند و دشمن از آنها استفاده میکند. گاهی یک انگیزهی خیلی کوچک، انسانی را وادار میکند حرفی بزند، موضعی بگیرد، کاری بکند که دشمن در نقشهی کلی خود از آن حرف استفاده میکند و شکاف را بین برادران زیاد میکند.[1]
...
>عوامانه شدن اختلافات مذهبی؛ عامل درگیری و خشونت بین مسلمانان
اختلاف بین طرفداران دو عقیده بر اثر تعصبات، یک امری است که هست و طبیعی است، و مخصوص شیعه و سنی هم نیست. بین فِرَق شیعه، خودشان؛ بین فِرَق سنی، خودشان؛ در طول زمان از این اختلافات وجود داشته است. تاریخ را نگاه کنید، میبینید هم بین فرق فقهی و اصولی اهل تسنن - مثل اشاعره و معتزله، مثل حنابله و احناف و شافعیه و اینها - هم بین فرق مختلف شیعه، بین خودشان، اختلافاتی وجود داشته است. این اختلافات وقتی به سطوح پایین - مردم عامی - میرسد، به جاهای تند و خطرناکی هم میرسد؛ دست به گریبان میشوند. علما مینشینند با هم حرف میزنند و بحث میکنند؛ لیکن وقتی نوبت به کسانی رسید که سلاح علمی ندارند، از سلاح احساسات و مشت و سلاح مادی استفاده میکنند که این خطرناک است. در دنیا این همیشه بوده؛ همیشه هم مؤمنین و خیرخواهان سعی میکردند که مانع بشوند؛ علما و زبدگان، تلاششان این بوده است که نگذارند سطوح غیرعلمی کارشان به درگیری برسد؛ لیکن از یک دورهای به این طرف، یک عامل دیگری هم وارد ماجرا شد و آن «استعمار» بود. نمیخواهیم بگوییم اختلاف شیعه و سنی همیشه مربوط به استعمار بوده؛ نه، احساساتِ خودشان هم دخیل بوده؛ بعضی از جهالتها، بعضی از تعصبها، بعضی از احساسات، بعضی از کجفهمیها دخالت داشته؛ لیکن وقتی استعمار وارد شد، از این سلاح حداکثر استفاده را کرد.[2]
[1] - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۶/۰۱/۱۷
[2] - بیانات در دیدار شرکتکنندگان در هماندیشی علمای اهل تسنن و تشیع۱۳۸۵/۱۰/۲۵
منبع: farsi.khamenei.ir

وحدت مسلمین از نگاه قرآن
شنبه 95/09/20
نظر قرآن کريم در باره اتحاد و اخوّت مسلمانان چيست؟
دعوت مسلمانان به اتّحاد و اخوّت در آيات متعددى مورد تأکيد قرار گرفته است که به برخى از آن ها اشاره مى کنيم:
1- آيه اعتصام :
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّـهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّـهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّـهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ [1]
و همگی به رشته (دین) خدا چنگ زده و به راههای متفرّق نروید، و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما با هم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف و نعمت خدا همه برادر دینی یکدیگر شدید، و در پرتگاه آتش بودید، خدا شما را نجات داد. بدین گونه خدا آیاتش را برای (راهنمایی) شما بیان میکند، باشد که هدایت شوید.
نعمت ( بزرگ ) خدا را بر خود ، به یاد آورید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او ، برادر شدید .
در این که مقصود از ریسمان الهى چیست، مفسرّان اختلاف دارند. قرآن، کتاب و سنّت، دین الهى، اطاعت خداوند، توحید خالص، ولایت اهلبیت(ع) و جماعت، وجوهى است که در تفسیر آن گفته شده است. برخى نیز مفهوم حبل اللَّه را شامل همه این معانى دانستهاند.[2]
دعوت به سوى اتحاد! در اين آيه «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» مطرح شده، مىفرمايد: «و همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراكنده نشويد» (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا).
...
در باره «بِحَبْلِ اللَّهِ» (ريسمان الهى) مفسران احتمالات مختلفى ذكر كردهاند و در روايات اسلامى نيز تعبيرات گوناگونى ديده مىشود ولى هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند زيرا منظور از «ريسمان الهى» هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است، خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او.سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضع اندوهبار گذشته، و مقايسه آن «پراكندگى» با اين «وحدت» دعوت مىكند، مىگويد: «و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً).
در اينجا مسأله تأليف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده مىگويد: «خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد» با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلام نموده، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست بررسى كنيم، خواهيم ديد كه چگونه يك موضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونين در ميان آنها بيفروزد و ثابت مىگردد كه از طرق عادى امكان پذير نبود كه از چنان ملت پراكنده و نادان و بىخبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.
اهميت وحدت و برادرى در ميان قبايل كينهتوز عرب حتى از نظر دانشمندان و مورّخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كردهاند! سپس قرآن مىافزايد: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد كه هر آن ممكن بود در آن سقوط كنيد و همه چيز شما خاكستر گردد» (وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها).
اما خداوند شما را نجات داد و از اين پرتگاه به نقطه امن و امانى كه همان نقطه «برادرى و محبت» بود رهنمون ساخت.
«نار» (آتش) در آيه فوق كنايه از جنگها و نزاعهايى بوده كه هر لحظه در دوران جاهليت به بهانهاى در ميان اعراب شعله ور می شد.
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مىگويد: «خداوند اين چنين آيات خود را بر شما روشن مىسازد شايد قبول هدايت كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
بنابر اين، هدف نهايى هدايت و نجات شماست، پس بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.[3]
2- آيه صلح :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ ۚ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ[4]
ای اهل ایمان، همه متّفقا در مقام تسلیم خدا در آیید و از وساوس شیطان پیروی مکنید که او همانا شما را دشمنی آشکار است.
تأکید قرآن بر پذیرش کامل ـ که دراین آیه به آن اشاره شده است ـ به این معناست که ایمان به بخشی از دین و فروگذاری بخشی دیگر، به مثابه اختلاف و دامن زدن به آن است که نمی تواند عاملی برای اتحاد شمرده شود، به ویژه آنکه بسیاری از اختلافات در جوامع به جهت پذیرش ناقص دین و مکتب پدید می اید. از این روست که قرآن پذیرش ناقص دین را مذموم می داند و از آن انتقاد می کند و بر چنین روشی وعده عذاب می دهد[5]؛ چون مهم ترین عامل اختلاف در میان ادیان و جوامع دینی بلکه انسان ها، «عدم پذیرش کامل دین» است.[6]
3. آيه اخوّت و برادرى :
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ[7]
به حقیقت مؤمنان همه برادر یکدیگرند پس همیشه بین برادران ایمانی خود صلح دهید و خداترس و پرهیزکار باشید، باشد که مورد لطف و رحمت الهی گردید.
قرآن درصدد گسترش روحیه برادرى در بین عموم مردم خصوصاً مسلمانان است، به همین جهت قرآن کریم تمام مؤمنان را برادر یکدیگر خطاب کرده است.
دين اسلام در موارد زيادى، اخوّت ايمانى را به عنوان علت و انگيزهاى بر وحدت و اتحاد معرفى نموده و بر اساس آن به همكارى و يارىرساندن به مؤمنان سفارش مىنمايد.
4. مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّـهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّـهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا. [8]
محمد (صلی اللّه علیه و آله و سلم) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کافران بسیار قویدل و سخت و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربانند، آنان را در حال رکوع و سجود نماز بسیار بنگری که فضل و رحمت خدا و خشنودی او را میطلبند، بر رخسارشان از اثر سجده نشانههای نورانیّت پدیدار است. این وصف حال آنها در کتاب تورات و انجیل مکتوب است که (مثل حال آن رسول) به دانهای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخهای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند (همچنین محمد صلی اللّه علیه و آله و سلم و اصحابش از ضعف به قوّت رسند) تا کافران عالم را (از قدرت و قوّت خود) به خشم آرند. خدا وعده فرموده که هر کس از آنها ثابت ایمان و نیکوکار شود گناهانش ببخشد و اجر عظیم عطا کند.
در اين آيات،خداوند متعال امّت اسلامى را دعوت به اتّحاد و وحدت کرده و از تفرقه و دشمنى با يکديگر بر حذر داشته است و نيز امر به صلح و مصالحه و رفع خصومت بين دو دسته از برادران مؤمن نموده است.و نيز از برادرى و عطوفت بين اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خبر داده است.
گويا همين هدف بسيار عالي و حياتي را قرآن در يك جمله با زيباترين شكل و كوتاهترين الفاظ گوشزد كرده است: «محمد فرستاده خداست؛ و كساني كه با اويند در برابر كفار سرسخت و شديد و در ميان خود مهرباناند.»
دو صفت متضاد «شدت» و «رحمت»، بلندترين و جاودانهترين پيام همبستگي و همسويي مسلمانان را همراه با گذشت و اغماض درون خودي، قاطعيت وكوتاه نيامدن از اهداف كلي و اصولي دين و آرمانهاي اسلامي، در برابر دشمنان دين كه سر ستيز و سازشناپذيري دارند، با رساترين صدا اعلام ميكند.
5. قرآن مجيد بارها مسلمانان را به عنوان يك امّت مخاطب ساخته است؛ مانند
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ ۗ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم ۚ مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[9]
شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که پدیدار گشتهاید (برای اصلاح بشر، که مردم را) به نیکوکاری امر میکنید و از بدکاری باز میدارید و ایمان به خدا دارید. و اگر اهل کتاب همه ایمان میآوردند بر آنان چیزی بهتر از آن نبود، لیکن برخی از آنان با ایمان و بیشترشان فاسق و بدکارند.
6- وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا ۗ وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ ۚ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّـهُ ۗ وَمَا كَانَ اللَّـهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ[10]
و ما همچنان شما (مسلمین) را به آیین اسلام هدایت کردیم و به سیرت نیکو بیاراستیم تا گواه مردم باشید و پیغمبر نیز گواه شما باشد (تا شما از وی بیاموزید). و (ای پیغمبر) ما قبلهای را که بر آن بودی تغییر ندادیم مگر برای اینکه بیازماییم و جدا سازیم گروهی را که از پیغمبر خدا پیروی میکنند از آنان که عقبگرد کنند و (به مخالفت او برخیزند)، و این تغییر قبله بسی بزرگ نمود جز در نظر هدایت یافتگان خدا. و خداوند اجر پایداری شما را در راه ایمان تباه نگرداند که خدا به خلق مشفق و مهربان است.
7- نخستین منادی وحدت و امت واحده شدن قرآن کریم است که می فرماید:
إِنَّ هَـٰذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ [11]
بىترديد اين امت شما امت واحده است و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش كنيد.
مقصود از وحدت اسلامى، وحدت امت اسلام است . باید مسلمانان آگاه، به اهمیت این شعار قرآنی (امت واحد)پی ببرند و عظمت آن را درک کنند و تفرقه ها را از میان بردارند و نابود سازند و هرگونه حرکتی که به دوگانگی و تفرقه مسلمانان بینجامد حرکتی خواسته دشمنان و برخلاف دعوت قرآن است.
پس مىتوان گفت اساس اين وحدت را قرآن نهاده است.
8- وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا ۚ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ[12]
و مردم (در فطرت توحید) یک طایفه بیش نبودند پس از آن فرقه فرقه شدند (و به انواع شرک و دینهای باطل گرویدند) و اگر کلمهای که در ازل از حق سبقت یافته (که برای آزمایش مهلت یابند) نبود البته اختلافاتشان خاتمه یافته و حکم به هلاکت کافران داده میشد.
از سوى ديگر چون سخن گفتن از وحدت، همواره توأم با ياد كردن از اختلاف است، در قرآن مجيد نيز در آيات متعددى، اين دو مفهوم؛ يعنى وحدت و اختلاف با هم آمده و مسلمين همواره از اختلاف و تفرقه منع و نهى شده اند.
9- شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّىٰ بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَىٰ وَعِيسَىٰ ۖ أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ۚ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ ۚ اللَّـهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ[13]
قرار داد حقایق و احکامی است که نوح را هم به آن سفارش کرد و بر تو نیز همان را وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی هم آن را سفارش نمودیم که دین خدا را بر پا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف در دین مکنید. مشرکان را که به خدای یگانه و ترک بتان دعوت میکنی (قبولش) بسیار در نظرشان بزرگ میآید. (باری از انکار آنها میندیش که) خدا هر که را بخواهد به سوی خود (و مقام رسالت خویش) برمیگزیند و هر که را به درگاه خدا به تضرّع و دعا باز آید هدایت میفرماید.
10- وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ ۚ وَأُولَـٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[14]
و شما مسلمانان مانند مللی نباشید که پس از آنکه آیات روشن برای (هدایت) آنها آمد راه تفرقه و اختلاف پیمودند، که البته برای آنها عذاب بزرگ خواهد بود.
در این آیه خداوند مسلمانان را از اينكه همانند ملتهايى باشند كه پس از آمدن آيات و ادلّه و بيّنات، راه تفرقه و اختلاف پيمودند، نهى مىكند و آنان را به عذابى سخت نهيب مىزند .
11- وَأَطِيعُوا اللَّـهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ ۖ وَاصْبِرُوا ۚ إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الصَّابِرِينَ [15]
و همه پیرو فرمان خدا و رسول باشید و هرگز راه اختلاف و تنازع نپویید که در اثر تفرقه ترسناک و ضعیف شده و قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد، بلکه همه باید یکدل، پایدار و صبور باشید، که خدا همیشه با صابران است.
كه ضمن دعوت مسلمين به وحدت و اتحاد در برابر دشمن و پيروى از فرمان خدا و رسولصلى الله عليه وآله و نهى آنها از تفرقه و تنازع، نتيجه و عاقبت تنازع و تفرقه را «فَشَل»؛ يعنى سست و ضعيف شدن و نابودى و از دست رفتن قدرت معرفى مىكند.
اين آيات به خوبي منظور از وحدت ميان مسلمانان را روشن ميكند. مسلمانان با وجود اختلافات سليقهاي و طبيعي و اختلاف در امور جزئي و فرعي، بايد در برابر دشمنان بالفعل و بالقوه خود، در جهت حفظ و دفاع از دين و دسترس به اهداف اساسي و اصولي در ابعاد گوناگون، همسو و همفكر و هممرام باشند و با تمام توان و برنامههاي منسجم و همسو، از دين و دستآوردهاي آن دفاع نمايند. طبيعي است كه اين معنا هم با سرشت و فطرت متفاوت انسانها سازگار است و هم اختلافات درون ديني را در امور جزئي و فرعي ، معقول ميسازد.
قرآن ، مسلمانان را به وحدت در پیروی از خدا و پیامبرش دستور می دهد و از تنازع و مشاجره جهت پیشگیری از سستی و زبونی و اضمحلال اقتدار و عظمتشان به طور صریح نهی می کند .
پیامبر گرامی اسلام با تکیه بر مبانی اتحاد اسلامی، مدینه فاضله ای سرشار از عشق، صمیمیت، برادری، ایثار و تمامی فضایل انسانی ساخت که هنوز بشر در حسرت و آرزوی تحقق دوباره چنین جامعه ای به سر می برد.
از دیگر آثاری که قرآن برای اتحاد برمی شمارد، استواری و حفظ هیمنه و استحکام جامعه است. هنگامی که جامعه از اختلاف دست بردارد و تنازع را به کناری نهد، دل ها به هم نزدیک و صفوف آنها منسجم و مستحکم می گردد؛ به گونه ای که خللی در میان نمی ماند تا دشمن از آن نفوذ کند و به جامعه ضربه زند. در این تحلیل، علت و سبب شکست جامعه، وجود اختلافات و درگیری ها دانسته شده است که مفهوم دیگر آن می تواند چنین باشد که اتحاد، عاملِ انسجام و وحدت صفوف و در نتیجه، پیروزی است.
با خودتان نزاع و مشاجره نکنید، نمیگوید نجنگید آن که دیگر طریق اولی است، وقتی که اردنیها و فلسطینیها خودشان به روی یکدیگر تفنگ بکشند عروسی دشمن است… پس دستور هم این است که با یکدیگر منازعه و مشاجره(نه جنگ) نکنید که پشت سرش سستی و ضعف پیدا میشود و پشت سر ضعف آن شوکت و عظمت و قدرت شما از میان میرود.[16]
نزاع و اختلاف، عامل انهدام کیان و شخصیت جامعه اسلامی است. با یکدیگر نزاع نکنید و اختلاف نداشته باشید که سست و ضعیف خواهید شد و بو و خاصیت خود را از دست خواهید داد.
جدال و اختلاف، کیان و شخصیت جامعه اسلامی را منهدم میکند. ایمان اساس دوستی و وداد و ولاء مؤمنان است.[17]
در این ایه چند نکته حائز اهمیت است:
· برای اینکه تفرقه به وجود نیاید، وجود و حضور قانون و رهبر لازم است. قانون کامل و جامع باعث می شود تا اختلافات و درگیری ها به حداقل برسد و بعد از آن وجود رهبر و فرمانده باعث می شود تا نواقص و ضعف های قانون، موجب اختلاف نشود.
· در مسیر وحدت، به صبر و شکیبایی نیاز است؛ زیرا گاهی موضوعی خلاف میل ماست و باید برای آنکه نظم امور مسلمانان بهم نخورد، از خواسته شخصی و یا حزبی عدول کنیم و مسئله را تا زمانی که طرح آن به وحدت ضرر بزند، به تعویق بیندازیم.
· تعویق خواسته، حتی جایی که انسان بر حق باشد، نیازمند ایثار، و یکی از مظاهر جهاد اکبر و مبارزه با نفس است؛ همان گونه که حضرت علی(ع) چنین بود و استخوان در گلو و خار در چشم، همه آن شرایط را تحمل کرد.
· اختلاف و درگیری، کاهش کارایی را در پی دارد. توجه به موضوعات مورد نزاع حزبی یا فردی، از توجه به مسائل عام المنفعه می کاهد و همچنین وقتی انسان متوجه امور احساسی شد، از توجه به امور کارشناسی و اقدامات پژوهشی باز می ماند که هر دو باعث کاهش کارایی و عدم استفاده بهینه از منابع مختلف می شود.
· این ایه اشاره به نزاع و درگیری لفظی میان گروهی دارد؛ یعنی اگر مسلمانان برای موضوعات پیش پا افتاده با هم درگیر شوند، هم از مکر و توطئه دشمن غافل می شوند و هم توان اجرایی و فکری آنان کم می شود؛ در نتیجه، دشمن طمع می کند.
گاهی اوقات بر اثر بی تدبیری، نزاع لفظی و درگیری صورت می گیرد و یا اموری اتفاق می افتد که ضربه آن از حمله دشمن بدتر است. پس طمع و هجوم دشمن نتیجه رفتار ماست و «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنها خود، سرنوشتشان را تغییر دهند».[18]
· این ایه به جدال ها و نزاع هایی اشاره دارد که منفعتی ندارند. اما بیان دیدگاه ها با توجه به ضرورت و اقامه دلیل و همراه با انصاف، نه تنها به زیان جامعه نیست، بلکه مطلوب و باعث روشن شدن نقاط ضعف و چاره اندیشی برای آن است. ب توجه به این سه اصل، دولتمردان، اهل قلم، متخصصان و … وظیفه شرعی و ملی دارند تا در قبال اقداماتی که با ادله علمی مخالف است، نه تنها سکوت نکنند بلکه فریاد برآورند و ضمن موشکافی ضعف ها، به راهکارهای عملی توجه کنند و با نقدهای منصفانه راه را برای توسعه و شکوفایی بگشایند.
12- انَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ ۚ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّـهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ[19]
آنان که دین را پراکنده نمودند و (در آن) فرقه فرقه شدند (چشم از آنها بپوش) چنین کسان به کار تو نیایند، (و از دست آنها غمگین مباش که مجازات) کار آنها با خداست و بعد از این به آنچه میکردند آگاهشان میگرداند.
در همين راستا این آیه هم راه كسانى را كه تفرقه ايجاد مىكنند، از راه پيامبر جدا دانسته و پيامبر را مسؤول سعادت و شقاوت آنها نمىداند.
13- قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّـهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ[20]
گو که من به یک سخن شما را پند میدهم و آن سخن این است که شما خالص برای خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها قیام کنید و (درباره من) عقل و فکرت کار بندید تا به خوبی دریابید که صاحب شما امت را جنون نیست، او جز این نیست که رسول خداست و از عذاب سخت روز قیامت که شما را در پیش است میترساند.
14- يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[21]
ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آن گاه شعبههای بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شمایند، همانا خدا کاملا دانا و آگاه است.
در این آیه تاکید ویژهای بر وحدت قبایل و گروههای انسانها وجود داشته است. بشر تشنه آزادی، عدالت و حق است که اسلام با دعوت به اتحاد توانسته است به این خواستهها پاسخ دهد. تمسک به آیات قرآن هدیه و میراث گرانبهایی است که در قرآن بر آن تاکید شده است.
اختلافات در رنگ، زبان، و وطن، همگى از عوامل عرضى است که مربوط به جوهر و حقیقت انسان نمى باشد. و از آیه فوق استفاده مى شود که قرآن منکر قومیت نیست، بلکه به آن اعتراف کرده و آن را از شؤون خلقت می داند، ولی آن را تنها به جهت شناخت و جذب و کمک به یکدیگر قرار داده نه وسیله اى براى تفاخر و نزاع؛ لذا خداوند در آخر آیه مى فرماید:«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَیکُمْ»؛ (یعنی معیار برترى تقوا است.) و در سایه تقوا و پرهیزکاری اختلافات برچیده و مسیر وحدت تحکیم خواهد بخشید.
در این آیه تاکید ویژه ای بر وحدت قبایل و گروه های انسان ها وجود داشته است. بشر تشنه آزادی، عدالت و حق است که اسلام با دعوت به اتحاد توانسته است به این خواسته ها پاسخ دهد. تمسک به آیات قرآن یک هدیه و میراث گرانبهایی است که در قرآن بر آن تاکید شده است.
15- …وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى…[22]
و (همواره) در راه نیکى و پرهیزگارى با هم همکاری کنید.
از این آیه استفاده می شود که بهترین همکاری و همیاری در سایه اتحاد و وحدت شکل خواهد گرفت.
16- … أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[23]
بدانید «حزب الله» پیروز و رستگارانند.
خداوند متعال تنها حزب رستگار شده را حزب الله مى داند و هرگز رستگارى را در قوم گرایى، رنگ، زبان و ادعاهاى قبیله اى قرار نداده است.
از آیات قرآن استفاده می شود که وحدت باید بر اصول و ارزش های الهی باشد. و برای اصول مشترک و اهداف مشترک مسلمانان با هم متحد و منسجم گردند.[24]
17. صِبْغَةَ اللَّـهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ[25]
رنگ خداست (که به ما رنگ ایمان و سیرت توحید بخشیده) و چه رنگی بهتر از رنگ (ایمان به) خدا؟ و ما او را پرستش میکنیم.
18- قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّـهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّـهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ [26]
بگو: ای اهل کتاب، بیایید از آن کلمه حق که میان ما و شما یکسان است پیروی کنیم که به جز خدای یکتا را نپرستیم، و چیزی را با او شریک قرار ندهیم، و برخی برخی را به جای خدا به ربوبیّت تعظیم نکنیم. پس اگر از حق روی گردانند بگویید: شما گواه باشید که ما تسلیم فرمان خداوندیم.
محور وحدت در دیدگاه قرآن توحید و در مرتبه ی دیگر دین اسلام است. قرآن کریم پیامبر را به سوی اهل کتاب می فرستد و از آنان برای پیوستن به شعار توحید و جدایی از غیر او دعوت می کند.[27]
19- قرآن وجود پیامبر(ص) را محورى براى همبستگى و یگانگى مسلمانان مىشناسد[28]، مراجعه به سنت حضرت را نیز راهکارهایى براى ایجاد و حفظ یگانگى معرفى کرده است:
…فَإِن تَنازَعْتُمْ فِى شَىْءٍ فَرُدُّوهُ إِ لَى اللَّهِ وَالرَّسُول[29]…
پس اگر در چیزی کار به نزاع کشد آن را به حکم خدا و رسول بازگردانید
این آیه یادآور می شود که اگر در امری اختلاف پیدا کردید ، به خدا و رسول او رجوع کنید.
20- قرآن می خواهد جامعه ی مسلمانان برتر از دیگران باشد:
وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ [30]
شما هرگز سستی نکنید و (از فوت متاع دنیا) اندوهناک نشوید، زیرا شما فیروزمندترین و بلندترین ملل دنیایید اگر در ایمان ثابت قدم باشید.
و ایمان، ملاک برتری قرار گرفته است. مگر ایمان چه میکند؟ ایمان ملاک وحدت و رکن شخصیت و تکیه گاه استقلال و موتور حرکت جامعه اسلامی است.
21- و در جهت حفظ منافع مشترک، مسلمانان همچون اعضاى یک خانواده هستند. چرا که خداوند متعال مى فرماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىٰ أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَىٰ أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِّنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ ۚ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَأُولَـٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ [31]
ای اهل ایمان، مؤمنان هرگز نباید قومی قوم دیگر را مسخره و استهزا کنند، شاید آن قوم که مسخره میکنند از خود آنان بهتر باشند. و نیز بین زنان با ایمان قومی دیگری را سخریّه نکنند که بسا آن قوم از خود آن زنان بهتر باشند، و هرگز عیبجویی (از همدینان) خود مکنید و به نام و لقبهای زشت یکدیگر را مخوانید که پس از ایمان به خدا نام فسق (بر مؤمن نهادن) بسیار زشت است و هر که توبه نکند چنین کسان بسیار ظالم و ستمکارند.
از این آیه استفاده مى شود که اقوام نباید قوم خود را برتر دانسته و اقوام دیگر را به باد استهزاء و مسخره بکشند.
22- … وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَىٰ…[32]
و اگر خدا میخواست همه را مجتمع بر هدایت میکرد
از این آیه برمیآید که مقصود از « امت واحده » همان یک پارچگی در پذیرش دین الهی است.
23- … وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـٰكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ …[33]
اگر خدا میخواست همه شما را یک امت میگردانید، و لیکن (این نکرد) تا شما را به احکامی که در کتاب خود به شما فرستاد بیازماید.
این آیه بیان میدارد: مصلحتی که مانع تحقق این ارادۀ تکوینی الهی شده، ابتلاء و آزمایش مردم با برخورداری از اصل اختیار است.
24- كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّـهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖ فَهَدَى اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ ۗ وَاللَّـهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ[34]
مردم یک گروه بودند، خدا رسولان را فرستاد که (نیکوکاران را) بشارت دهند و (بدان را) بترسانند، و با آنها کتاب به راستی فرستاد تا در موارد نزاع مردم تنها دین خدا به عدالت حکمفرما باشد؛ و در کتاب حق، اختلاف و شبهه نیفکندند مگر همان گروه که بر آنان کتاب آسمانی آمد، برای تعدی به حقوق یکدیگر، پس خداوند به لطف خود اهل ایمان را از آن ظلمت شبهات و اختلافات به نور حق هدایت فرمود، و خدا هر که را خواهد راه راست بنماید.
این آیه به روشني پرده از روي اين حقيقت بر ميدارد و به طور واضح اعلام ميكند كه انسانهاي ابتدايي، با قطع نظر از اختلاف سليقه، به لحاظ سادگي در چگونگي زندگي و عدم پيچيدگي در انديشه و آرمانها، نوعي اتحاد و اتفاق داشتهاند، گرچه اين همبستگي به تبع فكر و انديشه آنان، بسيار پيش پا افتاده و ساده بوده است. ولي به همان مقياس كه سطح فكري آنان رشد ميكند و رو به جلو ميرود، به همان اندازه اين همسويي رو به افول ميگذارد، چنان كه آيه شريفه ميفرمايد:
مردم (در آغاز) يك دسته بودند (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت، به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادها در ميان آنها پيدا شد)؛ (در اين حال) خداوند پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني، كه به سوي حق دعوت ميكرد، با آنها نازل نمود، تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوري كنند.
مفسر گرانقدر، مرحوم علامه طباطبايي(ره)، همين برداشت را از آيه شريفه دارد و آن را با اين اعتبار عقلي موافق ميسازد:
هرچه به عقب بر ميگرديم، به رموز كمتري از زند گي بر ميخوريم، و نوع بشر را ميبينيم كه به اسرار كمتري از طبيعت پي برده است، تا آنجا كه ميبينيم نوع بشر چيزي از اسرار طبيعت را نميداند، تو گويي تنها بديهيات را فهميدهاند و به اندكي از نظريات فكري كه وسايل بقا را به سادهترين وجه تأمين مينموده، دسترس داشتهاند.[35]
البته اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه اين مفسر گرانمايه، در جاي ديگري از اثر گرانسنگش، اين قاعده كلي را استنباط و ابراز ميدارد:
مدنيت و اجتماعي بودن انسان فطري و بالطبع نيست (در مقابل ديدگاه مشهور كه ميگويد اجتماعي بودن انسان فطري است) بلكه اجتماعي بودن بشر و اينكه بايد در كنار هم زندگي كنند، ضرورت ثانوي و ناچاري است و دستاورد قريحه و غريزه استخدامگري هر فرد نسبت به فرد ديگر است.[36]
کتاب خدا می تواند ما را به اتحاد و انسجام برساند: (کانَ النّاسُ أُمّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقّ ِ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ [37])؛ یعنی مردم امت واحد بودند و بر این اساس خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم را بشارت و بیم دهند و همراه آنان کتابی را به حق فرستاد تا میان آنها نسبت به آنچه اختلاف می کنند، داوری کنند. با توجه به اینکه اختلاف در میان انسان ها از همان ابتدای خلقت میان قابیل و هابیل به وجود آمد، بنابراین نمی توان هیچ برهه ای از تاریخ را در نظر گرفت که مردم امت واحده بوده باشند. بنابراین مراد از (کانَ النّاسُ أُمّةً واحِدَةً) این است که خداوند در طراحی و مهندسی تکامل انسان، وحدت جامعه را به عنوان عنصر و عامل مهم مورد توجه قرار داده و به این جهت پیامبران را فرستاده است تا با حل اختلافات مردم بر اساس کتاب الهی، میان آنان وحدت و انسجام ایجاد کنند.
دومين اختلافي كه در عرصه زندگي انسانها به وقوع ميپيوندد، اختلاف و ناهمگوني در خود «دين» است. ديني كه مايه رفع اختلافات بود و ميبايست همچنان نقش خود را بالندهتر ايفا كند، به تدريج در خود آن اختلاف ايجاد شد. اين نوع اختلافات كه در مقياس وسيع ابراز وجود ميكرد، چيزي نبود كه طبيعت كلي بشر آن را بر روابط انسانها تحميل كرده باشد، بلكه ناشي از انحراف، لجاجت، طغيانگري و حسادتهاي خود حاملان دين بوده است.[38] قرآن كريم در چندين آيه به اين معنا تصريح ميكند: «…تنها گروهي از کساني که کتاب را دريافت داشته بودند و نشانههاي روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگري در آن (دين) اختلاف كردند.»[39]
تفسير نمونه سير تحول زندگي و فكري انسانها را با بهرهگيري از آيه 213 سوره بقره، در چند مرحله؛ يعني وحدت ابتدايي، شکلگيري اجتماع، بروز اختلافات و تشريع دين، هشدار انبيا، تمسک به تعليمات پيامبران، چهره تازه از اختلافات ناشي از ستمگري و بغي، شکلگيري مؤمنان و کافران فهرست ميكند.[40]
با ظهور مكتب نجاتبخش اسلام و آخرين دين خدا، در سرزمين آشفته و بحرانزدهاي كه سالهاي طولاني در آتش اختلافات ناشي از پيش پا افتادهترين مسائل ميسوخت، يكباره آلام و دردهاي بيدرمان مردمان آن سرزمين تسكين يافت و شعلههاي جنگ و نسلكشي فروكش كرد. جزيرةالعرب كه مهد خشونت و بيرحمي بود و بلند آوازهترين بتهاي جهالت و خدايان خرافات را در خود داشت، مبدل به كانون الفت و مهرباني و پايگاه خدا باوري گرديد. انسانهايي كه روزگاري تشنه خون همديگر بودند و سايه برادرشان را با تيرهاي كينه و حسادت نشانه ميگرفتند، به جايي رسيدند كه الگوي ايثار و از خود گذشتگي در راه دين خدا و نماد همبستگي پيروان آن قرارگرفتند. علي(ع)، سلمان، اباذر، مقداد، بلال، سميه و… جز همين افراد بودند.
جنگها و كشمكشهاي يكصد و چهل ساله[41] ميان دو قبيله «اوس» و «خزرج»، نمونه بسيار روشن و آشكاري است كه در سايه دين اسلام، خاموش گرديد و كينهها و عداوتهاي اين سالهاي طولاني جاي خود را به برادري و صميميت بخشيد؛ به گونهاي كه قرآن كريم اين صميميت و برادري و حلاوت ميان آن دو قبيله را به عنوان «نعمت» بزرگ به رخ مسلمانان ميكشد[42] و هشدار ميدهد كه اين نعمت را از ياد نبردند و مديون آن باشند.
بنابراين، در سايه تعاليم دين اسلام و با رهنمودهاي مهربانانه پيامبر گرانقدر اسلام، ميان طوايف و قبايلي كه رو به دين ميآوردند و خود را مطيع فرمان خدا و رسولش قرار ميدادند، اتحاد و همبستگي عميق ايجاد شد. تا زماني كه رسولالله(ص) در قيد حيات بود و مسلمانان از وجود با بركت او نفع ميبردند، اختلافاتي كه باعث نگراني و هراس ميگرديد، در ميان مسلمانان وجود نداشت؛ زيرا آنان در هر موردي كه دچار اختلاف ميگشتند، به رسولخدا(ص) مراجعه ميكردند و حضرت اختلافات را طبيبانه برطرف ميكردند.[43]
اما با كمال تأسف و سوگمندانه، همزمان با غروب غمانگيز آن حضرت، بار ديگر اختلافاتي كه به سان آتش زير خاكستر، سر در نقاب برده بود و هنوز ريشههاي آن از عمق جاهليت آب ميخورد، شعله كشيد و فضاي صميميت مسلمانان واقعي را آلوده كرد؛ گرچه به گفته نويسنده كتاب ادب الاختلاف في الاسلام اين اختلاف مؤدبانه بوده است. اكنون به نمونههايي از آن اختلافات اشاره ميشود:
1. اختلاف در فرمان رسولخدا(ص)
اندكي قبل از وفات رسولخدا(ص)، در حالي كه او هنوز رمق حيات داشت و قلب مباركش براي آينده اسلام ميتپيد، از اختلاف بر سر جانشيني خود كه امتش را تهديد ميكرد، به شدت هراس داشت. از اينرو، براي جلوگيري از اختلافات و استقرار جانشين مورد نظرش در فضاي خلوت، فرمان حركت سپاهي به فرماندهي «اسامةبن زيد» را به سوي مرزهاي اسلام و روم صادر فرمود، ولي اختلاف شديدي در اجراي فرمان رسولالله(ص) پديد آمد؛ آن هم به اين بهانه واهي و با رنگ و بوي جاهلي كه چرا با وجود سالخوردگاني چون ابابكر، عمر، عثمان و… در ميان صحابه، جوان هفده ـ هجده ساله به فرماندهي سپاه برگزيده شود! اين اختلاف و سرپيچي از دستور رسولخدا(ص) خشم آن حضرت را با بدن تبدار فراهم آورد، زيرا پيامبر خدا(ص) فرمان حضور همه مسلمانان به جز عدهاي خاص چون علي(ع) را داده بود ونيز با اينكه در بستر بيماري افتاده بود، همواره قضيه عزيمت سپاه را پيگيري ميكرد. اما اين آرزوي رسولالله(ص) جامه عمل نپوشيد و وقتي آن حضرت شنيد كه هنوز سپاه از مدينه خارج نشده، با حال بيماري و با سر برهنه به مسجد آمد و مردم را سخت سرزنش نمود و در جواب بهانهجويي آنان، اسامةبنزيد را همچون پدر او «زيد»، شايسته، شجاع و لايق فرماندهي دانست![44] و عذر و بهانه مخالفان را قطع كرد و ميان خود و خدايش از يك سو، و مردم و پيروانش از ديگر سو، هيچ عذري را باقي نگذاشت.
نويسنده كتاب ادب الاختلاف في الاسلام چندين اختلاف را بعد از رسولخدا(ص) نام ميبرد و نخستين اختلاف ميان مسلمانان را تحت عنوان «اختلافهم في وفاته(ص)» ميآورد. او ميگويد:
اولين اختلاف ميان پيروان اسلام، اختلاف در اصل[45] وفات حضرت بود كه توسط سيد ما عمربن الخطاب مطرح شد و او شمشير به دست، اصرار داشت كه رسولالله(ص) از دنيا نرفته است تا اينكه ابابكر آمد و اين آيه شريفه را قرائت كرد: «محمد فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگري نيز بودند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، شما به عقب بر ميگرديد؟»[46] آنگاه شمشير از دست عمر به زمين افتاد![47]
اختلاف ديگري كه به عقيده نويسنده كتاب ياد شده، پس از رحلت پيامبر عظيمالشأن اسلام، در ميان مسلمانان در گرفت، اختلاف درباره محل دفن بدن مطهر رسولخدا(ص) بود. برخي گفتند: بايد حضرت را در مسجدش به خاك بسپاريم، ولي برخي ديگر اصرار داشتند كه محل دفن کنار اصحاب و در قبرستان عمومي باشد. اما ابوبكر گفت: من از رسولخدا(ص) شنيدم كه ميگفت: هيچ پيامبري را خدا قبض روح نميكند مگر اينكه در همان محلي كه از دنيا رفته است، به خاک سپرده ميشود؛ لذا فرشي را که رسولخدا روي آن از دنيا رفته بود، كنار زدند و قبر حضرت را آماده كردند و بدن آن حضرت را به خاک سپردند![48]
ماندگارترين اختلاف ميان مسلمانان، اختلاف در مورد جانشيني پيامبر اكرم(ص) بود. به گفته آن نويسنده، در اينكه جانشين حضرت چه كسي باشد، از مهاجرين باشد يا از انصار، يك نفر آن را به عهده بگيرد يا گروهي، اختلاف شد. البته اوصاف و ويژگيهاي خليفه پيامبر نيز مورد اختلاف بود كه آيا بايد عين صفات و خصوصيات رسولالله(ص) را داشته باشد يا كمتر از آن هم كفايت ميكند.[49] اين اختلافات سبب شد كه ميان شيعه و سني در مسائل فقهي و كلامي هم اختلاف ايجاد گردد![50]
البته برخي بر اين باورند كه نخستين اختلاف و شكاف ميان مسلمانان بعد از وفات رسولخدا(ص)، درباره «امامت و رهبري» بوده است. به نقل از ابوالحسن اشعري آوردهاند:
در زمان خلافت ابابكر تا عثمان هيچ اختلافي وجود نداشت و اولين اختلاف ميان پيروان اسلام درباره خلافت بود[51]
شهرستاني نيز در كتاب خود همين عقيده را ابراز مي دارد و ميآورد: اين بزرگترين اختلاف و شكاف ميان مسلمانان بود كه سرچشمه اختلافات ديگر در طول زمانهاي پس از آن گرديد.[52]
اين نزاع و شكاف، گرچه پس از وفات رسولخدا(ص) صورت گرفت و در عقايد مشترك ميان آنان در عهد رسولالله(ص) نبود و همگان راجع به عقايد مشترك، همچنان مسلمان بودند، ولي در عين حال باعث جلوگيري از تحقق و آرمان دوران رسالت گرديد.[53]
صاحب المنار، با چشمپوشي از آنچه پس از وفات رسولخدا(ص) رخ داده است، نخستين اختلافات ميان مسلمانان را، اختلاف ميان علي(ع) و معاويةبن ابيسفيان ميداند و گروه دوم يعني معاويه را «فرقه باغيه» ميخواند و پس از آن، جنگ خوارج و شيعه را اختلاف بعدي و جنگ ميان مصريون و وهابيون را آخرين اختلافات، بر ميشمارد.[54]
قرآن ضمن اینکه یکی از اهداف پیامبر را «امت سازی» می نامد، امت اسلامی در عصر پیامبر را بهترین امت و جامعه ای دانسته است که تا آن زمان تشکیل شده بود. از ویژگی هایی که قرآن برای امت نمونه و شاهد بیان می کند، این است که بر کارهای یکدیگر نظارت دارند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند،[2] تعاون بر خیر و تقوا در میان ایشان اصالت دارد: )وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التّقْوی(، برادری ایمانی در میانشان به اندازه ای است که از خود می گذرند و ایثار می کنند، در جستجوی وضعیت یکدیگر به تجسس و جاسوسی اقدام نمی کنند، غیبت و تهمت و افترا در میانشان نیست، اختلافات کلی و جزئی را با حکمیت و یا رجوع به قانون حل و فصل می کنند، در میانشان شمشیر قضاوت نمی کند، جان و مال و آبروی یکدیگر را محترم می شمارند، امنیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی را برای یکدیگر و جامعه فراهم می آورند، عوامل پدید آورنده آرامش و آسایش در جامعه را تقویت می کنند، در همه امور اصل بر تقوا و عدالت و قسط نهاده می شود، عفو و گذشت را حتی در مورد قاتل در نظر می گیرند و اصالت را به قصاص و قتل نمی دهند؛ هر چند قصاص و امور دیگری از این دست حقشان است و به یک معنا از حق خویش برای تقویت همبستگی می گذرند، اصول همدلی و همراهی را در خود تقویت می کنند، از یکدیگر انتقام نمی گیرند و … .
25-ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّـهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّـهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوا وَّكَانُوا يَعْتَدُونَ [55]
آنها محکوم به ذلّت و خواری هستند به هر کجا که یافت شوند، مگر به دین خدا و عهد مسلمین درآیند. و آنان پیوسته مستحق خشم خدا و اسیر بدبختی و ذلّت شدند از این رو که به آیات خدا کافر شده و پیغمبران حق را به ناحق میکشتند، و این نابکاریها به خاطر نافرمانی و ستمگری همیشه آنها بود.
26- وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۚ وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ إِلَىٰ أَجَلٍ مُّسَمًّى لَّقُضِيَ بَيْنَهُمْ ۚ وَإِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتَابَ مِن بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ. [56]
و مردم (در دین) راه تفرقه و اختلاف نپیمودند مگر پس از آنکه علم و برهان (از جانب حق) بر آنها آمد و لیکن دانسته برای تعدی و ظلم به یکدیگر اختلاف کردند، و اگر آن کلمه (رحمت) از (لطف) خدا سبقت نگرفته بود (که) تا وقتی معین (تعجیل در عذاب نکند) البته میان مردم (ستمکار) حکم (به هلاک) میشد. و آنان که پس از گذشتگان وارث کتاب آسمانی شدند (مانند یهود و نصارا) در آن کتاب آسمانی سخت در شک و ریب بماندند.
قرآن در این آيه به صراحت اين معنا را خاطر نشان ميسازد:
ديني كه براي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي، تشريع كرديم، براي تو تشريع كرديم و دستور داديم كه آن را به پا داريد و در آن اختلاف نکيد، ولي گروهي که عالم بدان بودند، از در حسادت و طغيان آتش اختلافات را شعلهوركردند.[57]
مرحوم طباطبايي(ره) اختلافاندازان را حاملان دين و گردانندگان كليسا و كساني ميداند كه به كتاب خدا علم داشتند، اما به سبب حسادتي كه به يكديگر ميورزيدند و تنها به انگيزه سركشي و ظلم، اختلاف ايجاد كردند.[58]
مرحوم طبرسي، اختلافاندازان در دين را به قوم يهود مثال ميزند كه آنان با اينکه اوصاف آخرين پيامبر خدا را ميدانستند، آن را كتمان كردند.[59]
27- … هُوَ الّذی أَیّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ[60] وَ أَلّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ما أَلّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنّ اللّهَ أَلّفَ بَیْنَهُمْ إِنّهُ عَزیزٌ حَکیم[61]
اوست که به نصرت خود و یاری مؤمنان تو را مؤیّد و منصور گردانید. و الفت داد دلهای مؤمنان را، دلهایی که اگر تو با تمام ثروت روی زمین میخواستی میان آنها الفت دهی نتوانستی، لیکن خدا تألیف قلوب آنها کرد که او مقتدر و داناست.
28- إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا[62] إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّـهِ وَأَخْلَصُوا دِينَهُمْ لِلَّـهِ فَأُولَـٰئِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَسَوْفَ يُؤْتِ اللَّـهُ الْمُؤْمِنِينَ أَجْرًا عَظِيمًا[63]
البته منافقان را در جهنم پستترین جایگاه است و برای آنان هرگز یاری نخواهی یافت. مگر آنها که توبه نموده و تباهکاری خود را اصلاح کردند و به (دین) خدا در آویختند (و به کتاب حق متوسل شدند) و دین خود را برای خدا خالص گردانیدند، پس این گروه در صف مؤمنان باشند و به زودی خدا به مؤمنان اجر بزرگ عطا خواهد فرمود.
29- لَّا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ۚ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّـهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا [64]
و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود گروهی از آنان (دشمنان اسلام) همت بر آن گماشته بودند که تو را از راه صواب دور سازند، حال آنکه آنها خود را از راه حق و صواب دور ساخته و به تو هیچ زیانی نتوانند رسانید و خدا به تو این کتاب (قرآن مجید) و (مقام) حکمت (و نبوت) را عطا کرده و آنچه را که نمیدانستی به تو بیاموخت، و خدا را با تو لطف عظیم و عنایت بیاندازه است.
[1] سوره آل عمران، آيه 103.
[2] مجمع البیان، ج 2، ص 536 و 537 و 805
[3] برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 316
[4] سوره بقره، آيه 208.
[5] حجر / 91؛ مجمع البیان، طبرسی، ج1، ص536.
[6] آل عمران / 105.
[7] سوره حجرات، آيه 10.
[8] سوره فتح، آیه 29
[9] سوره آل عمران، آیه 110
[10] سوره بقره، آیه 143
[11] سوره انبیاء، آیه 92
[12] سوره یونس، آیه 19
[13] سوره شوری، آیه 13
[14] سوره آل عمران، آیه 105
[15] سوره انفال، آیه46
[16] آشنایی با قرآن، ج3 ص101
[17] مجموعه آثار،شهید مطهری، ج3، ص4-263
[18] إِنَّ اللَّـهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ، سوره رعد، آیه 13
[19] سوره انعام، آیه 159
[20] سوره سبا، آیه 46
[21] سوره حجرات ، آیه 13.
[22] سوره مائده، آیه 2.
[23] سوره مجادله ، آیه 22.
[24] گردآوری از کتاب: اتحاد ملى و انسجام اسلامى در پرتو آموزه هاى غدیر، على اصغر رضوانى، ناشر: انتشارات مسسجد مقدس جمکران، چاپ اول، ص 19 .
[25] سوره بقره، آیه 138
[26] سوره آل عمران، آیه 64
[27] وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنّت، آیت الله سید محمد باقر حکیم، ترجمه ی عبدالهادی فقهی زاده، انتشارات تبیان، چاپ اول، سال 1377
[28] (آل عمران/ 159)
[29] (نساء/ 59)
[30] سوره آل عمران، آیه 139
[31] سوره حجرات ، آیه 11.
[32] سوره انعام، آیه 35
[33] سوره مائده ، آیه 48.
[34] بقره/سوره۲، آیه۲۱۳.
[35] تفسيرالميزان، ج2، ص182 (خلاصه).
[36] همان، ج2، ص 176ـ175، 186(با تصرف و تلخيص).
[37] سوره بقره، آیه 213
[38] المیزان، ج11، ص81؛ ج18، ص41ـ42؛ ج10، ص41ـ42؛ ج2، ص182.
[39] بقره: 213: … و ما اختلف فيه الاّ الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البيّنات و بغيا بينهم … .
[40] ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، ج2، ص94ـ95.
[41] تفسير المنار، ج4، ص22؛ مجمع البيان، ج 1ـ2، ص805.
[42] همان، تفسير نمونه، ج1، ص42؛ محمدبن جريرالطبري، جامع البيان، ج4، ص42.
[43] طه جابر، ادب الاختلاف في الاسلام، ص33.
[44] عبدالحميدبن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص159.
[45] ايشان از اختلاف در فرمان رسول خدا نام نميبرد.
[46] آل عمران: 144؛ زمر:30.
[47] طه جابر، ادب الاختلاف في الاسلام، ص 50؛ ملل و نحل، ج1، ص22ـ29: فانّ سيّدنا عمربن الخطاب اصرّ علي انّ رسول الله لم يمت… فسقط السّيف من يدعمر، و خرّ في الارض… .
[48] همان؛ ابي عيسي محمدبن عيسيبن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذي) ج3، ص338، حديث شماره 1018
[49] همان.
[50] همان، ص 75.
[51] الشيخ محمد آل عبدالجبار، الشهب الثواقب في رجم الشياطين، ص39 به نقل از مقالات الاسلاميين.
[52] ابي الفتح محمدبن عبدالكريم شهرستاني، الملل و النحل، ج1، ص22ـ29.
[53] مؤسسة آل البيت، مجلة تراثنا، ج16، ص96، به نقل از مقالات و الفرق، ص2؛ تاريخ مذاهب الاسلامية لابي زهرة، ص20 و 25 و 88؛ الشيخ ابي جعفر محمدبن جريربن رستم الطبري (الشيعي)، دلايل الامامة، ص16.
[54] محمدرشيد رضا، تفسير القرآن الحكيم (المنار)، ج3، ص10
[55] سوره آل عمران، آیه۱۱۲.
[56] سوره شوری، آیه 14
[57] شرع لكم من الدّين ما وصّي به نوحا و الذي اوحينا اليك و ما وصّينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدين و لاتفّرقوا فيه… و ما تفّرقوا الاّ من بعد ما جائتهم العلم بينهم… .
[58] الميزان، ج2، ص82.
[59] ابي علي الفضلبن الحسن الطبرسي، تفسير مجمع البيان، ج2ـ2، ص554.
[60] سوره انفال، آیه 62
[61] سوره انفال، آیه 63
[62] سوره نساء، آیه 145
[63] سوره نساء، آیه 146
[64] سوره نساء، آیه 114
09014378155

امام رضا
سه شنبه 95/09/09
امام رضا(ع): بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حاجى و عمره گزار و صد هزار مجاهد مى دهد و با ما محشور مى شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست.
5سال آخر امامت علی بن موسی الرضا (ع) در زمان خلافت عبدلله مامون گذشت.او که ارکان حکومت خویش را متزلزل می دید، با ارائه پیشنهاد مزورانه ولایت عهدی به امام رضا (ع)، در پی این بود که با این پیشنهاد و تهدید ایشان به قبول این پیشنهاد که به هیچ عنوان مورد قبول امام نبود، به 3هدف خویش دست یابد:
...
1- دورساختن وجود امام رضا از مدینه و خنثی سازی هرگونه قیام شیعیان و نیز بنی عباس بر علیه حکومت نامشروع خود2- با آوردن امام به مرو و تحمیل ولایت عهدی به ایشان، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند.
3- مردم با دیدن حضور امام رضا علیه السلام در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند.
یاسر خادم امام رضا علیه السلام می گوید: پس از آن که ولایت عهدی امام رضا علیه السلام استقرار یافت، دیدم که امام علیه السلام دست هایش را به سوی آسمان بلند کرده، به خدا چنین عرض کرد: «خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایت عهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی». امام رضا علیه السلام با قبول ولایت عهدی اجباری هم چون امام حسن علیه السلام که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند به مردم فهماندند که سیاستش از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمود: «تو چکاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری». مامون وقتی صراحت گفتار و رفتار امام رضا را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود؛ لذا تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
مردم و دوستداران آن امام وقتی که خبر شهادت حضرت را شنیدند ازدحام کردند و گفتند که مأمون با نیرنگ امام علیه السلام را کشته است. مأمون شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است. مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.
امام رضا علیه السلام هم چون اجداد پاکش، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بود و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کرد. زهد و عبادت و راز نیاز و مناجات و سجده های طولانی او، نشان می داد که دلداده خداست. رجاء بن ضحاک سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام را از مدینه به خراسان برعهده داشت،