
پیشنهادی برای مطالعه تاریخ پیامبر(ص)
پنجشنبه 95/02/16
«زندگی پیغمبر را میلیمتری باید مطالعه کرد. هر لحظهی این زندگی یک حادثه است، یک درس است، یک جلوهی عظیم انسانی است؛ تمام این ۲۳ سال همینجور است. جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.» مقام معظم رهبری(۱۳۸۷/۰۵/۰۹)
یک کتابِ خوبِ فراموششده؛ تا جایی که ناشر هم انگیزهای برای توزیع و تجدید چاپش ندارد. سهگانهی «پیامبری» نوشتهی آقای جلالالدین فارسی. با خواندن مجموعهی سهجلدی «پیامبری» با یک تیر، سه هدف مهم زدهاید؛ هم یک دوره تاریخ صدر اسلام را مرور کردهاید، هم با ترجمه و مفاهیم آیات قرآن کریم و شأن نزول آیات آشنا شدهاید و هم مروری بر زندگی و سیرهی پیامبر گرامی اسلام از تولد تا رحلت ایشان داشتهاید.
...
«زندگی پیغمبر را میلیمتری باید مطالعه کرد. هر لحظهی این زندگی یک حادثه است، یک درس است، یک جلوهی عظیم انسانی است؛ تمام این ۲۳ سال همینجور است. جوانهای ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.» (۱۳۸۷/۰۵/۰۹)
یک کتابِ خوبِ فراموششده؛ تا جایی که ناشر هم انگیزهای برای توزیع و تجدید چاپش ندارد. سهگانهی «پیامبری» نوشتهی آقای جلالالدین فارسی. با خواندن مجموعهی سهجلدی «پیامبری» با یک تیر، سه هدف مهم زدهاید؛ هم یک دوره تاریخ صدر اسلام را مرور کردهاید، هم با ترجمه و مفاهیم آیات قرآن کریم و شأن نزول آیات آشنا شدهاید و هم مروری بر زندگی و سیرهی پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم از تولد تا رحلت ایشان داشتهاید. «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» عناوین این مجموعهی سهجلدی است؛ کتابهایی از جلالالدین فارسی که در دههی شصت منتشر شد، اما آنچنان که شایستهی آن بود در مجامع علمی و گفتوگوهای اهالی فرهنگ به آن پرداخته نشد. اثری که نویسنده در مقدمهی چاپ نخست آن در اردیهشت سال ۱۳۶۱ میگوید ثمرهی دهسال تحقیق او بودهاست. امری که با دیدن پانویسهای کتاب و ارجاعات مکرر به آثاری همچون سیرهی ابناسحاق، سیرهی ابنهشام، مغازی واقدی، طبقات ابنسعد، اسبابالنزول واحدی و منابع متعدد دیگر میتوان آن را تصدیق کرد.
تاریخ پیامبر به روایت قرآن کریم
در این کتاب وقایع زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم براساس سیر نزول آیات قرآن کریم مرتب شده است. در هر بخش از تاریخ زندگی رسول اعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ترجمهی آیات نازلشده آمده و باعث شده تا کتاب کمی قدری حجیم شود. «پیامبری و انقلاب» که به ۱۳ سال اول بعثت میپردازد ۴۵۰ صفحه، «پیامبری و جهاد» که به حوادث ۵ سال اول پس از هجرت اختصاص دارد، ۵۲۵ صفحه و جلد سوم یعنی «پیامبری و حکومت» که به ۵ سال آخر حیات بابرکت نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم میپردازد، ۶۰۷ صفحه دارد. با مطالعهی این دورهی سهجلدی، گویی خواننده یکبار ختم قرآن کرده است. علاوهبر آن با جزئیات وقایعی که زمینهساز نزول آیات مختلف شد و اتفاقات مهم دیگری که در خلال نزول وحی در صدر اسلام برای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رخ داد، آشنا میشود. موضوع دیگری که خواندن کتاب را ساده میکند، زبان روان کتاب است. در متن کتاب، زبان رایج تفسیر و علوم قرآنی را نمیبینیم و حتی زبان رایج متون تاریخی هم در کتاب غلبه ندارد. در بیشتر صفحات، زبان کتاب با شرح زمان و مکان اتفاقات و توصیف گفتوگوهای بین افراد به «زبان داستان» نزدیک میشود؛ زبانی که در تصویری کلان، اتفاقات زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را روایت میکند و برای هر مخاطب علاقمند به موضوع کتاب جذاب و خواندنی است. بنابراین برای استفاده از این کتاب لازم نیست حتماً خوانندهی تخصصی تاریخ اسلام باشید یا مباحث اسبابالنزول مطرح در علوم قرآنی را بهصورت تخصصی دنبال کنید.
مؤلف میگوید منبعش برای ترتیب نزول آیات، مقدمهی تفسیر مفاتیحالاسرار و مصابیحالابرار شهرستانی و ترتیب نزولی است که در آنجا از مصحف منسوب به امام صادق علیهالسلام آمده است. ترتیبی که با سورهی علق و ماجرای نزول وحی در غار حراء آغاز میشود و با آیات پایانی سورهی مائده خاتمه مییابد. مؤلف میگوید این ترتیب با ترتیب مشهور نقلشده از ابنعباس نیز مطابقت دارد.
کتاب عمل، رفتار و سیاست
جلالالدین فارسی میگوید قرآن کتاب عمل و رفتار و سیاست است و با شاهد آوردن فرمایشی از علامهی طباطبایی اضافه میکند «فراگیری مؤمنان در دوران وحی به فراگیری دانشجویانی میماند که پزشکی را با استاد خویش در بالین بیماران و در اتاق عمل میآموزند.» گویا او با نوشتن این کتاب به دنبال این بوده که این صحنهها را به زبانی ساده برای خوانندهی امروزی بازسازی کند تا مخاطبش بتواند به فهم دقیق و عمیقتری از تاریخ زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و قرآن کریم به عنوان بک برنامهی عملی زندگی برسد. بیان تاریخ بهنحوی که بتواند برای امروز مسلمانان و امت اسلامی پیامی داشته باشد، از دغدغههای قدیمی نویسنده است که میتوان آن را در اثر قدیمیتر و معروف او یعنی «انقلاب تکاملی اسلام» دید. کتابی که در سال ۱۳۴۹ منتشر و تا قبل از پیروزی انقلاب، ۲۷بار مخفیفانه تجدید چاپ شد. نامگذاری مجلدات و برخی اصطلاحات مجموعهی پیامبری را نیز باید در این چهارچوب و تعلق نویسنده به عالَم انقلاب اسلامی تحلیل کرد؛ مانند همین انتخاب «پیامبری و انقلاب» برای عنوان جلد اول این مجموعه که به شروع بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم اختصاص دارد.
نثر کتاب همراه با قلمفرسایی متکلفانه یا بیان جملات احساسی نیست و برخلاف رویکرد رایج برخی آثار مذهبی، سیاق و لحن خطابی ندارد. مخاطب با یک پژوهش و روایت نوی تاریخی روبهروست که بهصورت مستند و مبتنی بر اقوال مشهور و مورد قبول قاطبهی علما تنظیم شده است.
جلد اول یعنی «پیامبری و انقلاب» با عنوان «نیاکان رسول خدا» شروع میشود و پس از ترسیم مختصری از زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تا ۴۰سالگی و رسیدن به نبوت در ۲۰صفحهی ابتدایی کتاب، به ماجرای نزول نخستین آیات قرآن کریم به ایشان میرسد:
«محمد فرشتهی وحی -آن روح امین- را که در هالهای از نور است، آن طاووس فرشتگان را مینگرد که به سوی او فرود آمدهاست … میگوید ای محمد بخوان! میپرسد چه بخوانم؟ میگوید: ای محمد! اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْیَعْلَمْ؛ بخوان بنام پروردگارت که آفرید (از نیستی)، آدمی را از لختهای آفرید، بخوان و پروردگارت آن گرامیترین است که با قلم آموخت، آدمی را آنچه ندانست آموخت.»
در ادامه و پس از ذکر شواهد تاریخی، خواننده درمییابد که آیات ابتدایی سورهی قلم که نسبت جنون را از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم رفع میکند، پس از این آیات و درپی تحول عظیم روحی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و نگرانی ایشان از چنین نسبتهایی از سوی قریش، در بامداد ۲۳ ماه رمضان سال بعثت نازل شده است. سیر کتاب به این ترتیب به پیش میرود و در این بین، همهی ماجراهای مهم تاریخی صدر اسلام طرح میشود. آخرین فراز آخرین جلد کتاب، صحنهی گریهی اطرافیان بر بالین پیامبر را توصیف میکند:
«امایمن هم اشک میریزد. به او میگویند: «بر پیامبر خدا گریه میکنی؟» میگوید: «من که گریه میکنم نه از آن است که ندانم او به جایی رفته است که برایش خیلی بهتر از دنیاست، بلکه من بر این گریانم که جریان خبری که از آسمان میآمد قطع شد.»
ایدهای خلاق و متنی ساده
کتاب از لحاظ ویرایشی و نگارشی نیز با دقت و وسواس تنظیم شده است. نمونهاش همین بهکاربردن علامتهای کاما (ویرگول) و نقطه در متن عربی آیات ابتدایی سورهی علق است. نویسنده در علامتگذاریها دقت زیادی به خرج داده تا مخاطب، اسامی و کلماتی مانند «قُصَیّ بنکلاب» یا «جِعِرّانَه» را اشتباه نخواند. این موضوع از آن جهت جالب توجه است که کتاب اوایل دههی ۶۰ منتشر شده است و حتی در سالهای اخیر نیز که با افزایش کمّی و کیفی کتابهای مذهبی مواجهیم، کمتر اینگونه دقتها را میبینیم.
همانطور که گفته شد، این کتاب آنچه را که در زندگی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و ۲۳ سال نبوت ایشان در صدر اسلام گذشته است، به ترتیب وقوع بیان کرده و در خلال آن، به شأن نزول آیات در حوادث مرتبط پرداخته است.
در این بین چنانچه برخی منتقدان این اثر اشاره داشتهاند، ممکن است برخی اشکالات بهخصوص در بیان ترتیب و توالی آنها وجود داشته باشد، چنانچه حتی در بیان تاریخ وقایع انقلاب اسلامی خودمان نیز که بهلحاظ تاریخی مدت زیادی از آن نگذشته است، ممکن است در خصوص یک حادثه، گاه گزارشهای متضادی از منابع معتبر مختلف موجود باشد. آنچه جالب توجه است تلاش و ایدهی خلاقانهی این کار و رجوع مؤلف به منابع و کوشش برای ارائهی متنی ساده و مبتنی بر منابع دست اول است که باعث میشود خواننده با رغبت به سراغ تاریخ عصر نبوی برود و ماجراهایی که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و یارانشان گذشته است را قدمبهقدم دنبال کند. دورهی سهجلدی «پیامبری» جلالالدین فارسی، خوانندگانش را به حال و هوای صدر اسلام و زمان پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم میبَرَد و انسان را به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و فضای نزول قرآن نزدیک میکند و علاوهبر اینکه اطلاعات زیادی به خواننده میدهد، روح و قلب مخاطبش را به پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نزدیک میکند.
برگرفته از:http://farsi.khamenei.ir/

علت نامگذاری ابن بابویه به شیخ صدوق چیست؟
سه شنبه 95/02/14
محمد ابن بابویه ملقب به شیخ صدوق از پیشگامان علم حدیث و بزرگان جهان اسلام محسوب میشود، پدر ایشان از فقهای بزرگ جهان است که در دوران امام حسن عسکری(ع) و امام زمان(عج) زندگی میکرد.
شیخ صدوق را صدوق نامیدهاند، چرا که وی در نقل حدیث از ائمه(ع) به ویژه امام صادق(ع) و امام باقر(ع) از راه صواب خارج نشد و در فهم آنها به خطا نرفت.
عمر پر برکت علی بن حسین بن بابویه از پنجاه سال میگذشت و هنوز فرزندی نداشت و بسیار دوست داشت که خداوند به او فرزند صالحی عنایت کند، از این رو توسط حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان(عج) بود، نامهای برای آن حضرت فرستاد و تقاضای دعا کرد تا خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد، البته پیشتر از امام حسن عسکری(ع) نیز چنین دعایی خواسته بود.
حسین بن روح همین کار را انجام داد و پاسخ امام زمان(عج) را که خطاب به علی بنبابویه صدوق اول چنین نوشته بود آورد: «ما از خداوند بزرگ برای مطلبی که خواستید دعا کردیم و به زودی دو پسر به تو روزی خواهد داد» و بعد دو پسر به نامهای محمد(ابوجعفر) و ابوعبدالله خداوند به پدر شیخ صدوق داد که ابوجعفر محمد بن حسین بن بابویه قمی از بزرگان فقه و حدیث شیعه شد و همواره به این موضوع افتخار میکرد که من به دعای امام زمان(عج) متولد شدم.
البته در این باب شیخ طوسی میگوید: «ابن بابویه دارای سه فرزند شد، یکی اهل فقه نبود و در گوشهای به عبادت و زهدورزی مشغول بود، ولی دو پسر دیگرش، محمد و حسین، فقیه و محدث شدند و از حافظهای فوقالعاده قوی بهرهمند بودند.
محمد بن علی شیخ صدوق خود نیز سبب ولادت خویش را در کتاب «کمالالدین و تمامالنعمة» آورده است. شیخ بارها میفرمود: «من با دعای صاحبالامر(عج) به دنیا آمدهام» و به آن افتخار میکرد. منابع و مصادر فراوانی در باب شیخ صدوق سخن به میان آوردهاند و همگی این حادثه را ذکر کردهاند، اما تاریخ ولادت ایشان را ذکر نکردهاند. البته ولادت ایشان قبل از سال 305 هجری قمری نبوده، چرا که نامه صدوق پدر در این سال به ولیامر(عج) نگاشته شده است.
شیخ دوران طفولیت و نوجوانی خویش را در قم و در محضر پدر گذراند. صدوق پدر در سال 329 هـجری یعنی سالی که به «تناثر نجوم» (فرو ریختن ستارگان) معروف شد درگذشت، در این سال محدث بزرگ، محمدبن یعقوب کلینی رازی و نیز علی بن محمد سمری، چهارمین و آخرین نائب خاص امام زمان(عج) در غیبت صغری وفات یافتند.
با آنکه پدر شیخ از راه تجارت و خرید و فروش در بازار قم روزگار میگذرانید، اما شیخ به راه پدر نرفت و تدریس و تعلیم را پیشه خویش کرد، شیخ در ماه رجب سال 399 به طلب و جستجوی حدیث از قم خارج شد و به سفرهای متعدد پرداخت.
شیخ صدوق به لحاظ دوره شناسی فقهی به دوره دوم که عصر محدثان نام گرفته است تعلق دارد، این دوره از حدود غیبت کبری در سال 329 هجری تا نیمه اول قرن پنجم را در بر میگیرد.
فقهای این دوره در این روزگار و در دو شهر قم و ری می زیستهاند. در این دوره مهمترین منابع حدیثی شیعه تألیف شده است. مانند: «کافی»، «من لایحضره الفقیه»، «استبصار» و «تهذیب».
بر اساس این گزارش، شیخ صدوق تألیفات با ارزشی از خود به جای گذاشت. او 300 عنوان کتاب تألیف کرد. کتابهای او که در زمینههای مختلف نوشته شده در نهایت نیکویی و استحکام است و این خود نشانگر قدرت علمی و آشنایی گسترده او با علوم اسلامی است.
در نهایت شیخ صدوق برای جمعآوری احادیث امامان معصوم(ع) به شهرهای بخارا، نیشابور، طوس، اصفهان و بغداد سفر کرد. وی به دعوت وزیر دولت آل بویه به شهر ری رفت، تشکیل حوزه و کلاس درس داد و به تدریس فقه و احادیث اهل بیت(ع) مشغول شد.
عاقبت این عالم بزرگوار پس از گذشت هفتاد و شش سال از عمر شریف و پر برکتش در سال 381 هجری در شهر ری دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم(ع) مدفون شد. امروزه آرامگاهش به نام ابن بابویه در شهر ری مشهور و زیارتگاه مردم است.

برکات بعثت پیامبر اکرم(ص)، در کلام امام علی(ع)
سه شنبه 95/02/14
امام علی(علیه السلام) در بخشی از خطبه اول نهج البلاغه، اشاره به چهار نکته مى فرماید:
نخست، مساله بعثت پیامبر اسلام و بخشى از ویژگیها و فضایل آن حضرت و نشانه هاى نبوّت او.
دوّم، وضع دنیا در زمان قیام آن حضرت از نظر انحرافات دینى و اعتقادى و نجات آنها از این ظلمات متراکم، به وسیله نور محمّدى(صلى الله علیه وآله).
سوّم، رحلت پیامبر از دار دنیا.
چهارم، میراثى که از آن حضرت باقى مانده، یعنى قرآن مجید.
در قسمت اوّل مى فرماید: ([قرن ها گذشت و روزگاران سپری شد] تا این که خداوند سبحان، محمّد رسول الله(صلى الله علیه وآله) را براى وفاى به عهد خود و کامل کردن نبوّتش برانگیخت و مبعوث کرد)؛ «اِلى اَنْ بَعَثَ اللهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لاِنْجازِ(1) عِدَتِهِ وَ اِتْمامِ نُبُوَّتِهِ». (2)
...
اشاره به بخشى از فضایل آن حضرت کرده، مى فرماید: (این در حالى بود، که از همه پیامبران پیمان درباره او گرفته شده بود [که به او ایمان بیاورند و بشارت ظهورش را به پیروان خویش بدهند])؛مَاْخُوذاً عَلَى الْنَبییّنَ میثاقُهُ).pan style="color: #0000ff; font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif; font-size: medium;">(در حالى که نشانه هایش مشهور و میلادش پسندیده بود)؛ «مَشْهُورَهً سِماتُهُ،(3)کَریماً میلادُهُ».این تعبیر ممکن است اشاره به کرامت و عظمت پدر و مادر و اجداد او باشد و یا برکاتى که هنگام تولّد او براى جهانیان فراهم گشت، چه این که مطابق نقل تواریخ، همزمان با تولّد آن حضرت بتها در خانه کعبه فرو ریختند، آتشکده فارس خاموش شد، دریاچه ساوه که مورد پرستش گروهى بود خشکید و قسمتى از قصر شاهان جبّار در هم شکست و فرو ریخت و همه اینها بیانگر آغاز عصر جدیدى در مسیر توحیدو مبارزه با شرک بود.
سپس مى افزاید: (در آن روز مردم زمین، داراى مذاهب پراکنده و افکار و خواسته هاى ضدّ و نقیض و راه ها و عقاید پراکنده بودند)؛ «وَ اَهْلُ الاَرْضِ یَومَیِذ مِلَل مُتَفَرِّقَه وَ اَهْواء مَنْتَشِرَه وَ طَرایِقُ مُتَشَتِّته».
(گروهى خدارا به مخلوقاتش تشبیه مى کردند و گروهى نام او را بر بتها مى نهادند یا به غیر او اشاره و دعوت مى کردند)؛ «بَیْنَ مُشَبِّه للهِ بِخَلْقِهِ اَوْ مُلْحِد فِى اسْمِهِ اَوْ مُشیر اِلى غَیْرِهِ».
«ملحد» از مادّه «لحد» بر وزن مَهْد به معناى حفره اى است که در یک طرف قرار گرفته است و به همین جهت به حفره اى که در یک جانب قرار گرفته است لحد مى گویند، سپس به هر کارى که از حدّ وسط منحرف به سوى افراط و تفریط شده، الحاد گفته مى شود و شرک و بت پرستى را نیز به همین جهت الحاد مى گویند و منظور از جمله بالا «مُلْحِد فِى اسْمِهِ» همان است که در بالا اشاره شد که نام خدارا بر بتها مى نهادند؛ مثلا به یکى از بتها اللات و به دیگرى العزّى و به سوّمى منات مى گفتند که به ترتیب از الله و العزیز و المنّان مشتق شده است و یا این که منظور آن است که صفاتى براى خدا همچون صفات مخلوقات قایل مى شدند و اسم او را دقیقاً بر مسمّى تطبیق نمى کردند. جمع میان هر دو تفسیرنیز ممکن است.
سپس مى افزاید: (پس خداوند آنها را به وسیله آن حضرت از گمراهى رهایى بخشید و با وجود پربرکت او، آنان را از جهالت نجات داد)؛ «فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَهِ وَ اَنْقَذَهُمْ بِمَکانِهِ مِنْ الْجَهالَهِ».
بعد به فراز دیگرى از این بحث پرداخته، مى فرماید: (سپس خداوند سبحان لقاى خویش را براى محمّد انتخاب کرد و آنچه را نزد خود داشت براى او پسندید و او را با رحلت و انتقال از دار دنیا به سراى آخرت، گرامى داشت و از گرفتارى در چنگال مشکلات نجات بخشید)؛ «ثُمَّ اخْتارَ سُبْحانَهُ لُِمحمَّد صَلَّى الله عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ لِقایَهُ، وَرَضِىَ لَهُ ما عِنْدَهُ، وَاَکْرَمَهُ عَنْ دارِ الدُّنْیا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقام البَلْوى». (4)
(آرى در نهایت احترام او را قبض روح کرد، درود خدابر او و آلش باد)؛ «فَقَبَضَهُ اِلَیْهِ کَریماً صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ».
(او هم آنچه را انبیاى پیشین براى امّت خود به یادگار گذارده بودند در میان شما به جاى نهاد)؛ «وَ خَلَّفَ فیکُمْ ما خَلَّفَتِ الاَنْبیاءُ فى اُمَمها».
(زیرا آنها هرگز امّت خود را بى سرپرست و بى آن که راه روشنى در پیش پایشان بنهند و پرچمى برافراشته، نزد آنها بگذارند رها نمى کردند!)؛ «اِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلا(5) بِغَیْرِ طَریق واضِح وَلا عَلَم قایم».
بدیهى است منظور امام(علیه السلام) از تعبیر بالا همان چیزى است که در حدیث ثقلین آمده است که طبق این روایت متواتر، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «من از میان شما مى روم و دو چیز پرارزش در میان شما به یادگار مى گذارم: کتاب خداو عترتم که اگر به این دو تمسّک جویید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمى شوند تا در کنار حوض کوثرنزد من آیند». (6)
به هر حال دلسوزى پیامبران نسبت به امّتها منحصر به حال حیاتشان نبوده است و بدون شک، نگران آینده آنها نیز بوده اند بیش از آنچه پدر به هنگام وفات، نگران فرزندان خردسال خویش است؛ به همین دلیل نمى توان باور کرد که آنها را بدون برنامه روشن و سرپرست و وصیّى، رها سازند و زحمات یک عمر خویش را براى هدایت آنان بر باد دهد. (7)
پی نوشت:
(1) . «انجاز» از مادّه «نَجَزَ» (بر وزن رجز) به معناى پایان دادن و تحقّق بخشیدن است.
(2) . ضمیر در «نبوته» به پیامبر برمى گردد، ولى ضمیر در «عدته» تاب دو معنا دارد: نخست این که به خداوند برگردد. دوّم به پیامبر، ولى مناسبتر همان اوّل است چرا که بعثت پیامبر یک وعده الهى بود که به ابراهیم و دیگران داده بود، این احتمال نیز داده شده که هر دو ضمیر به خدا برمى گردد.
(3) . «سماته» جمع «سمَة» به معناى علامت است.
(4) . «رَغَبَ» هرگاه با «فى» متعدّى شود به معناى علاقه به چیزى داشتن است و هرگاه با «عَنْ» بوده باشد به معناى بى علاقگى نشان دادن است و معناى جمله بالا این است که خداوند نمى خواست بیش از این، پیامبر، در میان امواج گرفتاریهاى این دنیا بوده باشد، او را از این جهان پست، به عالم بالاى قرب خود، فرا خواند.
(5) . «همل» از مادّه «هَمْل» (بر وزن حَمْل) به معناى رها کردن چیزى توأم با بى اعتنایى است.
(6) . براى آگاهى بیشتر از اسناد حدیث ثقلین و تواتر آن نزد علماى اهل سنّت و دانشمندان شیعه به کتاب «پیام قرآن»، ج 9 مراجعه فرمایید.
(7) . پيام امام امير المومنين عليه السلام، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1387 ه. ش، ج 1، ص 228.
منبع:http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=25&lid=0&catid=23156&mid=246210

حیفه نخونی؛اثبات خدا
دوشنبه 95/02/13
موضوع درس، درباره ی خدا …
دانشجویی سرکلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود. استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟» کسی پاسخ نداد.
دوباره استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟»
دوباره کسی پاسخ نداد. برای سومین بار استاد پرسید: «آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟» این بار هم کسی پاسخ نداد.
استاد با قاطعیت گفت: «با این وصف، خدا وجود ندارد».
دانشجویی که به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود، اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت .
دانشجو از جایش برخاست و از هم کلاسی هایش پرسید: «آیا در کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟». همه سکوت کردند.
دوباره پرسید : «آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟». همچنان کسی چیزی نگفت.
و باز پرسید: « آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟». وقتی برای سومین بار کسی پاسخ نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که «با این وصف ،استاد مغز ندارد!»
برگرفته از www.Morabbee.ir

فتح خيبر به دست حضرت علی (ع)
دوشنبه 95/02/13
24 رجب
در اين روز در سال 7 هجری قمری در جنگ خيبر مرحب به دست امير المؤ منين (عليه السلام ) كشته شد و قلعه خيبر به دست آن حضرت فتح گرديد. و در بحار الانوار 27 رجب روز فتح خيبر ذكر شده است .
چون پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به جنگ خيبريان رفت و قلعه قموص را محاصره كرد، ابتدا پرچم را براى مبارزه با آنان به ابوبكر دادند. ابوبكر بالشكرى رفت ، ولى چون نظر به پهلوانان آنان نمود فرار كرد و لشكريان هم در پى او بازگشتند. روز بعد پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پرچم را به عمر داد و او هم از ترس كشته شدن به ميدان جنگ نرسيده بازگشت .
انتخاب على (عليه السلام ) براى فتح خيبر
...
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند: ((فردا پرچم را به مردى مى دهم كه حمله هايش را تكرار كند، نه اينكه فرار كند. كسى كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش هم او را دوست دارند، و خداوند خيبر را به دست او فتح مى كند)). همه اصحاب آرزو كردند كه اين مقام و منزلت به آنان واگذار شود.
فرداى آن روز، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: على بن ابى طالب (عليه السلام ) كجاست ؟ گفتند:
چشم دردى دارد كه حركت براى آن حضرت مشكل است . خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله ) فرمود: او را حاضر كنيد. سلمه بن اكوع رفت و آن حضرت را آورد. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) سر آن حضرت را در بر گرفت و از آب دهان مبارك به چشمان نورانى حضرت خاتم الاوصياء على مرتضى (عليه السلام ) ماليد و فرمود: ((بارالها، زحمت گرما و سرما را از او بردار)). پس از آن روز بر امير المؤ منين (عليه السلام ) درد چشم عارض نشد و از گرما و سرما آزرده نگشت .
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) زره خود را بر او پوشانيد و ذوالفقار را بر كمر او بست و پرچم به آن حضرت سپرد و سوار بر مركبش نموده فرمود: ((جبرئيل از سمت راست ، ميكائيل از سمت چپ ، عزرائيل از پيش رو و اسرافيل از پشت سر، و نصرت خدا بالاى سر، و دعاى من نيز از پشت سر تو است )). فرمود: يا على ، مسلماتى را بر ايشان عرضه كن.
ميدان جنگ خيبر
آن حضرت رفت ، و پس از موعظه و نصيحت عده اى براى جنگ با او آمدند. آنان دو نفر از مسلمانان را شهيد كردند. امير المؤ منين (عليه السلام ) بر آنها تاخته و آنها را كشتند. آنگاه برادر مرحب با عده اى آمدند. حضرت آنها را هم به درك فرستاد.
مرحب كه شجاع بود به خونخواهى آمد. امير المؤ منين (عليه السلام ) چنان با ذوالفقار بر سرش فرود آورد كه شمشير از حلقش گذشت و او را دو نيم ساخت و به خاك انداخت . صداى تكبير مسلمانان بلند شد. عده اى از يهود به دفاع آمدند و با مسلمانان به جنگ پرداختند. امير المؤ منين (عليه السلام ) به مبارزه ادامه داد تا عده اى كشته شدند و عده اى به قلعه گريختند.
آن حضرت با دست قدرتمند حيدرى در قلعه را كند و براى مسلمانان معبر قرار داد تا از خندق عبور كنند. حضرت چندين بار مسلمانان را از روى خندق به وسيله آن در عبور داد، با اينكه از سه روز قبل ، آن حضرت گرسنه بود.
منبع:http://monasebat.anhar.ir/article-10611.htm