به مناسبت 22 شهریورماه سالروز وفات آیت الله العظمی حائری میبدی

زندگینامه آیت الله حائری میبدی

طلوع در محله مهرجرد

لطف و تقدیر الهی برآن تعلق گرفته بود که در شصت کیلومتری یزد، در یکي از محله هاي شهرستان میبد، شخصی ظهور کند که بعداً موسس حوزه علمیه قم شود و منشأ آثار و برکات فراوان گردد. عبدالکریم حدود سال 1280 هـ.ق در محله مهرجرد به دنیا آمد. پدرش محمد جعفر یک انسان عادی و بی سواد بود و با کرباس فروشی و گاهی خرید و فروش گوسفند، معاش زندگی خود را تأمین می کرد. عبدالکریم ده ساله بود که پدرش از این دنیا پر کشید. فوت پدر در روحیة عبدالکریم که از شش یا هفت سالگی برای تحصیل به اردکان رفته بود، تأثیر گذاشت و وقفه ای در تحصیل او ایجاد گردید، اما عشق به تحصیل و همراهی و حمایت مادر بزرگوارش او را بر آن داشت تا پس از چندی به دارالعباده يزد که در آن زمان مدارس علمیه متعددی داشت و دارای حوزه علمیه بود، هجرت نماید .

هجرت به سوی علم

شیخ عبدالکریم جهت تکمیل تحصیلاتش در سال 1298 هـ .ق همراه مادرش از یزد به سوی کربلای معلی رفت و پس از مدتی به دعوت آیت ا… شیخ محمد تقی شیرازی جهت حفظ رونق حوزه سامرا به آنجا هجرت و سیزده سال در آنجا اقامت كرد. رحلت آیت ا… العظمی محمد حسن شیرازی معروف به میرزای بزرگ بار دیگر شیخ عبدالکریم را به هجرت واداشت و این بار بارگاه ملکوتی امیرمومنان علی(ع) او را در کنار خویش جای داد. وی در سال 1313 هـ . ش جهت انجام مراسم حج به مکه مشرف شد. پس از آن هجرتی چند به کربلا و اراک داشت.

لقب حائری

آیت الله حائری پس از رحلت میرزای شیرازی راهی نجف گردید؛ اما به خاطر احساس نیاز و رکودی که در حوزه علمیه کربلا- که روزگاری حوزه علمیه معروف و با شکوهی داشت- به وجود آمده بود، راهی بارگاه مقدس حسینی شد و با حضور اندک مدت خود در حوزه  علمیه کربلا، غبار عزلت و فراموشی سالهای گذشته را از این شهر زدود و بارگاه امام حسین نیز با طنین افکندن بحث های علمی دانش پژوهان در آن، جلوه ای دیگر یافت و اینجا بود که ایشان لقب حائری را برای خویش برگزید.

تأسیس حوزه قم

حوزه اراک و تلاش هشت ساله ایشان در تقویت آن و تربیت شاگردان برجسته، مقدمه و گام بلندی بود که برای تحقق مرکزیت حوزه در قم برداشته شد. بدین ترتیب عالم بزرگوار و وارسته، آیت ا… حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، به دعوت آیت ا… حاج میرزا محمد فیض در سال 1299 هـ.ش به شهر مقدس قم عزیمت كرد و همراه با استقبال بی نظیر مردم از امامزاده شاه جمال به سمت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) حرکت نمود. علمای طراز اول قم که به استقبال ایشان آمده بودند، تا مدتی نمازهای جماعت خود را ترک كرده، به ایشان اقتدا نمودند. مدرسین درجه اول نیز با شاگردان خود در مجالس درس ايشان حضور یافتند و شاگردان و طلاب دیگر شهرها به قم هجرت نمودند و بدین صورت رونق شایسته ای به حوزه علميه داده شد.ایشان با هوشیاری، کياست، مدیریت خوب، اخلاق نیک در تدریس و حسن تقریر کم نظیر، به آباد کردن مدارس قم و تربیت شاگردان پرداخت و منشأ برکات و آثار درخشان فراوان گردید.

شاگردان برجسته آیت ا… حائری

از ویژگی های ممتاز آیت ا… حائری، تربیت شاگرد و پرورش عالمان ربّانی بود. او عالِمی روشن بین و دارای افکار مترّقی بود. به مشکلات حال و آیندۀ حوزه و وظایف خطیر آن برای پاسخ گویی به نیازهای جامعه می اندیشید. گاهی هنگام سحر برای سرکشی و کشف استعدادهای طلّاب پرکار و سحر خیز، به مدرسه ها می رفت و شاگردان ممتاز را شناسایی می کرد. در این راستا، برای شکوفا نمودن استعدادها، برنامۀ امتحانی برای حوزه تنظیم مي کرد و آن را به مرحلۀ اجرا در مي آورد و به شاگردان ممتاز حوزه، جایزۀ نفیس می داد. از شاگردان برجسته ايشان مي توان آيات عظام امام خميني ، سيدمحمدتقي خوانساري، سيدمحمد كوه كمري، سيدمحمد محقق داماد (داماد آيت الله حائري)، گلپايگاني، مرعشي نجفي، سيداحمد زنجاني و حاج ميرزا مهدي بروجردي را نام برد.

تألیفات

1.کتاب الصّلاه در فقه استدلالی که مکّرر به چاپ رسیده است.

آقای بروجردی می فرمود:«من کتابی به این پر مغزی و کم لفظی ندیده ام».

2. کتاب الرّضاع (فقه استدلالی دربارۀ احکام شیردادن و محرمیّت رضاعی)

3. کتاب المواریث (فقه استدلالی در ارث)

4. کتاب النّکاح (فقه استدلالی ازدواج)

خدمات اجتماعي

مرحوم آیت ا… العظمی آقا جمال گلپایگانی (م1379هـ .ق) می فرمود: «من با آقای حاج شیخ سوار قطار بودیم، و ایشان می خواست از سامرّا به ایران بیاید. من به ایشان گفتم:شما از کسانی هستید که بعد از آیت الله شیرازی (میرزاتقی، میرزای دوم) به عنوان مرجع مطرح هستید. چرا به ایران می روید؟ ایشان فرمود: «من نمی خواهم مرجع شوم. می خواهم بروم ایران، اگر از دستم برآید، خدمتی به اسلام و مسلمانان کنم

بر همین اساس او كمر همّت برای خدمت بست و خدمات شایان نمود، که به عنوان نمونه می توان موارد زیر را یاد کرد:

1. بازسازی و نوسازی مدرسه فیضیّه و ساختن طبقه های فوقانی، 2. تأسیس کتابخانۀ مدرسۀ فیضیّه،3. ساختن قبرستان نو، مشتمل برغسّال خانه و همۀ امکانات، 4. تأسیس بیمارستان سهامیّه در 1353 هـ .ق،5. سعی و تلاش فراوان در ساختن سدّ کنار رودخانه،6. ساختن قلعۀ مبارک آباد (کوچۀ رهبر و اطراف آن) برای سیل زدگان سال 1353 هـ . ق ،7. تأسیس بیمارستان فاطمی،8. تعمیر مدارس حوزوی،9. صندوق ذخیره علوی،10. مؤسسه مبارزه با فقر،11. مؤسسه سرپرستی ایتام،12. دبیرستان دین و دانش.

انجام وظيفه

آیت الله حائری تشخیص داده بود برای حفظ حوزه، حساب شده با سلطنت رضاخان رفتار کند، زیرا جز این چاره ای نبود. او می گفت: «من حفظ حوزه علمیه را اهمّ می دانم»، و وقتی مورد اتهام و اشکال قرار می گرفت که چرا قیام نمی کند، می فرمود: «و الله می دانم که مورد هتک قرار می گیرم، ولی تکلیفم اين است چاره ای غیر از این ندارم».

البته او سکوت نکرد و اعتراض خود را توسط افراد و تلگراف ها آشکار نمود، ولی موقعیت زمانی و مکانی به او اجازۀ مبارزه بیش از این را نمی داد. او در ماجرای کشف حجاب سکوت را شکست و اشاره به رگهای گلوی خود کرد و فرمود: «تا پای جان باید ایستاد، و من هم می ایستم. ناموس است؛ حجاب است؛ ضرورت دین و قرآن است».

بر همین اساس حضرت امام خمینی (ره) که یکی از شاگردان ايشان و پرورش يافتگان همین حوزه است در پاسخ به اين سوال که چرا قیام کردید، ولی مرحوم آیت ا… حاج شیخ عبدالکریم (ره) قیام نکرد، فرمود: اگر مرحوم حاج شیخ در حال حاضر زنده بودند، کاری را انجام می دادند که من انجام دادم، و تأسیس حوزه علمیه کمتر از تأسیس جمهوری اسلامی در ایران نبود.

تقوا و اعتماد حاج شیخ به خدا

وقتی در بستر رحلت قرار داشت، آیت ا… صدر به بالینش آمد و عرض کرد مقداری سهم امام نزد من است. می خواستم این مبلغ را به آقا مرتضی و آقا مهدی بدهید و بین طلبه ها تقسیم نشود.

ایشان در پاسخ فرمود: در میبد پدرم قصاب بود. خدا مرا حاج شیخ کرد. آقا مرتضی و مهدی، فرزندان حاج شیخ عبدالکریم هستند. آنها هم خدا دارند. خدا آنها را کمک می کند. این پول متعلق به بیت المال است و باید بین نیازمندان تقسیم شود، نه بین دو فرزند من.

نیکی به همسر

آیت ا… شیخ مرتضی حائری (ره) فرمود: «پدرم قبل از ازدواج با والده ما، همسر دیگری داشت که بینایی خود را از دست داده بود و زمین گیر شده بود. پدرم بارها با آن سن و سال و موقعیت، هنگام نیاز او را به کول می گرفت، برای انجام نیازهای ضروری و یا تغییر محل، مانند پشت بام یا سرداب می برد».

حلاوت ولایت

استاد شهید علامه مطهری می نویسد: آیت ا… حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) بسیار مرد مخلصی بوده است. ايشان از کسانی بود که شیفتۀ پیامبر اکرم (ص) بود. نام حسین بن علی(ع) را که می شنید، بی اختیار اشکش جاری      می شد.

شیخ الفقها آیت ا… العظمی اراکی (ره) می فرمود: ایشان در جوانی در شهر سامراء نوحه خوان سینه زنهای اهل علم بود، زیرا مرحوم آیت ا… میرزا حسن شیرازی (میرزای بزرگ) فرموده بودند؛ در دهۀ عاشورا باید دسته سینه زن از اهل علم بیرون بیاید.

حاج شیخ بر اثر نوحه خوانی، یک شب حضرت ابا عبدا… الحسین(ع) را در خواب می بیند. آن حضرت یک مشت نقل به ایشان می دهد، آن بیان جذاب ایشان در درس و حلاوت محضرشان در مواقع عادی، از آثار و برکات همان عنایتی بود که امام حسین (ع) به ایشان کرده بود.

مستدعی است تمدید فرمایید

آقای حاج شیخ بعد از چندی که در کربلا اقامت كرده بود، خواب دید که کسی به او می گوید: از عمر شما ده روز بیشتر باقی نمانده است، ولی چون ایشان به این گونه امور اعتنایی نمی کرد، این خواب را نادیده می گیرد و فراموش می کند. روز دهم که با چند نفر از دوستانش برای رفع خستگی به باغات کربلا رفته بود، در حین کار دچار لرزش شدیدی مي شود و ایشان را با عبا مي پوشانند، ولی سودی نمی بخشد، به ناچار به منزل می آورند و در بستر به حال احتضار می افتد. ناگهان خواب ده روز قبل را به خاطر می آورد و اطمینان پیدا می کند که رویای صادق بوده و امروز روز دهم است. در بستر رو به گنبد مطهر حضرت سید الشهداء (ع) کرده، عرض می کند: «آقا! مردن حق است، ولی هنوز دستم خالی است مستدعی است تمدید فرمایید که دستم خالی نباشد.» ناگاه می بیند گویا سقف شکافته شد و دو نفر برای قبض روح وارد شدند، ولی در همین هنگام ملک دیگری آمد و گفت: تمدید شد. پس از آن بود که ایشان توفیق یافت حوزه علمیۀ قم را تأسیس نماید که آثار و برکاتش تا امروز باقی است.

بیمارستان شگفت انگیز

شنیدم که چون مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری، اعلی الله مقامه، بیمارستان فاطمی را تاسیس فرمود از نظر وسائل بیمارستانی از قبیل تخت، لباس بیمارستان، ادوات پزشکی چندان مجهز و مرتب و مدرن نبود. پس از چند سال که از تاسیس آن گذشت یکی از پزشکان که از اروپا برگشته و در تهران مشغول کار بود روی ارادتی که به معظم له داشت و بنا به دعوت ایشان به قم آمد و از بیمارستان دیدن نمود. در بدو امر به علت نبودن وسائل و لوازم کافی در بیمارستان، آن را    پیش پا افتاده و بی اهمیت تلقی کرد. چون می دید که بیماران در لحافهای بدون تخت در روی زمین ناهموار خوابیده اند و طبیعی است که دکتری که بیمارستانهای اروپا را با آن همه تشریفات و تجهیزات دیده و یا بیمارستانهای تهران را در نظر دارد چنین بیمارستانی به نظر او جلوه نکند.

خلاصه با نگرانی و نارضایتی دیدن کرد ولی به احترام آیه الله حایری (ره) چیزی نگفت. هنگام خروج، دفتر آمار بیمارستان را مشاهده کرد. آمار بهبود یافتگان را که دید قیافه اش عوض شد و چندین بار عمیقاً آن آمار را زیر و رو کرد و با کمال تعجب پرسید: آیا در آمار بیمارستان اشتباهی رخ نداده؟ گفتند: نه. باز پرسید که کاملاً مطمئن هستيد؟ گفتند: آری. گفت: من از وضع این بیمارستان در شگفتم و تضادی در آن می بینم. از یک سو نبودن ابزار کار و وسائل مرتب و از طرف دیگر نتایج بسیار عالی و مطلوب آن، زیرا میزان تلفات در مدرنترین بیمارستانهای موجود با همه امکاناتی که دارند 3 درصد ولی در اینجا با عدم امکانات، تلفات 2درصد می باشد و این امری بسیار شگفت انگیز است و بعد که حضور آیت الله حایری (ره) رسید جریان را عرض کرد و علت و سبب را پرسید در پاسخ به او گفتند: اول اينكه در استخدام کارکنان اعم از پزشک و پرستار و حتی مستخدم ودربان، نهایت دقت به عمل می آید که افرادی کاردان و صالح ومومن و امین و وظیفه شناس باشند که کارهای محوله را به عنوان یک وظیفه مقدس انجام دهند نه به خاطر حقوق و پولی که دریافت می کنند. دوم اينكه یکی از برنامه های درمانی که در اینجا اجرا می شود تلقین بیماران است و آن این است که پيش از بازدید روزانه، پرستاران در پشت اطاق بیماران با یکدیگر گفتگو می کنند به نحوی که مریض ها صدای آنها را می شنوند ویکی از آنها از پرستاری که مریض را دیده می پرسد: راستی حال فلانی چطور است؟ او پاسخ می دهد: الحمدالله حالش کاملاً رو به بهبود است و دکتر از وضعش اظهار خشنودی و رضایت می کند و همچنین نسبت به سایر مریضها با بیانات دیگر و این عمل، اثری بسیار عمیق در تقویت روحیه آنها دارد و در نتیجه کمک شایانی نسبت به بهبود آنان می کند. دکتر با شنیدن این مطالب از آقا، معظم له را تصدیق و تایید نمود.

زندگی زاهدانه

حضرت حجه الاسلام والمسلمین آیه الله آقای سید علی محقق نقل نمودند، هنگامی که برای تشییع جنازه مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حایری (ره) مردم در منزل مقابل منزلشان اجتماع کردند حضرت آیه الله صدر وصی ایشان بودند و نسبت به واردین اظهار تشکر می نمودند. در این هنگام خادم مرحوم حاج شیخ آمد و در گوش ایشان چیزی گفت. ناگهان صدای آقاي صدر بلند شد كه آی مردم فهمیدید چه گفت؟… می گوید شما می خواهید تشییع جنازه کنید در حالی که بچه های ایشان مبلغی  براي تهيه ناهار ندارند. ایشان 5 تومان به آن خادم می دهند که مخارج ناهار را فراهم نماید.

امام خمینی (ره) در پاسخ یاوه گویی های پسر رضا خان، با اشاره به زهد آیت الله حائری چنین می فرماید:« ما مفت خوریم؟!، مایی که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری ما از دنیا می رود، همان شب آقا زاده های ایشان شام ندارند… یا آنها که بانک های خارج را پر کرده اند و باز دست از مملکت بر نمی دارند؟»

شاگرد پروری معظم له

مرحوم آقای حایری (ره) استادی شاگرد پرور و از نظر تفکر و تحقیق و تتبع کم نظیر بود، دربحث و تدریس جانب انصاف را رعایت می کرد. به گونه ای که کمترین تعصبی در مبانی علمی و اندیشه های خویش نداشت و با این که بسیاری از شاگردان مکتب ایشان دقیق و نکته سنج و خوش فکر بودند اما کمتر اتفاق می افتاد که اشکالي وارد آید و حضرت استاد پاسخ قانع کننده ای به آن ندهند ولی با این حال اگر احیاناً اشکالی وارد بود ایشان با شهامت تمام علاوه بر این که آن را می پذیرفتند سه مرتبه می فرمودند: « حق با شماست» و اينگونه آن فرد را تشویق می نمودند.

احترام به سادات

حضرت استاد احترام خاصی برای سادات قائل بودند. فراموش نمی کنم پای ایشان شکسته بود و بستری بودند. از جمله کسانی که به عیادت ایشان آمده بودند سیدی بود که پایین پای ایشان نشسته بود. از این رو خطاب به آن سید فرمودند: برخیز و بالای سر من و یا رو به روی من بنشین. سید در پاسخ گفت: خودم راضی هستم. ایشان جواب دادند: آخر تو سیدی.

روش تدریس ایشان

یکی از نکته های بسیار مهم در فلسة آموزش و پرورش آن است که استاد روش تحقیق را به شاگردان بیاموزد، پیش از انقلاب آیه الله گلپایگانی، رحمه الله علیه، از مرحوم مدرس افغانی خواسته بودند از کيفیت درسهای حوزه علمیه قم گزارشي تهیه کند، مرحوم مدرس پس از شرکت در چند درس حوزه، به محضر آن مرجع بزرگ عرض کرده بود که بسیاری از این اساتید درس را خوب فهمیده اند اما دو مشکل وجود دارد اول آنکه آنچه را فهمیده اند به طلاب منتقل نمی کنند و ثانیاً روش تحقیق خود را نیز بیان نمي نمایند، اما آیه الله حایری، رضوان الله علیه، این دو نکته را کاملاً در درس خود رعایت می نمود و هرگز وقت طلاب را به مطالب غیر ضروری تلف نمی کرد. بسیار اتفاق می افتاد که حداکثر درس ایشان بیست دقیقه طول می کشید، ولی در این مدت دقیقاً تحقیقات خود را عرضه مي داشت و برای آنکه چیزی فوت نشود از نوشته های کوچک یادداشت خود کمک می گرفت و پس از درس هر کسی درخواست می کرد آن یادداشت را به او تحویل می داد. مهمتر آن که شاگرد پرور بود یعنی روش تحقیق خود را به خوبی بیان می نمود و حتی اگر در منزل ایشان طلبه ای از او مساله فقهی سوال می کرد ابتدا سطح علمی سوال کننده را به دست آورده سپس با آوردن کتابهای حدیثی و فقهی و نشان دادن موارد آنها به پاسخ اجتهادی می پرداخت.

تواضع علمي

حاج شيخ عبدالكريم حائري مهرجردي در اخلاق نيز سرآمد بود. علم و دانش را با تواضع و فروتني همراه داشت. با همان فروتنی که در برابر مجتهدان داشت و سوالهای بزرگان فقه را پاسخ می داد، با طلاب مبتدی برخورد کرده، حرفهای آنها را مي شنید و در مسائل علمی آنان را راهنمایی می کرد. هرگز چنین نبود که چون بهترین درس خارج حوزه را می گوید و چند نفر مجتهد مسلم در درس او حاضر می شوند خود را فراموش کرده یا به نظر دیگران توجه نکند، مکرر دیده شده که در برخی موارد به طلاب مبتدی می گفت: « من در این مورد چه کاری می توانم بکنم؟»« طلبه باید همیشه به فکر درسش باشد، وقتی را که در خیابان و در اجتماع در حرکت است باید فکر بحث و مطلب علمی خود باشد».

ما مراقب داریم

از مرحوم آیت الله آخوند ملا علی همدانی، اعلی الله مقامه، نقل شد که فرمودند: مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، قدس سره، هیچ وقت از پارچه خارجی و گران قیمت استفاده نمی کرد، بعضی از آقایان به ایشان عرض کردند: اگر برای خودتان از پارچه های وطنی استفاده می کنید اقلاً برای فرزندان و آقا زاده ها که جوانند و لباس خوب را دوست دارند پارچه خارجی و نسبتاً گران قیمت بخرید، مرحوم حاج شیخ اول چیزی نفرمود تا اینکه این پیشنهاد تکرار شد آن وقت فرمود: گوش بدهید داستانی برای شما نقل کنم:

زماني من به عتبات مشرف شدم و در کربلا مدت اقامتم طول کشید. چند نفر از آقایان طلاب از من خواستند که درسی بگویم من درس لمعه را برای آنها شروع کردم. در کنار آن مسجد ی که من درس می گفتم پاره دوزی بود که هر روز در پای درس، به موقع حاضر می شد و خوب گوش می داد. یک روز من وقتی او را در پای درس دیدم پیش خود فکر کردم که این پاره دوز چرا وقت خود را ضایع می کند او که چیزی را از این درس نمی فهمد برای چه در درس شرکت می کند؟

فردای آن روز که برای درس آمد و من شروع کردم به گفتن درس، دیدم این پاره دوزه اشکال کرد من پاسخ دادم، دوباره اشکال کرد و ایرادهای درست می گرفت و من جواب می دادم، معلوم شد که پاره دوز عادی نیست بلکه عالمی برجسته و ملا است، من از او خوشم آمد و خواهش کردم که یک روز ناهار مهمان ما باشد، گفت: قبول می کنم ولی به این شرط که در این مهمانی چیزی بر غذای هر روز خود اضافه نکنید.

من نیز قبول کردم، قرار شد روز جمعه ناهار تشریف بیاورند و ما معمولاً نان با پیاز می خوردیم، اتفاقاً روز جمعه فراموش کردم که ایشان تشریف می آورند، برای ناهار همان نان و پیاز را داشتیم ناگاه ایشان هم تشریف آوردند و من خجالت کشیدم که نان و پیاز بیاورم، مقداری پول امانت پیشم بود که قرار بود به ایران آورده، به کسی رد کنم و صاحبش اجازه تصرف داده بود، از آن پول بردم و دو سیخ کباب خریده در میان سفره نهادم و هر چه تعارف کردم آن مرد دست به کباب نزد و تنها با نان و پیاز ناهار خورد و گفت: مگر من با شما شرط نکردم چیزی بر ناهار هر روز اضافه نکنی چرا از پول امانت بردی کباب خریدی؟ این را گفت و رفت و من تعجب کردم که این مرد از کجا فهمید که من با پول امانت کباب را خریده ام. فردا که برای درس آمدم خواستم اول به در دکان او رفته از او عذرخواهی کنم هر چه در اطراف مسجد نگاه کردم نه دکانی بود و نه پاره دوز، و هرچه پرسیدم چنین کسی در چنین دکانی اینجا بود گفتند: چنین کسی را ما نمی شناسیم و دیگر او را ندیدم، معلوم شد که ما مراقب داریم که کارها و مخارج ما را زیر نظر دارند.

عبای گران قیمت

روزی یکی از بزرگان، عبايی قیمتی را به فرزند آیت الله حائری هدیه می کند. ایشان به محض اطلاع، با فرزندش به سخن می نشیند و با این جمله که « فرزندم این عبا برای تو زیاد است» او را متقاعد می سازد که آن را فروخته و با پولش سه عبای متوسط برای خود و دو طلبه دیگر تهیه نماید.

توجه به فقیران و بیماران

ایشان همیشه به فقیران و بیماران رسیدگی می کرد و هر روز به بیمارستان و دارالایتامی که خود ساخته بود، می رفت و از بیماران عیادت می کرد. یکی از طلابی که در بیمارستان حاج شیخ عبدالکریم حائری بستری بود می نویسد:« یک روز صبح به خود آمدم و دیدم یک نفر از پرستاران بالای سرم ایستاده است و مدام حوله را با آب سرد، خنک می کند و روی سرم می گذارد، دوباره بعد از داغ شدن حوله، این کار را تکرار می کند. وقتی متوجه شدم دیدم آقای حاج شیخ برای سرکشی بیمارستان آمده و از من هم عیادت کرده اند

حاج شیخ عبدالکریم به پیروی از مولای خود علی (ع) در نیمه های شب با لباس معمولي به خانه فقیران می رفت و برای آنان خوراک  می برد. به افراد درمانده کمک می کرد و شب های عید برای فقیران، عیدی در نظر می گرفت. در یکی از سال ها که قحطی شهر را فرا گرفته بود به ساخت دارالایتام دست زد تا بینوایان را اطعام نماید.

وصیت آیت الله حائری و ماجرای رحلت او

حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری در روزهای آخر عمر، براثر نگرانی روحی و رنج ها و فشارهایی که از ناحیة رضا خان و دژخیمان وارد می شد، بیمار و رنجور گردید، به طوری که وقتی می خواست در فاتحه ای شرکت كند بدون عبا شرکت می كرد. مدتی بود به عنوان اعتراض به دستگاه رضا خان، نماز جماعت و تدریس خود را ترک كرده بود. فرزندش حضرت آیت الله شیخ مرتضی حائری می نویسد:مساله ی کشف حجاب اجباری پهلوی، پدرم را بسیار ناراحت كرده بود، در بستر رحلت افتاد، در ماه رمضان 1355 هـ . ق بود، آیت الله سید صدر الدین صدر، که بین او و مرحوم والد، علاقه ی شدید بود، نزد پدرم آمد ایشان به آقای صدر فرمود:در بین خواب و بیداری کسی به من گفت: ” نماز را ترک نکن"  از شما می خواهم که در صحن حرم حضرت معصومه (س) (به جای من) اقامة نماز جماعت کني.

آقای صدر گفت: من در مسجد امام نماز می خوانم، در آن جا منبر هم می روم، برای مردم مفید است، آقای حجت مرد فاضل و درس خوانده است، امر بفرمایید ایشان برای اقامه نماز به آن جا بروند. مرحوم والد قبول کردند، آن سال آقای حجت در ماه رمضان در صحن عتیق اقامه نماز كردند. مرحوم والد سه نفر را وصی خود نمودند. دو نفر آقایان مذکور، (صدر و حجت) و سومی آقای حاج محمد حسین یزدی، که وجوه موجود خانه در نزد آقای یزدی بود، و ایشان به نحوی انجام وظيفه كرد که چیزی از آن وجوه به ورثه نرسید.

مرحوم آیت الله العظمی بهاء الدینی درباره ی فشارهای روحی به معظم له می فرماید:

«فشارهای روحی می تواند یک شبه انسان را در هم بشکند و موی سیاه را سفید کند، ما در چهرة حاج شیخ می دیدیم که روز به روز می میرد، فشار (دست رضا خانی) به قدری زیاد بود که در گذشت او را روز به روز می دیدیم، تا به رحمت حق واصل شد».

سرانجام صبح 17 ذیقعده سال 1355 هـ . ق مطابق با سال 1315 شمسی ناگهان این خبر پخش شد که آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری رحلت کرد، و او پس از 75 تا 78 سال عمر پر برکت دار دنیا را وداع كرد. رحلت این مرجع بزرگ به ویژه در عصر تاریک و اختناق رضاخانی، به راستی ضایعه ای بزرگ و فاجعه ای اسفناک و جبران ناپذیر بود، که همه ی طرفداران حق را گریان و افسرده کرد.

تشییع پر شکوه

با این که دژخیمان رضا خانی مانع بودند، مردم تشییع بسیار باشکوهی برپا کردند و، جنازه را به حرم حضرت معصومه (س) آوردند و آیت ا… سید فخر الدین قمی که از علمای محترم و برجستۀ قم بود و با مرحوم حاج شیخ، سابقۀ دوستی داشت، بر جنازه نماز خواند. سپس جنازۀ مطهر را در مسجد بالا سر مرقد منوّر حضرت معصومه (س) محل تدریس و جماعت حاج شیخ (ره) به خاک سپردند که امروزه زیارتگاه عاشقان علم و عمل و شیفتگان خاندان رسالت است. مرقد او محور مرقد مراجع و علمای بزرگ بود و بالغ بر 50 نفر از برجستگان علم و عمل، در کنار مرقد او به خاک سپرده شده اند و آن را چون نگینی در برگرفتند.

منابع براي مطالعه بيشتر:

1.محمد مهدي، فجري، يتيمان سرافراز، مهر اميرالمومنين، 1385.

2. سيدمحمد كاظم شمس، مؤسس حوزه، بوستان كتاب، 1386.

3. عبدالكريم، پاك نيا، خاطرات ماندگار، فرهنگ اهل بيت، 14، 1385.

4.رضا، استادي، 19 ستاره و يك ماه، فرهنگ و هنر، سبا 1383

منبع : میبد خبر

 

 

 

شما چند بار خدا را متهم کرده اید؟!

تا وقتی دریا آرام باشد همه شناگر خوبی هستند اما وقتی که موجی پس از موج دیگر فرد را از این سو به آن سو می کشاند، اینجاست که سره از ناسره متمایز می گردد.

 

حکایت دنیای ما نیز حکایت دریاست؛ تا وقتی آرام و مطابق میلمان باشد همه چیز خوب و زیباست حتی انسان با تمام کم و کاستی هایی که دارد، امان از روزی که مشکلات چهره نماید. اینجاست که چهره واقعی انسان رو شده و توانایی هایش و آنچه در وجود نهفته دارد آشکار می شود و همین جاست که گاه فراموش می کنیم خدایی هست.

داستان کوتاه کوهنورد کم ایمان

 

داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود. او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد. ولی از آنجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.

شب، بلندی های کوه را تماماً در برگرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود و ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود.

همان طور که از کوه بالا می رفت، چند قدم مانده به قله کوه، پایش لیز خورد و در حالی که به سرعت سقوط می کرد، از کوه پرت شد. در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله قوه جاذبه او را در خود می گرفت.

همچنان سقوط می کرد و در آن لحظات ترس عظیم، همه ی رویدادهای خوب و بد زندگی به یادش آمد. اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به او نزدیک است. ناگهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود و فقط طناب او را نگه داشته بود. و در این لحظه ی سکون برایش چاره ای نمانده جز آن که فریاد بکشد: ” خدایا کمکم کن”

صدایی پر طنین که از آسمان شنیده می شد، جواب داد:” از من چه می خواهی؟ “

کوهنورد گفت: ” ای خدا نجاتم بده! “

خدا: واقعاً باور داری که من می توانم تو را نجات بدهم؟

کوهنورد- البته که باور دارم.

خدا: اگر باور داری، طنابی را که به کمرت بسته است پاره کن! یک لحظه سکوت… و مرد تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد !!!

اگر ملاحظه مى‏كنیم تمام حسنات و سیئات به خداوند نسبت داده شده است به خاطر آن است كه تمام منابع قدرت حتى قدرت‏هایى كه از آن سوء استفاده مى‏شود، از ناحیه خدا است و سرچشمه قسمت هاى سازنده و مثبت او است

روز بعد از این ماجرا گروه نجات می گویند که یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند. بدنش از یک طناب آویزان بود و با دست هایش محکم طناب را گرفته بود! ((( او فقط یک متر با زمین فاصله داشت! ))) (برگرفته از پایگاه اینترنتی نجاتگر)

خیلی ها درباره خوب بودن و خوب شدن و … خوب حرف می زنند، حتی در جای خود مطالب ارزنده‌ ای نیز می نویسند اما اصل آن است که فرد هنگام عمل چقدر پایبند به گفته های خودش بوده و در میدان عمل، پیروز و یا شکست خورده ای بیش نیست!

همه مشکلات از جانب خداست؟

فراز و فرودهای زندگی، گاه آن قدر تلخ و طاقت فرسا می شود که با خود فکر می کنیم خدا کجاست؟ پس چرا کاری نمی کند و یا شروع به گله و شکایت از خود او به خودش می کنیم.

شاید این بدین خاطر باشد که می دانی اختیار امورت به دست اوست و آنچه بر سرت می رود از جانب او و به خواست اوست و این یعنی همه کاره اوست.

وقتی به وقایع و رویدادهای زندگی به چشم یک تراژدی می نگری که خدا به دستان خود نگشاته، تحمل آن سخت تر می شود چرا که بزرگترین تکیه گاه را نیز از دست داده و در عوض نعوذبالله بزرگترین عامل بدبختی ها و گرفتاری ها را یافته ای.

در این حال از این آیه غافلی که خداوند فرمود: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً(نساء/79)

آنچه از خوبی‏ها به تو برسد از طرف خداوند است و آنچه از بدی‏ها برسد از خود تو است و ما تو را به عنوان رسولی به سوی مردم گسیل داشتیم و در شهادت بر حقانیت رسالت تو، خدا كافی است.

خیلی ها درباره خوب بودن و خوب شدن و … خوب حرف می زنند حتی در جای خود مطالب ارزنده‌ی نیز می نویسند اما اصل آن است که فرد هنگام عمل چقدر پای بند به گفته های خودش بوده و در میدان عمل پیروز و یا شکست خورده ای بیش نیست!

خدایی که با براهین عقلی و نقلی اثباتش کرده و اوصافی برایش برشمرده اند که جز خیر و نیکی نیست، چگونه می تواند برای انسان جز خیر و صلاحش را بخواهد؟!

از این رو بعد از آگاهی از چنین آیه ای لازم است نوع نگاه را به وقایع و رویدادها تغییر داده و ریشه مشکلاتم را بیابم.

آنجا كه مى‏فرماید: سیئات از شما است، اشاره به فاعلیت ما و مسئله اراده و اختیار ما مى‏كند، بنابراین اگر ملاحظه مى‏كنیم تمام حسنات و سیئات به خداوند نسبت داده شده است به خاطر آن است كه تمام منابع قدرت حتى قدرت‏هایى كه از آن سوء استفاده مى‏شود، از ناحیه خداوند است و سرچشمه قسمت هاى سازنده و مثبت، اوست و اگر در آیه دوم “سیئات” به مردم نسبت داده شده است اشاره به همان “جنبه‏هاى منفى” قضیه و سوء استفاده از مواهب و قدرت هاى خدادادى است و این درست به آن مى‏ماند كه پدرى سرمایه‏اى به فرزند خود براى ساختن خانه خوبى بدهد ولى او آن را در راه مواد مخدر و فساد و تبهكارى و یا دایر كردن خانه و مركز فساد به كار اندازد، شكى نیست كه او از نظر اصل سرمایه مدیون پدر است ولى از نظر سوء استفاده، مستند به خود او است. (تفسیر نمونه، ج‏4، ص: 22)

 

پیچ و خم های زندگی بهانه ای شد تا من خود را بهتر بشناسم. خودی را بشناسم که خدای قادر و توانای خویش را در انزوا قرار داده و هنگامه مشکلات، قدرت گره گشایی او را منکر شده، غافل از آنکه سبب از اوست و همان اوست که قادر به رفع این سبب است.

مشکل از جانب من است که نمی توانم صبر را پیشه خود سازم و از غوره حلوا سازم. پس خدای مهربان در این همه مشکلات و مصائب نه تنها بی گناهی بیش نیست، بلکه تنها ریسمانی است که می توان بدان چنگ زد و از بند مشکلات رها شد.

به او اعتماد کنیم چرا که او تنها دوستی است که هیچگاه تنهایمان نمی گذارد.

منبع:تبیان

ما به جمهوری زهـــــرایی خود می نازیم

ما به جمهوری زهـــــرایی خود می نازیم

در ره ـسیـــــد علیــــ حماسه ها می سازیم

ادامه »

صفحات: 1· 2

کـــدام شهیـــد ماه عسل رفت جبهه

امــــام کــــه عقـــدشـــان را خـــوانـــد ، پـــول مختـــصري بهشــــــان داد، کــه بـــرونــد مشهــد . پـــول را داده بـــود بــه حاج احمــد آقــا ! گفتـــه بود : « جنــگ تمــوم بشـــه ، زيــارت هــم ميريــم ». بــا خانــمش دوتــايي رفتنـــد اهواز !

شهید حسین خرازی فـــرمانـــده لشگر 14 امام حسین ( ع)

 

توهین به پیامبر