
دو گروه که نماز آنها را لعن می کند
شنبه 93/05/18
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
پس روزگاری میآید که مردم شکمهایشان خدایشان است، موقع نماز و وقت نماز به دنبال شکم هستند. الان نانواییها و رستورانها چه خبر است؟ در خانهها بعضی در حال ناهار خوردن هستند و فکر نماز نیستند.
کسانی که نماز را در اول وقت نمیخوانند نماز آنها را نفرین میکند و میگوید خدا تو را ضایع و خراب کند همان طور که تو مرا ضایع و خراب کردی.به همین خاطر هم هست که این گونه افراد همیشه گرفتار هستند و میگویند آقا من هر کار میکنیم نمیشود این کار، آن کار. این برای این است که نماز اول وقت نمیخوانی و پدر و مادر از دست تو ناراضی هستند.
از ملا میپرسند: چرا هر کار میکنیم کارمان به سامان نمیشود؟ [در جواب گفت] برای اینکه نماز اول وقت نمیخوانی و نماز هم نفرینتان میکند.استاد ما مرحوم آقای برهان 65 سال پیش بر روی منبر میگفت و من هنوز یادم هست که میفرمود: آن کسی که نماز مغرب را آن قدر دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود چنین کسی ملعون است.
به همین خاطر هم بود که هنوز توی مأذنه گل دسته قم اذان میگفتند و وسط های اذان بود که آیت الله مرعشی نجفی به رکوع میرفتند یعنی آن قدر نماز را زود شروع میکرد مبادا که ستاره به آسمان بیاید. صبحها هم همین طور اگر کسی آن قدر نماز صبحش را دیر بخواند که آسمان دیگر ستارهای نداشته باشد چنین کسی هم ملعون است.
بنابراین دو نفر ملعون هستند: اول آن کسی که آن قدر نماز مغرب را دیر بخواند که آسمان پر از ستاره شود و دوم آن کسی که آن قدر نماز صبح را دیر بخواند که ستارهای در آسمان باقی نمانده باشد و نزدیک طلوع آفتاب باشد این دو نفر ملعون هستند یعنی از رحمت خدا به دور میباشند. شیخ رجبعلی خیاط میگفت: من هر وقت که نماز میخواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار از خداوند حاجتی میخواستم یک روز گفتم بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم شاعر میگوید:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بندهپروری دارد
همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند چرا دیر آمدی؟ یعنی چه یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار میافتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی.ما هر وقت جایی گیر میکنیم و اصطلاحا دم مان در تلهای گیر میکند میگوییم خدا. این شعر را استاد من شیخ اکبر برهان 62 سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر میخواندند و من هنوز به یاد دارم که:
هر وقت که سرت به درد آید نالان شوی و سوی من آیی
چون دردسرت شفا بدادم یاغی شوی و دگر نیایی
ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا میزنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا.
مباحث آیت الله مجتهدی تهرانی

دجال، دشمنی خطرناك در آخرالزمان
جمعه 93/05/17
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلَّم) حدیثی طولانی در مورد “دجال” بیان فرمود. من جمله اینکه: دجال کسی است که بر او حرام است که به اماکن مذهبی شهر بیاید تا اینکه به بعضی از شوره زارها که در ادامه شهر است، می رسد.
در آن روز مردی که بهترین مردم (یا از بهترین مردم) است، به سوی او می رود و به او می گوید: «شهادت می دهم تو همان دجالی هستی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلَّم) درباره او با ما سخن گفته بود». دجال می گوید: «اگر ببینید این شخص را بکشم، سپس زنده اش کنم آیا در این امر شکایتی دارید؟» به او می گویند: «نه». پس او را می کشد، سپس زنده می کند و زمانی که او را زنده می کند می گوید: «قسم به خدا من درباره تو مثل الان آگاهی نداشتم». دجال می خواهد برای دومین بار او را بکشد ولی نمی تواند. ابو اسحاق که ابراهیم ابن سعد است می گوید: «آن مرد همان خضر پیامبر است».
دجال تر از همه
یکی از نشانه های اصلی ظهور و آخر الزمان که در روایات وارده از اهل بیت (علیهم السلام) نیز بدان ها اشاره شده، خروج دجال است. خروج وی از نشانههای برپایی قیامت دانسته شده است. او خطرناك ترین دشمن اسلام است.
خطر او در آخرالزمان است و پیش از قیام حضرت مهدی (عجل الله فرجه) از شرق و احتمالاً از خراسان خروج میکند. او با انجام کارهای شگفتانگیز و معجزات مختلف، عده فراوانی از مردم را میفریبد. البته برخی از رویات تا هنگام ظهور به سی، شصت و هفتاد دجال اشاره کردهاند. در میان این دجالها، کسی که از همه دروغگوتر، حیلهگرتر و مردم فریبتر است، نشانه ظهور حضرت مهدی(عجل الله فرجه) است.
دروغگوی حیله گر
دجال بر وزن فعال، صیغه مبالغه است. این کلمه از ریشه «دجل» به معنای دروغگوی حیلهگر است. این کلمه در زبان فارسی، بسیار دروغگو، فریب دهنده، فردی که میگویند پیش از ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) پیدا میشود و بسیاری از مردم فریبش را میخورند.
و در زبان عربی، به معنای آب طلاست و به همین علت، افراد بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه میدهند، دجال نامیده میشوند. (فرهنگ فارسی معین، کلمه دجال)
برخی مفسرین بر این عقیده اند كه دجال یك شخصیت معین نبوده بلكه یك جریان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ضد توحید و دین می باشد؛ كه تمدن غرب با به دست آوردن فن آوری صنعتی و پیشرفت در زمینه های فیزیك فضایی و بیوشیمی و شاخه های دیگر علم، اذهان سطحی نگر و ساده اندیش بشر را مسحور و مرعوب خود ساخته و بر شدت آن می افزاید
از دجال بترسید
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلَّم) فرمودند: هر پیامبری که بعد از نوح (علیه السلام) آمده قومش را از دجال ترسانید و من هم شما را از او می ترسانم. سپس فرمودند: شاید بعضی از کسانی که مرا می بینند یا سخنم را می شنوند، او را درک کنند. گفتند: ای رسول خدا! قلوب ما در آن روز چگونه خواهد بود؟ فرمود: مثل آن یعنی روشنتر از آن (روز).
و نیز از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلَّم) میفرمایند: خداوند هیچ پیامبری را به رسالت برنگزید، مگر آنکه قومش را از دجال ترسانید. و خداوند آن را تا به امروز بر شما تأخیر انداخته و اگر امر بر شما مشتبه شد، بدانید که پروردگار شما یک چشم نیست و دجال بر الاغی که فاصله دو گوشش یک میل است خروج میکند و به همراهش بهشت و دوزخ و کوهی از نان و نهری از آب است و بیشتر پیروانش یهود و زنان و اعرابند و به همه کرانههای زمین به جز مکه و مدینه و حومه این دو شهر، گذر میکند. ( کمال الدین و إتمام النعمة، جلد2، صفحه319)
نکاتی درباره دجال که باید بدانید
1. در روایتی از امیرالمومنین علی (علیهالسلام) فرمودند: دجال (صائد بن الصید) میباشد از اصفهان و از دهی كه یهودیه نام دارد خروج می كند. (بحارالانوار جلد13،صفحه482)
2. از برخی از روایات چنین برمیآید که: تا زمان ظهور دجال، او در جزیره ای در اقیانوس هند به سر میبرد که از آن صدای موسیقی به گوش میرسد. او سرانجام پس از حکمرانی به مدت چهل روز یا چهل سال به دست عیسی مسیح یا مهدی یا هر دوی آنها به هلاکت میرسد.
3. روایات دیگری وجود دارد که در کوهی، در جزیرهای، در بند است و اهریمنان به او غذا میرسانند.
4. طبق روایات دجال در غروب همان روزی كه صیحه آسمانی جبرئیل بلند میشود و میگوید حق با علی و اولاد علی است با صدای بلند فریاد میزند، بهطوریكه همه جن و انس صدای او را میشنوند و میگوید، ای دوستان من به سوی من آیید كه من همان كسی هستم كه شما را خلق كردم منم آن پروردگار شما و بر همه امور قادر و توانا هستم و همین امر باعث میشود گروهی در شك و تردید گرفتار شوند. (بحارالانوار جلد13، صفحه483)
5. گفته شده اكثر پیروان دجال از طایفه یهود و زنان و اعراب تشكیل می شود. (بحارالانوار جلد13، صفحه485)
6. اهل سنت می گوید دجال آمدهاست و اكنون در مصر زندگی میكند و اسمش (عبدا…ابن ساعد) میباشد.
دجال، یک شخص یا یک جریان
برخی مفسرین بر این عقیده اند كه دجال یك شخصیت معین نبوده بلكه یك جریان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ضد توحید و دین می باشد؛ كه تمدن غرب با به دست آوردن فن آوری صنعتی و پیشرفت در زمینه های فیزیك فضایی و بیوشیمی و شاخه های دیگر علم، اذهان سطحی نگر و ساده اندیش بشر را مسحور و مرعوب خود ساخته و بر شدت آن می افزاید. غرب با استفاده از رسانه ها شروع به ترویج فساد با پخش موسیقی های شیطانی از شیطان پرست هایی كه اكنون در آمریكا و دیگر نقاط جهان زندگی می كنند و با نشان دادن این موضوع كه مسلمانان انسان هایی هستند كه عاشق خونریزی و تروریسم هستند، خود را منجی و نجات دهنده بشر معرفی می كنند و با تزریق این گونه افكار به تمامی جوامع بشری ظهور دجال را اثبات كرده اند.
خروج وی از نشانههای برپایی قیامت دانسته شدهاست. او خطرناك ترین دشمن اسلام است. خطر او در آخرالزمان است و پیش از قیام حضرت مهدی (عجل الله فرجه) از شرق و احتمالاً از خراسان خروج میکند. او با انجام کارهای شگفتانگیز و معجزات مختلف، عده فراوانی از مردم را میفریبد
فتنه ی ویرانگر
دجال یکی از نشانه های حتمی ظهور است. دجال برای جوامع بشری چنان ویرانگر است که همه پیامبران الهی درباره آن هشدار داده اند و پیروان خود را از او بر حذر داشته اند. تا جایی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلَّم) فرمودند: هیچ پیامبری نبودهاست مگر اینکه پیروانش را از دجال بر حذر داشته است و تاریخ ادیان تاكنون چنین دشمنی به خود ندیده است.
در روایتهای شیعه نیز گفتههای زیادی در مورد دجال به چشم میخورد و این چنین گفته شده است که وی در زمانی که مردم گناهان زیادی را انجام دهند و نیکی را بد و بدی را نیک بدانند، ظهور خواهد کرد. و نیز شیعه معتقد است كه دجال یك شخصیت حقیقی و یهودی می باشد كه پیروان او ناصبی هستند.
در بحارالانوار آمده كه در شهر شام بالای تلی به نام تل افیق در حالی كه سه ساعت از روز جمعه گذشته دجال به دست كسی كه مسیح بن مریم پشت سرش نماز می گذارد، كشته می شود و در روایتی دیگر این است كه دجال در كوه دخان به دست حضرت عیسی (علیهالسلام) كشته می شود. (بحارالانوار جلد13، صفحه481،482)

قاری قرآنی که جهنمی شد
جمعه 93/05/17
یک چهارم از شب گذشته بود که امیر مومنان علی(علیه السلام) از مسجد کوفه بیرون آمد و به سوی منزل رهسپار گردید. کمیل بن زیاد که از اصحاب خاص و مخلص آن حضرت بود، همراه آن حضرت حرکت می کرد، در راه به در خانه مردی رسیدند، صدای قرآن از خانه وی شنیدنداو نیمه شب برخاسته بود و قرآن می خواند، علی(علیه السلام) و کمیل شنیدند او این آیه را با صدای دلنشین و پرسوز می خواند: «امّن هو قانت آناء اللّیل ساجداً و قائماً یحذر الاخره و یرجو رحمه ربّه…؛ آیا کسی که در دل شب به اطاعت خدا و سجده و قیام به سر برد و از آخرت ترسان و به رحمت خدا امیدوار است، با کسی که با گناه و کفر زندگی می کند یکسان می باشد؟!»
کمیل در دل خود آهی کشید. صدای دلنشین قرآن، آن هم در دل شب و از لبان یک انسان شب زنده دار، او را به نشاط آورد، ولی چیزی نگفت.امام به کمیل توجه کرد و فرمود: «صدای دلنشین این شخص تو را نفریبد، این قاری قرآن، ازاهل جهنم است که به زودی راز این مطلب را به تو خبر خواهم داد».
کمیل در حیرت و تعجب فرو رفت، از این رو که امام (علیه السلام )از فکر و نیّت او آگاه گشته و گواهی می دهد که آن قاری قرآن از اهل دوزخ است!!مدتی از این جریان گذشت، تا این که ماجرای خوارج نهروان پیش آمد و آنها بر ضد علی (علیه السلام) اعلام جنگ کردند و در سرزمین نهروان، جنگ خونینی بین سپاه علی (علیه السلام) با سپاه خوارج درگرفت و همه خوارج ـ جز 9 نفر فراری ـ کشته شدند.کمیل در جبهه همراه امیرالمومنین (علیه السلام) بود، امیرالمومنین (علیه السلام)در حالی که از شمشیرش خون می چکید، به کمیل رو کرد و فرمود: با من بیا سپس هر دو نفر به اتفاق هم کنار کشته ها و سرهای بریده که به زمین افتاده بود رفتند، علی (علیه السلام) سرشمشیرش را بر سر کشته ها می نهاد، تا این که نوک شمشیر را بر سر همان قاری قرآن نهاد و فرمود: ای کمیل امّن هو قانت آناء اللّیل… این سر همان شخصی است که نیمه شب این آیه قرآن را می خواند و تو را مجذوب ساخته بود.کمیل امام را بوسید و از آرزوی جاهلانه خود استغفار کرد.(2)
اینک به نهج البلاغه بنگریم:
امیرالمومنین( علیه السلام) شنید، مردی از خوارج «حَروُریّه» (منسوب به حروراء نزدیک نهروان) نماز شب خوانده و قرآن تلاوت می کند، فرمود: «نومٌ علی یقینٍ خیرٌ من صلاه فی شکِّ؛ خواب همراه یقین و ایمان، بهتر از نماز با شک است».
احتمال دارد که این گفته مربوط به همان قاری باشد که در جنگ نهروان به هلاکت رسید.مقصود امیالمومنین( علیه السلام ) از شك، آن شك و تردیدى است كه خوارج در امامت امام وقت داشتند كه خود اساس تعلیم عبادات و كیفیّت انجام آنها است، كه آگاهى بدان ركنى از اركان دین مىباشد و شك و تردید در آن باعث عدم استفاده از آن و شكّ در بسیارى از نیازمندیها از قبیل علم توحید و اسرار عبادات و كیفیّت سلوك و اطاعت پروردگار است.
در اینجا گویا مقصود امام اینست که اگر این مرد به امامت من یقین داشت و در خواب بسر می برد بهتر از این بود که با شک در امامت من به نماز و قرآن بپردازد.واقعیت زندگى امت گواه نیاز مبرم آن به كسى است كه امور آن را بگرداند و مسائل مختلفى را كه هوسها و شهوات آن را ازدین دور كرده اند اصلاح كند و از هـمـیـن رو به كسى نیازمند است كه در پرتو كتاب و سنت امور آن را سامان دهد و با شخصیت بـزرگـوار و رفـتـار بـدون نـقص خود الگویى براى ایشان ترسیم كند و این كه در نفس پاك خود آمـادگى پرداختن به این وظایف را داشته باشد و چنین كسى جز از سوى خدا و تعیین او شناخته نـمـى شـود تـا در میان امت، آشفتگى ایجاد نشود.
راههای رسیدن به یقین
یقین، علم ثابت و جزمی است كه شك پذیر نباشد و مایه آرامش و قرار نفس آدمی گردد.
برای رسیدن به یقین رعایت دو نكته بسیار كارساز است:
1. عمل، 2. تداوم عمل.
لذا بزرگان گفته اند اگر عمل شایسته را هر چند اندك ولی پیوسته انجام دهید به نتایج بسیار مطلوب می رسید و امامان معصوم(علیهم السلام) به ما وعده داده اند كه به آنچه می دانی عمل كن، از آنچه نمی دانی تو را كفایت می كنند «اعمل بما تعلم یكفیك مالم تعلم». و درباره مهمترین اعمال در زیارت امام حسین(علیه السلام) می خوانیم: «اشهد انك قد اقمت الصلوه و اتیت الزكاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنكر حتی اتیك الیقین» كه با دقت در این فراز به روشنی به دست می آید كه با نماز به عنوان ارتباط با خدا و پرداخت زكات به عنوان حل مشكل اقتصادی و انجام امر به معروف به عنوان حل مشكلات فرهنگی است كه مسیر صراط مستقیم فردی و اجتماعی شكل می گیرد و همه این موارد در راستای پیروی از امام و ولی ای است که جزئیات انجام این اعمال را به ما آموزش دهند تا یقین حاصل شود.

رمز استجابت دعا
پنجشنبه 93/05/16
بعضی از گناهان باعث می شود که دعاها مستجاب نشود و مثل یک توده ما را در خودشان پیچیده کنند و نگذارند صدای ما به بالا برسد، از جمله این گناهان حق الناس است که اگر بر گردن ما باشد دعا به اجابت نمی رسد و یا اگر پدر و مادر از ما رضایت نداشته باشند
دعا مستجاب نمی شود چراکه رضایت آن ها جهت استجابت دعا خیلی مهم است. برای اجابت دعا باید ادب دعا را رعایت کنیم، در متون دینی تاکید شده که با وضو، رو به قبله و در زمان و مکان خاصی که انرژی مثبت به ما می دهد دعا کنیم؛ مثلا در وقت سحر، هنگام اذان، مکان های زیارتی که روح عبادت در آن ها جریان دارد دعا مستجاب می شود.

روز خبرنگار ؛ اخلاق رسانه از نگاه رهبری
پنجشنبه 93/05/16
«منشور اخلاق رسانه اي» از نگاه رهبر معظم انقلاب
اکتفا به بیان واقعیت:
«…زيادتر نگوييد از آنچه كه هست، از آنچه كه بايد و شايد. منصف باشيم؛ عادل باشيم. اينها آن وظايف ماست. اينجور نيست كه ما چون مجاهديم، چون مبارزيم، چون انقلابي هستيم، بنابراين هر كسي كه از ما يك ذره - به خيال ما و با تشخيص ما - كمتر است، حق داريم كه درباره اش هر چي كه مي توانيم بگوئيم؛ نه، اينجوري نيست. بله، ايمانها يكسان نيست، حدود يكسان نيست و بعضي بالاتر از بعضي ديگر هستند. خدا هم اين را ميداند و ممكن است بندگان صالح خدا هم بدانند؛ لكن در مقام تعامل و در مقام زندگي جمعي، بايد اين اتحاد و اين انسجام حفظ بشود و اين تمايزها كم بشود…»
مطبوعات و رسانه ها:
* مؤثرترين سلاح بينالمللي عليه دشمنان و مخالفان سلاح تبليغات است. سلاح ارتباطات رسانهاي است. امروز اين قويترين سلاح است و از بمب اتم هم بدتر و خطرناكتر است.(پس بايد مراقب بود).
* من مطبوعات را يك پديدهي ضروري و لازم و اجتنابناپذير براي جامعهي خودمان و هر جامعهاي ميدانم. بنده براي مطبوعات سه وظيفه قائلم: ۱- نقد و نظارت. ۲- اطلاع رساني صادقانه و شفاف. ۳- طرح و تبادل آراء و افكار در جامعه.
وظيفه ي اول؛ نقد و نظارت:
تعريف نقد و انتقاد:
* نقد يعني عيار سنجي، يعني :
* يك چيز خوب را، آدم ببيند خوب است؛
* يك چيز بد را نيز ببيند؛
* و بعد جمعبندي كند.
*** جمعبندي كار يك مجموعه هم آن وقتي است كه ضعفها و قوتها را منصفانه كنار همديگر قرار بدهد.
* انتقاد معنايش اين است كه هر انساني بنشيند عيارسنجي كند:
* ببيند نقطه ي ضعف كجاست؛
* ببيند نقطه ي قوّت كجاست؛
* بعد ببيند اين نقطه ي ضعف - اگر مي تواند علّتيابي كند- به كجا برمي گردد، سراغ آن جا برود؛ يعني آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است.
اگر انتقاد به معناي عيبجويي باشد:
۱- نه چيز خوبي است؛
۲- نه خيلي هنر زيادي ميخواهد؛
۳- نه خيلي اطلاعات ميخواهد؛ بلكه انسان با بياطلاعي بهتر هم ميتواند انتقاد كند.
۴- انتقاد به معناي عيبجويي اصلاً هيچ لطفي ندارد، هيچ فايدهاي هم ندارد.
تفاوت نقد كردن و نق زدن:
* فرق است بين نقد كردن و نق زدن:
الف) نقد كردن يعني:
* يك نكتهي تاريك را گفتن،
* و با جنبهاي مثبت به جنگ آن رفتن،
* و برآن فايق آمدن.
ب) نق زدن يعني:
* يك نكتهي منفي را گرفتن،
* و مدام آنرا تكرار كردن،
* و سياه نمايي كردن،
* و يأس پراكندن
تفاوت تخريب و انتقاد:
* يك مسأله هم، مسألهي انتقاد و تخريب است؛ مرز انتقاد و تخريب چيست؟ تخريب بكنند و اسمش را بگذارند انتقاد؛ يا از ما انتقاد بشود و ما تلقيِ تخريب از آن داشته باشيم؟ خب، بايد مشخص بشود تخريب كدام است و انتقاد كدام است:
الف) معناي انتقاد آن ارزشيابيِ منصفانهاي است كه يك آدم كارشناس ميكند؛ نقادي هم، همين است. وقتي شما طلا را ميبريد پيش يك زرگر كه نقادي كند، او ميگويد:« آقا! اين عيارش بيست است»؛ يعني عيار بيست را قبول ميكند؛ حالا از بيست و چهار عيار - كه طلاي خالص است - چهار عيار كم است. اين شد نقادي. البته زرگر هم هست و وسيلهي نقادي را هم دارد.
ب) اما اگر چنانچه طلا را برديد مثلاً پيش يك آهنگر و او يك نگاهي كرد و آن را انداخت و گفت: «آقا! اينكه چيزي نيست.» اين اسمش نقادي نيست. اولاً اصل طلا بودن شيي، انكار شده. خب، بالاخره مرد حسابي! حالا عيار بيست و چهار ندارد، عيار بيست كه دارد؛ اين را قبول كن! ثانياً: شما كه اهل اين كار و آشناي اين كار نيستي!
تعريف تخريب:
* تخريب يعني:
* انكار امتيازات؛
* قبول نكردن برجستگي ها و كارهاي خوب؛
* درشت كردن و برجسته كردن ضعفها.
انتقاد تخريبي يعني آن انتقادي كه:
* قصد آن اصلاح نيست، بلكه به قصد تخريب است؛
* واقعيت، غير واقعيت، خلاف واقع، ضد واقع و همه چيز در آن هست؛
* گاهي يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند؛
* گاهي يك چيزي كه نبوده به عنوان يك حقيقت مسلم جلوه ميدهند.
* هيچ بناي اصلاح ندارند، اين تخريب است.
طيف وسيع خط تخريب داخلي:
۱- بعضيها واقعاً خبري ندارند؛ يعني مغرض نيستند، اطلاعاتشان كم است و بر اثر بياطلاعي چيزي ميگويند.
۲- بعضيها غرضهاي شخصي و غرضهاي سطحي دارند.
۳- بعضيها غرضهايشان عمقي است. يعني با نظام مسأله دارند، كينهي امام در دلشان است. حرفهاي امام را يا از اول قبول نداشتهاند يا حالا قبول ندارند. (كه تهاجم ها، پنجه زدن ها و لجن پراكني ها، نتيجهي بينش اين طيف است).
وظايف نقد كننده:
۱- بايد در انتقاد از يك شخص يا دستگاه دچار بيانصافي نشويم. بايد با انصاف بود، با انصاف عمل كرد، با انصاف حرف زد. اگر با كسي دشمن هستيد نبايد موجب شود حتي نسبت به دشمن بيعدالتي و بيانصافي كنيد. نگراني من از انتقاد كردن نيست. يكي انتقاد ميكند يكي هم جواب ميدهد، نگراني من از رايج شدن اخلاق بيانصافي در جامعه است.
۲- زياده روي نبايد كرد. در فريب خوردن از هواي نفس به خودمان سوءظن داشته باشيم. ببينيم كجا هواي نفس است، كجا احساس تكليف؛ و دقت بكنيم كه حتي پا از دايره تكليف آنطرف تر نبايد گذاشت.
۳- نبايد به كسي تهمت زد يا بخاطر يك امر از همه چيزهايي كه صلاحيت محسوب ميشود، او را نفي كرد.
۴- در حرف زدن، در تصميمگيري و قضاوت، عدالت را رعايت كنيد.
۵- انتقاد با نظر خيرخواهانه است. و آن جايي واقعاً انتقاد است كه كساني با نظر خيرخواهانه، نقاط مثبتِ كاري را توجه ميكنند و نقاط اشكالش را هم ذكر ميكنند.
۶- نقد را با عيبجويي و با عصبانيت و با بهانهگيري نبايد اشتباه كرد. اما نقادي بايد كرد. در عين حال نقد پذير هم بايد بود.
وظايف نقد شونده:
۱- وظيفهي مسئولين انتقادپذيري است؛ البته نقدپذيري، فقط مخصوص مسئولين نيست.
۲- براي شنيدن نقد، سينهايگشاده و روي باز و گوش شنوا داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد اگر از شما انتقاد بكنند.
۳- نقد منصفانه و نقدپذيري متواضعانه هر دو لازم است.
۴- حتي اگر منتقد اشتباه كرد، گوش كنيد تا آنجاهايي كه واقعاً درست است از شما فوت نشود.
۵- نقدهاي مصلحانه و خيرخواهانه (نقدهايي كه بايد شنيد حتي اگر وارد هم نباشد):
الف) از سوي دوستان
ب) از سوي كساني كه دوست و طرفدار هم نيستند، دوست هم نيست، دشمن هم نيست، ليكن نقد است؛ انتقاد است؛ بايد گوش كرد.
ج) نقدهاي غيرمغرضانه برخي نخبگان، انتقاد خوب هديهاي است كه بايد گوش كرد.
د) نصيحت علماي ديني، بزرگان ديني، مراجع را بايد متنعم شمرد.
۶- البته نبايد خود را در معرض اتهام قرارداد، نبايد براي جنجالآفرينيها - كه كساني دنبالش هستند- مسأله درست كرد و بهانه داد.
۷- هيچ دستگاهي نبايد خود را از نقد و انتقاد مصون و از عيب خالي بداند. (اين معناي حقيقي اصلاح نظام مورد نظر اسلام است)؛ همه مشمول اين قاعدهي كلي هستند:
الف) نقد،
ب) اصلاح،
ج) پاسخگويي.
وظايف مخاطب:
۱- شنوندهي تهمت يا غيبت بايد (نسبت به كسي كه دارد غيبت او ميشود يا به او تهمتي ميزنند) حسن ظن داشته باشد و آنرا قبول نكند. قرآن كريم ميفرمايد: «لّوً لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا»؛ وقتي ميشنويد كه يكي را متهم ميكنند، چرا به همديگر حسن ظن نداريد؟
۲- بحث درست بكنيد، بحث منطقي بكنيد. سخني را بشنويد، سخني را بگوييد؛ بعد بنشينيد فكر كنيد. اين همان دستور قرآن است. «فبشّر عباد. الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه». سخن را بايد گوش داد، بهترين را انتخاب كرد.
۳- من به بزرگان هم نصيحتي بكنم. آنها هم بايد توجه كنند:
- مواضع درست گرفتن،
- حرف درست زدن،
- و تحت تأثير خبرهاي دروغ قرار نگرفتن،
اين هم وظيفه است. هزاران نفر در نظام اسلامي دارند محض رضاي خدا زحمت ميكشند و تلاش ميكنند و شب و روز خودشان را ميكُشند، براي اينكه طبق حركت اسلامي يك كاري انجام بگيرد، نظام اداره شود، وظايفِ بسيار سنگين انجام بگيرد؛ اما انسان يك خبر دروغي را بشنود، بنا كند همه ي اينها را زير سؤال بردن - مسؤولين دولتي را، ديگران را - اين هم مصلحت نيست، اين هم خلاف است.
افكار عمومي موش آزمايشگاهي نيست!
«بعضي افراد خيال ميكنند كه افكار عمومي، منطقه ي آزاد و بي قيد و بندي است كه هر كار خواستند، با آن بكنند! افكار عمومي موش آزمايشگاهي نيست كه هركس هركار خواست، بتواند با آن بكند. با تحليل هاي غلط، شايعهسازي، تهمت و دروغ، به ايمان، عواطف، باورها و مقدّسات مردم آسيب ميزنند. اين كه درست نيست…»
وظيفه ي دوم؛ اطلاع رساني صادقانه و شفاف:
* معتقدم كه آزادي قلم و بيان، حقِ مسلّم مردم و مطبوعات است. در اين هم هيچ ترديدي ندارم و اين جزء اصول مصرّحه قانون اساسي است.
* معتقدم اگر جامعهاي مطبوعات آزاد ـ و داراي رشد ـ و قلم هاي آزاد و فهميده را از دست بدهد، خيلي چيزهاي ديگر را هم از دست خواهد داد.
* وجود مطبوعات آزاد، يكي از نشانههاي رشد يك ملت و درحقيقت خودش هم مايه ي رشد است؛ يعني:
- از يك طرف رشد و آزادگي ملت، آن را بهوجود ميآورد؛
- از طرف ديگر، آن هم به نوبهي خود ميتواند رشد ملت را افزايش دهد.
* البته معتقدم در كنار اين ارزش، ارزش ها و حقايق ديگري هم وجود دارد كه با آزادي مطبوعات و آزادي قلم، آن ارزش ها نبايد پايمال شود. هنر بزرگ اين است كه كسي بتواند:
* هم آزادي را حفظ كند،
* هم حقيقت را درك كند،
* هم مطبوعات آزاد داشته باشد،
* هم آن آسيب ها دامنش را نگيرد.
مطبوعات ، رسانه ها و افكار عمومي:
* كسي كه قلم به دست ميگيرد، بايد:
- تقوا،
- صداقت،
- عفاف،
- انصاف نسبت به ديگران؛
جزو طبيعت ثانوياش بشود.
* افكار عمومي بايد با مطبوعات هدايت شوند. اگر كسي غير مسؤولانه و خداي ناكرده مغرضانه بخواهد اين هدايت را در دست گيرد، به طور يقين خطا خواهد كرد. هيچكس به راننده ي مست و خواب آلوده اجاز ه ي رانندگي نميدهد. اگر اجاز ه ي رانندگي هم بدهند، شما سوار ماشين او نميشويد.
* بعضي افراد خيال ميكنند كه افكار عمومي، منطق ه ي آزاد و بي قيد و بندي است كه هر كار خواستند، با آن بكنند! افكار عمومي موش آزمايشگاهي نيست كه هركس هركار خواست، بتواند با آن بكند. با تحليل هاي غلط ، شايعهسازي، تهمت و دروغ، به ايمان، عواطف، باورها و مقدّسات مردم آسيب ميزنند. اين كه درست نيست.
نبايدها ( برخي مطبوعات و رسانه ها نانشان در ايجاد اختلاف است):
* نبايد عده اي با قلم ، بيان و مطبوعات و عده اي هم با ابراز مخالفت با فلاني، فضا را آلوده كنند.
* نبايد ايجاد يأس بشود؛ اشكال تراشيهاي غيرمنطقي، يك نمونه از ايجاد يأس است.
* همه ي اين ها كارهاي ممنوع و ضد ارزش و خلاف مشي جمهوري اسلامي و خلاف حق است:
• كارشكني،
• سخن پراكني عليه ديگران،
• بدگويي كردن،
• افشاگريهاي بيپايه و اساس نسبت به اشخاص
* شايعه سازي و شايعه پراكني نكنند. كساني كه مصالح كشور را ميخواهند و مايلاند حقايق را غالب كنند، از اختلافات جزيي و غيراصولي صرف نظر كنند.
* اخلاق اهميتش از علم هم بيشتر است. اگر فضا، فضاي:
اشاعهي فحشا،
تهمت زدن،
ديگران رامتهم كردن به شايعات و خيالات باشد؛
و فضاي جامعه را فضاي سوءِ ظن و بدگماني قرار دادن،
دلها را تاريك و فضاي زندگي را ظلماني مي كند.
- يك شخص يا يك جريان را به طور مطلق مورد تهاجم قرار دادن (حتي به قصد اصلاح) جايز نيست و در بسياري موارد غيبت است.
انتقاد منطقي، گفتن حرف صحيح، غير از غيبت است.
گفتن حرفهاي آشكار و نقد آن به هيچ وجه غيبت نيست. (نيازي هم به افترا و تهمت نيست.)
- بعضي از اين گونه تهاجمها عليه اشخاص يا جريانها، مصداق:
تهمت،
افترا،
قول به غير علم،
و سب و شتم است؛
حتي اگر به قصد اصلاح باشد. (تمام وسايل مدرن امروز - از جمله سايت و وبلاگ و … - هم مشمول همين حكم است. خواندن وبلاگ مانند خواندن كاغذ، است، كتاب است، نامه است، مثل شنيدن حرف است. دوربين هم همين جور است.)
- تهمت زدن به يك شخص گناه است، تهمت زدن به يك نظام اسلامي، به يك مجموعه، گناه بسيار بزرگتري است.
- نبايد اختلاف به وجود بيايد؛ همه با هم برادرند. فضا را نبايد از تهمت و از گمان سوء پر كرد.
- شفافيت اين نيست كه ما بيايم اين و آن را بدون اينكه اثبات شده باشد، بگيريم زير بار فشار تهمت.
- ممكن است چيزهايي را كه نسبت ميدهند در واقع راست باشد؛ اما تا مادامي كه اثبات نشده حق بيان وجود ندارد.
چارچوب اصول، اصول انقلاب است
مقام معظم رهبري : «به هيچ وجه انتقاد كردن را مخالفت و ضديت نميدانيم اما انتقاد بايد در چارچوب اصول باشد و -اگر اين باشد- اين اصلاً يك مخالفت مضري نيست. چارچوب اصول، اصول انقلاب است. اصول انقلاب هم سليقهاي نيست.»
وظيفه ي سوم؛ طرح و تبادل آرا و افكار:
آزادي فكرها:
* آن چيزي كه به پيشرفت كشور كمك ميكند، آزادي فكرهاست.
+ آزادي فكرها يعني:
- آزادانه فكر كردن؛
- آزادانه مطرح كردن؛
- از هو و جنجال نترسيدن؛
- به تشويق و تحريض اين و آن نگاه نكردن و به قولي جوگير نشدن؛
- سخن را شنيدن و بهترين را انتخاب كردن.
* شاخصهاي نظام براي تبادل آرا و افكار:
- به هيچ وجه انتقاد كردن را مخالفت و ضديت نميدانيم اما انتقاد بايد در چارچوب اصول باشد و-اگر اين باشد- اين اصلاً يك مخالفت مضري نيست. چارچوب اصول، اصول انقلاب است. اصول انقلاب هم سليقهاي نيست. اصول انقلاب:
اسلام است؛
قانون اساسي است؛
رهنمودهاي امام است- وصيت نامه ي امام است؛
سياست هاي كلي نظامي است كه در قانون اساسي معين شده؛
در چارچوب اصول، اختلاف نظر، اختلاف ممشا، اختلاف سليقه، عيب نيست كه حسن است، مضر نيست كه مفيد و نافع است. اختلاف نظر، اختلاف رأي، اختلاف سليقه، در مسايل گوناگون، شخصي و عمومي، يك امر طبيعي است.
- من با مناظره، معارضه، گفت وگو و انتقاد مخالفتي ندارم اما سعي كنيد اين در چارچوبهاي درست شرعي و ديني انجام بگيرد. نبايد منتهي بشود به دشمني و ايجاد نقار (مردم از فضاي تخريب خوششان نميآيد.)
- آنجا كه كسي انتقادي را پرتاب كند، حق نمايان نميشود.
- ايجاد فضاي آشفتهي ذهني و لفاظيها هيچ كمكي به پيشرفت كشور نميكند.
- نظام آنجايي كه مخالف در چارچوب اصول باشد، يعني:
دنبال خشونت نرود،
درصدد بر هم زدن امنيت جامعه نباشد، آسايش جامعه را نخواهد برهم بزند ( تهمت و دروغ پراكني و شايعه نكند)، با هيچ كس برخورد نميكند.
- آن كساني كه نظرهاي مخالف با نظرهاي رسمي دارند خود را در چارچوب اصول مقايسه كنند. اگر كسي:
• با مباني نظام معارضه كند،
• با امنيت مردم مخالفت كند، نظام مجبور است در مقابل او بايستد.
- آنجايي كه لازم است بايد انتقاد شود و همراهي با مسؤولين به انتقاد نكردن نيست اما بي اعتماد كردن مردم نسبت به مسؤولين، ترفند دشمن است.
- جنجال فكري به غير از مباحثات صحيح است.
- بنده هم از نقد استقبال ميكنم و هم نقد را وسيلهي تكامل ميدانم؛ ما در اين ترديدي نداريم و معتقديم كه نقد منصفانه و پاسخگويي منصفانه به نقد:
o به تقويت دستگاه و نظام كمك ميكند،
o انسان در مقام رقابت و نقد بهتر كار ميكند؛
ليكن اين نبايد با درگيريها، گفت وگوها و بگو مگوهاي لفظي اشتباه شود.
- فضاي اهانت و هتك حرمت در جامعه، يكي از آن چيزهايي است كه اسلام مانع از آن است؛ نبايد اين اتفاق بيفتد. فضاي هتك حرمت:
هم خلاف شرع است،
هم خلاف اخلاق است،
هم خلاف عقل سياسي است.
- انتقاد، مخالفت، بيان عقايد، با جرأت، هيچ اشكالي ندارد؛ اما دور از هتك حرمتها، اهانتها، فحاشي و دشنام و اين چيزها؛ همه، در اين زمينه مسؤولند. اين كار:
- هم فضا را آشفته ميكند؛
- هم اعصاب آرام جامعه را به هم ميريزد (كه امروز احتياج به اين آرامش هست)؛
- هم خداي متعال را هم از ما خشمگين ميكند.
- بعضي كسان انتقادي كه بر فلان مدير و مسؤول وارد است، انتقاد به نظام ميدانند. اين غيرمنصفانه است. نظام اسلامي يعني تركيب قانون اساسي. روشهاي اجرايي و عملياتي اين نظام، در خود قانون اساسي هست و بهطور واضح در وصيتنامه، سيره و بيانات امام بزرگوار وجود دارد.
- نقد، انتقاد و… ايرادي ندارد؛ و حتّي برخي از بيتابي هايي كه انسان از دانشجويان، آحاد مردم و يا بعضي از مطبوعات ميبيند كه دغدغه دارند، خوب هم هست و نشاندهندهي اين است كه روي عزّت و استقلال ملي در جامعه، حسّاسيت زياد است؛ اما هيچكدام از اينها نبايد به دعوا، اختلاف و كشمكش منتهي شود. بدترين روش اين است كه خود اين مسأله در داخل به وسيلهاي براي بگو مگو تبديل شود؛ اين خيلي بد است.
- من ميخواهم اين پيامي باشد به همه ي آن كساني كه يا حرف ميزنند، يا مينويسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همه ي اينها بدانند، كاري كه مي كنند، كار درستي نيست.
- مخالفت كردن، استدلال كردن، يك فكر سياسي غلط يا يك فكر ديني غلط را محكوم كردن، يك حرف است،
- مبتلا شدن به اين امرِ خلاف اخلاق، خلاف شرع و خلاف عقل سياسي، يك حرف ديگر است؛ ما اين دومي را به طور كامل و قاطع نفي مي كنيم؛ نبايد اين كار انجام بگيرد.
* توصيه هايي به جوانان:
مبادا كسي تصور كند كه اگر اين زبان انتقادي حتّي يك كمي تلخ هم باشد، حالا بنده كه اين جا نشستهام، ناراحت خواهم شد، نه؛ اتفاقاً خودِ اين زبان انتقادي هم برخاستهي از همان نگاه و توقعات آرماني است؛ راضي نبودن به آن چه كه داريم، معنايش ميل و گرايشِ رسيدن به آن چيزي است كه نداريم و اين درست همان چيزي است كه ما مي خواهيم.
بنابراين هم «فكر نو»، هم «نگاه و توقعات آرماني» و هم «زبان ويژهي برخاستهي از آن نگاه» را داشته باشيد؛ اين ها چيزهاي خوبي است و اگر اين خصوصيات محفوظ بماند، آن وقت جوانِ دانش جو نقش موتور را در يك قطار ايفا خواهد كرد؛ به حركت درآورنده، پيشبرنده و جهتدهنده خواهد بود و الّا اگر جوان ها هم به وضع موجود - يعني آن چه كه هست - قانع و راضي باشند، ديگر پيشرفتي متصور نخواهد بود؛ بايد دايم بخواهند به نقاطي كه دست نيافتهاند، دست پيدا كنند.
ما از جوان ميخواهيم راه را گم نكند. نقد، اشكالي ندارد؛ اما نفي، بزرگ ترين ظلم به اين ملت است. بعضي كسان به زبان نقد، نظام اسلامي را نفي ميكنند.
من به خصوص از جوان ها مي خواهم كه نگذارند اين فضاي غيبت، تهمت، فحاشي، هتاكي و شكستن حرمت ها ادامه پيدا كند. وقتي كه ادامه پيدا كرد، به طور طبيعي همان طور سرايت هم مي كند - مثل بيماري مسري - ناگهان مي بينيد مثلاً در نمازهاي جمعه كه محل خشوع، ذكر و توجه است، يك چنين چيزهايي گاهي احياناً ديده مي شود، كه غلط اندر غلط است.
اين ها همان ضربه زدن، شكاف ايجاد كردن و تَرك دار كردن هيأت عظيم و شفاف و باشكوه نظام اسلامي است كه دارد با قدرت حركت مي كند و پيش مي رود. من به خصوص به جوان ها توصيه مي كنم. بعضي از اين جوان ها بلاشك مردمان با اخلاص، مؤمن و خوبي هم هستند، اما خيال مي كنند اين وظيفه است؛ نه، من عرض مي كنم اين خلاف وظيفه است، عكس اين وظيفه است.
تكميل و برطرف كردن عيوب نظام يك حرف است؛ مقابله، نفي و همراهي با براندازان نظام حرف ديگري است.
عدالت خواهي را فرياد كنيد اما انتقاد شخصي و مصداق سازي نكنيد چون به دليل كم اطلاعي و بياطلاعي:
- هم احتمال اشتباه وجود دارد،
- هم وسيلهاي به دست آن زرنگ قانوندانِ قانون شكن مي دهد كه بتواند عليه شما استفاده كند.
مصاديق خيانت:
۱- برخي نوشته ها در مطبوعات، ضديت با شاخص هاي اساسي جمهوري اسلامي است. اين نوشته ها يا از برخي آدم هاي كوته نظر است (خوش بينانه) يا از افراد مغرض و خائن (بدبينانه).
۲- اين ها توطئه هستند و خيانت اند:
۱- اگر كسي مردم را نسبت به آينده ي خود نا اميد سازد و وضع كشور را آن چنان بد تصوير كند كه براي هيچ كس نشاط كار كردن باقي نماند. ۲- اگر كسي دستگاه هاي مسؤول در كشور را با دورغ با بيان مطالب خلاف و يا بيان نكردن بخش هاي مهمي از حقيقت طوري معرفي كند كه به هيچ وجه اميد و نشاطي به آينده باقي نماند.
۳- اگر كساني اصل مشروعيت نظام را زير سؤال ببرند. اگر كسي بخواهد با نوشته ي خود، اساس و پايه ي اصل نظام را، آينده ي اين ملت، كشور و مشروعيت اين نظام را در ذهن مردم متزلزل كند اين خيانت و براندازي است.
۴- دشمني و براندازي يك حرف است و حرف مخالف زدن يك حرف ديگر.