علت تفاوت ارث زن و مرد از منظر امام حسن عسکری(ع)+چند کرامت
جمعه 92/11/18
امام حسن عسکری(ع) بر اساس روایت مورخان، در ماه ربیع الثانی، روز دهم(1) یا هشتم(2) یا چهارم(3) سال 232 (و به نقل خطیب(4) سال 231) چشم به جهان گشود و 28 سال زندگی کرد.(5)
القاب آن بزرگوار را «الصّامت»، «الهادی»، «الرفیق»، «الزّکی» و «النّقی» ذکر کردهاند؛ برخی از مؤرخان لقب «الخالص» را هم بر القاب آن حضرت افزودهاند، البته «ابن الرضا» عنوانی است که امام جواد و امام عسکری – علیهماالسلام- هر دو به آن شهرت یافتهاند.(6)
چنان که امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) به لقب عسکریین معروف شدهاند، ناگفته نماند عسکر عنوان نامشهوری برای سامرا بوده است، همچنین نقش انگشتری امام عسکری(ع) به دو صورت «سبحان من له مقالید السموات والارض»(7) و «ان الله شهید» ذکر شده است.(8)
به مناسبت میلاد سراسر نور یازدهمین پیشوای شیعیان در ادامه چهار داستان از زندگانی این امام همام(ع) در ادامه میآید:
* ماجرای آن ماهی که از اعماق زمین به دست یار امام حسن عکسری(ع) رسید
ابوجعفر طبری نقل کرد: روزی در محضر پر فیض امام حسن عسکری(ع) نشسته بودم، از حضرت تقاضا کردم و عرضه داشتم : یا بن رسولاللّه! چنانچه ممکن باشد یک معجزه خصوصی برای من ظاهر سازید؟ تا آن را برای دیگر برادران و دوستان هم مطرح کنم، امام(ع) فرمود: ممکن است طاقت نداشته باشی و از عقیده خود دست برداری، به همین جهت سه بار سوگند یاد کردم بر اینکه من ثابت و استوار خواهم ماند. پس از آن ناگهان متوجّه شدم که حضرت زیر سجّاده خود پنهان شد و دیگر او را ندیدم، چون لحظهای از این حادثه گذشت، حضرت ظاهر شد و یک ماهی بزرگی را که در دست خود گرفته بود به من فرمود: این ماهی را از عمق دریا آوردهام و من آن ماهی را از حضرت گرفتم و رفتم با عدهای از دوستان طبخ کرده و همگی از آن ماهی خوردیم که بسیار لذیذ بود.(9)
*علت تفاوت ارث زن و مرد از منظر امام عسکری(ع)
شخصی به نام فهفکی که اشکال تراشیهای ابن ابی العوجاء یکی از دانشمندان معروف مادی عصر امام صادق(ع) در ذهن او نیز راه یافته بود، به حضور امام حسن عسکری(ع) آمد و پرسید: چرا در اسلام، سهم ارث زن نصف سهم مرد است؟ آیا چنین قانونی، یک نوع زورگویی به زن بینوا نیست؟ امام حسن عسکری(ع) فرمود: برای زن جهاد واجب نیست و تأمین معاش شوهر، واجب است (بنابراین در امور دیگری مخارج سنگینی بر عهده مرد است، نه بر عهده زن).
فهیفکی میگوید: پیش خود(در ذهنم) گفتم: ابن ابی العوجاء به من گفت: همین سؤال را از امام صادق(ع) کردم، او نیز چنین جواب داد، ناگاه امام حسن عسکری(ع) به من رو کرد و فرمود: آری! این سؤال از ابن ابی العوجاء است و جواب ما یکی است و همه ما امامان به همدیگر مربوط و مساوی هستیم.(10)
* ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری(ع) به روش عجیب
یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چارهاندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعهای طلا داخل خاکها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانوادهام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعهای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهیهایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندیهای منزل و خانوادهام را تهیه و تأمین کردم.(11)
*نامهای که امام حسن عسکری(ع) برای مردم قم نوشت
در زمان امام حسن عسکرى(ع) شخصى به نام «ابن بغا» بود، او از طاغوتهاى زمان بود و یکى از فرماندهان بنى عباس به شمار مىرفت، بسیارى از بیگناهان را کشت و هرگز از جنایت و ستمگرى دریغ نورزید. متون تاریخى حکایات غریبى از او نقل کردهاند از آن جمله آمده است: حکام بنىعباس او را به قم فرستادند تا مردم قم را گوش مالى دهد، او پیش از ورود به قم به یکى از شهرها رفته بود و با مردم آن شهر جنگید و بر آنها مسلط شد و سه روز شهر را براى سپاه خود مباح اعلام کرد!
ماجرا گذشت تا اینکه متوکل عباسى در زمان امام حسن عسکرى(ع)، ابن بغا را به قم فرستاد، بنا به نقل تاریخ، مردم قم به امام حسن عسکرى(ع) عرض حال کردند و گفتند: اى فرزند رسول خدا! اگر «ابن بغا» به قم برسد هیچ چیزى را سالم نخواهد گذاشت، زیرا با آمدن به شهر قم، مردم را از دم تیغ گذرانده، به نوامیس مردم دست اندازى کرده، دارایىهاى مردم را غارت کرده و مزارع را به آتش مىکشد و جز جنایت کار دیگرى صورت نمىدهد.
تفرشی نویسنده «نقد الرّجال» در این باره مینویسد: پس از بیداد موسی بن بغا به مردم قم، آنان به ساحت مقدس امام عسکری(ع) متوسل شدند و از آن حضرت خواستند تا دعایی به آنها یاد دهد و شر آن ستمگر را از آنان رفع کند…
همچنین در بحارالانوار نقل شده است که حضرت(ع) دعایی بسیار طولانی به آنان آموخت که در قنوت نمازهای خود ـ خصوصاً نماز وترـ بخوانند تا خداوند شرّ آن ستمگر را برطرف کند:
«اَللّهُمَّ وَ لاتَدَعْ لِلْجَوْرِ دَعامَةً اِلاّ قَصَمْتَها وَ لا جُنَّةً اِلاّ هَتَکْتَها، وَ لا کَلِمَةً مُجْتَمِعَةً اِلاّ فَرَّقْتَها… اَللّهُمَّ فَکَوِّرْ شَمْسَهُ، وَ حَطِّ نُورَهُ، وَ اَطْمِسْ ذِکْرَهُ، وَ ارْمِ بِالْحَقِّ رَأْسَهُ، وَ فَضِّ جُیُوشَهُ، وَ ارْعَبْ قُلُوبَ اَهْلِهِ…»(12)
همچنین در مناقب آل ابیطالب(ع) نوشته شده است که امام حسن عسکری(ع) در نامهای برای اهل قم از خداوند متعال برای آنان آرزوی رحمت، عمر طولانی، رشد و هدایت کردند:
«أَنَّ اللّهَ تَعالی بِجُودِهِ وَ رَأْفَتِهِ قَدْ مَنَّ عَلی عِبادِهِ بِنَبیِّهِ مُحَمَّدٍ بَشیراً وَ نَذیراً وَ وَفَّقَکُمْ بِقَبُولِ دینِهِ وَ اَکْرَمَکُمْ بِهِدایَتِهِ وَ غَرَسَ فی قُلُوبِ اَسْلافِکُمُ الْماضِینَ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِمْ وَ اَصْلابِکُمُ الْباقینَ تَوَلّی کِفایَتَهُمْ وَ عَمَّرَهُمْ طَویلاً فی طاعَتِهِ، حُبَّ الْعِتْرَةِ الْهادِیَةِ فَمَضی مَنْ مَضی عَلی وُتَیْرَةِ الصَّوابِ وَ مِنْهاجِ الصِّدْقِ وَ سَبیلِ الرَّشادِ».(13)
خداوند متعال با وجود لطف و عناتیش، با فرستادن پیامبر اسلام(ص) به عنوان مژده بخش و هشدار دهنده بر مردم منت نهاد و شما را به پذیرش دینش توفیق داد و با هدایتش گرامی داشت و بذر محبت و دوستی خاندان پیامبر(ص) را در قلوب گذشتگان و آیندگان شما در سرزمین اطاعتش کاشت، آنها که از میان شما رفتند به نجات و سعادت رسیدند و میوههای کردار نیک خود را چیدند و به پاداش اعمالشان نایل شدند. ای مردم! همواره اراده و نیت ما، استوار و محکم است و روان ما به افکار نیک و پاک شما آرام است و پیوند قرابت بین ما و شما پرتوان است که چنین پیوندی از سفارشهای گذشتگان ما و شما است، پیمانی است که بر عهده جوانان ما و پیران شما برقرار است و همواره با اعتقاد واحد و به هم پیوستگی محکم هستیم، چرا که خداوند این ارتباط تنگاتنگ و ناگسستنی را بین ما برقرار کرده است.
امام(ع) در این نامه در پرتو دعای خود مردم قم، گذشتگان و آیندگانشان را مشمول لطف خویش قرار دادند و زندگی سرشار از صفا و معنویت را برای آنان در سایهسار امامت و عترت در پیمودن منهج پارسایی و امامت خواستار شدند.
*پینوشتها:
1- مسار الشیعه، ص 30
2- اعلام الوری، ص 367.
3- مصباح کفعمی، ص 530.
4- تاریخ بغداد، ج 12، ص 57.
5- کافی،ج 1، ص 503.
6- وفیات الاعیان، ج 2، ص 94؛ الائمه الاثنی عشر، ابن طولون، ص 113.
7- نورالابصار، ص 166.
8- بحار الانوار، ج 50، ص 238.
9- چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
10- داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(ع)، محمد محمدیاشتهاردی
11- چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
12- بحارالانوار، ج 85، ص 229 و 230.
13- 51. همان، ج 50، ص 317، ح 14/ مناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 425/ الکنی والالقاب، شیخ عباس قمی، ج 3، ص 71/ معادن الحکمهٔ فی مکاتیب الائمّه، فیض کاشانی، ص 264.
نکات خانه داری
پنجشنبه 92/11/17
آبلیمو وروشهای استفاده از آن
کاربردهای آب لیمو:
1 - تمیز کردن سینک :
سینک ظرفشویی یکی از آلودهترین قسمتهای خانه است. آبلیمو و نمک را مخلوط و به صورت خمیر تقریبا سفت درآورید. آن را آرام روی سینک برنجی، مسی یا استیل و شیرآلات بمالید سپس آبکشی کنید. این ترکیب لکههای زنگ را نیز از بین میبرد.
2 - از بینبردن بوی بد سینک :
بوی غذا روی خروجی سینک مدت طولانی باقی میماند و باعث به وجود آمدن بوی نامطبوع در آشپزخانه میشود. انتشار بوی پیاز و تن شب قبل و نشستن آن روی پارچهها و وسایل تبدیل به یک معضل میشود. استفاده از اسپریهای خوشبوکننده نیز چاره کار نیست. برای از بین بردن این بو، لیمو را برش زده، داخل سینک بیندازید (پوست لیمو و پرتقال نیز همین کار را انجام میدهند).
3 - حذف رسوبات آهک :
آهک موجود در آب، رسوباتی از خود بر جا میگذارد که اگر تمیز نشود به مرور زمان باعث انسداد لولههای فاضلاب میشود. برای جلوگیری از این مسئله، یک عدد آبلیمو را داخل سینک فشار دهید. بگذارید مدتی به همین حالت باقی بماند. سپس شیر آب را باز کنید.
4 - تمیزکردن ماشین ظرفشویی :
هر چند وقت یک بار لازم است ماشین ظرفشویی، این وسیله رفاهی، را تمیز کنید. بقایای غذای خشک شده یا مواد شوینده را با مالیدن یک تکه لیمو از بدنه فلزی این وسیله پاک کنید. سپس با یک پارچه مرطوب و بعد با یک پارچه خشک و تمیز آن را پاک کنید. از آب خیلی داغ برای پاک کردن تکههای غذا استفاده کنید.
5 - تمیز کردن شعلهپخشکن گاز :
تمیز کردن شعلهپخشکن گاز زمانی که خمیر کیک و روغن سیبزمینی سرخ شده و مواد غذایی مختلف روی آن جمع شده باشد، کار سختی است. آب لیمو، آب و جوششیرین را به صورت خمیر درآورید. آن را روی مواد سر رفته بریزید. 15 دقیقه صبر کنید. با آب و اسفنج آن را تمیز کنید.
6 - تمیز کردن پنجرهها :
زمانی که جای انگشت، دوده و تارعنکبوت روی قاب پنجرهها را میگیرد، زیبا نخواهند بود. از طرفی شیشهها هیچ وقت تمیز باقی نمیمانند. بخصوص پنجره آشپزخانه که در معرض روغن قرار دارد. برای پاک کردن آنها از 2 قاشق غذاخوری آبلیمو، 1/2 پیمانه سرکه سفید و 1/4پیمانه آب گرم استفاده کنید.
7 - از بین بردن بوی نامطبوع :
بوی غذای آشپزخانه به پردهها، رومیزی و پارچهها و دستمالها سرایت میکند. پارچهها، بوی خوب یا بد را مانند آهنربا جذب میکنند. اما بوی بد مدت بیشتری باقی میماند. خوشبختانه آبلیمو و چند نوع ادویه بوی بد آشپزخانه را از بین میبرند. ظرف کوچکی را از آب پر کنید. چند تکه پوست لیمو و حدود 1 قاشق چایخوری میخک و برگ رزماری داخل آن بیندازید. بگذارید آب به جوش آید تا بوی خوش را در کل اتاقهای خانه استشمام کنید.
8 - خوشبو کردن هوای آشپزخانه :
آشپزخانه محیطی است که بوی مواد مختلف در فواصل مختلف از آن استشمام میشود. در عین حال پررفتوآمدترین و شلوغترین قسمتهای یک خانه است. خیلی ها ترجیح میدهند بیشتر کارهای خود را در آشپزخانه انجام دهند. برای از بین بردن تداخل بوها و استشمام بوی مطبوع، فر را تا 300 درجه فارنهایت گرم کنید. یک لیموی درسته را روی سینی فر بگذارید. در فر را کمی باز بگذارید. صبر کنید تا لیمو حدود 15 دقیقه آرام بپزد. فر را خاموش کنید. بگذارید لیمو سرد شود سپس آن را خارج کنید.
9 - جلوگیری از پخش بوی نامطبوع :
کاری، سس اسپاگتی و ماهی تنها زمان خوردن بوی خوبی دارند اما آخر شب یا صبح روز بعد بوی مانده آنها ناراحتکننده است. ظروف مربوط به این غذاها را سریع بشویید. تمیز کردن صحیح وسایلی مانند تخته گوشت از انتشار بوی نامطبوع جلوگیری میکند. بعد از شستن تخته، روی آن مقداری آبلیمو بمالید تا از بوی سیر و پیاز و ماهی خلاص شوید.
10 - ایجاد بوی تازه در دستگاه بخور :
دستگاه بخور برای افزایش رطوبت و کاهش غبار به کار میروند و بخار اوکالیپتوس آن در تازگی هوا و کاهش سرفه افراد بیمار موثر است اما در بعضی از مدلها به دلیل گرمای بیش از حد دستگاه و راکد ماندن آب داخل آن بوی نامطبوع و کپک مانندی ایجاد میشود. برای رفع این مسئله، 4 قاشق چایخوری آبلیمو را به آب دستگاه اضافه کنید.
من پر زدم تا چادرت باقی بماند
پنجشنبه 92/11/17
بیمارستان از مجروحین پر شده بود…
حال یکی خیلی بد بود…
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم
مجروح را جابه جا کنم…
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی
گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت:
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.
ما برای این چادر داریم می رویم…
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم
راوی: خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس
"چادر" یا "چفیه"...
پنجشنبه 92/11/17
آنان چفیه داشتند… من چادر دارم….
من چادر می پوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است…اما چادر از چفیه بهتر است….
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان با چفیه گریه های خود را می پوشاندند… من در مجلس روضه با چادر صورتم را می پوشانم واشک هایم را به چادرم هدیه می دهم…
آنان با چفیه زندگی می کردند… من بدون چادرم نمی توانم زندگی کنم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…
تحفه ی کوچکی تقدیم به شهدای گمنام…
شلمچه کجاست؟… سرزمینی است که ملائک در آن سجده می کنند و برای بوسه زدن بر خاکش از هم سبقت می گیرند. شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت . شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاک های سرخش در آن می درخشد. دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت می وزد.
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است . شلمچه شهر شهود و شهادت است . شلمچه مثنوی بلندایثار است و فرودگاه عشق و عروج گاه دل . صحرای خشکی که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می تپد و خون غیرت و مردانگی را در رگ های این دیار می دواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه می کند. زمین خاکی شلمچه ، زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که برای وصال بی قرار بودند و از کوچه پس کوچه های منیت و مادیت رهیده و به شهر دلگشای معنویت و شهادت دل بستند. آری ! شلمچه شاهنامه بلند شهادت است ، دیوان عاشقی است ، شعرهای سرخ ، با واژه های خون ، به وزن عشق و قافیه هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت » . دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده شان تذهیب کردند. آری ! شلمچه کتاب است ، خواندنی ترین کتاب حماسه . شلمچه آسمان است سرشار از ستاره های سرخ .شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی ،شلمچه دریاست ، مواج از موج های عاشقی .
شلمچه بازار است ، بازار عشقبازی و جانبازی . شلمچه تابلو است، تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی می درخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر ، زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. یعقوب های بی قراری که برای رسیدن به یوسف زیبای شهادت بی قراری می کردند و زلیخای دنیا نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده اند و دلشان در تصرف شیطان است چگونه می توانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله پشتی دلشان جز عشق و ایثار نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشید بی غروبند ، چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر آلوده و تاریک یزیدی نمی تواند جلوی تابش آنها را بگیرد. و تــــهــــــران کجــــــــــــــــا اســـــــت: راستی کسی نیست تــــــهــــــــران را تعریف کند…………………………….