هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟
شنبه 92/10/28
به گزارش خبرگزاری بسیج ، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله خامنه ای روایت این نامگذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی آورده است که در آن می خوانیم:یكى از ابزارهاى هميشه مورد استفادهى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئلهى اختلافات مذهبى، شيعه و سنى و از اين قبيل بوده. دعوا درست كنند، اختلاف ايجاد كنند، برادران را به جان هم بيندازند، اختلافات را بزرگ كنند، برجسته كنند، موارد اشتراك و اتحاد را ضعيف كنند، كمرنگ كنند، يك چيز كوچك را بزرگ كنند، برجسته كنند؛ اين همه نقاط اشتراك را كه بين برادران سنى و شيعه هست، كوچك كنند، ضعيف كنند؛ اين كارى است كه دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام مي گيرد.
جمهورى اسلامى از اولين روز در مقابل اين توطئه ايستاده است؛ علت هم اين است كه ما ملاحظهى كسى را نميكنيم؛ اين عقيدهى ماست. قبل از اينكه نظام اسلامى تشكيل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزهى انقلابى در آن روز - كه هنوز خبرى از حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شيعه و سنى تلاش ميكردند. من خودم در بلوچستان تبعيد بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ايرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى كه بحمدالله زنده هستند، رفيقيم، نزديكيم، صميمى هستيم. من آنجا تبعيدى بودم، دستگاهها نميخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگيرد؛ اما در عين حال ما گفتيم بيائيد كارى كنيم كه يك نشانهاى از اتحاد شيعه و سنى را در اين شهر نشان بدهيم؛ كه اين مسئلهى هفتهى وحدت - ولادت نبى اكرم در دوازدهم ربيعالاول به روايت اهل سنت، و در هفدهم ربيعالاول به روايت شيعه - آن روز به ذهن ما رسيد و در ايرانشهر آن را عمل كرديم؛ يعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتيم. اين يك فكر عميقى بوده است، مال امروز و ديروز نيست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
* فكر وحدت اسلامی یك فكر زودگذر نیست
فكر وحدت اسلامى يك فكر زودگذرِ تازهپا نيست، بلكه از اعماق دل ما مىجوشد. سنّى براى خود سنّى است، شيعه هم براى خود شيعه است، هركدام عقايد و مناسكى دارند و هيچ كدام ديگرى را مجبور نمىكند كه مثل من وضو بگير يا اعمال ديگر را مثل من انجام بده. حقيقت اين است كه هر دو به خداى واحد، قبلهى واحد، پيامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اينها را فراموش كنيم؟! من در همان روزهايى كه تبعيد بودم - آقاى مولوى قمرالدّينى اينجاست - پيغام دادم، خودم به مسجد ايشان رفتم و گفتم بياييد اين يك هفته ميان هفده ربيع - كه ما شيعهها هفده ربيع را روز ولادت پيغمبر مىدانيم و جشن مىگيريم - و دوازده ربيع را - كه شما سنّيها روز ولادت پيامبر مىدانيد - جشن بگيريم. ما بگيريم، شما هم بگيريد. ايشان هم قبول كرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ايرانشهر سيل آمد و بساط همه چيز را به هم زد و ما در كار امداد مردم افتاديم و نتوانستيم كارى انجام دهيم. به اين چيزها توجّه داشته باشيد. خوب؛ طبيعى است كه هر كسى براى عقايد خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زيد به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به عقيدهى عمرو اهانت كند؟! يا اگر عمرو به عقيدهى خود احترام مىگذارد، مگر مستلزم اين است كه به زيد اهانت كند؟! چرا؟! دشمن همين را مىخواهد و اين آتش عجيبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببينيد در همين همسايگى اين مرز ما، دستهايى اختلاف و تفرقه بين شيعه و سنّى را تحريك مىكنند. سرِ همين اختلافات، همديگر را كافر و فاسق و فلان مىدانند و مىكشند. اين است كه من تأكيد مىكنم و اين نكتهى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزيز خيلى متشكّرم كه تلاش كرديد؛ اما اين تلاش را تعميق كنيد و به دوستيها عمق ببخشيد؛ هركدام هم در مذهب خود پايدار و ثابت قدم بمانيد. بحث علمى و فكرى و غيره هم به جاى خود محفوظ، خيلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشيد؛ مراقب مردم باشيد؛ مراقب دست دشمن باشيد. ۱۳۸۱/۱۲/۰۲
* علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلين نقطهاى كه امام، هيأت اعزام كردند، گمان مىكنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، يك حكم هم نوشتند كه در راديو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزيز ساداتى ملازهى آن موقع حيات داشتند؛ رفتيم ايشان را در سراوان ديديم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعهى علماى منطقه بودند كه به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از اين بگويم؛ در دلِ خودشان حقيقتاً اين ندا وجود داشت. جامعهى ايرانى و اسلامى از اين وحدت سود برد. اوايل انقلاب با ايجاد درگيرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ايرانشهر و جاهاى ديگر كارهايى بكنند؛ ليكن به جايى نرسيد و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نيامد…
من خودم همان سفرى كه آمدم، در ايرانشهر همهى رؤساى طوايف را جمع كردم و در جلسهاى با آن ها صحبت كردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد كه در سرتاسر كشور عدالت واقعى را اجرا كند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعيض را بين استانها و طوايف كشور هيچ تحمّل نمىكند و شما به اين امر كمك كنيد. به آن ها گفتم كه اين نظام از نظام قبل به مراتب نيرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنيتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّكى بود؛ اما اين نظام به عواطف و دل ها و علايق مردم متّكى است.
آیا موبایل برای دانشآموزان مناسب است؟
شنبه 92/10/28
به گزارش سایت اطلاع رسانی سپاه الغدیر،همان بحث همیشگی بر سر ابزاری مثل چاقوست که هم میشود با آن به کسی زندگی بخشید و دردش را درمان کرد یا آن را تا دسته در شکم کسی فرو برد و جانش را گرفت. تلفن همراه میتواند همراهی خوب باشد، اما وقتی در دست کودک یا نوجوانی قرار میگیرد که هنوز آنقدر بزرگ نشده که سود و زیانش را بشناسد، حکم همان چاقوی کشنده را پیدا میکند که اولین ضربهاش را به شخص استفادهکننده وارد میکند.
همین دیدگاه باعث شده ورود موبایل به همه مدارس کشور ممنوع باشد؛ هرچند با وجود این ممنوعیت، تعداد زیادی از دانشآموزان تلفن همراه در اختیار دارند و فشارهای ناشی از میل به داشتن موبایل، برخی مسئولان را نیز به سمت تجدیدنظر در قانون ممنوعیت ورود تلفن همراه متمایل کرده است.
یک خودکشی، یک نرمش
اتفاقی را که روزهای نخست آذر امسال در یکی از مدارس شیراز رخ داد و به خودکشی یک دانشآموز منجر شد، اگرچه نمیتوان به طور مستقیم به اثرات سوء، استفاده از تلفن همراه نسبت داد، اما به هر حال اتفاقی بود که موبایل در آن نقشی محوری داشت. روز حادثه دانشآموز مورد نظر که به علت همراه داشتن موبایل در مدرسه (از سه روز قبل) از سوی مدیر مواخذه شده بود و به همین دلیل نمیتوانست در کلاس درس حاضر شود، بدون اطلاع مدرسه را ترک کرد و وقتی به خانه بازگشت، خود را حلقآویز کرد.
این خبر در آذر رسانهای نشد، اما کمکم در دی، جزئیاتی از آن در رسانهها انتشار یافت تا مشخص شود سختگیری مدارس کشور در مواجهه با همراه داشتن تلفن همراه تا چه اندازه جدی است. البته پرونده این ماجرا با شکایت خانواده متوفی باز است و هنوز به طور شفاف معلوم نیست چرا مواخذه مدیر مدرسه به خودکشی دانشآموز منجر شده، اما میتوان حدس زد وقتی ممنوع بودن ورود موبایل به مدارس کشور قانون دارد و تکلیف مدیران در مواجهه با دانشآموزان مشخص است، مدیران نیز ممکن است از ارعاب و تهدید علیه دانشآموزان خاطی استفاده کنند.
واقعیت این است که آییننامه اجرایی مدارس با ورود موبایل به محیطهای آموزشی کنار نمیآید. طبق این آییننامه، استفاده از هر وسیلهای که باعث اختلال در آموزش شود (ازجمله تلفن همراه)، همچنین بازیهای خاص و وسایل فانتزی ممنوعیت دارد و طبیعی است به محض مشاهده با دانشآموزانی که خلاف آییننامه رفتار کردهاند، برخورد میشود. البته منظور از برخورد نه تنبیه بدنی و نه توهین و تحقیر است بلکه منظور، ضبط وسایل ممنوع و دعوت از والدین دانشآموز برای حضور در مدرسه و پاسخگویی نسبت به این مساله است.
خودکشی دانشآموز شیرازی، شمایی دیگر از این آییننامه را رو کرد، طوری که به استناد گفتههای اخیر مدیرکل ارزیابی و شکایات آموزش و پرورش میتوان اعلام کرد، یک قانون سختگیرانه نیز میتواند بازنگری شود و تا حدی نرمش به خرج دهد.
چندی قبل رحیم میرشاهولد در گفتوگو با مهر بیان کرد، صدور بخشنامه ممنوعیت ورود موبایل به مدرسه به معنای اجرای آن تا ابد نیست و میتوان این قانون را بازنگری کرد تا دانشآموزان در شرایط ویژه امکان همراه داشتن موبایل در مدرسه را داشته باشند. او معتقد است، موبایل میتواند در اختیار دانشآموزان باشد چون برخی از آنها بیماری خاص دارند و اولیا میخواهند در جریان وضع سلامتشان باشند یا این که دانشآموز از سرویس مدارس جا میماند و لازم است با والدین خود در ارتباط باشد.
میرشاهولد در عین حال توضیح میدهد، یکی از راههای استفاده از تلفن همراه میتواند این باشد که موبایل به مدرسه وارد شود، اما دانشآموز حق استفاده از آن را در کلاس درس نداشته باشد و در اوقات فراغت زیر نظر مسئولان مدرسه از تلفن همراه استفاده کند. این موضوع گر چه بسادگی بیان میشود، اما در مدارس به این سادگی قابل اجرا نیست و همان طور که این مقام مسئول میگوید در جلسات کارشناسی متعددی که بویژه در یک ماه اخیر برگزار شده، نسخهای همهپسند و جامع برای این موضوع پیچیده نشده است.
شکی نیست که اگر بار مسئولیت نظارت بر نحوه استفاده از تلفن همراه را به دوش اولیای مدرسه بیندازیم، آنها نه چنین تمایلی دارند، نه چنین توانی، ضمن این که اگر قرار باشد عدهای خاص از تلفن همراه استفاده کنند و بقیه دانشآموزان چنین فرصتی نداشته باشند، فضای تبعیضآمیزی که در مدرسه حاکم میشود، آزاردهنده خواهد شد.
مخالفان و موافقان چه میگویند؟
حرفهای موافقان و مخالفان استفاده از تلفن همراه در مدارس هر کدام شنیدنی است. موافقان معتقدند در مواجهه با فناوری نباید فقط نکات منفی را در نظر گرفت و به این علت که میشود با تلفن همراه کارهای نامناسب انجام داد، محاسن آن را نادیده گرفت. این محاسن از نظر موافقان همان نکاتی است که مدیرکل ارزیابی و شکایات آموزش و پرورش نیز به آن اشاره دارد یعنی آن هنگام که دانشآموزی بیمار است و باید به خانوادهاش خبر دهد، آن زمان که در موقعیتی نامناسب قرار گرفته و نیاز به کمک دارد و آن هنگام که خانوادهای مایل است از حال و روز فرزندش پس از خروج از مدرسه با خبر شود.
اما مخالفان، اینها را موارد استثنا میدانند و میگویند تعداد دانشآموزان بیمار که حالشان نیاز به رصد مداوم دارد، زیاد نیست و دانشآموزانی که با مشکلی روبهرو میشوند نیز میتوانند از اولیای مدرسه کمک بگیرند یا از تلفنهای عمومی برای ارتباط با خانوادهشان استفاده کنند، ضمن این که تصور خانوادهها نسبت به این که با تلفن همراه میتوانند از حال فرزندانشان باخبر شوند لزوما تصور درستی نیست چون دانشآموزان براحتی میتوانند درباره موقعیتشان به خانوادهها دروغ بگویند.
مهمترین موضوعی که مخالفان رویش دست میگذارند و با استناد به آن بر مخالفت خود با تلفن همراه برای دانشآموزان پا میفشارند، این است که موبایل با امکان ارسال پیامک و بلوتوث، موجب رد و بدل شدن پیامها، عکسها و فیلمهایی میان دانشآموزان میشود که به نفعشان نیست. منظور همان محتوای غیراخلاقی پیامها و بلوتوثهاست که در جمعهای دوستانه دانشآموزی براحتی دست به دست میشود و تمرکز افراد، همچنین سلامت اخلاقیشان را به خطر میاندازد.
ممنوعیتی به وسعت جهان
در هیچ نقطهای از دنیا رابطه کودک و نوجوان با فناوری، رابطه بیقید و شرط نیست. در واقع همان ترسهایی که مخالفان ورود موبایل به مدارس در کشورمان دارند، در کشورهای مختلف دنیا نیز وجود دارد، البته با کمی تفاوت. قوانین ژاپن به کودکان حق استفاده از موبایل را نمیدهد و فقط دانشآموزان دبیرستانی در مواقع لزوم آن هم خارج از کلاس درس میتوانند از تلفن همراه استفاده کنند. در آمریکا، انگلیس و استرالیا هم استفاده از موبایل در کلاس درس ممنوع است و در استرالیا اگر معلم متوجه تلفن همراه در دست دانشآموز شود، آن را توقیف میکند. در آمریکا و انگلیس نیز به این علت که دانشآموزان از موبایل برای تقلب در امتحانات استفاده میکردند، همراه داشتن این وسیله در کلاس درس و جلسه امتحان ممنوع شده است. البته این ممنوعیتها به سفت و سختی ممنوعیت مدارس کشورمان نیست چون مثلا در استرالیا بتازگی در برخی مدارس این حق به دانشآموزان داده شده تا زمان ناهار از موبایل استفاده کنند، همچنین در آمریکا و انگلیس این ممنوعیت سراسری نیست. قوانین هر مدرسه با مشورت مدیر تعیین میشود و اگر مدیر مدرسه تشخیص دهد ظرفیت استفاده از تلفن همراه در مدرسه وجود دارد، موبایل به مدرسه راه مییابد.
خانوادهها مراقب باشند
این که نظارت بر رفتار و عملکرد دانشآموز را بر عهده مدرسه بگذاریم و خانواده را از هر نظارتی مبرا بدانیم اشتباهترین تصوری است که در میان خانوادههای ایرانی رایج است. توان مدارس برای نظارت بر دانشآموزان محدود است چون هم تعداد دانشآموزان زیاد است و هم هر دانشآموز، مخفیکاریهای مخصوص خود را دارد و براحتی میتواند دور از چشم مدیر، ناظم یا معلم رفتار دلخواهش را داشته باشد.
موضوع در خانه متفاوت است چون فرزندان در دسترس و تعدادشان نیز محدود است، ضمن این که امکاناتی که در اختیار فرزند است در محیط خانه براحتی قابل رصد شدن است. البته این که فرزند در بیرون خانه یا در جمع دوستانش چه پیامهایی را دریافت میکند و به چه اطلاعاتی دست مییابد تا حدی از حیطه نظارت خانوادهها خارج است، اما اگر پدر و مادر در فرزندپروری موفق باشند و به او یاد بدهند چه چیزهایی به صلاح و چه مواردی و به چه علتی به ضرر اوست، نگرانی از رفتار فرزند در بیرون از خانه تا حد زیادی کم میشود.
این روزها تب استفاده از فناوریهای نوین بالاست و کمتر خانوادهای است که به سمت این فناوریها کشش نداشته باشد. طبیعی است فرزندان این خانوادهها هم تمایلات مشابه دارند و به موبایل که در دسترسترین فناوری است، گرایش پیدا میکنند. اینجاست که نقش خانوادهها هم پررنگ میشود، هم در بخش آموزش به فرزندان درباره محتوایی که مناسب سن و جایگاه یک دانشآموز است و هم در حوزه نظارت تا فرزندی که وظیفه اصلیاش تمرکز بر درس و علمآموزی است، بیراهه نرود.
جنگ نرم ، تغییر از درون
سه شنبه 92/10/24
در جنگ نرم مکانیسم ِتغییر، تغییر از درون است و بر همین اساس در جامعهی هدف، باید یک ارادهی جمعی برای تغییر از درون آن جامعه شکل بگیرد و ساختار قدرت و مناسبات ارزشی مربوط به آن را از درون تغییر بدهد.
جنگ نرم نیز مانند جنگ سخت یک پروژهی تغییر است . با این تفاوت که جنگ سخت پروژهی تغییر از بیرون است. به طور مثال دولت بعثی عراق، هم ساختار قدرت و هم ساختار ارزشیاش با تهاجم نظامی آمریکا- تغییر از بیرون- بر هم ریخت و یا دولت طالبان در افغانستان با تغییر قدرتی که از بیرون و با تهاجم نیروهای نظامی ناتو به سرکردگی آمریکا انجام شد، ساختار قدرت و مناسبات ارزشیاش، فرو پاشید . اما در جنگ نرم مکانیسم این تغییر، تغییر از درون است و بر همین اساس در جامعهی هدف، باید یک ارادهی جمعی برای تغییر از درون آن جامعه شکل بگیرد و ساختار قدرت و مناسبات ارزشی مربوط به آن را از درون تغییر بدهد. آنچه مهم است اینکه تغییر از درون در معنای قابل توجهاش، به 2 وضعیت منتهی میشود : 1. براندازی کل ساختار، یعنی فروپاشی کل ساختار اعم از شکل و محتوا و مناسبات حاکم ؛ 2. براندازی موجودیت معنویِ آن مناسبات ساختار حاکم . در نوع اول، یعنی در براندازی کل ساختار که به آن (Regime change) میگویند، تغییر رژیم و نظام سیاسی حاکم صورت میپذیرد که در شکل بیرونیاش صورتهایی پیدا میکند که در شکل نهایی و کلی به 2 حالت انقلاب و براندازی بدون خشونت (براندازی نرم) قابل تقسیمبندی خواهد بود. باید تأکید کرد در انقلابها در عین اینکه تغییرات از درون جامعه انجام میشود و جامعه به سمت تغییر ساختار پیش میرود؛ اما به دلیل اینکه ساختار قدرت در برابر تغییرات مقاومت میکند، انقلابیون با ساختار موجود درگیر شده و به خشونت میگرایند. ولی گاهاً شرایط به گونهای پیش میرود که ساختار قدرت یا امکان و یا علاقه به قوّت و مقاومت ندارد؛ بنابراین تغییرات بدون خشونت و به نوعی براندازی نرم صورت میگیرد. به طور مثال تغییر و تحولات سال 1989م. در کشور چکسلواکی سابق از راه اعتصابها، نافرمانیهای مدنی و فلج کردن ساختار قدرت بدون اینکه عناصر حاضر در ساختار قدرت دخالت داشته باشند، اجتماع ساختار قدرت را مجبور به تغییر میکند و یک دولت کمونیستی به غیرکمونیستی تغییر پیدا میکند، اما در مدل انقلابهای رنگی سالهای اخیر در جمهوریهای تازه استقلال یافتهی شوروی سابق مدل براندازیهای بدون خشونت با استفاده از ساختار قدرت زمینهی تغییر را فراهم میآورد چرا که عناصری که تغییرات را مدیریت میکنند، عناصر درون ساختار قدرت هستند. در نوع دوم، تغییر از درون نیز با براندازی موجودیت معنوی مواجه هستیم؛ یعنی تغییر رفتارها براساس تغییر هنجارهای اجتماعی صورت خواهد پذیرفت؛ به طوری که ظاهر و ساختارهای ظاهری حکومت حضور دارند اما، جهتگیریها و یا محتواها از آن یا به طور کلی و یا در مؤلفههایی از آن عقبنشینی شده است. در این خصوص باید متذکر شد که براندازی موجودیت معنوی، محصول تغییرات در شرایط اجتماعی است که این تغییرات اجتماعی موجب به یک مطالبه و خواسته میشود و آن مطالبه و خواسته از میزان قدرت اجتماعی برخوردار شده و ساختار قدرت را مجبور به تغییر در جهتگیریها میکند. به طور مثال شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» که در ماه رمضان سال 88 و در روز قدس توسط عدهای سر داده شد، نشان دهندهی ایجاد یک فضای اجتماعی از درون جامعه برای تغییر رفتار حکومت است و موضع ضداسرائیلی و حمایت از فلسطین را به عنوان یک جهتگیری اصلی از انقلاب، مورد اعمال فشار خود قرار میدهد و اگر ساختار قدرت در برابر این اعمال فشار بخشی از جامعه ناتوان بود، مجبور به تغییر در جهتگیری خودش در این موضع میشد. هرچند گذشت زمان و افشای ماهیت ضددینی جریان موسوم به سبز در عاشورای همان سال زمینهی حضور بخش بزرگتری از جامعه را در نهم دی ماه و در حمایت از مواضع نظام و رهبری فراهم کرده که باعث تثبیت دوبارهی موجودیت معنوی جمهوری اسلامی ایران میگردد. دقیقاً بر همین مبناست که رهبر معظم انقلاب اسلامی در آذر ماه سال 87 و پیش از آشکار شدن فتنهی 88 در جمع دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در خصوص سیرت و صورت نظام سخن به میان میآورند و اقدام به افشای اهداف دشمن برای فاصله انداختن بین این 2 رکن میکنند؛ اما آنچه منجر به فرآیند تغییر در جنگ نرم میگردد و پایهی تغییرات اجتماعی است، تحولات ارزشی در یک جامعه است. در مؤلفههای قبلی مطرح شد که کیفیت هدفگذاری در جنگ نرم تغییر از درون است؛ به طوری که میبایست یک ارادهی جمعی از درون جامعه خواستار تغییر در مناسبات حاکم باشد؛ بنابراین آن چیزی که میتوانسته است ارادهی جمعی را بسازد، تحولات ارزشی در یک جامعه است. ارزشها، بخشهای زیرساختی شخصیت و اندیشهی یک فرد و یا یک جامعه هستند و اگر قرار باشد در فرآیند جنگ نرم در آن جامعه تغییرات بزرگ ایجاد شود، به ناچار باید تحت تحولات ارزشی قرار گیرد و برای شکلگیری آن به 2 عنصر اصلی نیاز داریم که بتواند آن ارادهی جمعی را بسازد. نکتهی اول، نارضایتی عمیق میباشد. در ابتدا میبایست برای بخشی از جامعه شرایط و مناسبات موجود غیر قابل تحمل شود. ذکر این نکته ضروری است که ممکن است بعضی اوقات بخشی از جامعه به شرایطی اعتراض داشته باشند، اما شرایط قابل تحمل هم باشد. نارضایتی عمیق به منزلهی آن است که وضعیت موجود به هیچ شکلی برای جامعه قابل تحمل نباشد و زمانی این نارضایتی عمیق بهوجود میآید که در آن جامعه تحولات ارزشی رخ داده باشد و زاویهی دید و مبنای ارزیابی وضعیت کاملاً متفاوت شده که باعث خواهد شد هیچ چیزی از وضع موجود را نتواند تحمل کند. نکتهی دوم، روحیهی انقلابیگری و یا به تعبیری دیگر، افزایش قدرت ریسکپذیری در جامعه میباشد. به این معنا که وقتی بخشی از جامعه بخواهد ساختار قدرت را تغییر دهد و مناسبات حاکم را عوض کند، ساختار قدرت در برابر این مطالبه مقاومت میکند و جامعهای میتواند تغییرات را پیش ببرد که قدرت ریسکپذیری و روحیهی انقلابی داشته و حاضر باشد هزینههای این تغییر و تحول را بپردازد و جامعهای که در آن تحولات ارزشی صورت پذیرفته باشد پتانسیل چنین روحیهای را دارا میباشد؛ چرا که اگر تحولات ارزشی رخ نداده باشد، با اولین نامطلوبی از سوی ساختار قدرت آن بخش از جامعه که دنبال تغییر در مناسبات است از موضعی که دارد، کنار خواهد رفت و مسیر قابل ادامه دادن نیست. باید متذکر شد فرآیندی که منجر به تحولات ارزشی در جامعه میگردد در 2 گام انجام خواهد شد: گام اول، واگرایی از ارزشهای خودی است؛ ارزشهایی که دیگر جامعه یا حداقل بخشی از آن مورد قبول جامعه نبوده و به آنها علاقهمند نیست و حتی در مراتب بالاتر از آنها متنفر شده است و گام دوم، شیفته و دلباختهی ارزشهای رقیب شدن است. جنگ نرم دقیقاً به دنبال رسیدن به چنین هدفی است اما اینکه در نگاه جامعهشناسی چه اتفاقها و فرآیندی حاصل میشود که جامعه به این نقطه میرسد در جای خود قابل بحث و بررسی است.
درسنامه بصیرت
سه شنبه 92/10/24
درسنامه بصیرت
1. راه دستیابی به بصیرت
2. فتنهها، آزمونهای سخت و حقیقت یاب
3. نقش بصیرت در تحلیل جامعه
صاحب رای و بصیرت کسی است که بتواند در هنگام بحرانها و فتنههای اجتماعی، حق را از باطل تشخیص دهد و موضع مناسب با آن را اخذ کند و در سیاهی فتنهها و تاریکی آن بتواند با نور معرفت تقوای الهی، مسیر خویش را بشناسد و در آن مسیر حرکت کند.
● راه دستیابی به بصیرت
بی گمان در کشاکش بحرانها و دردهای اجتماعی جوامع و انسانها، توانایی و ظرفیت خود را بروز میدهند. در این حالات است که ریزشها و رویشهای بسیاری صورت میگیرد و جابه جائی واقعی قدرت صورت میگیرد؛ زیرا در این شرایط است که رهبران واقعی، ظرفیتهای خود را در مدیریت بحرانها و برونرفت از مشکلات و معضلات اجتماعی و امنیتی و سیاسی و حتی نظامی بروز میدهند و مدعیان دروغین، نقاب از چهره بر میگیرند. در بحرانها و مشکلات اجتماعی است که توانایی تشخیص حق از باطل و درست از نادرست به دست میآید و یا ظهور و بروز میکند. از این رو قرآن از فتنههای اجتماعی با کارکردهای مختلفی یاد کرده است. از جمله کارکردهایی که قرآن برای این فتنهها بیان میکند، جداسازی حق از باطل، مؤمن از کافر و منافق، بروز و ظهور ظرفیتها و توانمندیهای بالقوه و فعلیت یابی آن میباشد. نویسنده در این مطلب باتوجه به کارکردهای فتنه در زندگی فردی و اجتماعی، بر آن است تا نقش بصیرت سیاسی از نظر قرآن را ارائه دهد. با هم این مطلب را از نظر میگذرانیم.
● فتنهها، آزمونهای سخت و حقیقت یاب
فتنهها، برخلاف ابتلائات و آزمونهای دیگر الهی، بسیار سخت و مردافکن هستند. بطوری که بسیاری از خواص در فتنههای اجتماعی و سیاسی، مردود میشوند و حتی اصحاب بصیرت با آن همه درک و شعور حقایق، به سبب بیتقوایی در مقام عمل، همانند سامریها و بلعم باعوراها، از مقام عزت به حضیض ذلت فرو میافتند و در برابر حق و حقیقتی که بدان باور دارند، میایستند و به مقابله با آن برمی خیزند. قرآن بارها داستان کسانی را بیان داشته است که از نظر بینشی و نگرشی در مسیر کمالی چنان بالا رفته و اوج گرفته بودند که همانند حضرت ابراهیم (ع) اهل شهود حقایق و حتی ملکوت چیزها بودند و فراتر از علم الیقین در مقام عین الیقین، دارای قلبی مطمئن از دانش و بینش بودند، زیرا آن چه را دیگران به دانش حصولی میدانستند، اینان به دانش شهودی میدیدند. با این همه به سبب فقدان تقوای قلوب در مقام عمل در فتنهها، شکست خوردند و برخلاف تشخیص خود رفتار کرده و در برابر حق قرار گرفتند و حتی به جنگ حضرت موسی و هارون (ع) با گوساله سامری خویش رفتند و یا به کمک فرعون بر خر شیطان سوار شدند و به نفرین گویی علیه موسی بن عمران (ع) پرداختند. اگر بلاهای طبیعی و گرفتاریهای روزمره و جزیی زندگی برای تودههای مردم، اسباب آزمون و امتحان الهی است، فتنههای سیاسی و اجتماعی برای خواص و مدعیان اهل حقیقت و بصیرت، آزمونهای سخت و دشواری است. از این رو در روایات معتبر سخن از خطر عظیمی به میان آمده است که در کمین اولیای الهی است؛ زیرا ایشان هر چند که به خاطر ایمان و اعمال نیک و صالح خویش به مراتب عالی انسانی رسیدهاند، ولی تا زمانی که مرگ اختیاری و یا مرگ طبیعی و اجل به سراغ ایشان نیامده است، در معرض خطر عظیم وسوسههای ابلیسی، هواهای نفسانی و نیز آزمونهای سخت الهی به نام «فتنه» هستند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. گزارشهای قرآنی آشکار میکند که چه کسانی در چه مراتب عالی از انسانیت و مقامات بلند قرب، در اثر فتنهای، از اوج فرو افتادند و آنچه ازعوام و تودههای مردم انتظار نمیرفت از ایشان دیده شد. با نگاهی گذرا به داستان عصر نخست اسلامی میتوان دریافت که چرا و چگونه خواص اصحاب رسول الله (ص) با آن همه سابقههای درخشان و بزرگ، در فتنه سقیفه شکست خوردند و باطن نفاق جدید خویش را آشکار ساختند و برخلاف نظام ولایی الهی، به خلافت زمینی کسانی تن دادند که خود آگاهتر از دیگران بر باطل بودن آن و حقانیت علی (ع) بودند. اگر پیامبر (ص) به عنوان معیار کفر و ایمان در عصر نزول بود، امیرمومنان علی (ع) معیار ایمان و نفاق در عصر تاویل بود. این گونه است که بسیاری از خواص با همه بصیرت خویش و آگاهی از حقایق حتی به علم شهودی به تکرار مکرر نبوی و معجزات و بصایر بسیار قرآنی، در دام فتنه افتادند و در نهایت در جبهه باطل ایستادند و همراه کفر و شرک و نفاق قدیم، حزبهای ناکثین و قاسطین و مارقین را ساختند و به جنگ حق شتافتند.
● نقش بصیرت در تحلیل جامعه
البته شکست خواص و اهل بصیرتهایی چون سامریها و بلعم باعوراهای زمان موسی (ع) یا امیرمومنان علی (ع) و یا عصر ما به این معنا نیست که ما نقش بصیرت را برای توده مردم در تشخیص حق از باطل و درست از نادرست نادیده بگیریم. تودههای مردم با توجه به این که کمتر در دام حسادت، قدرت طلبی و مانند آن قرار میگیرند و دارای تقوای عملی هستند، میتوانند از بصیرت سیاسی برای دست یابی به مسیر هدایت و اوج و کمال بهره گیرند. بصیرت که در لغت عربی به معنای عقیده قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده (لسان العرب، ج۲، ص۴۱۸، «بصر».) در اصطلاح عرفانی و فلسفی عبارت است از قوهای در قلب شخص که به نور قدسی منور بوده و شخص به وسیله آن، حقایق اشیا و امور را درک میکند، همان گونه که شخص، به وسیله چشم، صورتها و ظواهر اشیا را میبیند. (موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون). البته برخی گفتهاند: بصیرت، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب، نسبت به امور دینی و حقایق امور است (ترتیب العین، ج۱، ص ۱۶۶، «بصر».) با این همه مراد از بصیرت در عرف سیاسی و اجتماعی، همان قدرت تشخیص مسایل پیچیده سیاسی و اجتماعی و درک و فهم درست آن، برای دست یابی به راهکارهای مفید و سازنده در این حوزهها میباشد. صاحب رای و بصیرت کسی است که بتواند در هنگام بحرانها و فتنههای اجتماعی، حق را از باطل تشخیص دهد و موضع مناسب با آن را اخذ کند و در سیاهی فتنهها و تاریکی آن بتواند با نور معرفت تقوای الهی، مسیر خویش را بشناسد و در آن مسیر حرکت کند. خداوند در آیات ۹۱ تا ۳۲ سوره فاطر با قرار دادن کوری در برابر بینایی و بیان تقابل آنها، این معنا را مورد تاکید قرار میدهد که بصیرت، بینایی است که آدمی را زنده میکند؛ زیرا کسی که از بینایی برخوردار نباشد، همانند مرده و یا کسی است که در گور است و هیچ توانایی رشد، حرکت، کمال و تعالی را ندارد. بنابراین کسی که از بصیرت سیاسی برخوردار نمیباشد، در جامعه اگر از گروه انفعال گرایان نباشد، در صورت فعالیت، در گروه بیماران دلان و گمراهان قرار میگیرد و مشارکت سیاسی وی به جای آن که به کمال فردی و جمعی جامعه کمک کند، به شخص و جامعه ضرر و زیان وارد میسازند. از نظر قرآن، بصیرت از هر نوعی که باشد، دارای نتایج بسیار مثبت و سازندهای برای خود وجامعه است، بلکه این بهره، پیش از آن که به دیگری برسد به خود شخص میرسد. (انعام آیه ۱۰۴) قرآن این معنا را مورد توجه قرار میدهد که ابزارهای بصیرت هرچند که گوش و چشم و دیگر حواس آدمی است (احقاف آیه ۲۶ و اعراف آیه ۱۷۹ و آیات دیگر) که ارتباط سالم و درست را با جهان خارج برای شخص فراهم میآورد و به شخص اجازه میدهد تا جهان واقع را چنان که هست بشناسد، ولی آن چه موجب میشود تا از این دادههای اطلاعاتی بخشهای مختلف حواس به درستی استفاده شود، قلب آدمی است. (همان آیات) بنابر این آن چه مهم و اساسی درمساله بصیرت است، قلب آدمی است. قلب است که با تفقه و تحلیل ریز و درشت امور و دقت درآن، به آدمی توانایی تحلیل درست وقایع و حقایق آن را میدهد. درحقیقت قلب، افزون بر تحلیل وقایع و تبیین آن با حقایق، توصیههای مناسبی را ارایه میدهد. از این رو مقام قلب در آموزههای الهی بسیار با اهمیت و ارزشمند دانسته شده است. زیرا این قلب است که به آدمی توانایی شناخت و درک و حرکت درست را میدهد و تنها عزم و اراده است که آن را به فعلیت میرساند و انجام کاری را درمسیر درست فراهم میآورد. این گونه است که بصیرت و تقوای عملی آدمی را میسازد و متاله و خدایی شدن را تحقق میبخشد. خداوند دربیان مصادیق اهل بصیرت واقعی، به کارکردهای بصیرت نیز اشاره میکند. از جمله در ۷۵سوره انعام و ۴۵سوره ص، از ابراهیم و اسماعیل (ع) یاد میکند که ایشان دارای بصیرت بودند و همین بصیرت به آنان توانایی بسیار بالایی بخشیده بود تا درمقام عمل نیز بتوانند آن چه را به درستی یافتهاند به انجام رسانند. آیه ۶۳ و ۷۳ سوره فرقان به عبادالرحمان اشاره میکند که ایشان به سبب برخوردهای درست خود، از این توانایی برخوردار شدند که در دام شیطان و کوری و نابینایی بیفتند و در مسیر شیاطین گام برندارند. اصولا انسان مومن و متقی از نظر قرآن کسی است که درک درستی از وقایع جاری جهان و جامعه داشته باشد و آن را براساس حقایق هستی تحلیل کند و مسیر درست را بشناسد و برپایه آن بر وقایع جامعه وجهان تاثیرگذار باشد. (هود آیات ۲۳ و ۲۴ و رعد آیات ۱۶ و ۱۹ وفاطر آیه ۳۵ و غافر آیه ۵۸) خداوند درآیه ۱۰۸ سوره یوسف دعوت از دیگران را از زمانی درست و سالم میداند که برخاسته از بصیرت و بینشی روشن و درست باشد. دراین زمان است که میتوان دیگران را به کاری خواند و آنان را به امری توصیه کرد. بر این اساس کسانی که درکارهای خویش بدون بینش درست و روشن گام برمیدارند، خود گمراه هستند و دیگران را نیز به گمراهی میکشانند و میبایست از آنان پرهیز و دوری کرد و از اطاعت آنان سرباز زد.
چرا اهل سنّت بر فرش سجده ميکنند؟
سه شنبه 92/10/24
فقهاي شيعه از فرمايشات و عمل رسول اللَّه صلياللهعليهوآلهوسلم و ائمه عليهمالسلام استفاده کرده و فتوا دادهاند که، شرط است چيزي که بر آن سجده ميشود، يا زمين باشد يا چيزهايي که از زمين ميرويد به شرط اينکه خوراکي و پوشاکي و چيزهاي معدني نباشد، و خلاصه اين که، فرش و کليّه ملبوسات و مأکولات و معادن، از مظاهر دنيا و مورد علاقه نوع بشر است و سجده بر آنها از خلوص و خضوع ميکاهد، لذا طبق روايت معتبر، سجده بر آنها ممنوع شده است (وسائل الشيعة: أبواب ما يسجد عليه، باب 1، ح 1).
شخصي به نام هشام بن الحکم به امام صادق عليهالسلام گفت: به من خبر ده، بر چه چيز سجده جايز است و بر چه چيز جايز نيست؟ فرمود: سجده جايز نيست مگر بر زمين و بر آنچه زمين آن را ميروياند، جز روييدني که خوردني يا پوشيدني باشد. هشام بن الحکم به آن حضرت گفت: فدايت شوم علّت اين که سجده بر خوردنيها و پوشيدنيها جايز نيست، چيست؟
فرمود: علّتش اين است که سجده خضوع براي خداي عزوجل است و سزاوار نيست بر چيزي که خوردني و پوشيدني است سجده نمود، به جهت اينکه دنيا پرستان بنده چيزهايي هستند که ميخورند و ميپوشند و سجده کننده در حال سجده، خداي عزوجلّ را عبادت ميکند، پس سزاوار نيست پيشاني خود را بر معبود - چيز مورد علاقه - دنياپرستان مغرور، قرار دهد.
بر اين اساس فقهاي شيعه سجده بر فرش را صحيح نميدانند و اينکه بر مُهر سجده ميکنند، مهر این خصوصيت ندارد بلکه منظور سجده نمودن بر زمين است ولي به جهت رعايت نظافت و سهولت جابجا نمودن و همراه داشتن، خاک را در اندازههاي مختلف بصورت مهر در ميآورند تا در نماز بر آن سجده کنند.
لازم نيست سجده بر خصوص مهر باشد، بلکه سجده بر سنگ مرمر و سنگ سياه و بر چوب وبر حصير و بر دستمال کاغذي و بر کاغذ و بر تسبيح گِلي يا چوبي و مانند اينها، صحيح است، البته در سجده بر تسبيح بايد دانههاي آن به قدري باشد که پيشاني لااقل به اندازه يک دو ريالي روي دانههاي آن قرار گيرد (عروة الوثقي: فصل في السجود، مسأله 1). ولي اهل تسنّن معتقدند که سجده بر هر چيزي، هر چند فرش کثيف باشد صحيح است.