موضوع: "با بزرگان"

نماز روی یخ

حاج ملا عباس تربتی معروف به حاج آخوند از علما و عرفای وارسته معاصر می باشند در کرامات و فضائل این مرد ، مطالب زیادی گفته اند. کتاب ارزشمند «فضیلتهای فراموش شده» در شرح حال و زندگی نامه این عارف نامی نوشته شده که مطالعه آن را برای جوانان توصیه می نماییم. یکی از مسائلی که ایشان بدان بسیار اهمیت می دادند و به عمل نمودن آن مقید بودند نماز اوّل وقت بود.

خاطره ای را فرزندشان نقل می کنند که شنیدنی است…

 

«پدرم عازم کاریزک گشت که هیزم بیاورد. مرا نیز چون هیچ گونه تفریح و گردشی در تربت نداشتیم و دلتنگ بودیم با خود برد. دو شب در کاریزک بودیم تا آنکه یک بار هیزم و خورجینی از بعضی لوازم خوردنی زمستانی فراهم کردند. شب دوم یک ساعت به اذان صبح مانده از کاریزک برای رفتن به تربت به راه افتادیم. زیرا اگر می ماندیم تا آفتاب برآید یخ زمین باز می شد و راه پیمودن با الاغ در میان گل، کار دشواری بود. شب بسیار سردی بود. آسمان صاف و ستارگان درشت و درخشان بودند. ولی سردی هوا گوش و گردن و دست و پا را می سوزاند. دو الاغ داشتیم که یکی را هیزم بار کرده بودند و خورجین را بار یکی دیگر کرده و مرا روی آن سوار کردند. مردی بود به نام شیخ حبیب از دوستان و مریدان پدرم تا روستای حاجی آباد که در راه کاریزک به تربت است و سه کیلومتر با کاریزک فاصله دارد همراه ما آمد. در فاصله کاریزک تا حاجی آباد پدرم همچنان که پیاده می آمد نماز شبش را خواند و شیخ حبیب نیز با او همراهی می کرد. چون به حاجی آباد رسیدیم صبح دمید و در آن هوای سرد و باد تند و بورانی که می وزید روی آن زمینهای یخ زده که بدن انسان را خشک می کرد، مرحوم حاج آخوند جلو ایستاد رو به قبله و شیخ حبیب به او اقتدا کرد. نخست اذان گفتند و سپس اقامه و نماز صبح را با همان طمأنینه و خضوع و توجهی خواند که همیشه می خواند در حالی که از چشمان من از شدت سرما اشک می ریخت و دانه های اشک روی گونه هایم یخ می بست. پس از نماز، شیخ حبیب به سوی کاریزک برگشت و ما راه تربت را در پیش گرفتیم و لازم نیست که بنویسم با چه مشقت نزدیک ظهر به تربت رسیدیم».

آیت ایمان ؛ نگاهی به زندگی آخوند ملا عباس تربتی (ره)

 

ولادت

مرحوم حاج آخوند ملا عباس تربتی  در سال 1288 قمری مصادف با 1250 یا 1251 شمسی و در پانزده کیلومتری شرقی تربت حیدریه ،  ده « کاریزک ناگهانی‏ها» متولد گردید  و تا حدود چهل سالگی ساکن آن ده بود.

والدین

حاج آخوند ، فرزند مردی به نام «ملا حسینعلی» اهل «کاریزک » و زنی به نام «شیرین» از اهالی «قاین» بود.

اطلاعات چندانی از والدین حاج آخوند در دست نيست ؛ اما نقل شده که حاج آخوند از از خوبی، دیانت، خانه داری، حلم و بردباری، کاردانی، تمیز کاری و دقت مادرش بسیار تعریف می‏کرد ونمی‏شد نام مادرش را ببرد و اشک در چشمانش نیاید. 

تحصیلات و ازدواج

در سن شش یا هفت سالگی، پدرش او را نخست به مکتب ده، سپس برای تحصیل به شهر تربت فرستاد و نزد مرحوم «حاج ملا عبدالحمید» مقدمات صرف و نحو عربی را به خوبی و با دقت تمام فرا گرفت .
اغلب اوقات شب و روز ایشان به فراگرفتن درس و بحث و تکرار و عبادت و فراگرفتن مسائل دینی و خواندن کتب دینی در مواعظ و شرح حال انبیاء و اولیاء و عباد و زهاد می‏گذشت و همه اینها به حکم طبیعت خودش و بدون اجبار دیگری بود. 

پس از طی مقدمات، به تحصیل سطح فقه و اصول پرداخت و پس از مدتی به مشهد رفته، روزها را کار کرده و شبها درس می‏خواند . 
بعد از اين مدت به ده خود بازگشته و به کمک پدر خود در کار زراعت مشغول شد و در هنگام فراغت به گفتن مسائل دینی و موعظه کردن مردم می ‏پرداخت  ، در این مدت نیز با همسری اهل روستای « مزدگرد» (در سه کیلومتری جنوب تربت) ازدواج کرد . 

کار و تحصیل

پس از ازدواج و آسوده گردانیدن خیال پدر در کار زراعت، به منظور ادامه تحصیل ، هر پنج شنبه چند قرص نان خانگی تهیه کرده،و همراه کتابهایش بعد از خواندن نماز ظهر و عصر پیاده به طرف خانه عالمی که متن کتابهای فقه و اصول را درنزد او می‏خواند به راه می افتاد .
شب جمعه و روز جمعه تا ظهر، از استاد  به اندازه یک هفته از کتابهایی مانند « معالم» و « قوانین» در اصول و « شرح لمعه» و « شرایع » در فقه درس می‏گرفت، و ظهر جمعه پس از ادای نماز به سوی ده باز می‏گشت، و از فردا ضمن اشتعال به کار زراعت به حاضر کردن درسها می ‏پرداخت تا پنج شنبه دیگر که دوباره به محضر استاد برسد .

انتقال به شهر

در تمام این ایام، عبادات ، نماز شب و روزه‏ ها همچنان جریان خودش را داشت، در کاریزک و در روستاهای دیگر نيز به کارهای دینی ، مجالس و منابر مردم رسیدگی می کرد بی آنکه در برابر آنها چیزی قبول کند. 
زمانی که مرحوم «حاج شیخ علی اکبر تربتی» که از شاگردهای مجتهد حوزه درس مرحوم «آخوند ملا محمد کاظم خراسانی» بود از نجف به تربت حیدریه بازگشت ، مرحوم ملا محمد کاظم او را به عنوان «مجتهد جامع الشرایط» معرفی کرد. 

حاج آخوند در درس « کفایة الصول» ایشان  حاضر می ‏شد ،  مرحوم  شیخ علی اکبر پس از آنکه با احوال حاج آخوند آشنا می ‏شود ارادت زیادی  درباره او پیدا می‏ کند و اصرار می‏ ورزد که زندگی خود را از ده به شهر تربت منتقل کند. 
اما حاج آخوند برای رعایت حال پدرش عذر می‏ آورد. پس از آنکه پدرش فوت می‏کند مرحوم حاج شیخ علی اکبر مطلبی می‏گوید که در  حاج آخوند خیلی مؤثر می‏شود :
ترویج دین بر شما واجب است و این کار در شهر بیشتر میسر است. 

در این هنگام حاج آخوند تصمیم گرفت که به تربت منتقل شود و این در سال 1289 هجری شمسی واقع شد. 
پس از انتقال به شهر، مرحوم شیخ علی اکبر به وی تکلیف کرد که به جای او در مسجد به نماز بایستد و امامت کند. 
حاج آخوند با دلیل علمی امتناع کرد، ولی  شیخ علی اکبر با جواب علمی ایشان را قانع کرد که بر شما از لحاظ دینی واجب است که این کار را بکنید.
خود مرحوم حاج شیخ هم گاهی در هنگامی که حاج آخوند مشغول نماز بود می‏ آمد و به وی اقتدا می‏کرد.

سفر کربلا

در سال 1287 شمسی، با کاروان ، پیاده به کربلا رفت و این سفر هفت ماه طول کشید. روزی که بازگشت، مرد و زن همگی جمع شدند، به طوری که در خانه جای نشستن نبود.



سفر دوم کربلا

مرحوم راشد نقل می‏ کند :
در سال 1298 هجری شمسی، با کاروان به همراه حاج آخوند عازم کربلا شدیم که 5 ماه و 20 روز طول کشید.  و گاهی پدرم یکی از پیاده ها را بر آن سوار می‏کرد.

پدرم همان برنامه نمازهای پنجگانه را در اوقات سه گانه با همان دقت و طمأنینه و منبرهای بعد از نماز (البته به طور مختصر) داشت. 
از هر منزل که راه می ‏افتادیم، آخرین نفر بود که به راه می ‏افتاد تا مطمئن گردد که همه هستند، و با اینکه او قافله سالار نبود، تفقد حال همه را می‏کرد، چرا که این را وظیفه ی دینی و اخلاقی خود می ‏دانست. 
بسا می ‏شد کسانی از اهالی منزلهای میان راه، حالت نماز خواندن او را می‏دیدند و سخنان ساده و بی ریا و مؤثرش را می‏شنیدند و مجذوب او می‏شدند؛ و از این رو در بعضی از منازل بین راه کربلا نیز معتقدانی داشت.

حج

حاج آخوند در سال 1306 هجری شمسی عازم مکه معظمه شد؛ با اینکه احتمال داشت به ایشان گذرنامه داده نشود با این حال از اینکه به طور غیر قانونی برود امتناع ورزید و گفت: من چنین کاری نمی‏کنم. با آن که بی نهایت اشتیاق زیارت مکه را دارم ولی بر خلاف معمول و قانون حاضر نیستم. ایشان در سایر کارها نیز همین طور بود.

سراسر زندگی پر بار ایشان مملو است از فداکاریها ، پايبندی به دستورات شرعی و رسيدگی به احوال مردم که بسیاری از آنها به ما نرسيده است .
و سرانجام بعد از عمری خدمات شایسته و ماندگار ، به دیدار حق شتافت .

رحلت

مرحوم راشد نقل می کند :
پدرم در روز یکشنبه 24 مهرماه سال 1322 شمسی هجری مطابق با 17 شوال سال 1362 قمری هجری در حدود دو ساعت از آفتاب گذشته از دنیا رفت .
نماز صبحش را همچنان که خوابیده بود خواند و حالت احتضار بر او دست داد و پایش را به سوی قبله کردند و تا آخرین لحظه هوشیار بود و آهسته کلماتی می‏ گفت، مثل این که متوجه جان دادن خودش بود و آخرین پرتو روح با کلمه لا اله الا الله از لبانش برخاست. 
حدود دو سال قبل از فوت بیمار شدند و در این مدت گاهی در تربت و گاهی در مشهد بودند. حاج آخوند، در تربت حیدریه، در خانه شخصی خود، همان اتاق و محلی که نماز شبهای بسیاری خوانده و «العفو» گفته بود و گریسته بود از دنیا رفت.

دفن

جنازه حاج آخوند، در مشهد مقدس در آخرین غرفه صحن نو حرم امام رضا علیه السلام  (در آن زمان) در زاویه شمال غربی به خاک سپرده شد و چنانکه وصیت کرده بود این آیه قرآن بر سنگ قبرش که بر دیوار آن غرفه نصب شد نوشته شد: « و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید؛ و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود» (آیه 18 سوره کهف) و در زیر آن نوشته شده بود:
«مرقد بنده صالح خدا عالم عامل مرحوم حاج شیخ عباس تربتی پسر مرحوم ملا حسینعلی کاریزکی که هفتاد و اند سال عمر خود را به درستی و پاکی و زهد و عبادت و ترویج دین و خدمت به نوع گذرانید…»
و این شعر نیز نوشته شده بود: به تاریخش رقم زد، کلک سالک به حق دست ارادت داد عباس
بعداً سنگ قبر ایشان توسط حکومت وقت خراب شد و بعد از انقلاب آستان قدس رضوی سنگ قبر جدیدی بر مزار حاج آخوند ملا عباس تربتی نصب کرد. اما عبارات روی این سنگ، عیناً همان عبارات حک شده بر روی نخستین سنگِ مزار آن مرحوم نیست.

 

 

رمز استجابت دعا

بعضی از گناهان باعث می شود که دعاها مستجاب نشود و مثل یک توده ما را در خودشان پیچیده کنند و نگذارند صدای ما به بالا برسد، از جمله این گناهان حق الناس است که اگر بر گردن ما باشد دعا به اجابت نمی رسد و یا اگر پدر و مادر از ما رضایت نداشته باشند

دعا مستجاب نمی شود چراکه رضایت آن ها جهت استجابت دعا خیلی مهم است. برای اجابت دعا باید ادب دعا را رعایت کنیم، در متون دینی تاکید شده که با وضو، رو به قبله و در زمان و مکان خاصی که انرژی مثبت به ما می دهد دعا کنیم؛ مثلا در وقت سحر، هنگام اذان، مکان های زیارتی که روح عبادت در آن ها جریان دارد دعا مستجاب می شود.

پاداش مخصوص روزه

آیت الله محمد تقی بهجت( رحمة الله علیه)

در حدیث قدسی آمده است: «الصَّوْمُ لی وَ أَنَا أَجْزی بِهِ؛ روزه برای من است، و من خود پاداش آن را می‌دهم» یعنی خداوند متعال ثواب آن را بدون واسطه می‌دهد، علاوه بر ثواب‌هایی که در کتاب و سنت ذکر شده است: «فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّآ أُخْفِی لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍ؛ پس هیچ‌کس نمی‌داند که چه چشم‌روشنی‌هایی برای آنان مخفی شده است».

در محضر بهجت، ج1، ص225

شهید صدوقی سومین شهید محراب

آیت الله شهید محمد صدوقی  در روز 11 تیر 1361 پس از مبارزات و مجاهدت های فراوان به دست عوامل ضد انقلاب پس از اقامه نماز جمعه به شهادت رسید و ملقب به سومین شهید محراب گردید.
 
وی در سال 1327 هجري قمري، در خانواده اي روحاني در يزد متولد شد. پدرش مرحوم اقا ميرزا ابوطالب، يكي از روحانيون معروف اين استان بود و در مسجد روضه محمديه حظيره سمت امامت داشت و مرجعيت تامه براي كارهايي كه مردم داشتند ،از اسناد و قبالجات و بطور كلي كارهايي كه در آن دوره به دست روحانيت بود، تخصص فوق العاده اي داشت كمتر كسي در اين استان مي توانست مثل ايشان اسناد شرعيه تنظيم كند.
 
پدرش فرزند مرحوم ميرزا كرمانشاهي، يكي از علماي بزرگ اين استان بود و ايشان هم فرزند مرحوم آخوند ملا محمد مهدي كرمانشاهي بود سال ورود آخوند ملامحمدي به يزد، روشن نيست چرا كه ایشان به وسيله فتحعلي شاه از كرمانشاه به يزد تبعيد شدند تنها مدركي كه براي صدوقي بودن داريم و اينكه از نواده هاي مرحوم صدوق بزرگ مي باشيم همان لوح تاريخي جد بزرگ و جد دوم ماست كه در لوح قبرشان اين جمله هست «الدي كان بالصدق نطوق كيف و هم من نحبل الصدوق» كسي كه به صدق و راستگويي سخن مي گفت چگونه چنين نباشد و حال آنكه او از نسل صدوق باشد و به اين جهت نيز شهرت شان صدوقي مي باشد.
تصویر سازی شهید صدوقی
 
 
کودکی وتحصیل
ایشان در سن 7 سالگي پدر و در سن 9 سالگي مادرم را از دست دادند و پسر عم و ابوزوجه ایشان مرحوم آميرزا محمد كرمانشاهي سرپرست و شان شد تحصيلات قديمه را تا حدودي لمعه و قوانين در مدرسه عبدالرحيم خان زير نظر اساتيد آن زمان خواند. در سال 1348 قمري براي ادامه تحصيلات به اصفهان رفتيم، در مدرسه چهارباغ كه حال مدرسه امام صادق نام دارد مشغول تحصيل بود و پيشرفتش هم خيلي خوب بود كه متاسفانه يك زمستان بسيار سردي پيش آمد و توقف براي ما خيلي سخت شد شايد متجاوز از بيست روز برف سنگين آمد و كسب و كار، تقريباً همه چيز از دست مردم گرفته شد هر روز از صبح، دنبال ذغال و چوب مي رفتند و ظهر دست خالي بر ميگشتند.
 
آن وقت حافظه ایشان معروف بود و وقتي كه ده هزار طلبه شهريه مي گرفتند ایشان دفتر و دستكي در موقع پرداخت نداشتند، هر كس كه شهريه مي گرفت در خاطرش می ماند و ديگر احتياجي نبود كه اسم و مبلغ را بنويسد و شب كه به منزل مي رفت به هر كس هرچه داده بود،  يادداشت مي كرد درس هم كه مي گفت روي همان حافظه قوي بود.
 
مهاجرت به قم از زبان خود شهید صدوقی
يك سال بعد يعني در سال 1349 قمري براي ادامه تحصيلات با خانواده به طرف قم رفتيم و اقامت ما در شهر قم بيست و يك سال بطول انجاميد مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي موسس و مدير حوزه علميه قم وقتي كه در قم ما را شناخت، مورد لطف و محبت خود قرار داد و كم كم كار به جايي رسيد كه رفتن خدمت ايشان براي بنده مثل واجبات بود و بعضي از گرفتاري ها كه براي طلاب پيش مي آمد خدمتشان عرض مي كردم و ايشان هم كمك هايي توسط بنده به اهل علم مي نمودند.
 
 
دو سه روز پس از ورود، با امام خميني آشنا شدم و كم كم آشنايي ما بالا گرفت و به رفاقت كشيد و گاه در تمام مدت شبانه روز با ايشان بودم در اين مدت طولاني كه در قم بوديم، انس ما عمده با ايشان بود و نمي شد هفته اي بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشيم.
 
همراه با امام خمینی
 
امام خميني در تدريس فلسفه، عرفان، فقه و اصول استاد اول شناخته مي شدند در آن وقت امام خميني يكی از مدرسين خيلي مبارز حوزوي بودند كه همه ايشان را به عنوان اينكه يك آقاي فوق العاده اي است، مي شناختند تدريس شان هم خيلي بالاگرفت و با اينكه آقايان مراجع هم بودند ولي تدريس ايشان در قم اولويت پيدا كرد .يادم هست كه امام خميني در مسجد ما نزديك محله يخچال قاضي تدريس مي كردند و مسجد تقريباً پر مي شد و ايشان يك آقاي معروفي مشهور به فلسفه و عرفان و فقه و اصول و استاد اول شناخته مي شدند.
 
 
در اين مدت طولاني كه در قم بوديم، انس ما عمده با ايشان بود و نمي شد هفته اي بگذرد و دو سه جلسه در خدمتشان نباشيم و يادم نمي رود كه يك ماده مبارك رمضان، حديث طبري مشوي كه از كتاب«عبقات» را و دوره اين كتاب را در شب نشيني هايي كه با ايشان و چند تن ديگر از دوستان داشتيم از اول به آخر مفصلاً خوانده شد و از جمله كساني كه براي آمدن من به يزد سفارش زياد كرد آقاي خميني بود
 
در آن موقع از طرف ساواك يك كسي پيش ما آمد و گفت كه مامور مراقبت شما هستم، شما چه نقشي داريد؟ ما هم علناً نقش خود را نگفتيم و كارهايي را هم انجام داده بوديم و اطلاعيه ها و تلگرافات را همه نشانش داديم و گفتيم در اين راه تا آخر هم هستيم
 
بازگشت به یزد از زبان خودشان
 
در سال 1330 شمسي كه براي انجام كاري به يزد آمدم مرحوم حاج آقا وزيري از روحانيون سرشناس يزد پيشنهاد ماندن ما را داد و در اين باره خيلي سعي و كوشش نمود و تلگرافاتي هم به قم شد آقايان قم با اينكه در پاسخ تلگراف نوشته بودند كه بودن من در قم ضرورتش بيشتر است مع الوصف پذيرفتند و ما براي هميشه وارد يزد شديم در اينجا كه مانديم در كنار درس و بحث، بعضي از كارها را شروع كرديم از جمله تعمير مدارس، مدرسه الله خان خيلي خراب بود و مدرسه عبدالرحيم خان هم مركز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمديه را هم تعمير نموديم و خلاصه اينكه كارهايي را كه مربوط به روحانيت نمي شود، شروع كرديم در سال 1341 كه قضيه انجمن هاي ايالت و ولايتي شروع شد من با امام خميني تماس مستقيم داشتم و خيلي ها اينجا رفت و آمد مي كردند و مديريت جمع كردن آقايان روحانيون و تلگراف كردن راجع به اين انجمن ها تقريباً زير نظر بنده بود مجالس فوق العاده اي هم بود و تقريباً هر روز و هر شب يك اجتماع روحاني تشكيل مي شد و الحمد لله در اثر سعي و كوشش و فشار آقاي خميني، دولت مجبور شد كه اين پيشنهاد را لغو كند بعد از اينكه اين قضيه تمام شد، قضيه آن شش ماده پيش آمد كه از طرف شاه پيشنهاد شده بود و همه ديدند كه اين بدتر از آن قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي است و كسي هم كه از اول مخالفت كرد، آقاي خميني بود بعضي از آقايان هم از اول حاضر به همكاري نبودند ولي كم كم كار به جايي رسيد كه آنها هم ناچار شدند و گوشه و كنار تلگرافاتي مي زدند و اعلاميه هايي مي دادند و اينجا هم از ناحيه روحانيت تلگرافاتي شد و اطلاعيه هايي صادر گرديد.
 
 
خدمتگزار شهید می گوید:

در حدود ۱۰ سال است که بنده خدمت ایشان بودم واقعاً فردی غمخوار برای ملت به نظر می رسید بله ایشان تا 65 سالگی که حالشان مساعدتر بود سعی می نمودند و علاقه داشتند که کارهای مردم را خود مستقیماً انجام دهند وبا مردم روبرو شوند ولی از65 سالگی به این طرف که نسبتاً حالت ضعفی پیدا کردند قرار شد دفتر باز کنند و کارها که سنگین شد به آنجا رجوع شود و سپس مسئول دفتر با ایشان در تماس دائم باشند و مسائل و مشکلات مردم را حل نمایند تا اینکه مسئله انقلاب پیش آمد و در سال ۵۷ که چهلم تبریزیها در یزد گرفته شد و ایشان از آن به بعد و هر شب درمسجد حظیره و پس از اقامه نماز صحبت می کردند و مردم هم سراپا گوش و آماده برای همه چیز می آمدند و از بیانات ایشان بر علیه رژیم منفور پهلوی استفاده می کردند و اکثر شبها مردم خبر می آوردند که ساواک می گیرد و می بندد و تبعید می کند و چنین و چنان می کند و ایشان می فرمودند من برای همه کار آمادگی دارم و لباسهای مرا آماده کنید که اگر قرار است من تبعید شوم بروم و در این ایام مرتب جوانهای پرشور و انقلابی و مسلمان یزد هر شب با وسایل مختلف از قبیل سنگ و چوب و شیشه بنزین می آمدند و می رفتند پشت بام حضرت آیت الله و تا صبح آمادگی هر گونه دفاع در مقابل حمله خون آشامان یزیدی را داشتند .

ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب که نزدیک اذان صبح بود پیاده می رفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمی گشتند منزل که این اواخر منهم سعی کردم بدنبال ایشان بروم و هنگامی که از مسجد به منزل برمی گشتند شروع به خواندن دعا و قرآن می کردند و اگر خیلی خسته بودند یکی دو ساعت می خوابیدند.

 
پس از پیروزی انقلاب

آيت­الله صدوقي پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي تدوين قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به عنوان نماينده مردم يزد به مجلس خبرگان بررسي قانون اساسي راه يافت. همچنين، از سوي امام به عنوان نماينده ولي فقيه و امام‌جمعه يزد منصوب گرديد.

او از مخالفان دولت موقت به نخست وزيري مهندس مهدي بازرگان بود و با كناره‌گيري اين دولت همراهي داشت. مخالفت­هاي وي با گروه‌هاي التقاطي و منافقين نيز زبانزد همگان بود و آنها هم كينه اين يار امام و ياور انقلاب را به‌دل داشتند. وي از مخالفان سرسخت ابوالحسن بني‌صدر، نخستين رييس جمهور فتنه گر، ملي‌گرا و غربزده، بود كه به همراه شهيد آيت­الله سيدعبدالحسين دستغيب، امام جمعه وقت شيراز، بيانيه‌اي در انتقاد از او منتشر ساختند.

فعالیت های عام المنفعه آن شهید بزرگوار

از جمله فعالیت های ایشان، تأسیس حوزه های علمیه شهرهای بم تاکستان و شهر کرد،  احداث کتابخانه در مسجد حظیره، تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولی عصر (عج)، خدمات پزشکی و درمانی: احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با کلیه تجهیزات پیشرفته و کمک و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس کرمان و مشهد را می توان نام برد.

نحوه شهادت آیت الله صدوقی
 
وی به دلیل تاثیرگذاری فراوان در جریان انقلاب، به شدت مورد خشم دشمنان انقلاب قرار داشت و چند بار نیز مورد سوء قصد قرار گرفت .
 
سرانجام در رمضان سال 1360 (ه . ش) بعد از نماز پرشکوه جمعه، مورد حمله منافقی سیاه دل قرار گرفت و در سن 75 سالگی شربت وصال محبوب را سرکشید.
 
چگونگی شهادت شهید محراب از زبان نزدیکان به آن شهید

آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان می دیدم اینطور که در بین دعاهایشان که می خواندند مرتب می شنیدم که می فرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی که ایشان به اسلام کردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت کند دشمنان اسلام را که کسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریک کردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفته ای بود که البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان می رفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف که داشتند نرفته بودند.

ولی جمعه دهم ماه مبارک رمضان را می خواستند خودشان بروند که حتی از قرآن هم استخاره کردند خوب آمد که دیگر عازم شدند که بروند و حدود ساعت11:30 دقیقه بود که ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبه ها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم که ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین که یکدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم کن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدکه تقریباً همزمان بود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم می برند و پیراهن و لباس ایشان کاملاً غرق بخون شده  است.

 
شهيد صدوقي از نگاه امام خامنه ای (مدظله العالی)
آيت الله سيدعلي خامنه اي، رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، درباره  شهيد صدوقي يادآور شده‌اند: «در طول يكي دو سال قبل از  پيروزي انقلاب، مرحوم آيت‌الله صدوقي محوري بودند براي بيشتر فعاليت‌هاي نه فقط يزد، بلكه سراسر كشور و اين به خاطر اين بود كه آيت‌الله صدوقي شخصيت روحاني محترم و معتبري بودند كه نظرات ايشان، تشخيص‌هاي ايشان و پيشنهادهاي ايشان در امور شهرستان‌هاي ديگر هم اثر مي‌گذاشت. غالبا مورد مشاوره قرار مي‌گرفتند و حتي در تهران هم طبق نظر ايشان عمل مي شد و نيز راي‌ها و نظرات اين بزرگوار براي علماي شهرستان‌ها راهگشا و راهنماي خوبي بود. از جمله خصوصيات مرحوم آيت‌الله صدوقي كه ايشان را در حركات انقلابي به صورت فرد مؤثري در مي‌آورد، شجاعت آن مرد بود.»(گفتگو با رهبر انقلاب، ص 3)

 

بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله صدوقی

انا لله وانا الیه راجعون – طبع یک انقلاب فداکاری است . لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است . صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنه های انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب می شد وبرای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمی شناخت.  اینجانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهائی که آمال این شهیدان است نزدیک شد. من به پیشگاه مقدس بقیة الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض می کنم.

به نقل از فرهنگ نیوز