موضوع: "باشهدا"

سردار سربدار

پیوند: https://article.tebyan.net/187422/%D9%86%D8%AD%D9%88%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D8%AA%D9%85%D9%91%D8%A7%D8%B1

میثم تمار

فرزند یحیی و از سرزمین «نهروان» که منطقه‌ای میان عراق و ایران است. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانسته‌اند».(1)

 لقب تمّار را از این جهت به میثم داده‌اند که وی در کوفه خرما فروش بود.(2)

ابن حجر عسقلانی می‌نویسد:

میثم برده زنی از بنی اسد بود . علی (علیه‌السّلام) او را خریداری کرد و آزاد نمود ولی او به گونه ای دیگر اسیر شد ، اسیر ولای علی و محبت و عشق او . وى شیفته آن بود که از محضر امیر مؤمنان على (علیه اسلام) علم و حکمت بیاموزد. از این رو دل و جان خود را دربست در اختیار معارف علوم علوى گذاشت. حضرت (علیه اسلام) نیز که او را لایق و با استعداد یافت, دانش و حکمت هاى فراوانى به وى آموخت, حتى برخى اسرار را که به هر کس نمى توان گفت و آگاهى از حوادث آینده و بلاها و فتنه هاى زمانه را در اختیار او گذاشت. از این رو میثم تمّار را (صاحب سرّ) امیر المؤمنین مى دانند.(3)

 

نحوه شهادت میثم تمار
پس از آن که ولایت کوفه به عبیدالله بن زیاد سپرده شد و او آهنگ کوفه نمود، هنگامی که می‌خواست وارد کوفه شود، پرچمش به درخت نخلی آویخت و پاره شد. او این اتّفاق را به فال بد گرفت و فرمان داد تا آن نخل را قطع کنند. مرد نجّاری آن نخل را خرید و آن را چهار پاره کرد. میثم می‌گوید: «به پسرم صالح گفتم: میخی آهنین بردار و نام من و پدرم را روی آن حک کن و آن را بر یکی از پاره‌های آن درخت بکوب. چند روز که از آن گذشت، گروهی از بازاریان کوفه نزد من آمدند و گفتند: ای میثم، برخیز و با ما بیا تا به نزد امیر عبیدالله بن زیاد برویم و نزد او از مسؤول بازار شکایت کنیم و از او بخواهیم تا او را عزل و شرّش را از سر ما کم کند و کسی غیر از او را بر ما بگمارد. میثم می‌گوید: هنگامی که نزد امیر آمدیم من سخنگوی آن گروه شدم. امیر کاملاً به سخن من گوش داد و از تواناییم در سخن دانی در شگفت شد. در این هنگام بود که عَمر و بن حُرَیث به عبیدالله بن زیاد گفت: امیر به سلامت باد! آیا این گوینده را می‌شناسی؟ عبیدالله گفت: مگر او کیست؟! عمرو بن حریث گفت: این میثم تمّار است؛ همان دروغ گوی دوستدار دروغگو…میثم می‌گوید: در این هنگام، امیر که نشسته بود کمر راست کرد و (روی به من نمود و) گفت: او چه می‌گوید؟! گفتم: دروغ می گوید. امیر به سلامت باد! بلکه من راستگوی دوستدارِ راستگو، علی بن ابی طالب، امیرِ بر حقّ مؤمنان هستم. عبیدالله بن زیاد (برآشفت و) به من گفت: یا از علی بیزاری می‌جویی و از بدی‌هایش می‌گویی و به عثمان ابراز دوستی می‌کنی و در فضایلش سخن می‌رانی و یا این دست‌ها و پاهایت را قطع و تو را مصلوب می‌کنم. در این لحظه میثم به گریه می‌افتد.

عبیدالله بن زیاد به رییس قوم میثم اصرار می‌کند و به او فشار می‌آورد که میثم را تحت پیگرد قرار دهد و او نیز بی درنگ به قادسیه، که در فاصلة یک منزلی کوفه است می‌رود و به محض این که میثم از مکّه باز می‌گردد او را دستگیر می‌کند.
 عبیدالله بن زیاد به او می‌گوید: از سخنی به گریه افتاده‌ای که هنوز عملی نشده؟! میثم پاسخ می‌دهد: والله که نه از این سخن می‌گریم و نه از عملی شدن آن؛ بلکه از این می‌گریم که (سال‌ها پیش) وقتی که سید و مولایم این (تصمیم تو) را به من خبر داد، در دلم شک افتاد. عبیدالله بن زیاد می‌گوید: مگر او به تو چه گفته بود؟ میثم پاسخ می‌دهد: روزی به در خانة او (یعنی امام علی) آمدم. اهل خانه به من گفتند: باور کن که او خوابیده است. من صدا زدم: بیدار شو. ای به خواب رفته! والله که محاسنت از خون سرت رنگین خواهد شد. حضرت از خواب بیدار شد و فرمود: راست می‌گویی و تو (نیز بدان که) والله، دست‌ها و پاها و زبانت قطع ‌شود و مصلوب ‌شوی. من گفتم: چه کسی با من چنین می‌کند ای امیر المؤمنین؟! حضرت فرمود: آن گستاخِ زنا زاده، آن پسرِ کنیزِ زناکار، عبیدالله بن زیاد تو را دستگیر (و با تو چنین می‌کند).


 

 پس از این سخنان میثم، عبیدالله بن زیاد با قلبی پُر کینه گفت: والله که دست‌ها و پاهایت را قطع می‌کنم، ولی زبانت را رها می‌کنم تا تو و مولایت را تکذیب کرده باشم. آن‌گاه به فرمان او دستها و پاهای میثم را قطع می‌کنند و سپس بیرونش می‌برند و مصلوبش می‌کنند. در همان حال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل علی علیه السلام برای مردم می‌کند. عمرو بن حریث به عبیدالله ابن زیاد خبر می‌دهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان می‌رود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند. عبیدالله نیز فرمان می‌دهد. مأمور نزد میثم می‌آید و می‌گوید:

ای میثم! او می‌گوید: چه می‌خواهی؟ مأمور می‌گوید: زبانت را بیرون بیاور که امیر به من فرمان داده تا آن را قطع کنم. میثم می‌گوید: مگر آن پسرِ کنیزِ زناکار گمان نکرده بود که من و مولایم را تکذیب می‌کند؟! بیا زبانم را بگیر و آن را قطع کن. آن مأمور زبان میثم را قطع می‌کند و میثم مدّتی در خون خود می‌غلتد تا آن که از دنیا می‌رود. صالح، فرزند او می‌گوید: چند روز بعد که از آن‌جا عبور می‌کردم، دیدم که پدرم بر همان پارة نخلی که آن میخ را بر آن کوفته بودم مصلوب شده است.(4)

 
 

نحوه دستگیری میثم تمّار

منابع تاریخی داستان شهادت او را یکسان روایت می‌کنند و تنها در کیفیت دستگیری او اختلاف دارند. اگر ما سه متن تاریخی نخست را مرور کنیم به دو گونه روایت بر می‌خوریم:

1. میثم با بازاریان کوفه نزد عبیدالله ابن زیاد می‌رود تا علیه مسؤول بازار شکایت کنند و از وی بخواهند او را بر کنار کند و شخص دیگری را به جای او بگمارد و هنگامی که میثم پیشاپیش آنان و به نمایندگی از آنها با عبیدالله سخن می‌گوید، او از سخندانیش در شگفت می‌شود. در این بین، عمرو بن حریث، عبیدالله را متوجّه می‌کند که او یکی از یاران علی علیه السلام است و عبیدالله نیز همان‌جا او را دستگیر می‌کند.

به فرمان ابن زیاد دستها و پاهای میثم را قطع می‌کنند و سپس بیرونش می‌برند و مصلوبش می‌کنند. در همان حال، میثم تمّار شروع به گفتن فضائل علی علیه السلام برای مردم می‌کند. عمرو بن حریث به عبیدالله ابن زیاد خبر می‌دهد که اگر سخنان میثم ادامه پیدا کند، خوف شورش کوفیان می‌رود، لذا باید دستور بدهد تا زبانش را ببرند.
2. عبیدالله بن زیاد به رییس قوم میثم اصرار می‌کند و به او فشار می‌آورد که میثم را تحت پیگرد قرار دهد و او نیز بی درنگ به قادسیه، که در فاصلة یک منزلی کوفه است می‌رود و به محض این که میثم از مکّه باز می‌گردد او را دستگیر می‌کند.

از این دو روایت، ظاهراً دومی صحیح است، البتّه اگر بپذیریم که او مناسک حج را تمام کرده و راهی که بیش از بیست روز زمان می‌برده تا کسی را به کوفه برساند، را با تلاش و بدون توقّف طی کرده و در عرض یک هفته خود را به کوفه رسانده باشد. در این صورت است که می‌‌توان گفت که میثم در قادسیه، به دست رییس قوم خود دستگیر می‌شود و او میثم را به نزد عبیدالله بن زیاد می‌برد و پس از آن گفتگویی که میانشان در می‌‌گیرد، به دستور عبیدالله به قتل می‌رسد،


 

 لیکن ابتدا او را به زندان می‌افکنند؛ زیرا ابراهیم بن محمّد ثقفی در «الغارات» می‌نویسد: «عبیدالله او و مختار بن ابی‌عبیده را به زندان افکند و در زندان، میثم تمّار به مختار گفت: تو به زودی آزاد می‌شوی و برای انتقام خون حسین قیام می‌کنی و همین کسی که قصد کشتن تو را دارد را می‌کشی.»(5)

 

مدتى پیکر پاک و مطهر میثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زیاد براى اهانت‏ بیشتر به میثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارند به علاوه مى‏خواست ‏با استمرار این صحنه، زهر چشم بیشترى از مردم‏ بگیرد و به آنان بفهماند که سزاى مدافعان و پیروان‏على(علیه اسلام) چنین است، ولى غافل از آن بود که شهید، حتى پس از شهادتش هم، راه نشان مى‏دهد، الهام مى‏بخشد، امید مى‏آفریند و مایه ترس و تزلزل حکومتهاى جور و ستم است

پیکر مطهر وی چندی بعد توسط عده ای از علویان به طور مخفیانه پایین آورده شد و به طور ناشناس به خاک سپردندش ابن زیاد از جسم بی جان میثم هم در هراس بود دستور داد که هر طور شده جسد وی را بیابند اما به لطف خدا موفق نشدند .

مرقد میثم تمّار در چند صد متری مسجد کوفه و در کنار خیابان اصلی کوفه - نجف قرار دارد . بر روی قبر مطهر میثم ضریحی کوچک و بر بالای آن گنبدی آبی رنگ وجود دارد و گواه پیروزى حق و شاهد رسوایى و نابودى باطل است.

 

پی نوشت ها:

1-  محدثی / جواد / چاپ اوّل / ص 10

2-  میثم تمار / ص 10

3- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید /همان / ص292 ؛ رجال کشّى / ص 86

4. شریف رضی، خصائص الأئمّه، ص54

5. ابراهیم بن محمّد ثقفی، الغارات، ج2، ص796

 منبع:سایت تبیان

قدری به زنگی معنویتان در این چندسال بنگرید

قدری به زنگی معنویتان در این چندسال بنگرید اگر فرقی نیافتید بدانید که خیلی از قافله عقبید و اگرفرقی یافتید خوشا بحال و روزگارتان.شهيد يوسف قناعت
                                                                      

محمدعلی آن همه خوش برخورد و گشاده رو بود و آن همه حُسن خلق و حُسن معاشرت داشت که اغلب اوقات بشاش و متبسم بود و حرفهایش را به شوخی بیان می کرد. شوخ طبع بود اما هرگز بین این شوخی و مزاح کردنها حرمت کسی را نمی شکست و موجب رنجش کسی نمی شد. همیشه غم و اندوه و رنجهایش را پنهان می کرد و آن همه خوش برخورد بود که گمان نمی کردی درد و اندوهی داشته باشد. حال آن که بزرگترین رنجها همیشه از آن کسانی است که روح بزرگتر و آرمان والاتری داشته باشند… آنها که درد و دغدغه دین دارند هماره. شهید محمدعلی عامریان


منبع : هفته نامه یالثارات الحسین علیه السلام ، شماره 666
منبع کلام شهدا:پايگاه سنگر شهدا

ویژگی های ممتاز اصحاب عاشورا

روایت عاشورا را از جوانب مختلف می‌توان مورد تحلیل و بررسی و پژوهش قرار داد. یکی از زوایایی که می‌توان در آن نگاه زیبایی به عاشورا پژوهی داشت موضوع یاران و انصار امام حسن(علیه‌السلام) است. فداکاری ها و جانفشانی، ورشادتهایی که این اصحاب ولی خود از خود نشان دادن موضوعی است که نباید به سادگی وبا بی‌توجهی ازکنار آن گذاشت. از اینرو سزاوار است در کنار مباحث عاشورا پژوهشی تأمل و دقتی به یاران امام حسین(علیه‌السلام) داشت.

اصحاب امام حسین(علیه‌السلام)

ادامه »

به بهانه شهادت شهید مطهری،آشنایی با گروهک تروریستی فرقان(1)

تبارشناسی گروهک ترورریستی فرقان

گروه فرقان به رهبری طلبه‌ای به نام اكبر گودرزی، یكی از شاخص‌ترین گروه‌های نه تنها منفصل از روحانیت، كه ‌مخالف صریح با روحانیت بوده است‌. اكبر گودرزی اهل لرستان ـ روستای دوزان در نزدیكی الیگودرز، جایی میان خمین و الیگودرز ـ بوده و از آنجا كه پدرش چوپان بود، فرقاني‌ها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده‌» یاد مي‌كردند. وی در حوالی سال 1335 متولد شده (در شناسنامه 1338 قید شده‌)، در سال 51 یا 52 عازم، ‌خوانسار شده و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل كرده و سپس یك سال در قم مانده و بعد از آن به تهران‌ آمده و مدتی را در مدرسه چهل‌ستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین بیتوته كه به سال 56 آنجا را نیز ترك كرده و از لباس طلبگی هم خارج شده است‌. او علاوه بر درس طلبگي‌، درس جدید را هم تا كلاس یازده خوانده است‌.

ادامه »

فرماندهی که به دعوت «حاج قاسم» به نیروی قدس رفت

آرزوی شهادت شهید الله دادی؛ 27 سال پیش

سردار “محمدعلی الله دادی” روز گذشته در حین بازدید از منطقه «قنیطره» سوریه مورد حمله بالگرد نظامی رژیم صهیونیستی قرار گرفت که بر اثر این جنایت این سردار دلاور همراه با تعدادی از اعضای حزب الله به شهادت‌ رسید.


این سردار شهید متولد سیرجان است. سال 1359 به اتفاق سردار شهید زندی نیا به جبهه‌های جنوب رفت و در کنار شهید حسین علم الهدی و شهدای دانشجو به مبارزه پرداخت.

 

پس از این حماسه و شهادت حسین علم الهدی در هویزه همراه با یکدیگر به دهلاویه رفتند و در جمع نیروهای شهید چمران به مبارزات چریکی پرداختند. این سرداران شهید همچنین در عملیات طریق القدس که منجر به آزادسازی سوسنگرد و بستان شد، حضور داشتند. وی در این عملیات فرمانده یگان خمپاره انداز بود.

 

پس از این شهید الله دادی به کرمان برمی‌گردد و در اعزام مجدد به گردان ادوات لشکر 41 ثارالله می‌رود. لشکری که فرماندهش سردار قاسم سلیمانی بود.

 

قبل از عملیات بدر در سال 63 فرمانده گردان ادوات لشکر ثارالله  شهید صادقی بود و جانشین او نیز سردار شهید زندی نیا. با شهادت سردار صادقی در این عملیات زندی نیا فرمانده گردان می‌شود و شهید الله دادی فرمانده یگان تطبیق آتش.

 

تطبیق آتش نیازمند بهترین و باهوش‌ترین نیروها بود. نیروهایی که تخصص بسیار خوبی در مباحث ریاضی داشتند. تطبیق آتش یعنی زاویه را به خوبی بشناسی و آتش را به آن نقطه هدایت کنی. الله دادی فرمانده این یگان بود.

 

قبل از عملیات والفجر 8، شهید الله دادی مطرح می‌کند که نقشه‌های موجود از دوره پهلوی دوم از منطقه اشتباه است چون یک بلوک کم دارد و نیاز است مجدد نقشه برداری شود. به همین منظور از منطقه آبادان و فاو عراق دوباره نقشه برداری و عکس برداری می‌شود و پس از این کار مشخص می‌شود که حرف شهید الله دادی درست بوده است.

 

در عملیات کربلای 1 شهید الله دادی فرمانده گردان ادوات سبک می‌شود. گردان ادوات سبک شامل تیربارها و خمپاره‌اندازها و تجهیزات سبک است که نیروهای این گردان هنگام عملیات همراه با گردان پیاده وارد عمل می‌شوند. ویژگی شخصیتی نیروهای این گردان شجاعت و زبدگی بود.

 

4 دی سال 64 که عملیات کربلای 4 آغاز شد شهید الله دادی توانست وارد جزیره ام الرصاص شود اما با توقف عملیات به عقب برمی‌گردد. دو هفته بعد در عملیات کربلای 5 فرمانده تیپ ادوات یعنی شهید زندی نیا، دوست و همراه همیشگی این شهید بزرگوار در خط به شهادت می‌رسد. قاسم سلیمانی در اثنای عملیات از پشت بی‌سیم دستور می‌دهد که محمدعلی فرمانده تیپ رعد ادوات لشکر ثارالله شود.

 

او تا پایان جنگ با این سمت در میدان نبرد و جنگ باقی ماند.اوج اقتدار و نقش آفرینی این سردار بزرگوار در عملیات والفجر 10 در منطقه‌ی مشرف به سلیمانیه عراق بود.

 

پس از پایان جنگ فرماندهی تیپ 38 ذوالفقار کرمان را بر عهده می‌گیرد. پس از آن به مدت 3 سال فرمانده تیپ رمضان لشکر 27 محمدرسول الله(ص) می‌شود. سپس به یزد می‌رود و فرماندهی سپاه الغدیر را بر عهده می‌گیرد تا اینکه چند سال پیش به دعوت سردار سرلشکر قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه به نیروی قدس رفت تا در لبنان و سوریه به مبارزه با رژیم صهیونیستی بپردازد.

سردار شهید محمدعلی الله‌دادی جانباز ۳۰ درصد بود و دارای دو پسر و یک دختر است و این شهید بزرگوار خواهان حضور در کنار رزمندگان مقاومت برای مبارزه بود و مدتی بعد هم به عنوان مستشار نظامی در خدمت رزمندگان مقاومت در سوریه و لبنان قرار گرفت .

 

مصاحبه ای از شهید علی الله دادی در 27 سال پیش زمانی که بعد از عملیات کربلای 5 به فرماندهی تیپ ادوات لشکر 41 ثارالله منصوب شده بود انجام شده است. دقت در جملات کوتاه ایشان نشان از روح بلند و اعتقاد راسخ به جهاد در راه خدا دارد و آرزوی شهاتی که پس از 27 سال از سوی خدا برآورده شد !

 

آرزوی شهادت شهید الله دادی؛ 27 سال پیش-1آرزوی شهادت شهید الله دادی؛ 27 سال پیش-2آرزوی شهادت شهید الله دادی؛ 27 سال پیش-3آرزوی شهادت شهید الله دادی؛ 27 سال پیش-4