موضوع: "رهبری"

سـوال کودک 5ساله از رهبر انقلاب؟!

چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج ساله‌ای است، به همراه پدر خود برای اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود.


وقتی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد حسینیه می‌شوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها می‌کند و به سمت ایشان
می‌دود و دست رهبر انقلاب را می‌گیرد.
سید علی که علی‌رغم سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: “آقا می‌شود چفیه‌تان را به من بدهید؟”. تصویر هدیه
شدن چفیه رهبری واقعه‌ای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است.
مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان خود می‌گویند که ” چفیه را بدهید به آقا”. پدر سید علی در خاطره‌ای
می‌گوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام می‌شوم او به من می‌گوید که “آقا به من گفتند آقا”.
در ادامه ماجرای دیدار این کودک با رهبر انقلاب در حالی‌که آیت‌الله خامنه‌ای دست نوازش بر سر او می‌کشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان می‌پرسد: “آقا شما که اینقدر
مهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما می‌ترسد؟” که این سؤال با لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه می‌شود. در همین هنگام یکی از همراهان رهبر انقلاب
در پاسخ به سؤال سید علی می‌گوید: “حضرت آقا آدم خوبی است؛ و چون از خدا می‌ترسد آن‌ها(آمریکایی‌ها) هم از آقا می‌ترسند”

ماجرای حرف‌های آخر «مسیح دوم کردستان» با تصویر رهبر انقلاب

شهدای مبارزه با پژاک از جمله شهدایی هستند که مظلوم و غریب واقع شده‌‌اند. کسانی که امنیت امروز مرزهای جمهوری اسلامی مرهون خون آنان است و در گمنامی روزها و شب‌هایشان را با جهاد گذراندند. شهید سعید قهاری از جمله این سرداران شهید است که در مرزهای شمال غربی کشور بعد از سی سال سابقه فرماندهی عملیاتی سپاه در درگیری با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید. از جمله مسئولیت‌های او می‌توان به فرمانده لشکر سه نیرو مخصوص حمزه سیدالشهدا(ع)، جانشین(مسئول آموزش) فرمانده سپاه همدان، جانشینی تیپ انصار الرسول(ص) در  اورامانات در زمان عملیات شاخ شمیران، فرماندهی سپاه و تیپ مریوان و قائم‌مقامی قرارگاه شهید شهرامفر در سنندج اشاره کرد.

فرحناز رسولی همسر سردار شهید حاج سعید قهاری  22 سال زندگی مشترک با او داشته است و حالا او را اینگونه معرفی می‌کند: این شهید جزو شهدایی است که گستردگی خدمت بالایی دارد. در ده شهر و پنج استان خدمت کرده و اهم خدمتش هم در کردستان، آذربایجان و کرمانشاه بوده است. در زمان خودش و بعد از شهید بروجردی به مسیح شماره دو کردستان معروف شد. چون هم زمان جنگ در کردستان بود و هم بعد از جنگ با حزب درگیر بود. زیرا بعد از شهید بروجردی از کسانی بود که عملیات‌های پارتیزانی با احزاب کرد در کردستان داشت و دائم با آن‌ها درگیر بود. همچنین مثل شهید بروجردی روحیه مردم‌داری و مردم‌یاری داشت و رسیدیگ همه جانبه به مردم کُرد می‌کرد. آخرین مسئولیتی هم که داشت، فرمانده لشکر سه نیرو مخصوص سیدالشهدا(ع) در ارومیه بود. او در عملیات پاکسازی مناطق مرزی خوی-سلماس در چهارم اسفندماه 1385 به شهادت رسید. بخش آخر گفتگوی تفصیلی تسنیم با فرحناز رسولی در ادامه می‌آید:

* تسنیم: گفته شد بعد از جنگ هم در مناطقی مثل کردستان هنوز جنگ بود. درگیری با احزاب و کومله و دموکرات همه از نوع ناآرامی‌های منطقه بود که کسانی همچون سردار قهاری با آن درگیر بودند. از نظر شما این درگیری‌ها چه تفاوتی با سال‌های جنگ تحمیلی داشت؟

حدود 20 درصد از حجم کاری پاسدارها در شهرهای مرزی کم شد. جنگ در منطقه مرزی بود و بعد از قطع جنگ و آتش بس با صدام در مناطق مرزی علی الظاهر جنگ تمام شد اما به دست ایادی استکبار و غرب گروهک‌هایی به جان ایران انداخته شدند.

دشمن بعد از جنگ از خود ما علیه خودمان دشمن ساخت

دشمن طوری تنظیم کرده بود که از خود ما علیه خودمان دشمن ساخت، احزاب کردی از بچه‌های ایران هستند که دشمن برعلیه خودمان آن‌ها را تحریک کرده، پس جنگ به آن معنا که دشمن آن را تحمیل کرده از نوع دفاع مقدس تاکنون وجود داشته است. فقط حدود 20 درصد از حجم کار کم شد وگرنه این‌هایی که در مناطق مرزی بودند چه از نظر کار اداری و چه از نظر کار عملیاتی اصلاً آسایش و آرامش تا لحظه شهادت نداشتند و این را من که کنار ایشان بودم به وضوح می‌دیدم.

* تسنیم: سفرهای عملیاتی شهید قهاری به کدام شهرها و چگونه صورت گرفت؟

ایشان از فرماندهانی بودند که از همان ابتدا جذب سپاه شدند و با خانم دباغ و چند نفر دیگر از برادران همدانی، (به قول خود شهید 9 نفر بودند) که سپاه همدان را تشکیل دادند. شهید قهاری به عنوان مسئول آموزش سپاه همدان منصوب می‌شود و 15 هزار جوان انقلابی را آموزش می‌دهد، 5 هزار دختر و 6 هزار پسر، حدود یک سال، یا یک سال و نیم بعد از تاسیس سپاه ایشان را به عنوان اولین فرمانده سپاه نهاوند معرفی می‌کنند و خودش با شهید حیدری و شهید طالبیان، (شهید طالبیان شهید شاخص و آموزش و پرورش است) این سه نفر با هم سپاه نهاوند را تشکیل می‌دهند. بعد از نهاوند به کردستان می‌رود و دیگر به شهر خودش بر نمی‌گردد تا روز شهادت. یعنی در واقع پیکر ایشان به شهر خودش برگشت.

بعد از نهاوند به سنقر می‌روند که آنجا شهر ناامنی بود و درگیری بسیاری وجود داشت. ایشان سه سال فرمانده سپاه سنقر شدند که در این سه سال هم مدام درگیری داشت. آنجا را پاکسازی کرده و برای سومین بار در آنجا مجروح شد. بعد از سنقر به جوانرود رفت، بعد از جوانرود به پاوه و بعد از پاوه به دافوس رفت و بعد از دافوس سه سال در مریوان بودیم. مریوان پر از خاطرات و عملیات بود. بعد از جوانرود به اورامانات رفتیم در آنجا روستایی هست به نام تازه آباد و جوانرود که منطقه صفر مرزی است. تیپ انصارالرسول(ص) در آنجا بود. ایشان هم نزدیک یک سالی جانشین تیپ انصارالرسول(ص) بود و در آن مدت هم من در همان روستا ساکن بودم.

عملیات شاخ شمیران و کمبود امکانات در شهر مرزی/شهید قهاری 9 سال معاون شهید کاظمی بود

عملیات شاخ شمران که از عملیات‌های معروف است در همان غلغله و تازه آباد انجام شد. به طوری که ما در آنجا هیچ فاصله‌ای با عراق نداشتیم. چیزی که از آن زمان خاطرم است این است که هیچ دسترسی به پزشک و دارو و امکانات بهداشتی نداشتیم. در آن زمان من دچار بیماری ریوی شده بودم و ایشان هم فرصت نمی‌کرد که به من رسیدگی کند و به من سر بزند. از شدت بدحالی یکبار که به خانه آمد به او گفتم من واقعاً حالم بد است و احساس می‌کنم دارم می‌میرم. به دلیل دور بودن از امکانات دارو و پزشک، همسرم با بچه‌های پیش مرگ کرد بومی صحبت می‌کند و حال من را شرح می‌دهد، آن‌ها هم داروهای گیاهی ای که در کوه هست را به او معرفی می‌کنند و او به خانه آورد. من از همان گیاه می‌خوردم اما هنوز آن عارضه در بدن من باقی مانده و  مداوا نشدم. همچنین شیمیایی ای که در آن نزدیکی زدند بر روی ریه‌های من اثر گذاشت. در آن روستا آنقدر کمبود امکانات بود و غذا به ما نمی‌رسید که خاطرم هست یک بار که ایشان نرسیده بود به خانه بیاید و چیزی بخرد من به نان خشک‌های خانه پناه بردم و خودم و فرزندم را با نان خشک سیر کردم.

بعد از تازه آباد به مریوان رفتیم و بعد از مریوان هم به سنندج، ایشان به عنوان جانشین قرارگاه شهید هرانفر سنندج معرفی شد ولی در سنندج ما کلاً 6ماه ماندیم، بعد از سنندج ایشان را خواستند برای جانشین لشکر 3 نیروی مخصوص حمزه سیدالشهدا(ع) در ارومیه.من هنوز پرده‌هایم را در خانه سنندج نصب نکرده بودم که به ارومیه منتقل شدیم.9  سال در ارومیه بودیم. شهید احمد کاظمی فرمانده قرارگاه حمزه بود و شهید قهاری معاون ایشان در لشکر بود. بعد از 9 سال که در ارومیه بود به عنوان جانشین قرارگاه نجف در کرمانشاه منصوب شد، دوباره ما زندگیمان را جمع کردیم و به خانه‌های سازمانی کرمانشاه منتقل شدیم. سه سال در کرمانشاه زندگی کردیم و بعد ایشان را به یزد انتقال دادند به عنوان فرمانده ارشد سپاه یزد. که با سه تا بچه در سال‌های 83 و 84به یزد رفتیم.

در یزد به خاطر برگزاری کنگره 4 هزار شهید یزد، فرمانده نمونه سال معرفی شد

وقتی که شهید به دارالعباده یزد پا گذاشت تصمیم گرفت کنگره شهدای یزد را برگزار کند. علاقه خاصی به شهدا و خانواده شهدا داشت، و رابطه تنگاتنگی با آن‌ها برقرار کرده بود و یکی دوسال قبل از شهادتش عملاً اعلام می‌کرد که قرار است شهید شود. به قول خودش در انجام کنگره شهدای یزد شهدا او را کمک کردند. کنگره شهید صدوقی و 4هزار شهید یزد را به انجام رسانید. اجلاسیه این کنگره دو روز بود، در مسجد ملااسماعیل، سوم و چهارم سال84 اجلاسیه را برپا کرد که آنقدر این اجلاسیه خوب بود که این کنگره مورد تشویق فرمانده سپاه قرار گرفت و شهید قهاری به عنوان فرمانده نمونه سال معرفی شد.

درخواست شهادت از شهدای یزد در حضور مردم

شهید قهاری در اجلاس کنگره که 4 اسفندماه برگزار شد در مسجد و در حضور مردم یزد گفته بود که “ای شهدا شما بخواهید که من سال دیگر 4 اسفند با شما باشم” و دقیقاً سال بعد 4اسفند 85 عصر جمعه به شهادت رسید. ایشان 6ماه شبانه روز برای این کنگره کار می‌کرد و در این مدت از من خواست که به او کمک کنم، گفتم چه کمکی؟ گفت شما در این مدت که می‌خواهم کنگره را تشکیل بدهم، در امورات مادی و معیشتی خانه را خودت انجام بده و من را دخیل نکن. من هم گفتم: چشم، مانعی نیست، من هم می‌خواهم در اجر شما شریک باشم. هم چنین به من گفت کمک فکری و روحی به من بده، و من هم تا جایی که در توان داشتم به ایشان کمک کردم. ایشان هم شبانه روز کار کرد و شکر خدا کنگره آبرومندانه‌ای برپا کرد و مزدش را از خدا گرفت. هنوز هم که هنوز هست در دل مردم آنجا جای دارد و مردم شهر دارالعباده هر ساله برای او سالگرد می‌گیرند و از او یاد می‌کنند.

شهید قهاری بار اصلی معنوی خود را در یزد جمع کرد

* تسنیم: اینطور که مشخص است فعالیت‌های فرهنگی ایشان در یزد اوج گرفته است، آیا در شهرهای دیگر و در محل‌های دیگر خدمتشان هم فعالیت فرهنگی داشتند؟

ایشان یک فرمانده عملیاتی بود وقتی در منطقه‌ای مثل ارومیه و کردستان بود، دغدغه کار عملیاتی بالا بود. یعنی فرصتی برای کار فرهنگی نداشت و اگر می‌خواست کار فرهنگی انجام بدهد از کار اصلی خودش باز می‌ماند، اما یزد این کار فرهنگی را می‌طلبید. به دلیل اینکه ایشان یک فراغتی پیدا کرد تا به قول خودش برای خودسازی و برای انجام وظیفه به شهدا و خانواده‌های ایشان کاری بکند.وقتی که به یزد رفتیم، می‌گفت: هرچه فکر می‌کنم شهری مثل یزد چرا باید تا به الان کنگره شهدا نداشته باشد، به جایی نمی‌رسم. شهر شهید صدوقی، شهری که معنویت و ریشه‌ای قوی دارد چرا تا به حال کنگره شهدا تشکیل نداده؟ خدا یک روز به من عمر بدهد تا این کنگره را برگزار کنم. شهید قهاری بار اصلی معنوی را در یزد برای خودش جمع کرد منتها خدا خواست بیاید در آذربایجان غربی ثمر آن را بگیرد و به شهادت برسد. وقتی که آن کنگره برگزار شد انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد.

چون خواهان شهادت بود، وقتی او را برای لشکر 3نیرو مخصوص فراخوانی کردند با شتاب رفت/به بچه‌های بومی ارومیه گفته بودبرای شهادت مجددا به اینجا آمده‌ام

هر کدام از خانواده‌های شهدای یزد را الان می‌بینم یک روایت جدید و خوبی از شهید تعریف می‌کنند و می‌گویند مسئولین، زیاد به خانه ما آمده‌اند اما ایشان چیز دیگری بود. تاسف می‌خورند که چرا زود رفت. شهید قهاری برای زود رفتنش از یزد چند دلیل داشت. یکی اینکهاواخر دوران خدمتش بود یعنی باید بازنشسته می‌شد. ولی چون خودش خواهان شهادت بود و از اینکه شهادت نصیبش نشده ناراحت و گله مند بود و دائما به درگاه خدا التماس می‌کرد، وقتی او را فراخوانی کردند برای فرماندهی لشکر 3نیرو مخصوص. با شتاب رفت. هرچه من می‌گفتم شما کمی صبر داشته باش. وسط سال تحصیلی است و بچه‌ها مدرسه دارند. اما ایشان مهلت نداد و گفت منطقه شلوغ است و نیاز به من هست. باید فوری برویم. در مدت خیلی کوتاهی وسایل خانه را خودش جمع کرد. آنجا من مطمئن بودم که ایشان شهید می‌شود. به دلیل نوع برخوردش و کردار و رفتارش متوجه شده بودم. من هنوز یزد بودم خودش یکی دو هفته قبل من رفت. بچه های بومی ارومیه در فرودگاه به استقبالش آمده بودند و به آن‌ها گفته بود من برای شهادت، دوباره به ارومیه آمده‌ام. و فردایش هم که در جایگاه ایشان را معرفی کرده بود به سردار زاهدی گفته بود من برای شهادت اینجا آمده‌ام. اگر ایشان این کلام را به کار نمی‌برد من باز متوجه این موضوع شده بودم. نوع عمل و رفتار و چهره ایشان نشان می‌داد که انتخاب شده است. به طوری که بچه‌های خودم از من سوال می‌کردند بابا چرا اینجوری شده است.

این اواخر دائم نگران بود و می‌گفت: دیدی خدمتم تمام شد و شهید نشدم؟ دیدی روسیاه شدم؟

* تسنیم: با توجه به اینکه مطمئن شده بودید رفتنی هستند. هیچ وقت نخواستید برای خودتان حفظش کنید؟

نه؛ به دلیل اینکه هر چه با خودم فکر می‌کردم، می‌دیدم ما در جوانی وارد این نظام شدیم و عمر خودمان را برای این نظام و انقلاب گذاشتیم. حیف بود. مثل اینکه شما یک بچه‌‌ای را از ابتدا بزرگ کنی وقتی به اوج جوانی رسید او را رها کنی. انقلاب برای ما مثل این جوان بود که حیفمان می‌آمد آن را به یکباره رها کنیم. کسانی امثال شهید قهاری را من ذخیره‌های انقلاب می‌دانستم. این‌ها کسانی هستند که مثل ذخیره‌هایی در قلک نظام وجود دارندو وقتی نیاز باشد یکی از این‌ها به کار گرفته می‌شود. ما تعداد اندکی از این ذخیره‌ها داریم. من حیفم می‌آمد که ایشان بازنشسته بشود و با این تجربیات فراوان سی ساله از او بهره برداری نشود. اما اعتقاد داشتم که خواست خدا هر چه باشد پیش خواهد آمد. از طرفی می‌دیدم این اواخر، ایشان دائم نگران بود و می‌گفت: “دیدی خدمتم تمام شد و من شهید نشدم؟ دیدی روسیاه شدم؟ دیدی همه یارانم رفتند.” ایشان دیگر میلی به ماندن نداشت.

چند روز قبل از شهادت با تمثال حضرت آقا روی دیوار حرف می‌زد، اشک می‌ریخت و خداحافظی می‌کرد

* تسنیم: خبر شهادتش چگونه به شما رسید؟

ایشان به من گفته بود که عملیاتی برای پاکسازی منطقه در خوی داریم و این یک عملیات گسترده‌ای بود. انفرادی و کوچک نبود. روز دوم اسفند از خانه برای شرکت در این عملیات خداحافظی کرد. همانجا در پله‌ها که ایشان را بدرقه می‌کردیم، گفتم شما انشالله کی بر می‌گردید؟ طبق معمول انشالله را می‌گفتم و دعا می‌کردم و ایشان گفت این بار برگشتنم با خدا است. پنجاه پنجاه است و باید ببینیم چه می‌شود، شما فقط دعا کن، من برای ولایت می‌روم. خداحافظی کرده و از من طلب دعا کرد و رفت.

یک تمثال حضرت آقا روی دیوار ما بود. چند روز قبل از شهادت ایشان روبروی این تمثال می‌ایستاد و زمزمه می‌کرد و می‌رفت. آخرین بار حساس شدم و رفتم جلو ببینم ایشان چه می‌گوید، دیدم زمزمه می‌کند و اشک می‌ریزد و می‌خواهد با عکس حضرت آقا اتمام حجت و خداحافظی کند و می‌گوید: “حضرت آقا شما از دست ما راضی هستید؟” این را که گفت من ناراحت شدم، چون سابقه خدمات همسر خودم را می‌دانستم. پرونده درخشانش را می‌دانستم و گفتم شما این حرف را به حضرت آقا می‌زنی؟ حضرت آقا از شما راضی نباشد از که راضی باشد؟ گفتم شما چرا ناراحتی؟ اصلاً شما قوت قلب ایشان هستی. من می‌دانستم چرا اینطوری می‌گوید. می‌دانستم در حال خداحافظی است و چهره‌اش هم کاملاً نورانی شده بود. روز 4 اسفند حاجی شهید شده بود و من هنوز نمی‌دانستم. خواب بدی دیدم.

صبح که از خواب بیدار شدم بلافاصله به خانم یکی از دوستانی که در عملیات بود، گفتم از آن‌ها خبر داری؟صحیح و سالم هستند؟  گفت بله خوب هستند اما الان من به خانه شما می‌آیم تا تنها نباشی. من پیش خودم گفتم این بنده خدا که این موقع صبح خانه ما نمی‌آمد. فوری به دلم افتاد که حتما چیزی شده است. آن خانم به خانه ما آمد و چند نفر خانم به همراهش نیز آمدند. من بدون درنگ و ملاحظه گفتم چی شده؟ نکنه حاجی چیزی شده؟ گفت آره. گفتم یعنی شهید شده؟ گفت آره. خلاصه همانجا خبر شهادت را به من داد، اما این را بگویم که شب قبلش از شهرهای مختلف کردستان به من زنگ می‌زدند که سردار کجاست؟! منم طبق معمول می‌گفتم رفتند مأموریت. در حالی که ماهواره و رادیوی بیگانه اعلام کرده بود:” 15 نفر در جهنم دره بودند که ما با آن‌ها درگیر شده‌ایم. از جمله قهاری؛ فرمانده لشکر با سی سال خدمت، ما وی را با فرمانده تیپ‌اش سردار درستی گیر انداخته و آن‌ها را از بین برده‌ایم” ولی من صبح خبردار شدم. در حالی که پیکر شهدا دو روز در جهنم دره به دلیل برف، سرد بودن و ناامنی ماند و دو روز بعد 15 شهید را به ارومیه منتقل کردند و تشییع شدند. شهر شهید قهاری همدان بود و پیکر شهید را در تابوت گذاشته و به وسیله هواپیماهای نظامی به انجا برای خاکسپاری منتقل کردیم.

برای عملیات پاکسازی منطقه رفته بودند که همه 15 نفر به شهادت رسیدند

* تسنیم: نحوه شهادتشان چگونه بود؟

این 15 نفر برای عملیات پاکسازی منطقه مرزی رفته بودند و در حین برگشت با هلی‌کوپتر در جهنم دره نشسته بودند. می‌خواستند بلند شوند اما نمی‌توانستند. در این قسمت روایت‌های مختلف در مورد این مسئله است اما آن‌ها در اثر سقوط شهید نشدند. هلی کوپتر در فاصله نزدیک به زمین می‌افتد و همه از هلی کوپتر پایین می‌آیند. این‌ها دو نفر مجروح داشتند. مابقی که پایین آمدند درگیری شروع شده و شروع به جنگیدن با گروهک تروریستی پژاک کردند. حتی یک نفر از آن‌ها که از کادر فنی هلی‌کوپتر بوده جایی مخفی می‌شود. یک جوان هوانیروز بوده که اسیرش کردند. در این جریان 14 نفر به شهادت رسیدند و آن یک نفر بعداً توسط ضد انقلاب اعدام شد. شهیدقهاری؛ فرمانده لشکر، شهید سردار درستی؛ فرمانده تیپ و بعد از آن شهید سرهنگ پروینی که خلبان بودند، سردار زمان لو، برادر نعمتی که محافظ شهید قهاری بودند و چند نفر دیگر به شهادت رسیدند. در واقع این‌‌ها در درگیری با گروهک تروریستی پژاک در مناطق مرزی شمال غرب کشور، منطقه خوی-سلماس که با ترکیه هم‌مرز است در محلی به نام جهنم دره به شهادت رسیدند. اولین اعلام شهادت بچه‌‌ها این بود که این‌ها بعد از سقوط بالگرد به شهادت رسیدند که الان هم در سایت‌ها همین امده است. بنده خودم پیکر را شهیدم را دیدم که هیچ عارضه‌ای بر اثر سقوط و شکستگی نداشته و فقط اثر تیر دشمن بوده است و بقیه شهدا نیز خانواده‌هایشان دیدند. الان که هفت سال از شهادت این 15 شهید گذشته است دیگر نیروهای نظامی می‌گویند که حادثه سقوط نبوده است. مصلحت بود آن زمان اینچنین اعلام شود. شرایط آن زمان اجازه نمی داد این مسائل مطرح شود.

خود ِ شهید ما را برای شهادتش آماده کرده بود

* تسنیم: خانم قهاری! مواجه فرزندان با شهادت پدرشان چگونه بود؟

بارها این را در جمع‌ها گفته‌ام که اغراق نیست بگوییم خود ِ شهید ما را آماده کرده بود، چون شروع زندگی ما یک شروع اعتقادی بود و یک زندگی نظامی و مهاجرتی در راه دین و اسلام و انقلاب بود. بچه‌ها با این رویه بزرگ شده بودند و برای بچه‌ها این گمان وجود داشت که یک روزی پدرمان شهید، مجروح، جانباز و یا اسیر خواهد شد و مانند من همان انتظار را می‌کشیدند. دختر بزرگم وقتی پدرش به شهادت رسید نزد ما در ارومیه نبود. در میبد یزد دانشجو بود. پدرش خیلی بچه‌ها را دوست داشت و هر روز با او تماس می‌گرفت. دو روز بود که در عملیات جهنم دره بود و تماس نگرفته بود. دخترم شک کرده بود. می‌دانست یک عملیاتی دارند و گفت فهمیدم که بابا یک چیزی شده است. وقتی موقع خبر دادن تلفنی به دخترم فهمیده بودند دخترم روحیه‌اش را از دست داده است به او گفته بودند پدرت مجروح شده است. بیا به ارومیه برویم و از راه هوایی او را آوردند. وقتی به خانه آمد هنوز نمی‌دانست پدرش شهید شده است و خیلی شاداب و راحت داخل شد و دیدم گل دستش است و گفت می‌خواستم به عیادت پدر بروم. اگرچه صدمه بزرگی برای هر بچه‌ای است که پدرش را از دست بدهد اما چون شهادت با همه مرگ‌ها فرق می‌کند تحملش هم فرق دارد. یعنی من با خود فکر می‌کنم و خدا را شکر می‌کنم که ایشان بر اثر عارضه بیماری جسمی و تصادف از بین نرفت و ایشان در راه خدا شهید شد و این افتخاری برای کشور و از جمله خانواده بود.

شهید قهاری از محافظین امام/ برای حفاظت محل جهت ورود امام چندین شبانه روز روی کارتون خوابید

* تسنیم: دوست داریم از ارتباط شهید قهاری با امام و رهبری بگویید.

شهید قهاری علاقه ویژه‌ای به حضرت آقا داشتند. امام هم که جای خود دارد. شهید قهاری قبل از این که امام به تهران تشریف بیاورند، جزء فعالان و انقلابیونی بودند که در شهر همدان قبل از پیروزی انقلاب فعالیت داشته است، یعنی بارها به دست ساواک دستگیر، شکنجه و زندانی شده است و سختی‌های زیادی را متحمل شده است. چیزی که از زبان خودش شنیدم. در تشریف فرمایی امام هم در راهپیمایی و تظاهرات نقش تأثیرگذاری داشته است. شهید قهاری از کسانی بودند که چندین شبانه روز در تهران روی کارتون و مقوا خوابید برای حفاظت کوچه، خیابان و محله تهران تا امام تشریف بیاورند.

یک اسلحه شخصی برای حفاظت از امام خمینی(ره) خریده بود

از جمله کسانی هستند که در روی کاپوت ماشین امام هست، منتها تصویری که از تلویزیون در ایام دهه فجر می‌بینیم لحظه‌ای است و نگه نمی‌دارد اما خودش می‌گفت من کاملاً آن جا هستم، یعنی می‌گفت قبل از این که جنگ شروع شود ایشان یک اسلحه شخصی خریده بود و با خودش داشت که وقتی برای حفاظت امام خمینی(ره) به تهران آمد با آن اسلحه کار می‌کرد. امام تشریف آوردند، یعنی واقعاً از جان خودش گذشته بود، او می‌گفت ما تعداد زیادی در تهران بودیم و کار می‌کردیم تا حضرت امام تشریف بیاورند. دیگر شبانه روز ما آن جا آماده بودیم و خواب نداشتیم تا آمدند و در بهشت زهرا(س) نشستند و سخنرانی کردند ما مقداری خیالمان راحت شد.

به بچه‌ها می‌گفت: حضرت آقا تک تک کلمات‌شان سِر است/می‌گفت باید تابع محض او باشیم

ایشان تابع محض ولایت بودند. بعد از حضرت امام، اعتقادش این بود که حضرت آقا مانند حضرت امام و ولایت فقیه است و ما باید تابع محض او باشیم. به حضرت آقا آنقدر ایشان ارادت داشتند که وقتی تلویزیون روشن می‌شد و فرمایشات حضرت آقا پخش می‌شد ایشان سراپا گوش بود. در خانه ایشان شخص سخت‌گیری نبود که بچه‌ها ساکت باشند اما من در این قسمت می‌دیدم که سخت می‌گرفت و می‌گفت احمد، فاطمه حرف نزنید. حضرت آقا صحبت می‌کنند. می‌گفت بچه‌ها حضرت آقا تک تک کلمات‌شان سِر است. حیف است اگر گوش ندهید. واقعاً ایشان یک شخصیت نظامی و انقلابی و ولایتمدار خوبی بود و در این بعد چیزی کم نداشتند.

ماجرای دیدار خصوصی خانواده شهید قهاری با رهبر معظم انقلاب

* تسنیم: از دیداری که شما به عنوان خانواده سردار شهید قهاری با رهبر معظم انقلاب داشتید بگویید.

حدود سه هفته پیش یک دیدار خیلی نزدیک و ویژه با حضرت آقا داشتیم. من به اتفاق بچه‌ها و دامادم بودیم.هیچ وقت فکر نمی‌کردم یک روز خدا این توفیق را بدهد که طبق میل خودمان و از نزدیک اقا را ملاقات کنیم. جالب تر اینکه ملاقات ما اصلا عجله‌ای نبود و فرصت کافی برای دیدار با آقا به ما داده شد. یک جمع 20 تا 25 نفره بودیم همه از خانواده‌های شهدا. 5 یا 6 خانواده شهید بودیم. توفیق پیدا کردیم و ابتدا نماز ظهر و عصر را پشت سر آقا خواندیم. همانجا آقا نشسته و ما همه دورشان جمع شدیم. آقا هم با تک تک ما صحبت کردند. حضرت آقا فرصت کافی و وافی به همه برای درد و دل کردن دادند. بنده هم به نوبه خود با ایشان صحبت و احوالپرسی کردم.خاطراتی از شهید تعریف کردیم. ایشان سوالاتی از ما داشتند در مورد اینکه در سال‌های جنگ و بعد از جنگ کجا بودید؟ پرسیدند کجاها و کدام مناطق همراه شهید بوده‌اید. من هم گفتم 22 سال همراه شهید در مناطق مرزی و جنگی زندگی کردم. آقا آفرین گفتند و خیلی تشکر کردند.

با تک تک بچه‌ها صحبت کردند. تحصیلات و رشته تحصیلی‌شان را پرسیدند. دعای خیر کردند. ما هم از آقا خواستیم برایمان دعای عاقبت به خیری و ثابت قدم بودن در مسیر را بکنند. چفیه‌ای داشتم که جلو رفتم و خواستم که آقا آن را تبرک کنند. ایشان چفیه را تبرک کرده و ذکری هم رویش خواندند. یک جلد قرآن به من دادند. همان موقع با دست خط خودشان روی آن نوشتند: “تقدیم به خانواده شهید عزیز، شهید سعید قهاری سعید” بعد از آن پسر و دامادم از آقا انگشترشان را در خواست کردند. آقا هم دو انگشتر به هر دو دادند. ساعات خیلی خوبی را گذراندیم و در کنار ایشان خیلی به ما خوش گذشت و از وجودشان فیض بردیم.

در مورد اینگونه شخصیت‌ها باید کتاب‌ها نوشته و کار شود

* تسنیم: حرف آخر…

شهید قهاری یک فرمانده سی سال خدمت است. در مورد اینگونه شخصیت‌ها باید کتاب‌ها نوشته و کار شود. اما سخن آخرم این است که تمام سازمان‌ها و تمام کسانی که عهده دار این امر هستند، بدانند شهدا را باید به این جامعه درست معرفی کنیم، مخصوصاً به نسل جوانی که در انقلاب و جنگ نبودند، باید ارزش‌های انقلاب را به آن‌ها معرفی کنیم و برای حفظ و نگهداری آن کوشا باشیم. من توصیه‌ام به عموم مردم این است که برای حفظ انقلاب، نظام و ارزش‌ها همه کوشا باشند و دست به دست هم داده و مملکت‌مان را به بیگانه ندهیم.

————————–
گفت‌وگو از: نجمه السادات مولایی

به نقل از سپاه الغدیر یزد

بیان دیدگاه






چفیه‌های آقا

به پاس یادبود استاد گرامی وعالم وارسته  ونماینده شهرم

گزیده‌ای از یادداشتهای دو روز روانشاد مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید جلال یحیی زاده

خرداد 91؛ مجلس نهم- دفتر اول

سه‌شنبه 9 خرداد 91
… به دفتر روحانیت در دفتر رهبری رفتم و نامه 6 صفحه‌ای (در کاغذ A-4) که دست‌نویس، دیشب طی 2، 3 [ساعت] نوشتم و گزارشی از بعضی سوء مدیریت‌های مجلس را توضیح دادم، به آقای … دادم تا به رهبری برساند…
چهارشنبه 24 خرداد 91

صبح، بانشاط و سرحال به مجلس رفتم تا پس از جلسه‌ای کوتاه، به ملاقات رهبری برویم. نمایندگان هر دوره، چهار ملاقات سالانه با رهبر معظم دارند که این اولین ملاقات دوره جدید با رهبر است. برای من این جلسه از هر سال جالب‌تر است؛ چون نامه 6 صفحه‌ای برای آقا نوشته‌ام و بعضی از مشکلات مجلس را به آقا گزارش کردم… .

من دنبال علایمی هستم که مطمئن شوم آقا نامه مرا بطور کامل خوانده است! این را هم از صحبت‌های امروز آقا باید استشمام کنم و هم از بعضی طرق دیگر! البته من فعلاً عجالتاً قطع و یقین دارم که آقا نامه‌ام را کامل مطالعه فرموده است!
[پس از دیدار:]

جلسه کمی از ساعت 12 گذشته بود که به پایان رسید. در این دیدار از صحبت‌های رهبر معظم، کاملاً انتقاد از بعضی اقدامات مجلس هشتم مشخص بود… .

جالب‌تر اینکه به وضوح احساس کردم رهبر معظم، نامه مرا مطالعه فرموده و بعضی از صحبت‌های ایشان، ناظر به همان نامه بود!

[عصر همان روز:]

خاطره فراموش ناشدنی:
فردی پشت تلفن گفت: از دفتر رهبرم! ایشان نامه شما را خوانده، سلام رسانده‌اند، تشکر کرده‌اند، چفیه‌هایی که خواستی دستور دادند خدمت شما بدهیم! … در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، تلفن قطع کردم… .

وقتی وارد بیت شدم، همه گیت‌های بازرسی کاملاً آماده بودند… خیلی راحت مرا عبور دادند. وارد محوطه خانه آقا که شدم،

…[منشی آقا] با روحانی جوان سید به استقبالم آمده بودند، باز آن جملات را تکرار کرد و بسته‌ای که حاوی چفیه بود به من داد. من آن را بوسیدم، اشک ریختم و گفتم: جانم فدای آقا که به این سرعت، نامه طلبه کوچکی می‌خواند و پاسخ می‌دهد.

من در پایان نامه 6 صفحه‌ای نوشته بودم که از چند سال قبل، برای صبیه‌ام، از آقای دکتر حداد عادل مشاور عالی شما (رئیس سابق مجلس و رئیس کمیسیون فرهنگی) چفیه‌ای متبرک به بدن مبارک شما خواسته بودم که هنوز نداده؛ حالا برای اینکه مطمئن شوم نامه را حضرتعالی مطالعه فرمودید، علاوه بر آن چفیه، چند چفیه برای سایر فرزندان و … [بفرستید]؛ که آقا پنج تا فرستاده بود.

[شب همان روز:]

این هم روزی پرکار و پرجاذبه بود که اوج آن ملاقات با رهبری بود که البته این نهمین بار و نهمین سالی بود که به عنوان نماینده و همراه نمایندگان، محضرشان شرفیاب می‌شدیم؛ ولی آنچه که امروز و این ملاقات را بسیار شیرین‌تر کرد، محتوای سخنان رهبری در جلسه امروز و فرستادن پنج چفیه آن هم به شکل ویژه برای من بود.

من از دکتر حداد عادل که مشاور عالی رهبری هم هست، تلفنی بعد از دریافت چفیه سؤال کردم که آقا درمورد نامه من، چیزی به شما نگفت؟… او گفت: جای تو خالی بود، بعد از سخنرانی امروز آقا خدمتشان رسیدم… آقا چیزی درمورد نامه شما نگفت. ولی سه، چهار [بار] بااطمینان گفت: مطمئن هستم آقا شما را خیلی دوست دارد. این را بدان و اطمینان داشته باش!

باید خدا را شکر کنم الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله. خداوند مرا بر این موضوع استوار بدارد.

۲۲ جمله درباره «۲۲ بهمن»

در آستانه فرارسیدن «۲۲ بهمن» سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR بیست و دو جمله‌ی برگزیده از حضرت آيت‌الله خامنه‌ای را درباره «دهه فجر و ۲۲ بهمن» منتشر كرد:

* بيست و دوم بهمن، براى ملت ما در حكم عيد فطرى است كه ملت در آن، از يك دوران روزه‌ى سخت خارج شد؛ دورانى كه محروميت از تغذيه‌ى معنوى و مادّى را بر ملت ما تحميل كرده بودند. ۱۳۶۸/۱۱/۰۴

* بيست و دوم بهمن، در حكم عيد قربان است؛ زيرا در آن روز و به آن مناسبت بود كه ملت ما اسماعيلهاى خودش را قربانى كرد. ۱۳۶۸/۱۱/۰۴

* بيست و دوم بهمن، در حكم عيد غدير است؛ زيرا در آن روز بود كه نعمت ولايت، اتمام نعمت و تكميل نعمت الهى، براى ملت ايران صورت عملى و تحقق خارجى گرفت. ۱۳۶۸/۱۱/۰۴

* هر گاه و هر جا كه از پیروزی ۲۲ بهمن یادی و نامی آورده می شود، چهره ی شهید و نقش خونین شهادت، در برابر چشم ها پدیدار می گردد. ۱۳۶۸/۱۱/۱۹

* اگر كسى مى‌خواهد بداند در ايران چه خبر است، به راهپيمايى روز قدس و بيست و دوم بهمن و مراسم سالگرد امام نگاه كند، تا بفهمد در ايران چه خبر است. ۱۳۶۹/۰۳/۰۲

* دهه‌ى فجر، در حقيقت مقطع رهايى ملت ايران و آن بخشى از تاريخ ماست كه گذشته را از آينده جدا كرده است. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* دهه‌ى فجر، جزو رشحات اسلام است. خيال نكنيد كه دهه‌ى فجر منهاى اسلام، چيزى است. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* دهه‌ى فجر، آن آيينه‌يى است كه خورشيد اسلام در آن درخشيد و به ما منعكس شد. اگر اين آيينه نبود، باز هم مثل همان دوره‌هاى تاريك و قرون خاليه، بايستى ما مى‌نشستيم و اسمى از اسلام مى‌آورديم. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* برگزارى دهه‌ى فجر، بايد مثل برگزارى جشن نيمه‌ى شعبان باشد. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* خاطره‌ى امام، بيش از هميشه، در دهه‌ى فجر و بيست‌ودوى بهمن است. حتّى بيشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، اين بزرگداشت نشان‌دهنده‌ى شخصيت آن بزرگوار است. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* دهه فجر در حقيقت ولادت امامت در اين كشور است؛ به همان معنايى كه خود امام و اسلام براى ما ترسيم كرده‌اند. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* هر روزى از روزهاى اين دهه - مخصوصاً روز بيستودوم بهمن - ايام اللَّه و خاطره‌هاى فراموش‌نشدنى براى ملت ايران هستند. ۱۳۶۹/۱۰/۱۱

* ۲۲ بهمن در حيات تاريخى و ملى كشور و هدايت سرنوشت ملت ايران به سوى حق و صلاح نقش بزرگى داشته است. ۱۳۷۸/۱۱/۰۶

* در طلیعه‌ی‌روزهای‌ درخشان‌ فجر از همه‌ چیز شایسته‌تر تكریم‌ شهیدان‌ و خضوع‌ در برابر روح‌ فداكار آنهاست‌. ۱۳۷۹/۱۱/۱۲

* دشمنان سعى مى‌كنند انقلاب را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، انقلاب را به ياد مردم مى‌آورد. سعى مى‌كنند امام را از ياد مردم ببرند؛ اما دهه فجر، تجسّم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست. ۱۳۸۰/۱۱/۰۳

* حادثه بيستودوم بهمن و پيروزى انقلاب، پايان تحقير ملت ايران بود. ۱۳۸۰/۱۱/۲۱

* اگر انقلاب اسلامى و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحوّل در اين كشور نبود، هيچ اميدى وجود نداشت كه سلطه جهنّمىِ تحقيرآميز امريكا و حكومت ديكتاتورىِ قسىّ‌القلب پهلوى از اين مملكت بركنده شود. ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

* راهپيمايى بيستودوم بهمن در جهان يك پديده بى‌نظير است؛ هيچ كشورى در هيچ مراسمى چنين اجتماعى را در شهرهاى بزرگ و كوچك به خود نمى‌بيند و به ياد ندارد؛ اين مخصوص شماست. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴

* راهپيمايى بيست‌ودوم بهمن مظهر اقتدار ملى است؛ نشان‌دهنده‌ى عزم عمومى ملت ايران است؛ مظهر همان چيزى است كه هر دشمنى را در هر حد و اندازه‌يى از اقتدار نظامى و توانايى‌هاى تبليغاتى و سياسى، مرعوب مى‌كند. ۱۳۸۳/۱۱/۱۹

* ملت ايران هر سال با حركت خود در بيست‌ودوم بهمن، دشمن را در جاى خود متوقف و وادار به عقب‌نشينى كرده. ۱۳۸۳/۱۱/۱۹

* روز ۲۲ بهمن و راهپيمائى ۲۲ بهمن مظهر اقتدار ملى است؛ مظهر اقتدار ملت ايران است؛ مظهر حضور مردمى و اراده و عزم ملى ملت ايران است كه مرد و زن و پير و جوان، در همه‌ى شرائط به خيابانها مى‌آيند و خودشان را در سرتاسر كشور در مقابل چشم بينندگان قرار ميدهند؛ اين خيلى باعظمت است. ۱۳۸۶/۱۱/۱۹

* سالگرد انقلاب ما يك مراسم خشك و رسمى نيست؛ يك مراسم صددرصد مردمى است. ۱۳۸۶/۱۱/۱۹

آرمان شهر حضرت ولی‏عصر(عج) در بیان رهبر انقلاب

هنر مهدى(عج)، واقعى كردن آرمان‌هاى قابل تحقّق بشرى است
قبل از ظهور مهدى(عج) اگر هركس از اتوپيا حرفى زد -كه تركيبى از “تخيّل” و “واقعيّت” است- ولى هنر مهدى(عج)، واقعى كردن آرمان‌هاى قابل تحقّق بشرى است كه تا حال تحقّق پيدا نكرده است.
به نام خدای مهربان- یا حجت بن الحسن العسکری علیه‌السلام؛ قیدموی تورات، مهمید آخر انجیل، پسر انسانِ عهد جدید، سروش ایزدِ زرتشت، قائمِ زبور، لندبطاوایِ هندوها، خسروِ مجوسیان، منصورِ براهمه و… ماء معین، شهاب ثاقب و بقیة الله قرآن…

قرن‌هاست انسان‌ها چشم به راه آمدنت هستند…

قرن‌هاست انسان‌ها آرزوی زندگی در اتوپیا، آرمان‌شهر و مدینه‌ی فاضله‌ای را دارند که با دستان خدایی تو ساخته خواهد شد…

قرن‌هاست زمین بی‌تاب توست که برکاتش را عرضه کند و آسمان چشم انتظارت که رحمتش را بر سر خلایق فرو بارد…

قرن‌هاست شیعه چشم به راه منتقم خون حسین علیه‌السلام است…

قرن‌هاست…

ای صاحب عصر و زمان، ای که دعایت مستجاب است و آمینت پذیرفته…

به دعای مخلوقات… به دعای خدا پرستان… به دعای مسلمانان… به دعای ما شیعیان بی قرار و چشم به راه برای تعجیل در فرجت آمین بگو تا خدا به واسطه‌ی دعا و آمین مستجاب “تو” لذت زندگی در آرمان شهری را که تو خواهی ساخت به ما عنایت کند.حدیثی از امام محمد باقر علیه‌السلام درباره‌ی امام مهدی عجل‌الله تعالی

محمّد بن مسلم گويد: از امام باقر عليه‌السّلام شنيدم كه مى‌فرمود: قائم ما منصور به رعب است و مؤيّد به نصر، زمين براى او درنورديده شود و گنج‌هاى خود را ظاهر سازد، و سلطنتش شرق و غرب عالم را فرا گيرد و خداى تعالى به واسطه‌ی او دينش را بر همه‌ی اديان چيره گرداند، گر چه مشركان را ناخوش آيد، و در زمين ويرانه‌اى نماند جز آنكه آباد گردد و روح‌اللّه عيسى بن مريم فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد.

متن عربی

مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلثَّقَفِيِّ‌قَالَ سَمِعْتُ‌أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرَ ع‌يَقُولُ اَلْقَائِمُ‌مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَيَّدٌ بِالنَّصْرِ تُطْوَى لَهُ اَلْأَرْضُ وَ تَظْهَرُ لَهُ اَلْكُنُوزُ يَبْلُغُ سُلْطَانُهُ اَلْمَشْرِقَ وَ اَلْمَغْرِبَ وَ يُظْهِرُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ دَيْنَهُ‌عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ‌فَلاَ يَبْقَى فِي اَلْأَرْضِ خَرَابٌ إِلاَّ قَدْ عُمِرَ وَ يَنْزِلُ‌رُوحُ اَللَّهِ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ ع‌ فَيُصَلِّي خَلْفَهُ(1)

آرمان شهر امام مهدی عجل‌الله تعالی

مقام معظم رهبری درباره‌ی آرمان شهر امام مهدی(عج) می‌فرماید: اصلِ اميد به يك آينده‌ى روشن براى بشريت و ظهور يك موعود، يك منجى، يك دست عدالت‌گستر در سرتاسر جهان، تقريباً مورد اتفاق همه‌ى اديانى است كه در عالم سراغ داريم. غير از حالا دين اسلام و مسيحيت و يهوديت، حتّى اديان هند، بودائى و اديانى كه نامى از آنها هم در ذهن اكثر مردم دنيا نيست، در تعليمات خود يك چنين آينده‌اى را بشارت داده‌اند. اين در واقع اميد بخشيدن به همه‌ى انسانها در طول تاريخ است و پاسخگوئى به نياز انسانها به اين اميد، كه حقيقتى هم با آن بيان شده است.

اديان الهى و آسمانى -كه اغلب اين اديان ريشه‌هاى الهى و آسمانى دارند، نخواسته‌اند اميد واهى به مردم بدهند؛ آنها واقعيتى را بيان كردند. در خلقت بشر و تاريخ طولانى بشريت حقيقتى وجود دارد- و آن حقيقت اين است كه اين ستيزه‌ى ميان حق و باطل، يك روز به سود حق و به زيان باطل پايان خواهد گرفت و از آن روز به بعد دنياى حقيقى بشر، زندگى مطلوب انسان، آغاز خواهد شد كه در آنجا ستيزه‌گرى مفهوم مبارزه نيست، مبارزه براى تسابقِ در خيرات است. اين يك حقيقتى است كه بين همه‌ى اديان مشترك است.

خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيع از شكل يك آرزو، از شكل يك امر ذهنى محض، به صورت يك واقعيت موجود تبديل كرده است.

حقيقت اين است كه شيعيان وقتى منتظر مهدى موعودند، منتظر آن دست نجات‌بخش هستند و در عالم ذهنيات غوطه نميخورند؛ يك واقعيتى را جستجو ميكنند كه اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگى ميكند؛ مردم را مى‌بيند؛ با آنهاست؛ دردهاى آنها، آلام آنها را حس مي‌كند.

انسان‌ها هم، آنهائى كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعى به طور ناشناس او را زيارت مي‌كنند. او وجود دارد؛ يك انسان واقعى، مشخص، با نام معين، با پدر و مادر مشخص و در ميان مردم است و با آنها زندگى مي‌كند. اين، خصوصيتِ عقيده‌ى ما شيعيان است.

آن‌هائى هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچ‌وقت نتوانستند دليلى كه عقل‌پسند باشد بر رد اين فكر و اين واقعيت، اقامه كنند. همه‌ى ادله‌ى روشن و راسخ كه بسيارى از اهل سنت هم آن را تصديق كرده‌اند، به طور قطع و يقين از وجود اين انسان والا، اين حجت خدا، اين حقيقت روشن و تابناك با همين خصوصياتى كه من و شما ميشناسيم -حكايت مي‌كند و شما در بسيارى از منابع غير شيعه هم اين را مشاهده مي‌كنيد.

فرزند مبارك پاك‌نهاد امام حسن عسكرى عليه الصّلاة و السّلام، تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است و خدا به او عمر طولانى داده است و مي‌دهد. و اين است تجسد آن آرزوى بزرگ همه‌ى امم عالم، همه‌ى قبائل، همه‌ى اديان، همه‌ى نژادها، در همه‌ى دوره‌ها.(2)

استاد حسن رحیم پور ازغدی در صفحات 25-24 کتاب “مهدی(عج) ده انقلاب در یک انقلاب” آورده: وعده‌هايى كه راجع به مهدى(عج) داده شده، چك بى‌محل نيست! ايدئولوژى‌هاى بشرى اگر از “اتوپيا” حرف زدند، از افلاطون تا توماس‌مور، كامپانلا و فرانسيس‌بيكن، هركس از مدينۀ فاضله در غرب و در دنيا حرفى زده، همه از نوع نمونۀ انتزاعى “وبرى” و تيپ ايده‌آل او بوده‌اند، زيرا همۀ آنها با مصالح و امكانات عادى بشرى سنجيده مى‌شوند، اما مهدويّت، ارتباط با خزاين غيب جهان و با عقلانيّت پنهان عالم است. مهدى(عج) فقط جان جهان نيست، بلكه عقل جهان نيز هست. يداللّه با دست بشر فرق مى‌كند و اينها به يك اندازه نيروى پرتاب ندارند، لذا جامعۀ مهدوى، “ناكجاآباد” نيست، “همه‌جاآباد” است.

یک جزير‌ه‌ی دورافتاد‌ه‌ی محصور در خود، شهركى پشت ابرها و در ذهن شاعران نيست. با مصالح واقعى و در همين دنياى واقعى ساخته خواهد شد. اين حقيقت، در روايات ما تكرار شده و نبايد در اين قضيه وارد تأويل شويم. قبل از ظهور مهدى(عج) اگر هركس از اتوپيا حرفى زد -كه تركيبى از “تخيّل” و “واقعيّت” است- ولى هنر مهدى(عج)، واقعى كردن آرمان‌هاى قابل تحقّق بشرى است كه تا حال تحقّق پيدا نكرده است. مزيّت مهمّى كه مدينۀ آرمانى اسلام، آن “زيست جهان” عدالت كه با نام مبارك مهدى(عج) گره خورده و بر خرابه‌هاى اقتدار كنونى عالم بنا خواهد شد، اين است كه گرچه شكل اعلاى آن به دست مهدى(عج) تحقّق خواهد يافت، ولى اين اميد، ما را در عصر غيبت، از وظيفه‌ی بنا كردن اشكال طبيعى‌تر و مدل‌هاى ناقص‌تر آن جامعه، معاف نمى‌كند و در برابر اتهاماتى كه به “آرمان‌شهر دينى” وارد شده، بايد گفت كه آرمان شهر اسلام، يك شهر اسكولاستيك نيست، يك ماكت و شهر مرده‌ها و مجسمه‌ها نيست.

بعضى فكر مى‌كنند وقتى از شهر اخلاق، قانون و عدالت، سخن مى‌گوييم همه مثل روبات در اين شهر راه مى‌روند، احساس ندارند، يك‌شكل و يك‌اندازه و يك‌نوعند، تفاوت و تنوّعى نيست و گويا همه در آن دوران، ماشين مى‌شوند.

بعضى فكر كردند در جامعه‌اى كه حضرت مهدى(عج) خواهد ساخت، مردم ديگر شهوت ندارند؛ عصبانى نمى‌شوند؛ احتياجى به نان، خانه، كار، مطالعه و تفريح ندارند. نه، آن مدينه، جامعه‌اى واقعى با آدم‌هاى واقعى است و اين استعدادها و غرايزى كه در ما و شماست در آنان و در آن دوران نيز خواهد بود. هنر مهدى(عج) اين است كه آنان را سازمان‌دهى مى‌كند و در مسير كمال انسان، سعادت بشر و عدالت به‌كار خواهد گرفت و غرايز بشر، ريشه‌كن نمى‌شود و در دنياى بعد از ظهور هم، آدم‌ها شهوت دارند؛ خشم دارند؛ احتياج به خور و خواب دارند؛ احتياج به كار، تفريح، ازدواج، استراحت، مطالعه و همه‌چيز دارند. منتها همه‌ی اين روابط در سايه‌ی عدالت، برادرى، آزادى و عقلانيّت، صورت مى‌گيرد.

جامعه‌ی مهدى(عج)، جامعه‌ی بسته هم نيست كه پليس‌هاى آن از شهروندهايش بيشتر باشند. در آن جامعه، اگر قرار است عدالت تا اين حد جدّى برقرار شود نبايد گمان كرد كه حتما در هرخانه، يك پليس ايستاده است! چنين نيست و جامعه‌ی مهدوى، طبق روايات ما، جامعه بسته نيست و لازم نيست كه از هركسى دو پليس مراقبت كنند. يك شهر قرون وسطايى هم نيست. گرچه يك شهر دينى است اما مبتنى بر ايدئولوژى‌هاى بشرى هم نيست. شهرى است كه براساس آگاهى، آزادى و اخلاق، بنا مى‌شود و تمدّنى است كه براى نخستين‌بار در مقياس جهانى، علم و عبوديت، قدرت و معنويت و دنيا و آخرت را با يكديگر جمع مى‌كند و لذا نمى‌تواند شهر بسته‌اى باشد.(3)

***

ویژگی‌های امام مهدی عجل‌الله تعالی

برپایی مدینه‌ی فاضله

در جلد یکم کتاب ارزشمند کمال‌الدین و تمام النعمه ابن بابویه، ص524 به نقل از رسول اکرم(ص) آمده است: …و الّذى بعثنى بالحقّ نبيّا لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتى يخرج فيه ولدى… و تشرق الأرض بنوره و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب.

…سوگند به آنكه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت اگر از دنيا جز يك روز نماند، آن‌روز را خداوند مى‌گستراند تا فرزندم مهدى قيام كند پهنه‌ی زمين به نور او روشن گردد و حكومت او شرق و غرب گيتى را فراگيرد.

“مردم جهان در عين حال كه شاهد نابسامانى، جنگ‌ها، فساد، بى‌عدالتى، ناامنى و الحادگرايى در جهان بوده‌اند؛ دولت‌ها، احزاب و سازمان‌هاى بسيارى را نيز ديده‌اند كه مدعى خدمت به جهانيان و ايجاد آرامش، صلح و امنيت و بهبود وضع اقتصادى و فرهنگى و اجتماعى در دنيا بوده‌اند! اما در عمل چيزى جز تباهى و ستم و جنگ مشاهده نكرده‌اند. سرانجام روزگارى فرا مى‌رسد كه معنويت و عدالت، به دست تواناى مرد الهى و در دولت كريمۀ اهل بيت عليهم السّلام پياده مى‌شود و رفاه، امنيت، عدل و يكتاپرستى در همه‌جاى عالم گسترش مى‌يابد. روشن است كه اين تنها با تشكيل دولت و انسجام در امور، به دست مى‌آيد.

امام باقر علیه‌السلام در تفسير آيۀ اَلَّذِينَ إِنْ مَكَّنّاهُمْ فِي اَلْأَرْضِ… مى‌فرمايد: “اين آيه در حق آل محمد صلّى‌اللّه عليه و اله، حضرت مهدى(عج) و ياران او است كه خداوند آنها را مالك شرق و غرب جهان نموده، آيين اسلام را پيروز مى‌كند و بدعت‌ها و باطل‌ها را به دست او و يارانش نابود مى‌سازد -چنان‌كه [قبلا] سفيهان حقّ را لگدمال كرده باشند- تا اينكه از ستم نشانه‌اى نمى‌ماند"(4)

اين دولت بهترين، كامل‌ترين، و مردمى‌ترين دولت‌ها-پس از نابودى و پايان وقت دولت‌هاى ديگر-خواهد بود. در اين زمينه روايتى آمده است: «همانا دولت ما آخرين دولت‌ها است و براى هيچ خاندانى دولتى نيست مگر اينكه قبل از ما حكومت كند؛ تا هنگامى‌كه ما به قدرت رسيديم كسى نگويد-وقتى روش حكومتى ما را ديدند-اگر ما نيز به قدرت مى‌رسيديم، اين‌چنين رفتار مى‌كرديم. و اين گفتار خداوند است كه: عاقبت براى تقواپيشگان است"(5 و 6)

محمد حکیمی، در جلد 1، صفحات 164-161 کتاب عصر زندگی و چگونگی آینده انسان و اسلام (پژوهشی در انقلاب جهانی امام مهدی(عج)) درباره‌ی این ویژگی امام مهدی نوشته “از برنامه‌هاى امام مهدى علیه‌السلام، تشكيل حكومت فراگير جهانى است، و اداره‌ی همه‌ی اجتماعات از يك نقطه و با يك سياست و برنامه. در آن دوران و به دست امام بزرگ انسان، آرمان والاى تشكيل جامعه‌ی بزرگ بشرى و خانواده‌ی انسانى تحقق مى‌پذيرد، و آرزوى ديرينه‌ی همه‌ی پيامبران و امامان و مصلحان و انسان دوستان برآورده مى‌گردد…

در دوران رهبرى امام مهدى علیه‌السلام، با ايجاد مركزيت واحد و مديريت و حاكميت يگانه، براى همه‌ی اجتماعات و نژادها و منطقه‌ها، يكى از عوامل اصلى تضاد و جنگ و ظلم نابود مى‌شود، و انسان‌ها بى‌بيم از فشار سياست‌ها به آغوش انسان‌ها بازمى‌گردند، و مهربان و برادر در كنار يكديگر زندگى مى‌كنند، و مناطق مرفّه به مناطق محروم مى‌رسند، به استثمار حق محرومان و استعمار كشورهاى ضعيف نمى‌پردازند، بلكه كمبودها و عقب‌ماندگيهاى طبيعى و بشرى و ديگر مشكلات و نابسامانيها به دست بخشهاى مرفّه و توانمند جامعه بشرى جبران مى‌گردد، و به معناى واقعى كلمه يك امت و يك خانواده از كل اجتماعات بشرى تشكيل مى‌شود.

آخر ايشان قائم است كه به دست او خاور و باختر زمين گشوده مى‌گردد.

دو مانع بزرگ بر سر راه چنين آرمانى عظيم وجود دارد:

1- عوامل سلطه و استكبار جهانى كه از سرمايه‌داران و سياستمداران تشكيل مى‌شود.

2- عقب‌ماندگى فرهنگى و نبود تربيت درست انسانى، كه به همين دليل توده‌هاى انسانى در مسير غرض‌ها و خودكامگي‌هاى مستكبران قرار مى‌گيرند.

اين هردو عامل در آن دوران و به دست باكفايت امام مهدی علیه‌السلام ريشه‌كن مى‌شود، و با تصفيه‌ی اجتماعات بشرى از عوامل سلطه و استكبار مالى و سياسى، عامل قدرتمند مركزى ايجاد مى‌شود، و با هدايت و تربيت درست انسان‌ها روابط صميمى و نزديك ميان همه‌ی افراد نوع انسانى، از هر نژاد و زبان و مليت، برقرار مى‌گردد. در پرتو اين دو جريان، راه بشريت به سوى زندگى سعادت‌مندانه هموار می‌شود.

***

کلام زیبایی از امام خمینی(ره) درباره‏ی امام مهدی علیه‌السلام

“من نمی‏‏توانم اسم رهبر روی ایشان بگذارم، بزرگ‏تر از این است. نمی‌توانم بگویم که شخص اول است، برای این که دومی در کار نیست.

ایشان را نمی‏‌توانیم ما با هیچ تعبیری تعبیر کنیم الاّ همین که مهدی موعود است. آنی است که خدا ذخیره کرده است برای بشر و ما باید خودمان را مهیّا کنیم از برای این که اگر چنان‏چه موفق شدیم ان‏شاءاللَّه به زیارت ایشان، طوری باشد که روسفید باشیم پیش ایشان."(7)

***

وظایف منتظران

- “انتظار فرج و گشايش، در نهايت دورانى كه ما در آن قرار داريم و بشريت دچار ستم‌ها و آزارهاست، يك مصداق از انتظار فرج است، ليكن انتظار فرج مصداق‌هاى ديگر هم دارد. وقتى به ما مى‌گويند منتظر فرج باشيد، فقط اين نيست كه منتظر فرج نهايى باشيد، بلكه معنايش اين است كه هر بن‌بستى قابل گشوده شدن است.

فرج، يعنى اين؛ فرج، يعنى گشايش. مسلمان با درسِ انتظار، فرج مى‌آموزد و تعليم مى‌گيرد كه هيچ بن‌بستى در زندگى بشر وجود ندارد كه نشود آن را باز كرد و لازم باشد كه انسان نااميد دست روى دست بگذارد و بنشيند و بگويد ديگر كارى نمى‌شود كرد؛ نه، وقتى در نهايتِ زندگىِ انسان، در مقابله‌ى با اين‌همه حركت ظالمانه و ستمگرانه، خورشيدِ فرج ظهور خواهد كرد، پس در بن‌بست‌هاى جارى زندگى هم همين فرج متوقَّع و مورد انتظار است.

اين، درس اميد به همه‌ى انسانهاست؛ اين، درس انتظار واقعى به همه‌ى انسانهاست؛ لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته‌اند؛ معلوم مى‌شود انتظار، يك عمل است، بى‌عملى نيست. نبايد اشتباه كرد، خيال كرد كه انتظار يعنى اين‌كه دست روى دست بگذاريم و منتظر بمانيم تا يك كارى بشود. انتظار يك عمل است، يك آماده‌سازى است، يك تقويت انگيزه در دل و درون است، يك نشاط و تحرك و پويايى است در همه‌ى زمينه‌ها.

اين، در واقع تفسير اين آيات كريمه‌ى قرآنى است كه: “و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى‌الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين” يا “ان الارض للَّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين". يعنى هيچ‌وقت ملت‌ها و امت‌ها نبايد از گشايش مأيوس شوند."(8)

- “ما تکلیف داریم آقا! این‌طور نیست که حالا که ما منتظر ظهور امام زمان(عج) هستیم، پس دیگر بنشینیم تو[ی] خانه‌هایمان، تسبیح را دست بگیریم و بگوییم: عجّل علی فرجه، عجّل، با کار شما باید تعجیل بشود، شما باید زمینه را فراهم کنید برای آمدن او، و فراهم کردن این که مسلمین را با هم مجتمع کنید. همه با هم بشوید. ان‌شاء‌الله ظهور می‌کند."(9)

***

تشرفات

تشرف سيد بحرالعلوم در مسجد سهله

عالم جليل آخوند ملا زين‌العابدين سلماسي رحمة الله عليه فرمود: روزي در مجلس درس فخر الشيعه، آيت‌اللّه علامه بحرالعلوم رحمة الله عليه در نجف اشرف نشسته بوديم، که عالم محقق جناب ميرزا ابوالقاسم قمي -صاحب کتاب قوانين- براي زيارت علامه وارد شدند.

آن سال، سالي بود که ميرزا از ايران براي زيارت ائمه عراق (عليهم السلام) وحج بيت اللّه الحرام آمده بودند. کساني که در مجلس درس حضور داشتند که بيشتر از صد نفر بودند متفرق شدند.

فقط من با سه نفر از خواص اصحاب علامه، که در درجات عالي صلاح و ورع واجتهاد بودند، مانديم.

محقق قمي رو به سيد کرد و گفت: شما به مقامات جسماني (به خاطر سيادت) و روحاني و قرب ظاهري (مجاورت حرم مطهر امير المؤمنين عليه‌السلام) وباطني رسيده‌ايد. پس از آن نعمت‌هاي نامتناهي، چيزي به ما تصدق فرماييد.

سيد بدون تامل فرمود: شب گذشته يا دو شب قبل (ترديد از ناقل قضيه است) براي خواندن نماز شب به مسجد کوفه رفته بودم. با اين قصد، که صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم، تا درس‌ها تعطيل نشود.

وقتي از مسجد بيرون آمدم، در دلم براي رفتن به مسجد سهله شوقي افتاد، اما خود را از آن منصرف کردم، از ترس اين که به نجف اشرف نرسم، ولي لحظه به لحظه شوقم زيادتر مي‌شد و قلبم به آن‌جا تمايل پيدا مي‌کرد. در همان حالت ترديد بودم که ناگاه بادي وزيد و غباري برخاست و مرا به طرف مسجد سهله حرکت داد. خيلي نگذشت که خود را کنار در مسجد سهله ديدم. داخل مسجد شدم، ديدم خالي از زوار و مترددين است جز آن که شخصي جليل‌القدر مشغول مناجات با خداي قاضي‌الحاجات است آن هم با جملاتي که قلب را منقلب و چشم را گريان مي‌کرد.

حالم دگرگون و دلم از جا کنده شد و زانوهايم مرتعش و اشکم از شنيدن آن جملات جاري شد. جملاتي بود، که هرگز به گوشم نخورده و چشمم نديده بود، لذا فهميدم که مناجات کننده، آن کلمات را نه آن که از محفوظات خود بخواند، بلکه آنها را انشاء مي‌کند.

در مکان خود ايستادم و گوش مي‌دادم و از آنها لذت مي‌بردم، تا از مناجات فارغ شد. آنگاه رو به من کرد و به زبان فارسي فرمود: مهدي بیا.

پيش رفتم و ايستادم. دوباره فرمود که پيش روم. باز اندکي رفتم و توقف نمودم.

براي بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است. (يعني تا هر جا که گفتم بيا نه آن که به خاطر رعايت ادب توقف کني) من هم پيش رفتم تا جايي رسيدم که دست ايشان به من و دست من به آن جناب مي‌رسيد. ايشان مطلبي را فرمود.

آخوند ملا زين‌العابدين سلماسي مي‌گويد: وقتي صحبت علامه رحمة الله عليه به اين جارسيد، يک باره از سخن گفتن دست کشيد و ادامه نداد وشروع به جواب دادن محقق قمي راجع به سؤالي که قبلا ايشان پرسيده بود کرد. آن سؤال اين بود، که چرا علامه با آن همه علم واستعداد زيادي که دارند، تأليفاتشان کم است.

ايشان هم براي اين مساله دلايلي را بيان کردند، اما ميرزاي قمي دوباره آن صحبت حضرت با علامه را سؤال نمود. سيد بحر العلوم (رحمة الله عليه) با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است.(10)

***

شعری از حافظ درباره‌ی امام مهدی علیه‌السلام

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاج‌دارانند/ خرابِ باده‌ى لعلِ تو هوشيارانند

تو را صبا و مرا آبِ ديده شد غمّاز/ وگرنه عاشق و معشوق رازدارانند

ز زيرِ زلفِ دوتا-چون گذر كنى-بنگر/ كه از يمين و يسارت چه بى‌قرارانند

گذار كن چو صبا بر بنفشه‌زار و ببين/ كه از تطاولِ زلفت چه سوگوارانند

نصيبِ ماست بهشت اى خداشناس برو/ كه مستحقِّ كرامت گناهكارانند

نه من بر آن گلِ عارض غزل سرايم و بس/ كه عندليبِ تو از هر طرف هزارانند

تو دستگير شو اى خضرِ پى خجسته كه من/ پياده مى‌روم و همرهان سوارانند

بيا به ميكده و چهره ارغوانى كن/ مرو به صومعه كآن جا سياه‌كارانند

خلاصِ حافظ ز آن زلفِ تاب‌دار مباد/ كه بستگانِ كمندِ تو رستگارانند(11)

***

امام مهدی عجل‌الله و شهدا

طلایه‌داران سپاه صبح سر رسیده‌اند و ظلمت را تا پنهان‌ترین زوایای دیار عدم پس می‌رانند. جهان در انتظار عدالت است.

هیبت آن‌که خواهد آمد و انتظار انسان را پایان خواهد داد از هم اکنون همه قلب‌ها را فراگرفته است. انقلاب اسلامی فجری است که بامدادی در پی خواهد داشت.

شب حیات انسان با انقلاب اسلامی در فجر صادق خویش داخل شده است و شایسته است که اکنون منتظر صبح باشیم ، صبح دولت یار. (شهید سید مرتضی آوینی)(12)

پی‏نوشت‏ها و منابع:

1- کمال‌الدین و تمام النعمه ابن بابویه ج1/ص 331/ ترجمه کمال‌الدین منصور پهلوان، ج 1/ صص604-603

2- بیانات مقام معظم رهبری‌ (مدظله العالی) در ديدار اقشار مختلف مردم به ‌مناسبت نيمه‌‌ى شعبان 27/5/1387

3- برگرفته از کتاب در انتظار ولی اعظم/صص31-30

4- هذه لآل محمد، المهدى و اصحابه يملكهم اللّه مشارق الارض و مغاربها و يظهر الدين و يميت اللّه -عز و جل- به و باصحابه البدع و الباطل كما أمات السفهة الحق حتى لايرى أثر من الظلم": على بن ابراهيم قمى، تفسير قمى، (قم: دار الكتاب، ١۴٠۴)، ج  ٢، ص  ٨٧ ؛ سيد شرف‌الدين حسينى، تأويل الآيات الظاهره، ص  ٣٣9

5- انّ دولتنا آخر الدول و لم يبق اهل بيت لهم دولة الا ملكوا قبلنا لئلا يقولوا-اذا رأوا سيرتنا-اذا ملكنا سرنا بمثل سيرة هولاء و هو قول اللّه تعالى: وَ اَلْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ": محمد بن حسن طوسى، كتاب الغيبة، ص ۴٧٣ 

6- آینده جهان (دولت و سیاست در اندیشه مهدویت)، رحیم کارگر، مرکز تخصصی مهدویت ج 1/ صص160-159

7- در انتظار ولی اعظم ص82 به نقل از صحیفه امام ج 12/ص483

8- بیانات مقام معظم رهبری‌ (مدظله‌العالی) در ديدار اقشار مختلف مردم به ‌مناسبت نيمه‌‌ى شعبان 29/06/1384

9- کتاب در انتظار ولی اعظم /ص 89 به نقل از صحیفه امام ج 18، ص 270

10- حکایات عبقری حسان صص24-23 به نقل از کتاب عبقری حسان ج 2/ص99/س21

11- دیوان حافظ/ غزل 195

12- برگرفته از وبلاگ پلاک 313

 

منبع:سایت صالحین
ارسال نظرات