- سردار مثل پدر
- حضرت زهرا سلام الله علیها در کلام رهبری
- دلنوشته شیعه در فاطمیه
- دفاع مقدس از نگاه رهبری
- پیش امام حسین شکوه کنید تا یک نظری بکنند
- دعای که مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی توصیه کردند که در این ایام بیماری کرونا بخوانند
- رهبر انقلاب و توصیه هایی در مورد ماه رجب
- مساله سبک زندگی اسلامی را در مجالس و هیاتها پیگیری کنید
- تشریح شاخصهای انتخاب درست در انتخابات مجلس توسط رهبر انقلاب
- عباراتی که رهبر معظم انقلاب در نماز بر پیکر سردار سلیمانی و ابومهدی قرائت کردند
چفیههای آقا
به پاس یادبود استاد گرامی وعالم وارسته ونماینده شهرم
گزیدهای از یادداشتهای دو روز روانشاد مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید جلال یحیی زاده
سهشنبه 9 خرداد 91
… به دفتر روحانیت در دفتر رهبری رفتم و نامه 6 صفحهای (در کاغذ A-4) که دستنویس، دیشب طی 2، 3 [ساعت] نوشتم و گزارشی از بعضی سوء مدیریتهای مجلس را توضیح دادم، به آقای … دادم تا به رهبری برساند…
چهارشنبه 24 خرداد 91
صبح، بانشاط و سرحال به مجلس رفتم تا پس از جلسهای کوتاه، به ملاقات رهبری برویم. نمایندگان هر دوره، چهار ملاقات سالانه با رهبر معظم دارند که این اولین ملاقات دوره جدید با رهبر است. برای من این جلسه از هر سال جالبتر است؛ چون نامه 6 صفحهای برای آقا نوشتهام و بعضی از مشکلات مجلس را به آقا گزارش کردم… .
من دنبال علایمی هستم که مطمئن شوم آقا نامه مرا بطور کامل خوانده است! این را هم از صحبتهای امروز آقا باید استشمام کنم و هم از بعضی طرق دیگر! البته من فعلاً عجالتاً قطع و یقین دارم که آقا نامهام را کامل مطالعه فرموده است!
[پس از دیدار:]
جلسه کمی از ساعت 12 گذشته بود که به پایان رسید. در این دیدار از صحبتهای رهبر معظم، کاملاً انتقاد از بعضی اقدامات مجلس هشتم مشخص بود… .
جالبتر اینکه به وضوح احساس کردم رهبر معظم، نامه مرا مطالعه فرموده و بعضی از صحبتهای ایشان، ناظر به همان نامه بود!
[عصر همان روز:]
خاطره فراموش ناشدنی:
فردی پشت تلفن گفت: از دفتر رهبرم! ایشان نامه شما را خوانده، سلام رساندهاند، تشکر کردهاند، چفیههایی که خواستی دستور دادند خدمت شما بدهیم! … در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، تلفن قطع کردم… .
وقتی وارد بیت شدم، همه گیتهای بازرسی کاملاً آماده بودند… خیلی راحت مرا عبور دادند. وارد محوطه خانه آقا که شدم،
…[منشی آقا] با روحانی جوان سید به استقبالم آمده بودند، باز آن جملات را تکرار کرد و بستهای که حاوی چفیه بود به من داد. من آن را بوسیدم، اشک ریختم و گفتم: جانم فدای آقا که به این سرعت، نامه طلبه کوچکی میخواند و پاسخ میدهد.
من در پایان نامه 6 صفحهای نوشته بودم که از چند سال قبل، برای صبیهام، از آقای دکتر حداد عادل مشاور عالی شما (رئیس سابق مجلس و رئیس کمیسیون فرهنگی) چفیهای متبرک به بدن مبارک شما خواسته بودم که هنوز نداده؛ حالا برای اینکه مطمئن شوم نامه را حضرتعالی مطالعه فرمودید، علاوه بر آن چفیه، چند چفیه برای سایر فرزندان و … [بفرستید]؛ که آقا پنج تا فرستاده بود.
[شب همان روز:]
این هم روزی پرکار و پرجاذبه بود که اوج آن ملاقات با رهبری بود که البته این نهمین بار و نهمین سالی بود که به عنوان نماینده و همراه نمایندگان، محضرشان شرفیاب میشدیم؛ ولی آنچه که امروز و این ملاقات را بسیار شیرینتر کرد، محتوای سخنان رهبری در جلسه امروز و فرستادن پنج چفیه آن هم به شکل ویژه برای من بود.
من از دکتر حداد عادل که مشاور عالی رهبری هم هست، تلفنی بعد از دریافت چفیه سؤال کردم که آقا درمورد نامه من، چیزی به شما نگفت؟… او گفت: جای تو خالی بود، بعد از سخنرانی امروز آقا خدمتشان رسیدم… آقا چیزی درمورد نامه شما نگفت. ولی سه، چهار [بار] بااطمینان گفت: مطمئن هستم آقا شما را خیلی دوست دارد. این را بدان و اطمینان داشته باش!
باید خدا را شکر کنم الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله. خداوند مرا بر این موضوع استوار بدارد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط ادهمي فيروز ابادي در 1392/12/03 ساعت 12:46:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1392/12/09 @ 11:20:44 ب.ظ
یادگاری [عضو]
سلام علیکم و خدا قوت.تلاشتان قابل تقدیر است مهربان.روحشان شاد.