موضوع: "شهید"
دلنوشته شیعه در فاطمیه
چهارشنبه 99/10/24
▪️زهرا که عنایتش به دنیا برسد
▪️جز او که به فریادِ دلِ ما برسد
▪️یارب سببی ساز که در روز جزا
▪️پروندۀ ما به دست زهرا برسد
بانوی آینه و آفتاب
▪️سرآغاز سخن را با نامِ درخشانِ حبیبۀ خدا و دردانۀ رسول الله عطرآ گین می سازیم و بدین آهنگ، دل را به حریم کبریائی آن حضرت روانه می کنیم و از سویدایِ وجود، با صدّیقۀ کبری و مادرِ خوبی ها به نجوا می پردازیم.
الا ای یادگار کرامت رسول و ای یگانه زهرای بتول، باز هم فاطمیّه فرا رسید تا بیش از پیش، رو به ساحت قدس تو آوریم و دل به دریای معرفت تو زنیم؛
باز ندای «أین الفاطمیّون » به گوش می رسد و دوباره دل در کمندِ مهرت گرفتار می آید.
ای خورشید کهکشان علی خورشیدِ عالم تاب، دلخوش از آن است که از نورِ کمالت نیرو گیرد و ذرّه ای از گرمای حضورت را بر روی زمین بگستراند.
عمقِ اقیانوس، در برابر ژرفایِ حقیقت تو، مبهوت و سرافکنده است. وه که چه شکوه و جلالی! حضرت مریم کجاست تا در محرابِ معرفت، فضائل تو را قبله گاهِ آمال گیرد؟ و حضرت آسیه را گو کجاست تا خاک مقدمت را توتیایِ چشم خویش سازد.
برگرفته از نشریه«فاطمه سلام الله علیها، نقطه عطف آفرینش»
السلام علیک یا رقیه خاتون
چهارشنبه 99/07/02
زیارت حضرت رقیه(س)
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْری اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّی اللهُ عَلَیْکِ وَعَلی رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِی الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ، وَعَلَی الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.*
روزی که آیت الله جوادی آملی خاک بر سر ریختند!
چهارشنبه 99/06/19
هنگام دفاع مقدس آیتالله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند؛ در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت. پایین ارتفاع چشمهای بود و باران گلوله از سوی عراقیها میبارید؛ لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید. هنگامی که آیتالله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه میرفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد. آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیتالله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا میروی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند میتوانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است. نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت. دقایقی بعد قرار بود عدهای از بسیجیان بروند جلو و با عراقیها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیتالله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازهای آوردند. آیتالله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته. آیتالله جوادی آملی کنار جنازهاش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی! فلسفه بخوان؛ جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟! من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟! ______________
نوحه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها
سه شنبه 98/11/08
بگو تا آسمان ها خون ببارند که دلهای شکسته بی شمارند
بگو تا مردم عالم بگریند دوباره فاطمیون بی قرارند
شده عالم بیت الاحزان شده چشم زینب گریان
غم زهرا شد جاویدان
علی بود و گل پیغمبر خاتم پس از زهرا علی ماند و غم عالم
(آه واویلا واویلا…)
دوباره سهم ما خون جگر شد جهان از داغ پهلو باخبر شد
بمیرم تا نبینم اشک حیدر دوباره صحبت دیوار و در شد
به دل هامان سیل غم هاست به لب هامان نام زهراست
که با یادش عالم غوغاست
خدایا عصمت کبری زمین افتاد تمام هستی مولا زمین افتاد
(آه واویلا واویلا…)
شده هنگام تکرار محرم مدینه مانده و یک آسمان غم
همه هستی غبار چادر اوست غم زهرا نگنجد در دو عالم
همه سر ها سودایی شد همه دل ها دریایی شد
همه دنیا زهرایی شد
تو دریایی کراماتی اغیثینی اغیثینی یا مولاتی اغیثینی
(آه یا زهرا یا زهرا…)
شاعر: میلاد عرفان پور