یلدای مهدوی

ای ماه یلدایی ترین شبهای انسانی

کی می رسی در این خراب آباد عصیانی؟

آقا بیا از طعنه نامردمان،مردیم

این خائنان تشنه افکار شیطانی

دستی بکش بر زخمهای کهنه یاران

ای ناجی آیینه های رو به ویرانی

هر جمعه با یاد تو دور از چشم ناپاکان

مائیم و آه و ندبه های ناب عرفانی

ما عابران کوچه های شهر بی احساس

تو یوسف گم گشته دلهای کنعانی

تنها تو می دانی،تو ای زیبا گل نرگس

راز غم این چشمهای خیس بارانی

(حامی)فدای عدل بی پایانت ای آقا

تا کی بگو پشت غبار صبر می مانی؟

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.