نخستین گناهی که انسان مرتکب شد!
پنجشنبه 92/11/24
اهمیت غذا خوردن
انسان، آفریده ای است كه به سبب جنبه خلقی، نیازمند خوراك و تغذیه برای بقا و رشد است. غذا خوردن به معنای از گلو فرو دادن و بلعیدن، آدابی دارد تا غذا بتواند تاثیرات مطلوب و سازنده خود را به جا بگذارد.
از این رو در آیات قرآنی به ابعاد این مساله پرداخته شده است. به ویژه آن كه غذا، تاثیرات شگرفی در جان و روان آدمی به جا می گذارد و شخصیت و شاكله آدمی را شكل می بخشد. در این راستا برخی از روان شناسان می گویند شما نوع غذا و شیوه خوردن آن را بگویید تا شخصیت شما را به طور كامل تشریح كنند.
در فرهنگ اسلامی به این نكته توجه داده می شود كه غذا شخصیت آدمی را از آن رو تحت تاثیر قرار می دهد كه غذا و لقمه ای كه انسان می خورد در یك فرآیند پیچیده به خون تبدیل و تغییر ماهیت می دهد و همین خون است كه در همه وجود خلقی آدمی جریان می یابد و در مغز و قلب اندیشه و تفكرات وی را شكل می دهد.
به نظر دانشمندان اسلامی لقمه حلال، كردار نیك را می سازد و لقمه حرام پندار زشت و كردار زشت را به همراه خود دارد.
به سبب همین تاثیرات شگرف و بنیادین است كه بخش مهمی از آموزه های قرآنی و نبوی به حوزه خوردنی ها تعلق دارد و درباره احكام و آداب خوردن تا خوردنی های حرام و حلال سخن های دقیق و كامل و جامعی بیان شده است.
نخستین گناهی که اولین انسان مرتکب شد!
نخستین گناه آدم(علیه السلام) بلكه نخستین گناه در حوزه انسانیت، خوردن از درخت ممنوع بوده است. در حقیقت آدمی پس از آفرینش و آن همه احترام و تكریمی كه از سوی خدا و فرشتگان در حق وی روا داشته شد، از خوردن یك نوع میوه منع می شود ولی به وسوسه ابلیسی كه خود بنیانگذار گناه به استكبار و سرپیچی از سجده است، گرفتار خوردن می شود و از آثار مخرب و زیانبار آن در امان نمی ماند.
تغییر شكل حضرت آدم و حوا پس از خوردن از میوه درخت و هبوط و رانده شدن از بهشت نخست، همه از پیامدهای منفی خوردن میوه ای است كه آیات 30تا 38 سوره بقره بدان اشاره می كند.
در این آیات به روشنی و وضوح به مساله تاثیرات سوء و بد خوردن اشاره شده است كه خود درس های بزرگی برای آدمی است تا در خوردن دقت بیش تری كند و آن را كم اهمیت و بی ارزش نشمارد و به نهی و امر خداوند در این حوزه توجه بیش تری پیدا كند.
آداب و شرایط خوردن
از مهم ترین آداب خوردن، توجه به غذا به عنوان عنصر اصلی در خوردن است. به این معنا كه انسان باید بنگرد كه چه چیزی را می خورد .
خداوند می فرماید: « فلینظر الانسان الی طعامه؛ انسان می بایست به خوراك و غذای خویش بنگرد.»
یكی از مهم ترین آداب خوردن و اساسی ترین تفسیرهایی که پیرامون این آیه انجام شده این است که آدمی را به نقش نشانه بودن خوراك و خوردن توجه دهد وبیان کند که هرچیزی در جهان نشانه ای از نشانه های خداست و آدمی می بایست در هر كار و تفكری، خدا را در نظر داشته باشد و هر عمل و فكری او را به شناخت عظمت خدا و جایگاه خود در هستی و وظیفه اش آشنا سازد.
در حقیقت هرگونه اسراف و زیاده روی در حوزه خوردن و نوشیدن یكی از علل و عوامل اصلی محرومیت از محبت خداوندی شمرده شده و خداوند به صراحت اعلام می كند كه مسرفان را دوست نمی دارد
در خوردن، حدود الهی را رعایت کنیم!
رعایت حدود الهی و توجه به پاكی خوراك از مهم ترین آداب دیگری است كه قرآن بدان اشاره می كند و می فرماید آدمی در
غذا خوردن در اسلام
خوردن می بایست در جست و جوی آن خوراك هاو غذای های پاكی باشد كه خداوند به بشر بخشیده و روزی وی گردانیده است. (مائده آیه 87 و 88)
رعایت نكردن حدود الهی در خوردن، افزون بر تاثیرات دنیوی و جسمی و تغییر در خلق و خوی آدمی موجب می شود تا شخص در مسیر خشم و غضب الهی گام بردارد (طه آیه 81) و باعث از دست دادن محبوبیت خداوندی نسبت به خود شود. (مائده آیه 87و 88)
از این رو خداوند در آیه 4 مائده به انسان ها سفارش می كند كه در خوردن، تقوی الهی را مراعات كنند و كاری برخلاف عقل و سیره عقلایی و شریعت انجام ندهند.
در انتخاب غذا مواردی كه حرام است و خداوند از خوردن آن نهی كرده مورد توجه قرار گیرد و از آن ها استفاده نشود. غذاهایی را بخورد كه طیب و پاك هستند و طبیعت فطری بشری به سوی آن گرایش دارد و خداوند آن را حلال و طیب شمرده است. (مائده آیه 87و 88)
اصل اساسی در آداب خوردن
ضرورت حلال خوری بنابراین اصل اساسی در آداب خوردن، نوع غذا و خوراكی است كه شخص برای خوردن انتخاب می كند و لازم است كه غذا از خوراك های پاك و طیب و طاهر و حلال و دارای منافع بیشینه باشد و ضرر و زیانی متوجه آدمی نسازد.
تاكید بر حلال خوری از آن روست كه آدمی به خوردن مال دیگران حریص و آزمند است و اگر این اموال مال كسانی باشد كه توانایی دفاع از خود را نداشته باشند و یا نتوانند از مال خویش محافظت كنند انسان گرایش شتاب آلوده تری نسبت به خوردن آن می یابد.
عجله در خوردن، ممنوع
از دیگر آداب خوردن كه قرآن بدان پرداخته و اهمیت بسیاری بدان داده دوری از عجله در خوردن است. شخصی كه غذا می خورد می بایست با طمانینه و آرامش غذا بخورد و از شتاب ورزیدن اجتناب نماید.
شتاب زدگی كه در آیه 4 سوره نساء بدان اشاره شده می تواند هم به معنای خوردن مال یتیم پیش از بزرگ شدن وی باشد و هم می تواند به معنای شتاب در خوردن یعنی روش خوردن باشد. هرچند كه آیه در مفهوم نخست ظاهر است.
عدم اسراف
از دیگر آداب خوردن می توان به مسئله اسراف و زیاده روی در آن اشاره كرد كه از آن نهی شده است. اسراف به معنای زیاده روی در خوردن است چنان كه تبذیر به معنای ریخت و پاش و هدر دادن غذا و نعمت های خدادادی است.
انسان می بایست در خوردن، زیاده روی نكند؛ زیرا اسراف موجب می شود تا جسم و تن وی آسیب ببیند و به انواع و اقسام بیماری ها دچار شود كه نتیجه آن چیزی جز ناتوانی در پرستش و عبادت نیست. این گونه است كه زیاده روی و اسراف موجب می شود تا شخص نتواند در مسیر تكاملی خود به درستی گام بردارد و تن بیمار و رنجورش وی را از هر گونه پرستش و عبادت باز می دارد.
خداوند در آیات چندی چون آیه 141 سوره انعام و آیه 31 سوره اعراف و نیز آیه 6 سوره نساء از هرگونه اسراف و زیاده روی بازداشته و از آدمی خواسته است تا در خوردن زیاده روی نكند.
در حقیقت هرگونه اسراف و زیاده روی در حوزه خوردن و نوشیدن یكی از علل و عوامل اصلی محرومیت از محبت خداوندی شمرده شده و خداوند به صراحت اعلام می كند كه مسرفان را دوست نمی دارد. (اعراف آیه 31)
كسانی كه سپاس و شكر نعمتی را به جا نمی گذارند نه تنها بندگانی خوب نیستند بلكه سزاوار توبیخ سرزنش نیز هستند كه قدر نعمت را ندانسته و شكرگزار آن نیستند
شكرگزاری در خوردن
از دیگر آدابی كه قرآن برای خوردن بیان می كند مسئله شكرگزاری است. خداوند به انسان می آموزد تا درهر نعمتی،
دعا
شكری به جا آورد كه موجب افزایش نعمت و جلب محبت وی می شود.
آدمی با شكرگزاری افزون بر این كه تاثیر غذا بر جان و جسم خویش را می افزاید و آن را در مسیر تكاملی قرار می دهد موجب می شود تا شخص از نعمت بیش تری برخوردار گردد. (بقره آیه 172 و نحل آیه 114 و سباء آیه 15)
از نظر قرآن شخصی كه در برابر نعمت شكر می گزارد و پس از خوردن، شكر خدای را به جا می آورد در حقیقت عبودیت خویش را نشان می دهد. (بقره آیه 172 و نحل آیه 114)
كسانی كه سپاس و شكر نعمتی را به جا نمی گذارند نه تنها بندگانی خوب نیستند بلكه سزاوار توبیخ سرزنش نیز هستند كه قدر نعمت را ندانسته و شكرگزار آن نیستند. (یس آیه 34 و 35 و 72 و 73)
ویژگی غذا
خوردن باید به گونه ای باشد كه برای آدمی گوارا باشد و آسیبی به وی نرساند و سخت در گلو فرو نرود. از این رو قرآن خوردن بهشتیان را به گوارا بودن توصیف می كند تا آدمی را در این دنیا به این نكته توجه دهد كه آدمی می بایست در غذا خوردن غذایی را برگزیند كه گوارا باشد و به نرمی و آسانی در گلو فرو رود. (طور ، آیه 19)
غذا می بایست اشتهاآور باشد و نفس را به وجد آورد. غذایی كه آدمی را به وجد نیاورد تاثیر مثبت و كاملی در انسان به جا نمی گذارد. (زخرف آیه 71)
از آداب دیگر خوردن این است كه انسان درمهمانی ها پس از خوردن غذا بر سر سفره بسیار ننشیند و به سخن گفتن نپردازد. اگر مهمان چند روزی است به گوشه ای دیگر رود و اگر برای مهمانی وعده ای آمده است پس از خوردن از خانه بیرون رود. (احزاب آیه 53)
سه نکته مهم درباره روش تفسیر
پنجشنبه 92/11/24
گام اول: قرآن به یک زبان دیگر است و ادبیاتی فوقالعاده قوی دارد. ادبیات که میگویم تنها صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع نیست؛ بلکه لغت به لغت قرآن جای دقت دارد. یک جا اگر بحث خشیت است، نمیتوانید واژه «خشیت» را بردارید و به جایش واژه «خوف» بگذارید؛ یا اگر «خوف» آمده، نمیتوانید به جای آن «رهبت» بگذارید. یعنی تک تک کلمهها روی ظرافت است و ترکیب هایی بسیار عجیب و غریب دیده میشود. به عنوان کسی که شاید از جوانی خدا توفیق داده مرتب درگیر بحث تفسیر بودهام، میگویم که ما پیدا نکردیم آیه قرآنی که بیانش غیرعادی نباشد و مسائل و نکات عجیب و غریبی در نحوه تعبیر آن نباشد. یعنی آدم میماند که گویا همه جا مرا دعوت به تأمل کردهاند.
حضرت امیر (علیه السلام) میفرماید: «التمسوا غرائب القرآن»؛ سراغ چیزهای غریب و غیرعادی قرآن بروید. گاهی اوقات کلید بحث در آنجاست. کلید مطالبی که میخواهد بیان کند در آنجاست. همین چیزهای غیرعادی تو را میطلبد که به آنجا بروی.
بنابراین لازمه اینکه که بتوانید با آن متن ارتباط برقرار کنید، یک ادبیات خیلی قوی است. چیزی بیش از یک صرف و نحو قوی و بیش از یک معانی و بیان خوب. اینجا فقه اللغه هم لازم دارید و به مسائلی چون سبکشناسی، زیبایی شناسی و حتی تأملات آزاد ادبی نیز نیاز دارید. ما در بحث های تفسیری گاه به یک پیچیدگیها و زیباییهای ادبی برمیخوردیم که شاید هنوز هم در این سنجشهای زیباییشناسانه به این نکات توجهی نیست. مثلا میبینید در سورهای به گونهای از دنیا و آخرت سخن میگوید که گویا میخواهد این فاصلهها را بردارد. گویا راجع به یک فضا حرف میزند و میخواهد با نوع نثر و ادبیات جهنم و بهشت را با این دنیا ادغام کند.
در کتاب نقد و ادب دکتر مندور، (نمیدانم در متن یا حاشیه آن است که توسط دکتر شریعتی نوشته شده است) میگوید: طبق تحقیقات، همه جا آهنگ و موسیقی کلام قرآن کاملاً متناسب با محتواست. در ادبیات میگویند آهنگ یک کلام باید با محتوای آن هماهنگ باشد. فردوسی وقتی میگوید:
«به نام خداوند جان و خرد
کازین برتر اندیشه بر نگذرد»،
صدای توپ و تانک و چوب و چماق را میتوان از آهنگ آن احساس کرد.
شما وقتی میخواهید با قرآن ارتباط برقرار کنید، در واقع میخواهید یک روش یاد بگیرید. روش تفسیر. روش برداشت مطلب از قرآن. یاد گرفتن یک روش به این نیست که در کلاسی شرکت کنید و استاد بگوید و شما گوش دهید. یاد گرفتن روش به این است که خودتان وارد کار شوید. در کلنجار رفتن، کار کردن، نوشتن و خط زدن، نوشتن و غلط گرفتنِ استاد، به تدریج یاد بگیرید. درست مثل زمانی که میخواهید رانندگی یاد بگیرید که تا یک بار اشتباه نکنید و به یک گوشه نزنید، رانندگی یاد نمیگیرید. بنابراین توانایی تفسیر مهارتی است که آرام آرام در جان آدم مینشیند. در گام سوم باید روش تفسیر را در کار کارگاهی طولانی یاد گرفت
حافظ که میخواند:
«نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویههای غریبانه قصه پردازم»
این آهنگ با آن آهنگ فرق میکند. این آهنگ با محتوای خودش سازگار است؛ آن آهنگ هم با محتوای خودش سازگار است. اگر به زبان فردوسی بخواهید کلام حافظ را بگویید مایهء خنده است. بنابراین گام بزرگی که به خوبی باید برداشت ادبیات است.
گام دوم: قرآن مجموعهای است که به روال معهود تنظیم نشده است. شما یک کتاب عادی مثلا یک کتاب در زمینهء علوم سیاسی را که باز میکنید، با فهرست منظم و منطقی مواجهید. یک دیباچه دارد؛ بعد از آن، فصل اول که مبادی بحث را بیان میکند؛ فصل دوم در باب تاریخچه پیدایش قدرت گفتگو میکند و …..
آیه الکرسی
اما قرآن اینگونه نیست؛ سوره اول سوره ستایش، سوره دوم سوره گاو، سوره سوم خانواده عمران، سوره چهارم زنان، سوره پنجم خوراکی و … . به دید بیرونی که نگاه کنید این فهرست، فوق العاده عجیب و غریب است. نوع چینش آیات هم همینطور است؛ یعنی اگر سورهء بقره است، در آن یک گفتگویی راجع به یک گاو است؛ ولی سوره اصلاً راجع به گاو نیست. یعنی نوع چینش به گونهای است که اگر کسی میخواهد مطلب خاصی را از این کتاب در بیاورد، یک نوع احاطه به مجموعه میخواهد. از حضرت امیر علیه السلام میپرسند: یا علی شما از کجا میگویی اقل مدت حاملگی زن شش ماه است؟ حضرت دو آیه را میخواند. میفرماید: در یک آیه داریم «حَملُهُ و فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهراً»؛ حاملگی و شیر دادن 30 ماه است. در یک آیه هم داریم که «وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ كَامِلَیْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ»؛ مادرانی که میخواهند شیر دادن را به فرزندان خود کامل سازند، دو سال تمام شیرشان بدهند ؛ یعنی 24 ماه،. 24 را از 30 کم کنیم میشود: 6 ماه.
ببینید از آیاتی که به نظر میآید هیچ ربطی به هم ندارند، حضرت چه نتیجهای میگیرند! در حالی که این دو آیه در دو سوره متفاوت هستند. یکی در سوره بقره؛ دیگری در سوره احقاف. برای آنها که احاطهء به قرآن دارند، آیات دور از هم نیز میتوانند کنار هم مطالب خیلی ظریفی را نتیجه دهند.
از امام میپرسند از کجا میگویید که دست دزد را از انگشتان باید قطع کرد، نه از مچ دست. میگوید: در قرآن آمده که «المساجد لله»؛ سجدهگاه ها مال خداست. پس نمیتوان جایی را که انسان با آن سجده میکند، قطع کرد. میبینید این استدلالها هرگز به ذهن ما خطور نمیکرد. لازمه این نوع استفاده از قرآن، احاطه به آیات قرآن است. شما میبینید زمانی که ائمه اطهار علیهم السلام یا پایینتر از آنها، علامه طباطبایی میخواهد راجع به چیزی حرف بزند، از گوشه و کنار قرآن آیات متعددی برای استدلال بر مطلبش ذکر میکند.
پس گام دومی که باید برداریم این است که با این متن مأنوس بشویم و بر آن تسلّط پیدا کنیم.
آنچه که تسلط را میآورد قرائت مستمر است.
پس گام دومی که باید برداریم این است که با این متن مأنوس بشویم و بر آن تسلّط پیدا کنیم. آنچه که تسلط را میآورد قرائت مستمر است
ما چون زیاد این متن را نمیخوانیم، خیلی با محتوایش آشنا نیستیم. حتی آنهایی هم که زیاد میخوانند، بسیاری از اوقات، معنای لغت را در آیه نمیدانند. هیچ وقت هم نمیروند نگاه کنند. به ثواب قرائتش بسنده میکنند. عبارتهای زیادی را در قرآن متوجه نمیشویم؛ ولی دنبال این هم نیستیم که این عبارتهای گنگ را برای خودمان معنا کنیم. یک بار باید این کار را بکنیم و از ابتدا تا انتهاء قرآن را عبارات مبهم و لغاتی را که معنای آنها را نمیدانیم، برای خود معنا کنیم.
گام سوم: شما وقتی میخواهید با قرآن ارتباط برقرار کنید، در واقع میخواهید یک روش یاد بگیرید. روش تفسیر. روش برداشت مطلب از قرآن. یاد گرفتن یک روش به این نیست که در کلاسی شرکت کنید و استاد بگوید و شما گوش دهید. یاد گرفتن روش به این است که خودتان وارد کار شوید. در کلنجار رفتن، کار کردن، نوشتن و خط زدن، نوشتن و غلط گرفتنِ استاد، به تدریج یاد بگیرید. درست مثل زمانی که میخواهید رانندگی یاد بگیرید که تا یک بار اشتباه نکنید و به یک گوشه نزنید، رانندگی یاد نمیگیرید.
بنابراین توانایی تفسیر مهارتی است که آرام آرام در جان آدم مینشیند. در گام سوم باید روش تفسیر را در کار کارگاهی طولانی یاد گرفت.
این سه گام، گامهایی است که برای کسب مهارت برداشت از قرآن لازم است طی شوند.
منبع: سایت لیلة القدر؛ نوشته حجت الاسلام دکتر امیر غنوی
آیا امام زمان(عج) از مشکلات ما خبر دارد؟
پنجشنبه 92/11/24
امام زمان (عج) ویژگی های بسیار زیادی دارد. یکی از آن ها آگاهی از اوضاع و احوال شیعیان است؛ چرا که امام علم غیب دارد. پس حتماً امام زمان (ع) از مشکلات و ناراحتی هایی که برای منتظران و دوست دارانش می آید باخبر است. در روایات آمده است اعمال و رفتار ما بر امام (ع) عرضه می شود.[1] وقتی امام اعمال ما را می بیند، از اعمال خوب و شایسته خوش حال می شود و خدای ناکرده اگر گناهی از سوی ما سرزده باشد ناراحت می شود.[2] پس چه خوبست کارنامه ی خود را با رفتاری شایسته بیاراییم و مواظب باشیم خطا و لغزش در آن نباشد. اگر مشکلات ما از گناه باشد این به رفتار خودمان برمی گردد. توقع بی جایی است من خطا کنم و به دردسر بیفتم و از امام زمان توقع حل آن را داشته باشم؛ اما اگر تلاش کنم تا خوب باشم ولی از بد حادثه دچار مشکل شوم امام (ع) برای حل مشکل من چه عنایت هایی که نمی کند. او به خوبی می داند عاشقان چگونه روزگار سپری می کنند و در چه شرایطی قرار گرفته اند؛ از چه رنج می برند و به چه امیدی زندگی می کنند. او می داند تمام دل خوشی عاشقانش توجه آن ها به امام زمانشان است. او اشکی را که در فراق او می ریزند می بیند و آهی را که از سینه ای خسته و دلی شکسته برمی خیزد می شنود. از آن جا که امام رحمت واسعه ی الهی است برای دل جویی از شیفتگان و دلسوختگانش پیش از آن که از او خواسته شود دست به دعا برمی دارد! «عبدالله بن زیات» به امام رضا (ع) گفت: برای حل مشکلات من و خانواده ام دعا کنید. به او فرمود: تو گمان می کنی دعا ننموده ام؟ سپس درحالی که عبدالله بن زیات از این گفته ی امام متعجب شده بود فرمود: اعمال شما از خداوند متعال و ائمه (ع) مخفی نیست.[3] به یقین امام زمان (ع) نیز از اعمال و مشکلات ما خبر دارد و همانند جدش امام رضا (ع) مهربان است و برای حل مشکلات شیعه دعا می کند؛ به ویژه در زمان ما که منتظران، پناهی غیر از او ندارند. تنها کافی است باور کنی که او هرگز ما را فراموش نکرده است و اگر مشکلی وجود دارد که از آن رنج می بری، چه بسا صبر بر آن، بستر رسیدن به خیر فراوان و موقعیت بهتری باشد؛ و یا حکمتی در آن باشد که خدا می داند و ما از آن بی خبریم. این را هم بگویم هرچند حکمتی الهی، آن خورشید عالمتاب را پشت ابر غیبت قرار داده است اما غیبت آن حضرت هیچ گاه مانع آگاهی او از مشکلات ما نیست؛ چرا که او در بین ما زندگی می کند و دردآشنای جامعه است. او حتی با بعضی از مشکلات که ما از آن ها بی خبریم روبه رو است ولی باز هم بیش تر از ما به فکر ماست و برای حل مشکلات ما تلاش می کند. بررسی و مرور تاریخ نشان می دهد حوادث ناگواری برای شیعیان در طول تاریخ رخ داده که به دست امام عصر (ع) گره آن گشوده شده است. اگر عنایت های او شامل حال شیعیان نمی شد معلوم نبود آن ها در چه وضعی به سر می بردند ولی به برکت عنایت های امام زمان (ع) و به خاطر شفقت و مهربانی آن «میر مهر» لطف خداوند شامل دوست دارانش شده است. اگر به جز این بود، همان گونه که حضرت مهدی (ع) فرموده بلاهای بسیار زیادی بر شیعیان نازل می شد و دشمنان آن ها را از بین می بردند.[4] او آن قدر مهربان است که غم را برای هیچ یک از منتظران ظهورش نمی پسندد، بنابراین آن قدر به فکر ما هست که همیشه برای حل مشکلات ما تلاش کند تا به لطف او از شدت آن ها کاسته شود. راستی آیا ما برای کم شدن فاصله ی خویش با او و مشکلاتی که از طرف ما برای او به وجود می آید تلاش می کنیم؟ [1] .کلینی، اصول کافی، ج1، ص219، ح1. [2] . همان، ح3. [3] . همان، ح4. [4] . طوسی، الغیبة، ص286، ح245.
ماجرای عجیب شهیدی که به جهنم رفت!
پنجشنبه 92/11/24
آنچه میخوانید گزیدهای از درس اخلاق آیت الله قرهی*، مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عجاللهتعالیفرجهالشریف) است که در مسجد حوزه علمیه یاد شده،واقع در حکیمیه پیرامون مقام والدین و ضرورت نکوداشت جایگاه آنها، ایراد شده است.
در روایات اسلامی در رابطه با موضوع نیکی کردن این طور آمده است: «لِکُلِّ بِرٍّ بِرٍّ» یعنی برای هر نیکی در عالم، نیکی برتری وجود دارد؛ جهاد و شهادت فی سبیلالله مافوق تمام نیکیهاست و آن قدر باب مهمی است که خداوند فرمود: «فَتَحَلّی لِخاصَّةِ أولیائه» به این معنا که خداوند باب شهادت را فقط برای بندگان خاص خودش باز کرده است. شهادت اوج بندگی انسان است و تمام حضرات معصومین (ع) و حتی وجود مقدس صاحبالزمان (ع) به وسیله شهادت به محضر خدا رسیدند؛ و زمانی که قسّیسّین حضرت حق، محضر امام زمان (ع) را درک میکنند در رکاب ایشان به شهادت میرسند.
در روایت شریفی به نقل از پیامبر اسلام (ص) آمده است که روزی حضرت موسیبنعمران (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا حال دوستِ من که شهید شده، در عالم برزخ چگونه است؟ خداوند به حضرت موسی (ع) گفت: او در جهنم است؛ حضرت موسی (ع) با تعجب به خدا عرضه داشت خدایا مگر وعده نکردهای که شهید با اولین قطره خونش به بهشت میرود و همه گناهانش آمرزیده میشود، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: بله اما دوست تو اصرار به آزردن پدر و مادرش داشت و من عمل کسی را که بر پدر و مادرش ستم کند قبول نمیکنم، حتی با شهادت؛ بنابراین کسانی اسمشان در طومار شهداء نوشته میشود که عاق والدین نباشد.
روایتی از امام زینالعابدین (ع) درکتاب رساله حقوق نقل شده است که ایشان فرمودند: «وَ اَمّا حَقُّ اَبیکَ فَتَعْلَمَ اَنَّهُ اَصْلُکَ وَ اَنَّکَ فَرْعُهُ وَ اَنَّکَ لَوْلاهُ لَمْ تَکُنْ، فَمَهْما رَاَیْتَ فی نَفْسِکَ مِمّا تُعْجِبُکَ فاعلمان اَباکَ اَصْلُ النِّعْمَهِ عَلَیْکَ فیهِ وَ احْمَدِ اللّهَ وَ اشْکُرْهُ عَلی قَدْرِ ذلِکَ» « و امّا حقّ پدرت را باید بدانی که او اصل و ریشه توست و تو شاخه او هستی، و بدانی که اگر او نبود تو نبودی، پس هر زمانی در خود چیزی دیدی که خوشت آمد بدان که از پدرت داری، زیرا اصل و اساس نعمت و خوشی تو، پدرت است، و خدا را سپاس بگزار و به همان اندازه شکر کن».
در قرآن کریم این طور آمده است که هر خوبی که به انسان میرسد از ناحیه خداوند متعال است اما هر عمل زشتی که به انسان میرسد نتیجه اعمال خودش است و اصل تمام خصلتهای نیک در انسان از پدرش و به واسطه اوست بنابراین بر خدا و پدرت شکرگزاری کن و هیچ قوه و نیرویی جز از ناحیه خداوند نیست.






