نگاه‎های آلوده به گناه در اينترنت

 
نگاه

روز گرمي بود، زن جواني كه لباس كافي نپوشيده بود در حال عبور از خيابان بود، در همان حال مردي از مسلمانان چشمش به او افتاد، با ديدن زن تحريك شد و به دنبالش به راه افتاد، اندام آن زن و برجستگي‌هاي بدنش تمام فكر مرد را مشغول كرده بود، در همين حين بود كه پيشاني‌اش با استخواني كه از ديواري بيرون آمده بود برخورد كرد، خون، تمام صورتش را سرخ كرد.

با همين صورت خوني خدمت رسول خدا رسيد و جريان را به ايشان نقل كرد، كه اين مساله آسماني شد و قانون گذار اصلي و خالق همه انسان‌ها كه از علت‌هاي افعال آگاه است دستوري صادر فرمودند كه براي همه انسان‌ها لازم الاجرا است. خداوند فرمودند: «به مؤمنان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگيرند، و عفاف خود را حفظ كنند اين براى آنان پاكيزه‏‌تر است خداوند از آن‌چه انجام مى‏‌دهيد آگاه است.» [۱]

خداوند مهربان و حكيم در اين آيه شريفه به مومنان دستور داده است كه نگاه خود را مديريت كنند و هنگامي كه نامحرمي را ميبنينند وسعت نگاهشان را از روي او بردارند، و اين دستور خداوند قطعا به خاطر اين است كه يكي از عواملِ تحريك شهوت و انحراف، نگاه است.

همان گونه كه نگاه كردن به زن نامحرم در فضاي حقيقي و زندگي روزمره مي‌تواند شهوت را تحريك كند و انسان را به سوي گناه سوق دهد در فضاي مجاز نيز؛ همين خاصيت تحريك كردن به وسيله نگاه، امكان پذير است.

ديدن تصاوير مبتذل خواه از طريق موبايل، يا ماهواره و يا اينترنت باشد قطعا شهوت را تحريك مي‌كند و اولين مرحله زنا همين نگاه كردن است همان گونه كه رسول گرامي اسلام مي‌فرمايد: «برای هر عضوی بهره‌ای از زناست، زنای چشم، نگاه آلوده (چشم چرانی) است. و زنای زبان سخن نابجا و شهوانی با نامحرم است. زنای گوش شنیدن چیزهای حرام (مانند موسیقی و سخنان شهوانی و…) است. و زنای دست دراز کردن آن به سوی نامحرم و زنای پا، رفتن به مجلس گناه و… می باشد.»[۲]

اين روايت، براي پيشگيري از گناه است؛ يعني انسان بدون مقدمه به عمل منافي با عفت مبتلا نمي‌‏شود. بلكه اول نگاه مي‌‏كند و به دنبال آن دل و فكر انسان متوجه نامحرم مي‏‌شود، و اگر بر نفس خود مسلّط نشود، به زنا آلوده مي‌‏شود؛ لذا اسلام براي اين كه از همان قدم اول جلوي گناه را بگيرد، مي‏‌فرمايد: زنا و يا هر گناه ديگر مراتب و درجاتي دارد كه به تدريج به مرحله نهايي منجر مي‏‌شود؛ بنابراين مؤمن بايد قدم اول را برندارد، تابه مراحل بعدي كشيده نشود.

بلي، مرحله نهايي زنا تماس و دخول است، اما چون تا مقدمات و نگاه به نامحرم نباشد، كار به آن جا نمي‏‌رسد، لذا از نگاه به نامحرم به عنوان عمل شنيع زنا ياد شده است.

به خاطر همين است كه همه مراجع تقليد در پاسخ به اين سوال كه «نگاه کردن به عکس‌های عریان و برهنه زنان و مردان مسلمان و غير مسلمان چه حکمی دارد؟ فرموده‌اند: «اگر با قصد لذت باشد, حرام است و بنابر احتیاط واجب بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام نیز جایز نیست.» [۳] و برخي ديگر از مراجع فرموده‌اند: نگاه به آن‌ها جایز نیست  هر چند بدون قصد لذت باشد[۴]

البته همان گونه كه مرد‌ها بايد مواظب نگاه خود باشند و تصاوير و مطالب هر سايتي را نخوانند و نگاه نكنند زن‌ها نيز تكاليفي دارند كه با رعايت كردنش قطعا به نفع خودشان عمل كرده‌اند خداوند در  قرآن كريم زنان را نيز به حفط نگاه و حجاب دعوت كرده و فرموده است: «و به آنان با ايمان بگو چشم‌هاى خود را (از نگاه هوس‏‌آلود) فروگيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را- جز آن مقدار كه نمايان است- آشكار ننمايند و (اطراف) روسرى‏‌هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براي…» [۵]

طبق اين آيه شريفه زنان نيز همانند مرد ها مكلف به كنترل چشم و همچنين حفظ حجاب و رعايت حدود الهي هستند و قطعا رعايت كردن اين موارد به نفع خود زنان است چرا كه اگه اگر حجاب خود را حفظ كنند از گزند_ انسان‌هايي كه شهوتشان براي لحظه‌اي تحريك شده و بعد از ارضا آن زن را رها كرده و مي‌روند_ در امان خواهند بود، و اين باعث مي‌شود زنان با ازدواج به خواست‌هاي خود برسند كه در سايه ازدواج هم لذتشان هميشگي خواهد بود و هم نياز هاي ديگرشان تامين خواهد شد.

با توجه به مطالب فوق مي‌شود به اين نتيجه رسيد كه مهم‌ترين اخلاقيات اينترنتي حفظ نگاه است، چرا كه نگاه همانند همان شعله كبريتي است كه اگر برافروخته شود تلي از چوب را با خود خواهد سوزاند و نگاه هم اگر كنترل نشود خرمني از ايمان را با شعله‌هاي شهوت مي‌سوزاند و از بين مي‌برد.

———————————————

منابع:

[۱]. «قُلْ لِلْمُؤْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ». [سوره نور آيه ۳۰]
[۲].«لِکُلِّ عُضوٍ حظٌ مِنَ الزِّنا فالعَینُ زناهُ النّظرُ و اللسانُ زناهُ الکلامُ، و الاُذُنانُ زناهُما السَّمعُ، وَالیدانُ زناهُما البَطشُ و الرّجلان زناهما المشی…».. [ وسایل الشیعه، ج ۱۴، ص ۱۳۸]
[۳].سیستانی, تعلیقات علی العروة, (احکام التخلی ) تبریزی, صراط النجاة, ج ۳, س ۷۷۸   خامنه ای,اجوبة الاستفتاءات, س ۱۳۱۴   فاضل, جامع المسائل, ج ۱, س ۱۷۳۱ و تعلیقات علی العروة, ج ۱, (احکام التخلی ) امام, تعلیقات علی العروة, (احکام التخلی), م ۲  
[۴]. مکارم, استفتاءات, ج ۲, س ۱۰۳۳, تعلیقات علی العروة, (احکام التخلی ), م ۲   صافی, جامع الاحکام, ج ۲, س ۱۷۰۷   نوری, التعلیقات علی العروة, (احکام التخلی ), م ۲   دفتر: بهجت.
[۵]. «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدينَ زينَتَهُنَّ …». [سوره نور آيه ۳۱]








هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

اذیت نمی‌شوی با این پارچه دراز دور و برت؟

داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟

بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.

پرسیدم: با منی؟

گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟

تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.

خندیدم و گفتم: چقدر دلت ﭘُر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.

خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.

گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.

گفتم من چادر را دوست دارم. چادر ؛ مهربانیست .

با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…

گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست .
با تعجب به چهره ام نگاه کرد.

پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.

گفتم خوب ؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید ؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید . تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر . این تکالیف مکمل هم اند ، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من ، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد ، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم ، غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.

همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!

گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.

گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.

من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود . محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود . من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم ، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم ، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو . من هم مثل تو زن هستم . تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم . من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم ، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم . من روی تمام این علاقه ها خط قرمز کشیدم ، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم .

سکوت کرده بود.

گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.

حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟

بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی
منبع: جهان نیوز

 
  • فاطمه
    نظر از: فاطمه
    1392/10/30 @ 10:18:48 ق.ظ

    فاطمه [بازدید کننده] 

    آفرین زهرا خانم مطلب جالبی بودحتی برای من که چادری هستم موفق باشید

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

نقد خرافات مشهور درباره میلاد پیامبر(ص) از زبان رجبی‌دوانی

 


دوانی

خشک‌شدن دریاچه ساوه صحت ندارد

 

محمدحسین رجبی‌دوانی استاد تاریخ اسلام به مناسبت فرا رسیدن هفدهم ربیع‌الاول و سالروز میلاد پیامبر اعظم(ص)، ضمن تبریک این ایام در گفت‌وگو با خبرنگار آئین و اندیشه فارس برخی خرافات منتسب به این ایام را برشمرد:

* خشک‌شدن دریاچه ساوه صحت ندارد

برخی نقل‌ها و منابع تاریخی حوادث عجیبی ـ از جمله خشک‌شدن دریاچه ساوه ـ را برای ولادت پیامبر(ص) بر شمرده‌اند. گذشته از اینکه بسیاری از محققان معاصر، برخی از راویان این نقل‌ها یا احادیث را ضعیف و مشکوک دانسته‌اند، چنین مواردی را در سخن از ولادت رسول خدا(ص) مطرح نمی‌کنند، چرا که از نگاه آن‌ها اصل آن ماجراها زیر سؤال است. ولادت پیامبر(ص) رحمت است و نه نقمت که دریاچه ساوه را خشک کند. ضمن اینکه تاکنون کسی نیز بررسی نکرده است که آیا واقعاً در منطقه ساوه دریاچه‌ای بوده است که خشک شود یا خیر؟!

* سرنگونی بت‌های مکه واقعیت ندارد

در برخی نقل‌ها آمده است که در شب میلاد حضرت، همه بت‌های مکه به رو افتاده و سرنگون شد. قاعدتاً نمی‌توان به این نقل‌ها اعتماد کرد، چون اگر این نقل واقعیت داشت، در میان مردم بت‌پرست متعصّب مکه، انعکاس وسیعی می‌یافت و به این سادگی از ذهن آنان پاک نمی‌شد.

* مطالب کذب درباره دایه و دوران شیرخوارگی حضرت

در خصوص دوران شیرخوارگی پیامبر(ص) در بادیه نیز مطالبی مطرح می‌شود که اشتباه است.

محمد(ص) دو، سه یا هفت روز بیشتر از مادر شیر نخورد. شاید آمنه به سبب شوک ناشی از درگذشت ناگهانی عبدالله قادر به شیر دادن نبود. تا چند روز «ثویبه» کنیز ابولهب ـ که پیش از این حمزه را شیر داده بود ـ به محمد(ص) شیر می‌داد، تا اینکه طبق سنت آن زمان، زنانی از بادیه برای تحویل گرفتن نوزادان اهل مکه به این شهر آمدند.

مطابق روایات از ۱۰ زنی که از قبیله سعدیه آمده بودند، تنها حلیمه نتوانسته بود نوزادی را برای شیر دادن با خود ببرد. گفته می‌شود او ابتدا از بردن محمد(ص) به سبب آنکه یتیم و فقیر بود، امتناع کرد، اما چون نمی‌خواست دست خالی باز گردد به تشویق همسرش حاضر شد آن حضرت را با خود ببرد!

این مطلب با واقعیت رجبی با تأکید بر مطابقت ندارد. سنت سپردن نوزادان به زنان شیرده، سنتی اشرافی و در خاندان‌های متموّل رایج بود که با دو انگیزه صورت می‌گرفت: یکی؛ پرورش آنها در فضای پاک و آزاد بادیه که از آلودگی و بیماری‌های شهر به دور بود و دیگری؛ آموختن زبان فصیح عربی.

بنابراین عمل‌کردن به سنت اشراف برای فقرا معنی ندارد! جد و قیّم محمد(ص) یعنی عبدالمطلب، از افراد شاخص مکه و ثروتمندان قریش بود و برای حلیمه یا هر زن دیگر، افتخار بزرگی بود که نوزاد سرور و بزرگ مکه را پرورش دهد.

دوره اقامت حضرت محمد(ص) در بادیه را با توجه به روایات موجود، دو، چهار و یا پنج سال ذکر می‌کنند که با توجه به شواهد و قرائن، قول پنج سال صحیح‌تر به نظر می‌رسد. در این مدت حلیمه دو یا سه بار آن حضرت را به مکه نزد مادر برد و سرانجام او را به مادر سپرد.

* «شق‌الصدر» داستان مجعول است

داستان مجعول شق‌الصدر یکی دیگر از خرافات مشهور درباره پیامبر(ص) است.

در منابع اهل تسنن و برخی منابع شیعه، نقل‌هایی حاکی از شکافتن سینه حضرت محمد(ص) ـ شق‌الصدر ـ هنگام اقامت در صحرا آمده که کاملاً بی‌اساس است.

به موجب این نقل‌های بی‌اساس، دو مرد سفیدپوش (یا جبرئیل) از آسمان به زمین آمده و در مقابل چشمان کودکانی که با آن حضرت بازی می‌کردند، سینه محمد(ص) را شکافته و قلب او را بیرون آورده و از آن لخته خونی را که سهم شیطان در قلب وی بوده است، خارج کرده و در تشتی پر از برف شست‌وشو داده و در جای خود می‌گذارند و پس از سخنانی به آسمان باز می‌گردند!

برخی داستان شق‌الصدر را ذیل تفسیر آیه «ألم نشرح لک صدرک» برای توضیح انشراح صدر پیغمبر(ص) آورده‌اند، در حالی که خود این نقل‌ها، دلیلی واضح برای بطلان آن است. مگر ممکن است نوعی از پلیدی در قلب سرور خلایق خدا باشد که در هیچ کس دیگری ‌ـ حتی ابوسفیان و ابوجهل و ابولهب ـ نیست؟!

طبق فرموده پیغمبر اکرم (ص) نخستین چیزی که خدا آفرید، نور وجود مقدس آن حضرت بود. بنابراین چرا از ابتدا چنین آلودگی را در خلقت او قرار بدهد تا بعداً مجبور شود مقابل چشمان حیرت‌زده چند کودک، سینه او را بشکافند و آن آلودگی را برطرف کنند؟! ضمن اینکه چگونه این امر مادی در بدن پیغمبر آینده، می‌تواند از نظر معنوی مشکل‌ساز باشد؟

اصلاً آیا پذیرفتنی است که افضل و اکمل و سرور پیامبران خدا با چنین عملی آماده رسالت شود؟ در این صورت چگونه بر دیگر انبیاء که مشکلی نداشتند، فضیلت و برتری خواهد داشت؟!

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

با این ۵ ویتامین اعصابتان را تقویت کنید

سیستم عصبی نیز مانند دیگر ارگان‌های بدن نیاز به توجه و رسیدگی دارد با رعایت نکاتی بسیار ساده می‌توان به آرامش عصبی دست یافت.

دکتر پیام فرهبخش متخصص تغذیه گفت: تغذیه بر هر عضو بدن تأثیر بسزایی می‌گذارد و ختی می‌توان گفت “سلامت” هر عضو در بدن به تغذیه‌ی سالم بستگی دارد.

وی افزود:یکی از عوامل مهم در “سلامت “سیستم عصبی استفاده از ویتامینهای گروه B است.

وی ادامه داد: کمبود ویتامین B1 باعث اختلال سیستم عصبی و بیماری‌هایی مانند بری بری و گز گز و مور مور بدن و عدم توانایی لمس اشیا می‌شود که با مصرف غلات سبوس دار می توان از این بیماری‌‌ها جلوگیری کرد.

وی تصریح کرد:کمبود ویتامین‌های B6و B12 که باعث اختلالات خلقی، عصبی و گر گرفتگی می شوند و در سلامت سیستم عصبی نقش بسزایی را ایفا می کنند که غلات و حبوبات، جگر و دل و قلوه، شیر و مرغ منابع غنی این ویتامینها هستند.

دکتر فرهبخش اظهار داشت: مصرف امگا۳ در “سلامت” سیستم عصبی کمک کننده است و اختلالات حسی و عصبی را درمان می‌کند که در انواع ماهی‌ها به وفور یافت می‌شود.

دکتر فرهبخش خاطر نشان کرد: کمبود ویتامینD علاوه بر عوارض استخوانی باعث عوارض شناختی نیز در فرد می‌شود که مهمترین آن عدم کار کرد مناسب مغز است که نور آفتاب در درجه‌ی اول بهترین منبع آن است و بعد از آن شیر و مکمل‌ها منابع غنی ویتامین D هستند.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

هفته وحدت چگونه نامگذاری شد؟

شاید جالب باشد كه بدانیم ایده‌ نام‌گذاری هفته‌ای به‌نام «وحدت»، مربوط به دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیست. این نام‌گذاری پیش از انقلاب نیز در سیستان و بلوچستان اجرا شده است؛ زمانی‌كه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ایرانشهر روزگار تبعید خود را سپری می‌كردند.

شكل‌گیری اولین هفته وحدت در دوران تبعید
به گزارش خبرگزاری بسیج ، پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر حضرت آیت الله خامنه ای روایت این نام‌گذاری را از سخنان رهبر انقلاب اسلامی آورده است که در آن می خوانیم:یكى از ابزارهاى هميشه مورد استفاده‌ى دشمنان ملتهاى مسلمان براى اختلاف، مسئله‌ى اختلافات مذهبى، شيعه و سنى و از اين قبيل بوده. دعوا درست كنند، اختلاف ايجاد كنند، برادران را به جان هم بيندازند، اختلافات را بزرگ كنند، برجسته كنند، موارد اشتراك و اتحاد را ضعيف كنند، كمرنگ كنند، يك چيز كوچك را بزرگ كنند، برجسته كنند؛ اين همه نقاط اشتراك را كه بين برادران سنى و شيعه هست، كوچك كنند، ضعيف كنند؛ اين كارى است كه دائم انجام گرفته است، الان هم دارد انجام مي گيرد.
جمهورى اسلامى از اولين روز در مقابل اين توطئه ايستاده است؛ علت هم اين است كه ما ملاحظه‌ى كسى را نميكنيم؛ اين عقيده‌ى ماست. قبل از اينكه نظام اسلامى تشكيل بشود، برادران ما، بزرگان نهضت، بزرگان مبارزه‌ى انقلابى در آن روز - كه هنوز خبرى از حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى نبود - در جهت وحدت شيعه و سنى تلاش ميكردند. من خودم در بلوچستان تبعيد بودم. از آن زمان تا حالا با علماى سنى حنفى شهرهاى بلوچستان - ايرانشهر و چابهار و سراوان و زاهدان - با آنهائى كه بحمدالله زنده هستند، رفيقيم، نزديكيم، صميمى هستيم. من آنجا تبعيدى بودم، دستگاه‌ها نميخواستند بگذارند تلاشى از سوى ما انجام بگيرد؛ اما در عين حال ما گفتيم بيائيد كارى كنيم كه يك نشانه‌اى از اتحاد شيعه و سنى را در اين شهر نشان بدهيم؛ كه اين مسئله‌ى هفته‌ى وحدت - ولادت نبى اكرم در دوازدهم ربيع‌الاول به روايت اهل سنت، و در هفدهم ربيع‌الاول به روايت شيعه - آن روز به ذهن ما رسيد و در ايرانشهر آن را عمل كرديم؛ يعنى از دوازدهم تا هفدهم جشن گرفتيم. اين يك فكر عميقى بوده است، مال امروز و ديروز نيست. ۱۳۹۰/۰۷/۲۵
* فكر وحدت اسلامی یك فكر زودگذر نیست
فكر وحدت اسلامى يك فكر زودگذرِ تازه‌پا نيست، بلكه از اعماق دل ما مى‌جوشد. سنّى براى خود سنّى است، شيعه هم براى خود شيعه است، هركدام عقايد و مناسكى دارند و هيچ كدام ديگرى را مجبور نمى‌كند كه مثل من وضو بگير يا اعمال ديگر را مثل من انجام بده. حقيقت اين است كه هر دو به خداى واحد، قبله‌ى واحد، پيامبر واحد، اهداف و ارزشهاى واحد و به اسلام واحد معتقدند. چرا اينها را فراموش كنيم؟! من در همان روزهايى كه تبعيد بودم - آقاى مولوى قمرالدّينى اين‌جاست - پيغام دادم، خودم به مسجد ايشان رفتم و گفتم بياييد اين يك هفته ميان هفده ربيع - كه ما شيعه‌ها هفده ربيع را روز ولادت پيغمبر مى‌دانيم و جشن مى‌گيريم - و دوازده ربيع را - كه شما سنّيها روز ولادت پيامبر مى‌دانيد - جشن بگيريم. ما بگيريم، شما هم بگيريد. ايشان هم قبول كرد. اتّفاقاً در همان روزهاى اوّل و دوم در ايرانشهر سيل آمد و بساط همه چيز را به هم زد و ما در كار امداد مردم افتاديم و نتوانستيم كارى انجام دهيم. به اين چيزها توجّه داشته باشيد. خوب؛ طبيعى است كه هر كسى براى عقايد خود احترام و ارزش قائل است. اما اگر زيد به عقيده‌ى خود احترام مى‌گذارد، مگر مستلزم اين است كه به عقيده‌ى عمرو اهانت كند؟! يا اگر عمرو به عقيده‌ى خود احترام مى‌گذارد، مگر مستلزم اين است كه به زيد اهانت كند؟! چرا؟! دشمن همين را مى‌خواهد و اين آتش عجيبى است اگر مشتعل شود.
الان شما ببينيد در همين همسايگى اين مرز ما، دستهايى اختلاف و تفرقه بين شيعه و سنّى را تحريك مى‌كنند. سرِ همين اختلافات، همديگر را كافر و فاسق و فلان مى‌دانند و مى‌كشند. اين است كه من تأكيد مى‌كنم و اين نكته‌ى اساسى است. بله؛ از دوستان و علماى عزيز خيلى متشكّرم كه تلاش كرديد؛ اما اين تلاش را تعميق كنيد و به دوستيها عمق ببخشيد؛ هركدام هم در مذهب خود پايدار و ثابت قدم بمانيد. بحث علمى و فكرى و غيره هم به جاى خود محفوظ، خيلى خوب است و مانعى هم ندارد. اما مراقب اختلاف باشيد؛ مراقب مردم باشيد؛ مراقب دست دشمن باشيد. ۱۳۸۱/۱۲/۰۲
* علما به ندای وحدت پاسخ مثبت دادند
اوّلِ انقلاب هم اوّلين نقطه‌اى كه امام، هيأت اعزام كردند، گمان مى‌كنم بلوچستان بود. بنده را خواستند، يك حكم هم نوشتند كه در راديو خوانده شد. من با جماعتى راه افتادم و به بلوچستان رفتم. مرحوم مولوى عبدالعزيز ساداتى ملازهى آن موقع حيات داشتند؛ رفتيم ايشان را در سراوان ديديم.
غرض؛ دوستان فراوانى از مجموعه‌ى علماى منطقه بودند كه به نداى وحدت پاسخ مثبت دادند. بالاتر از اين بگويم؛ در دلِ خودشان حقيقتاً اين ندا وجود داشت. جامعه‌ى ايرانى و اسلامى از اين وحدت سود برد. اوايل انقلاب با ايجاد درگيرى و با استفاده از بعضى آدمهاى ناباب توانستند در ايرانشهر و جاهاى ديگر كارهايى بكنند؛ ليكن به جايى نرسيد و اختلاف مورد نظر آنها بحمداللَّه به وجود نيامد…
من خودم همان سفرى كه آمدم، در ايرانشهر همه‌ى رؤساى طوايف را جمع كردم و در جلسه‌اى با آن ها صحبت كردم و گفتم نظامِ جمهورى اسلامى بنا دارد كه در سرتاسر كشور عدالت واقعى را اجرا كند؛ لذا ظلم و تعرّض و تبعيض را بين استانها و طوايف كشور هيچ تحمّل نمى‌كند و شما به اين امر كمك كنيد. به آن ها گفتم كه اين نظام از نظام قبل به مراتب نيرومندتر است؛ چون آن نظام به دستگاههاى امنيتى و اطّلاعاتى و سلاحِ خودش متّكى بود؛ اما اين نظام به عواطف و دل ها و علايق مردم متّكى است.
۱۳۷۹/۰۸/۱۶

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.