انساني در سيماي فرشتگان

  انساني در سيماي فرشتگان  

   
ويا فرشته اي بود در سيماي آدميان، فرشته اي كه از بارگاه الوهيت به سرزمين انسانها قدم نهاد… تا پاكي وصفاي اسمان را تجسم دهد. تا از روزنه وجود خويش دريچه اي خوش منظر به سوي بهشت خدا باز كند. تا تمام زيبائي هاي بهشت را يكجا بر صفحه زندگي خود ترسيم نمايد. تا نقش بديع فضيلت وطهارت را در برابر چشم آدميزادگان قرار دهد

نمونه اي بديع بود از انساني تكامل يافته با روحي متبلور از درخشش فضيلت، او زن بود.



وجامعه زن در آن روز سياه، به سيه روزي افتاده بود، شخصيت باخته بود وحتي شخصيت انساني خود را، روحي قدرتمند لازم بود كه مسير زندگي زن را تغيير دهد وهم افكار مردم را درباره او


بايد شخصيت خود را باز يابد واز حقوق انساني خويش بهره مند گردد ودر عين حال از راه ورسم تقوي وپاكي وعفت نيز منحرف نگردد، و وظايف خاص خويش را فراموش ننمايد.

gn="right">آنروز نقطه عطفي بود در تاريخ زندگي زن، نقطه اي بود كه گذشته اي سياه وتاريك را از آينده نوراني ودرخشان جدا مي كرد. در اين آينده روشن ونوران، زن نيز بايد از تاريكي هاي گذشته وحق شكنيهاي ناجوانمردانه اي كه درباره اش شده بود، جدا شود ومتناشب با ساختمان طبيعي وروحي خود از حقوق مسلم خويش بهره مند گردد. وهمچون سلولي زنده وپركار در همان مسيري كه طبيعت برايش معين كرده به راه افتد، براهي نو وافتخارآميز.

انقلابي همه جانبه ايجاد شده بود، انقلابي كه كم كم و آرام آرام در تمام شئون زندگي بشر ورد مي شد، از مغزها شروع كرد، انحراف هايش را، بتهايش را شيارهاي خائنانه اش را، وبالاخره همه زشتيهايش را پاك مي كرد، به زندگي ورود نمود وروابط را دگرگون كرد، روابطي كه بر اساس ظلم استقرار يافته بود. با دست انقلابي اسلام وپيغمبر اينها همه با موفقيت انجام گرفت، اينك نوبت آن رسيده بود كه افكار انقلابي اسلام در باره زن تجسم يابد. ومنظره اي چشم گير در برابر جامعه زن ترسيم گردد.

منظره اي كه به زن شخصيت دهد، درس عفت وتقوي بياموزد، به او پر وبال دهد بدون اينكه آلوده اش سازد، واين وظيفه بزرگ وتاريخي به عهده او واگذار شده بود به عهده فاطمه سلام الله عليها. 
پنج سال از بعثت مي گذشت، وخديجه همچنان زندگي آرام وتنهاي خود را مي گذراند. درچنين شرايطي بود كه در خود دردي احساس كرد، دردي كه مقدمه وضع حمل بود، خديجه تا كنون شش فرزند براي پيغمبر بدنيا آورده بود سه پسر وسه دختر قاسم، عبدالله، طاهر، زينب، رقيه، آمنه.


واينك در آستانه وضع حمل هفتمين فرزند است وانتظار داشت كه مانند سابق بانوان يزرگ شهر به بالينش آيند و او را در وضع حملش ياري نمايند، ولي در« دار لندوه» كه به منزله شوراي عالي مكه محسوب مي شد چين تصويب شده بود كه همه وحتي بانوان نيز آمدو رفت خود را با خانه پيغمبر قطع كنند هفتمين فرزند هم به دنيا آمد دخت بود نامش را فاطمه گذاردند.

وخدا در قرآن مجيد از او تعبير« به كوثر» كرد وفومود :

« اِنّا اَعطَيناکَ الکَوثَرَ»

يعني اي پيغمبر ما به تو« كوثر» داديم، فاطمه داديم، فاطمه اي كه جهان را از فرزندان تو پر خواهد كرد خداي اسلام مي خواست تا با وجود فاطمه بيه زن عظمت وبزرگي بخشد حقوق انسانيش را به او بازگرداند.

مي خواست تا از روزنه وجود فاطمه روح مكتب اسلام را دوباره زن بيان كند. زن تا آن روز، حق حيات نداشت، حق مالكيت نداشت، حق ارث نداشت، حق انتخاب شوهر نداشت اصولاً زن را به حساب انسان نمي گذاشتند، مانند كالا خريد وفروشش مي كردند ومانند حيوان معاوضه اش مي كردند.

فاطمه به دنيا آمد. وپيغمبر او را بر روي سينه خود جاي داد، احترامش مي كرد بهدها هر وقت فاطمه به ديدن پدر مي رفت. پيغمبر به او « مرحبا» مي گفت وطبق روايت محدث قمي، دستهاي پاك ومعصومش را مي بوسيد.

پيغمبر مي خواست تا از اين راه ارزش وشخصيت فاطمه را نشان دهد واوصولاً افكار مردم جاهل ونادان آن روز را درباره زن تغيير دهد.

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.