موضوع: "با بزرگان"

رفیق ِخسته دلان بودوهمنشینِ یتیم...

شعری به مناسبت اولین سالگرد معلم اخلاق ومجاهد صبور نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی کسی که به گفته :حدادعادل

“یحیی زاده” با موتور آمد مجلس، با موتور هم رفت

زجنس آینه بود از تبار نور و نسیم

گرانبها گهری بودوکیمیا زر وسیم

بهار بود وچمن درچمن سخاوت داشت

بلند بود ،چوسرو ِسهی در این اقلیم

جلالِ اهلِ ولا بودوازقبیله ی عشق

که از ولایتِ دل بود واهلِ قلب سلیم

به کوچه کوچه ی میبد به قریه قریه ی تفت

رفیق ِخسته دلان بودوهمنشینِ یتیم

چوآفتاب، صمیمی چو چشمه در تسبیح

حیات طیبه اش هدیه ی خدای کریم

به ملک عشق جز اخلاص پادشاهی نیست

بر اوسلام که بر سر نهاد این دیهیم

چنان نجیب که انگار بلبلان چمن

به گرد عارض او کرده انددل تقسیم

سلام داشت به لب پیش ازآنکه رهگذری

بر اوسلام کند ،وز دل آورد تعظیم

چه بی بدیل بهاری که بی بهانه فسرد

چه بی قرین گل سرخی به دوست شد تقدیم

گلی چنین به چه گلواژه شرح بتوان گفت

جز اینقدَر که :به دریای عشق،دُرّ یتیم

کویرِ تشنه وتنهایی وطنین ِفراق

کسی کجاست؟که زخم دلی کند ترمیم

 

 

 

محمدی «کویر»

خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم!

یک انبار شیر را یک فضله ی موش نجس می کند ..

در حالات مقدس اردبیلی رحمة الله علیه نقل کرده اند که مقدس اردبیلی یک شب سحر بلند شد دلو را داخل چاه می اندازد و بالا می کشد می بیند پر از طلا است.

خداوند می خواست او را امتحان بکند. مقدس طلاها را داخل چاه برمی گرداند و رو به آسمان می کند که خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا. من آب می خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز بکنم.

دوباره سطل را بالا می کشد می بیند طلاست. می گوید خدایا من طلا نمی خواهم،من آب می خواهم. بار چهارم آب در می آید وضو می گیرد و برای مناجات می رود. برای او طلا قیمت نداشت.

در جریان دیگری مقدس اردبیلی آخر شب از کنار حمامی رد می شد دید این حمام دار آتش و هیزم را داغ کرده و نشسته با خدا دارد مناجات و درد دل می کند.

خدایا تو را شکر می کنم که سلطان نشدم اگر سلطان می شدم می دانم مسئولیتم زیاد می شد و ظلم می کردم. خدایا تو را شکر که ریاست به من ندادی.

خدایا تو را شکر که ثروتمند نشدم. چون من گول می خوردم و مال مردم را می خوردم. خدایا شکر که من وزیر نشدم خدایا تو را شکر که من استاندار نشدم. خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم.

مقدس اردبیلی تا این را شنید تکان خورد. (راه یافتن شرک به دل انسان از راه رفتن مورچه سیاهی بر روی یک سنگ سیاه در دل یک شب تاریک پنهان تر است.[1])

مقدس اردبیلی داخل می رود و سلام می کند و گرم می گیرد او هم نمی شناخت که این مقدس اردبیلی است.

مقدس می گوید از چند دقیقه ی قبل اینجا بودم صدای مناجات شما را می شنیدم که دعای می کردی خدایا شکر که سلطان و وزیر و این ها نشدم این دعاهایت خوب بود اما یکی هم گفتی خدا را شکر که مقدس اردبیلی نشدم.

می خواهم ببینم که مقدس اردبیلی چه جنایتی انجام داده که شما گفتی الحمدالله که مقدس اردبیلی نشدم. حمامچی گفت: مقدس اردبیلی هم کارش درست نیست.

مقدس گفت: چطور؟ گفت: این هم یک چیزی قاطی دارد شرک و ریا دارد. گفت: یک داستانی برای مقدس اردبیلی نقل می کنند می گویند یک شب نصف شب بلند شد می خواست نماز شب بخواند دلو را داخل چاه انداخت طلا درآمد سه بار طلا در آمد داخل چاه سرازیر کرد گفت خدایا من از تو آب می خواهم من با این چیزها گول نمی خورم.

این طور چیزی می گویند درست است؟ مقدس گفت: درست است. (حمام چی نمی دانست این خود مقدس است.) حمامچی گفت: آن وقتی که این جریان برای او پیش آمد تنها بود یا کسی هم با او بود؟ مقدس گفت: تنها بود. گفت: اگر تنها بود چرا فردای آن روز این داستان در نجف پخش شد.حتما نشسته یک جا خودش تعریف کرده است..

یک حمامچی مچ مقدس اردبیلی را می گیرد. حواسمان جمع باشد ریا اینقدر ریز است…
——
[1]: پیامبر گرامی اسلام (صلوات الله علیه و آله و سلم)

برگزاری مراسم اولین سالگرد درگذشت مرحوم یحیی زاده

همزمان با ایام شهادت صدیقه شهیده حضرت فاطمه زهرا(س) و به مناسبت فرارسیدن اولین سالگرد رحلت حجت الاسلام والمسلمین سید جلال یحیی زاده، نماینده فقید مردم میبد و تفت در مجلس شورای اسلامی مراسم سوگواری در شهرستان میبد برگزار می شود.

این مراسم ساعت ۹ الی ۱۲ روز پنجشنبه 1393/1/14 مصادف با روز شهادت حضرت زهرا(س) در مصلی بزرگ حضرت آیت الله اعرافی(ره) برگزار خواهد شد.

همچنین مراسم روضه خوانی به یاد ایشان و برادر شهیدش سید رضا یحیی زاده از یکشنبه 10/1/93 به مدت چهارشب در مسجد جامع قلعه فیروزآباد برگزار می شود.

دختر زیبایی که شب را در حجره طلبه خوابید!!

شب هنگام ؛ محمد باقر – طلبه جوان - در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌ای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد…
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و …
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.

 

اگر مؤمن اختیار مرگش دست خودش بود یک لحظه در این دنیا نمی‌ماند!

دست نوشته مرحوم حاج آقای یحیی زاده به به خواهر طلبه ای که پدر از دست داده بود، در باره پدیده مرگ

باسمه تعالی

دختر صبورم ( پ – ح )
به تو سلام می‌کنم و پس از سلام، بدون هیچ‌گونه مقدمه ای در این نهمین شب ماه صیام سطوری را سیاه می‌کنم.


۱-از خدای بسیار مهربان، طلب می‌نمایم، به تو فرزند مهربانم در فراق پدر مهربانت، صبر بیشتری عنایت فرماید و امیدوارم در این سال و ماه علی (علیه‌السلام) به تو شیعه علی توانایی، صبر و بردباری در فراق بابایت علی را عنایت نماید؛ و این حقیر نیز رجاء واثق دارد، این دعا در حق تو مستجاب خواهد شد و همچنان سر بلند خواهی بود.۲-حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: لولا الاجال التی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین «اگرمؤمن اختیار مرگش دست خودش بود یک لحظه در این دنیا نمی‌ماند»! ولی چه کنیم که تو، من، ما و همه مجبور به پذیرش قضاء و قدر الهی هستیم و ملزم هستیم در این ناملایمات و در هنگام وقوع چنین مصیباتی که مرگ بر ایمان از هر چیزی شیرین‌تر و گواراتر است، بسوزیم و بسازیم و تا اراده‌اش تعلق نگرفته است بمانیم!
۳- انسان وقتی می‌میرد بویژه اگر انسانی مؤمن باشد، حضوری بسیار فعال در خانه و کاشانه و در جمع اقوام و دوستانش خواهد داشت؛ و اگر تا هنگام حیات فقط هر جا که حضور دارد، می‌بیند و اطلاع می‌یابد، پس از مرگ، در همۀجاها حضور دارد، خانه و خانواده‌اش را می‌بیند، در همان لحظه فرزند دیگرش که چه بسا ده‌ها یا صدها کیلومتر دورتر است، می‌بیند، در ناراحتی‌ها و بر اندوه های همۀ آن‌ها ناراحت و اندوهگین می‌شود و در شادی‌های آن‌ها شاد و…
پس دختر خوب و مهربانم مواظب باش اگر تو بابا را نمی‌بینی و اگر تو در حوزه و اینجا حضور داری، پدرت نیز حالا در اینجا حضور دارد، دیگر دیوارها و فاصله‌ها مانع سر راه نیست، مواظب باش! مبادا! او را اندوهگین نمایی!
۴- جسارت به پدرت و به تو نمی‌نمایم، خود را لایق اینکه پدرت بدانم، نمی‌دانم ولی هر چه هستم و به هر عنوان مرا قبول داری، واقعاً دوست دارم به مصداق آنچه حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: که مؤمن حزنش را در قلبش نگه می‌دارد و ظاهر نمی‌سازد، حزن خود را ظاهر نسازی و حتی برای خوشحال نمودن روح پدرت، در قلب نیز محزون نباشی!

yahyazadeh (158)

ساعت ۱۸:۳۰
سه شنبه ۱۵ / ۹ / ۷۹

لازم به ذکر است که ایشان یکی از نخبگان استان یزد بود روحش شاد وراهش پر رهرو باد.