- سردار مثل پدر
- حضرت زهرا سلام الله علیها در کلام رهبری
- دلنوشته شیعه در فاطمیه
- دفاع مقدس از نگاه رهبری
- پیش امام حسین شکوه کنید تا یک نظری بکنند
- دعای که مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی توصیه کردند که در این ایام بیماری کرونا بخوانند
- رهبر انقلاب و توصیه هایی در مورد ماه رجب
- مساله سبک زندگی اسلامی را در مجالس و هیاتها پیگیری کنید
- تشریح شاخصهای انتخاب درست در انتخابات مجلس توسط رهبر انقلاب
- عباراتی که رهبر معظم انقلاب در نماز بر پیکر سردار سلیمانی و ابومهدی قرائت کردند
موضوع: "رهبری"

خاطره سیلیخوردن یکی از محافظان رهبری
یکشنبه 93/02/28
در بخشی از کتاب “حافظ هفت” آمده است: «در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی…. چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق ۲۲۰ ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»

چرا امام خامنه ای (مدظله العالی) محافظ دارند؟
شنبه 93/02/27
امام خامنه ای(مدظله العالی) همانطور که همه ی ما میدانیم در همه ی سفرها و دیدارهایشان تعدادی محافظ به همراه دارند که وظیفه ی حفظ جان آقا و کنترل دیدار کنندگان بر عهده ی آن هاست، مدتی است این شبهه ایجاد شده است که این محافظان چه ضرورتی دارند،آیا داشتن محافظ خلاف سیره پیامبر و معصومین نیست؟مگر امام علی(ع) که در محراب به شهادت رسید محافظ داشتند؟
در پاسخ به این سوال اولاً باید توجه داشت که نوع سلاحهای جنگی امروز و دیروز با یکدیگر متفاوت است، اگر در گذشته عموم جنگها رو در رو و تن به تن بوده و افراد شجاعی مانند امام علی(ع) به راحتی میتوانستند در مقابل حمله دشمن از خود دفاع کنند، اما اکنون یک فرد از فاصلههای بسیار دور میتواند افراد بسیاری را ترور کند و به همین دلیل مبارزه با این نوع از دشمنان، مقدمات و تکنیکهای خاص به خود را میطلبد که با آنچه که در گذشته وجود داشت کاملاً متفاوت است.
دوماً پیامبر و ائمه نیز در مواردی که خطرجدی جانشان را تهدید می کرد محافظ داشتند و اکنون با پیشرفت سلاح های کشتار جمعی و ترور هر لحظه برای شخصی مانند رهبر جمهوری اسلامی ایران لحظه ی خطر جدی است.
و اما دو مورد استفاده از محافظ در سیره معصومین (ع):
پیامبر هم محافظ داشتند
«گروهى از منافقان نیت سوء قصد به پیامبر(ص) داشته و تصمیم گرفتند تا آنحضرت را از بالاى گردنه کوهی صعب العبور به درّه پرت کنند. چون حضرتشان به مکان مورد نظر رسید، این توطئه با وحی الهی به اطلاع پیامبر(ص) رسید. از اینرو ایشان به همراهان فرمود: از پایین گردنه عبور کنید که هم آسانتر و هم گشادهتر است، اما خود پیامبر(ص) به دلایلی به همراه دو نگهبان از راه گردنه عبور فرموده و به عمار بن یاسر دستور داد زمام شتر را در دست گیرد و جلو حرکت کند و به حذیفة بن یمان دستور فرمود مراقب پشت سر باشد. در فراز گردنه بود که صداى همهمه منافقان که آهنگ او کرده بودند به گوش رسید. پیامبر(ص) خشمگین شد و به حذیفه دستور داد تا آنها را دور گرداند. حذیفه به جانب ایشان برگشت و با چوبی که در دست داشت به مرکبهاى آنها حمله کرد. آنها هم که مطمئن شده بودند رسول خدا از مکرشان آگاه شده به سرعت از گردنه پایین آمده و خود را میان مردم مخفی ساختند».(۱)
محافظان امام حسین(ع)
پس از مرگ معاویه، حاکم مدینه امام حسین(ع) را به کاخ خود فراخواند تا از ایشان برای یزید بیعت بگیرد. وقتی خبر این دعوت به امام رسید «… اشخاصی را به دنبال یاران و نزدیکانش فرستاد و بعد از نقل ماجرا به آنان فرمود: سلاح در زیر جامهها پنهان داشته و بر در سراى ولید (حاکم مدینه) بنشینید؛ اگر صدای مرا شنیدید که بلند سخن مىگویم و شما را ندا مىدهم، بدون هیچ دستوری، خویش را به داخل خانه برسانید و اگر دانستید که کسى قصد من دارد، او را دفع کنید و هر کس که قصد هلاک من کرده باشد، او را بکشید و البته تا مطمئن نشدید که آنان قصد کشتن من را دارند؛ حرکتى نکنید. پس امام عصاى پیامبر را به دست گرفت و از خانه بیرون آمد و به همراه سی نفر نزد ولید رفت و بعد از رسیدن به آنجا آنچه گفته بود را مجدّداً تکرار کرد و فرمود که امیدوارم سالم به سمت شما برگردم …»(۲)
۱) واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازی، تحقیق، مارسدن جونس، ج ۳، ص ۱۰۴۲ – ۱۰۴۳، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق؛ صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج ۵، ص ۴۶۶، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۱۴ق؛ مقریزی، تقی الدین، امتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تحقیق، نمیسی، محمد عبد الحمید، ، ج ۲، ص ۷۴، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۲) ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، تحقیق، شیری، علی، ج ۵، ص ۱۳، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق؛ سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص ۲۲، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۴۸ش.

اعتکاف یکی از رویشهای انقلابی
شنبه 93/02/20
خوشا به حالتان معتکفین عزیز. پدیده اعتکاف یکی از رویشهای انقلابی است. ما اول انقلاب این چیزها را نداشتیم. اعتکاف همیشه بود. زمان جوانی ما وقتی ایام ماه رجب فرا میرسید، در مسجد امام قم ـ آنهم فقط قم؛ در مشهد من اصلاً اعتکاف ندیده بودم ـ شاید 50 نفر، 100 نفر فقط طلبه اعتکاف میکردند. این پدیده عمومی؛ این که دهها هزار نفر در مراسم اعتکاف شرکت کنند، آن هم اغلب جوان، جزو رویشهای انقلاب است. من یک وقت عرض کردم که انقلاب ما ریزش دارد، اما رویش هم دارد؛ رویشها بر ریزشها غلبه دارند. پس خوشا به حالتان معتکفین عزیز!
خطبههای نماز جمعه تهران 28/5/1384

خاطرهای خواندنی درباره استفاده امام خامنهای از ظروف سفالین میبدی
سه شنبه 92/12/20
- کتاب «قایق راندن به اقیانوس» شرحی است از سفر پر برکت امام خامنه ای به استان یزد در سال ۱۳۸۶٫ این کتاب توسط حجه الاسلام و المسلمین مظفر سالاری به رشته تحریر در آمده و محصول انتشارات سوره می باشد. در بسیاری از بخشهای این کتاب، اشارات ظریفی وجود دارد که به ویژه برای یزدیها بسیار لذتبخش است. از این پس بنا داریم تا این قسمتهای کتاب مزبور را در معرض مطالعه مخاطبان ارجمند میبدما قرار دهیم. در این بخش خاطره ای به نقل از مرحوم آیت الله سید جواد مدرسی پیرامون استفاده مقام معظم رهبری از ظروف سفالینه میبدی نقل شده است:
مینی بوس مستقیم وارد کوچه علومی شد و از کنار کوچه ای باریک که منزل آقا سیدجواد مدرسی در آن بود گذشت.
آیت الله آقا سید جواد مدرسی با آنکه ملای باسوادی بود و سطوح عالی حوزه را تدریس می کرد، هفته ای یکبار به مدرسه امام می آمد و برای طلبه های سال اول که جامع المقدمات می خواندند، آداب المتعلمین می گفت. روی صندلی می نشست، دستها را به چوب دستش تکیه می داد و با لبخند و مهربانی و با زبانی ساده و صمیمی حرف می زد. وقتی هوا گرم بود، پیراهنی بلند، عبایی کوتاه و نازک و به رسم قدیمی ها پیژامه ای مشکی می پوشید. هرگاه او را نشسته بر آن صندلی در مدرسه به یاد می آورم، تصویری از جوراب ایشان نیز به خاطرم می آید؛ جورابی قهوه ای که از فرط استفاده، کش آن واداده بود و دور ساقهای ایشان را نمی گرفت. آن جوراب تیره و آن ساقهای روشن به سان هاونی سنگی بود با دسته بزرگ چوبی اش.
آقا سید جواد با رهبر دوست بود و قبل از بیماری اش گاهی به دیدن آقا می رفت، برایشان سوغاتی های ساده ای مثل نان خشک، کشک و یا ظرفهای سفالین میبدی می برد. آقا یکبار به او گفته بودند: «ما هنوز از ظرفهای اهدایی شما استفاده می کنیم.»