چرا افرادی از بنی هاشم در واقعه کربلا غایب بودند؟

در مصاحبه با دکتر رجبی دوانی یکی از سوالاتی که پرسیده شد در مورد غایبین بنی هاشم در کربلا است که پاسخ آن را می خوانید.

این یک سوال بسیار اساسی است که ما تا به حال به آن خوب نپرداخته ایم و یا آن را توجیه کرده ایم. مثلا گفته ایم که محمد حنفیّه دستانش فلج بوده است و نمی توانسته در جنگ شرکت کند. یا عبداله بن جعفر پیر و ناتوان بوده است و یا نقل غلط و دروغی هست که نا بینا بوده و نمی توانسته است که در کربلا باشد. این ها همه توجیهات است. بزارید راحت عرض کنم. دو حدیث اشاره می کنم که این سوال را به خوبی جواب می دهد.


از امام صادق علیه السلام سوال پرسیده می شود که علت تخلف محمد حنفیّه از همراهی امام حسین علیه السلام چیست؟

...

اگر طبق نقل ها ایشان از جانب امام حسین مامور است که اخبار مدینه را به ایشان برساند و یا فلج است و نمی تواند حضور پیدا کند، پس این سوال، سوال کاملا غلطی است. امام صادق علیه السلام که پاسخ این سوال برایشان سخت است زیرا کوتاهی همراهان و خویشان امام حسین را به همراه دارد و از طرفی نمی تواند پاسخ پرسش کننده را ندهد، در پاسخ می فرماید که من در این مورد یک سخن از امام حسین علیه السلام برای تو می گویم و تو دیگر به آن ادامه نده. وقتی امام حسین علیه السلام تصمیم به ترک مدینه گرفت و به مکه رفت، انتظار داشت که خویشان و بنی هاشم او را یاری کنند و این کار نشد، امام نامه ای به تمام بنی هاشم نوشت از حسین بن علی علیهما السلام به تمام بنی هاشم، هر کس در این سفر مرا همراهی کند به شهادت خواهد رسید و هرکسی که بماند به رستگاری نخواهد رسید والسلام.


="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">این به چه معناست؟ یعنی هرکس که آمد به وظیفه اش عمل کرده است و هرکس نیامد رستگار نمی شود. و این هیچ دلیلی برای اینکه بگوییم کسی از بنی هاشم نمی دانسته است و… وجود ندارد. چطور عبداله بن جعفر می تواند 500 کلیومتر فاصله مدینه تا مکه را طی کند و به حج بیاید اما نمی تواند امام حسین را یاری کند؟ چطور می تواند به عجله امان نامه از حاکم مکه برای امام حسین می گیرد اما نمی تواند با امام همراه شود؟ این ها همه توجیه هستند. بنی هاشم کارنامه سیاه در همراهی معصومین و نه صرفا امام حسین علیه السلام دارند. ایشان به امام علی هم خیانت کرده اند.


حدیث دومی که در این باره است، این است که چرا برای حضرت امیرالمومنین بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله تنها ده دوازده نفر بیشتر برای ایشان باقی نمانده باشد؟


در واقعه عاشورا از دعوت پیامبر بیش از 70 سال می گذرد شما فقط اسم 17 نفر را میبینید که با امام همراه هستند. تازه در میان ایشان، علی اصغر هست، عبداله بن حسن ده ساله و قاسم سیزده ساله است که همگی اولاد ابوطالب هستند اما از عموهای پیامبر و امیرالمومنین یک نفر هم نیست.

 

پس بنی هاشم کجا هستند؟ تنها اسم عباس و فرزند بزرگش فضل هستند و یکی از فرزندان ابولهب است که از حضرت دفاع کرده اند. آن هم نه به این صورت که حضرت منصوب از جانب خداست بلکه به این صورت که نباید خلافت از بنی هاشم به بیرون برود است.

باز هم در این مورد از امام صادق علیه السلام سوال می شود که چرا پس از رحلت پیامبر، حضرت امیر تنها شده و بنی هاشم از ایشان دفاع نکردند؟

جواب امام در این مورد هم تکان دهنده است. فرمود که بنی هاشم دو مرد داشت که به شهادت رسیده بودند، حمزه و جعفر بن ابی طالب علیه السلام اما در این موقعیت، بزرگان بنی هاشم دو فرد ذلیل بودند، عباس و عقیل. یعنی وقتی بزرگان ایشان این دو نفر هستند چه انتظاری وجود دارد؟ تعجب زمانی بیشتر می شود که پیامبر وقتی دعوت خود را علنی می کند، یاران بنی هاشم چهل نفر هستند. عمو و عموزاده ها هستند که در جریان شعب ابی طالب ایشان را یاری می کنند جز دو نفر یکی ابولهب و دیگری ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب هستند. اما بقیه پشت پیامبر را خالی نمی کنند. در شعب ابی طالب با پیامبر همراه می شوند اما حالا که هم تعدادشان بیشتر است و همگی مسلمان هستند، اما ما اسم سه نفر را داریم که با حمایت از امام حسین کردند. یا در واقعه عاشورا از دعوت پیامبر بیش از 70 سال می گذرد شما فقط اسم 17 نفر را میبینید که با امام همراه هستند. تازه در میان ایشان، علی اصغر هست، عبداله بن حسن ده ساله و قاسم سیزده ساله است که همگی اولاد ابوطالب هستند اما از عموهای پیامبر و امیرالمومنین یک نفر هم نیست. این را سوگوارانه باید گفت که همه نوادگان ابوطالب هم همراه با ایشان نیستند بعضی از برادران امام حسین علیه السلام مانند عمر و عبیدالله بن علی نمی آیند. زید بن الحسن فرزند ارشد امام حسن علیه السلام نمی آیند. بنابراین بنی هاشم در یاری اهل بیت علیهم السلام، کارنامه ای بسیار تاریک دارد.
عبداله بن جعفر علاقه و دلسوزی بسیاری نسبت به امام حسین دارد ولی در این حد از معرفت از ولایت نیست که بخواهد خود را فدای امام حسین کند. این در محمد حنفیه هم نیست و عبدالله بن عباس و دیگران لذا ما یک سری توجیهات می کنیم که عبداله بن جعفر اجازه داد که بچه هایش بروند. بنابراین در کوتاهی کردن بنی هاشم هیچ جای بحثی نیست.

منبع: سایت تبیان

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

کودکان و نوجوانان حماسه آفرین عاشورا

عاشورا، بالنده ترین و پاکترین حماسه ای است که در خاطره تاریخ نقش بسته و تابناک ترین سرمشقی است که مادر فرتوت تاریخ آن را در کتاب کهن خویش نگاشته است، اما نقش زیبایی را که کودکان و نوجوانان عاشورا، بر این کتاب افزودند نباید از یاد برد.
 کودکانی که در این سفر جاودانه، هم پای ایثارگران و جانبازان عاشورا، چکامه حضور سرودند، خاطره ها بر لوح سینه دارد. کودکانی که در خون طپیدن پدران و برداران خود را پیش روی خویش دیدند، مبارزه با ستم را آموختند و به پدران و برادران خویش اقتدا نمودند.

دختر خورشید کربلا، حضرت رقیه علیهاالسلام، بهانه ای به دست داد تا به دیگر کودکان سربلند عاشورا نیز اشاره ای بکنیم و نقش برخی از آنان را در قالب نمادی از آموزه های بزرگ تربیتی که در دامان اهل بیت علیهم السلام فرا آموخته بودند، مورد بررسی قرار می دهیم.

شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام؛ جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا

...

شاید جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا، لحظه ای است که امام حسین علیه السلام فرمود: کودک شیرخوار من را بیاورید. سپس برای سیراب نمودن او که از تشنگی بی تاب شده بود رو به لشگر دشمن نمود و فرمود: ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید به این کودک رحم نمایید. در این لحظه تیری توسط حرملة بن کاهل اسدی از سوی دشمن به سوی کودک پرتاب شد و کودک به شهادت رسید.

این صحنه یکی از دردناکترین لحظات روز عاشوراست و این نوزاد کوچک امام، گویاترین سند مظلومیت در پهنه کربلاست. آن سان که با شهادت خود این مظلومیت را به اثبات می رساند. چرا که در هیچ آئینی، خواه آسمانی باشد و خواه غیر آسمانی، نوزاد شیرخوار هیچ گناهی ندارد که کسی بخواهد با او دشمنی کند و یا او را بکشد و در هیچ نقطه ای از هستی و هیچ اندیشه ای کشتن نوزاد بی گناه را بر نمی تابد. از این رو با کشته شدن طفلی تشنه، که توان هیچ گونه دفاعی از خود نداشت. حجت بر دشمنان امام آنان تمام شد و شهادت علی اصغر علیه السلام با این وضع دلخراش، خونخواری دشمنان و مظلومیت بی شائبه عاشورائیان را به اثبات رسانید.

عبدالله؛ نماد دفاع از حق

در واپسین لحظه های نبرد بین امام و دشمن، در صحنه ای که امام آخرین رمق های خود را از دست می دهد، شمر بن ذی الجوشن به همراه گروهی پیاده برای به شهادت رسانیدن امام وارد گودال قتلگاه می شوند. در بین کودکان حرم، فرزندی یازده ساله از امام مجتبی علیه السلام به نام «عبدالله» وجود داشت. او با دیدن این صحنه به سوی امام دوید. امام به خواهرش زینب علیهاالسلام فرمود: او را نگهدار. اما آن کودک شجاع برای دفاع از جان عمو، به طرف میدان نبرد دوید و خود را به امام رساند و گفت: به خدا قسم، هرگز از عمویم جدا نمی شوم.

بحربن کعب، با شمشیر به سوی امام حمله برد ولی عبدالله دست خود را جلوی ضربه شمشیر او گرفت. دست عبدالله قطع گردید و از پوست آویزان شد. کودک فریادی برآورد. امام او را در آغوش کشید و فرمود: پسر برادرم! صبر کن تا تو هم به دیدار نیاکان وارسته ات بشتابی… . در این هنگامه، حرمله بن کاهل تیری به سوی او پرتاب کرد و عبدالله را در آغوش امام به شهادت رساند.

امام باقر علیه السلام، نماد معرفت

در مجلس یزید، آن جا که می رفت خطبه های روشن گرانه امام سجاد و حضرت زینب علیهماالسلام پرده از چهره منحوس یزید بردارد و بنیان حاکمیت فاسد او را فروپاشد، یزید عصبانی شده و با مشورت حاضران، تصمیم به قتل امام سجاد و حضرت زینب علیهماالسلام می گیرد. امام باقر علیه السلام که حدود چهار سال داشت به سخن آمد و شعله ای دوباره بر جان یزید انداخت. امام باقر علیه السلام فرمود: مشاوران تو برخلاف مشاوران فرعون نظر دادند زیرا آنان در مقام مشورت با فرعون درباره موسی و هارون گفتند:«أَرجِه وَ أخاهُ وَ أرسِل فِی المَدائِنِ حاشِرِینَ (اعراف/ 111) (او و برادرش را بازدار، و گردآورندگان را به شهرها بفرست). اما مشاوران تو نظر به قتل ما دادند که البته بی علت هم نیست.

یزید با چشمانی گرد شده از شگفتی چنین معرفتی در این کودک، پرسید: علت آن چیست؟

امام باقر علیه السلام فرمود: آنان فرزندانی پاک و حلال بودند و از درک کافی برخوردار. اما مشاوران تو نه آن درک را دارند و نه فرزندان حلالی هستند، زیرا پیامبران و فرزندان آن ها را فقط ناپاکان می کشند. یزید با شنیدن این سخن کوتاه و رسا، آبروی خود را رفته یافت و به ناچار سکوت کرد.

حضرت رقیه علیهاالسلام؛ نماد جانفشانی

طاهر دمشقی که از ندیمان دربار یزید بود و شب ها او را با شعر و داستان گویی سرگرم می کرد، درباره رخدادهای شب شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام می گوید: آن شب من پیش یزید بودم. او به من گفت:

طاهر! امشب از ترسِ کابوس های وحشتناک، قلبم به تپش افتاده است. سرم را روی زانویت بگذار و فجایعی را که من در گذشته کرده ام، برایم تعریف کن.

من سرش را روی زانو گذاشتم و از گذشته سیاهش برای او گفتم. تا این که پس از ساعتی به خواب رفت. ناگهان دیدم از خرابه، صدای شیون و ناله می آید. او در خواب بود و من در اندیشه جنایت های او که نگاهم به تشت طلایی افتاد که سر حسین علیه السلام در آن قرار داشت. گویا دیدم سر بریده، لب هایش به حرکت درآمد و گفت: خداوندا! اینان، فرزندان و جگرگوشه های من هستند که این گونه از دنیا می روند.

چون این منظره را دیدم، حالتی از ترس و غم در دلم افتاد که ناخودآگاه اشکم جاری شد. در همین هنگام صدای شیون از خرابه کنار کاخ بلند شد. یزید را رها کردم و به بالای کاخ آمدم. دیدم خرابه نشینان دورِ دخترکی را گرفته اند و خاک بر سر می ریزند و به شدت گریه می کنند. پس از دیدن این صحنه دردناک، پیش یزید برگشتم. دیدم او هم خواب زده شده است و با حالتی عجیب، به سر بریده نگاه می کند و از شدت ترس و ناراحتی، دندان هایش را بر هم می ساید و به خود می لرزد.

دوباره از سر بریده ندایی برخاست و این آیه را تلاوت کرد “وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون"و به زودی کسانی که ظلم کردند، خواهند فهمید که به چه جایگاهی داخل خواهند شد.

ترس بر وجود یزید چیره گشته بود. در همان حالت ناراحتی از من پرسید: «این صدای گریه از کجاست؟» جریان را برای او گفتم. با عصبانیت فریاد کشید: «چرا سر پدرش را نزد او نمی برید؟» نگهبانان بی درنگ سر را درون طبقی گذاردند و به خرابه آوردند. دخترک با دیدن سر بریده پدر آن قدر گریست که جان داد.»

حضرت علي اكبر (ع)؛ سقاي جوان كربلا

علي اكبر بين سال هاي 33 تا 35 هجري قمري از مادر بزرگوار به نام ليلي دختر ابي مرّة بن مسعود ثقفي در شهر مدينه چشم به جهان گشود و در مكتب انسان ساز امام حسين (ع) تربيت شد و علم، ادب، كمال، ايثار و شهادت را از وجود مقدس سبط اكبر، امام حسين (ع) فرا گرفت و در هيچ زماني از اطاعت امامت و حمايت اهداف ولايت كوتاهي نكرد و تا آخرين نفس و قطره خون از امام زمانش دفاع كرد.

يكي از كساني كه در كربلا به فضيلت آب آوري دست يافت، حضرت علي اكبر (ع) بود. در حديث از امام صادق (ع) چنين نقل شده است كه امام حسين (ع)، حضرت علي اكبر (ع) را در روز هشتم محرم به همراه سي سوار به سوي آب فرستاد. آنان خود را به خيل لشگر دشمن زدند و بدون هيچ ترس و هراسي به پيكار پرداختند و پس از يك درگيري سخت، به آب رسيدند و ظرفها را پر كردند و به خيمه‏ها بازگشتند، حضرت علي اكبر دوست داشت كه آب زودتر از خودش به تشنگان خيام امام (ع) برسد و حتي آماده بود تا جانش را فداكند امّا يك قطره آب بر زمين نريزد.

فرزندان مسلم (ع)؛ سفير كبير اباعبدالله (ع)

در جريان كربلاي حسيني حضرت مسلم (ع) به عنوان سفير كبير اباعبدالله (ع) تا پاي شهادت به رسالت سنگين خويش جامه عمل پوشيد و دو فرزند نوجوانش كه براي رسيدن به پدر در بين راه توسط حارث سنگدل به شهادت رسيدند امّا چند تن ديگر از فرزندان مسلم در كربلا حضور داشتند از جمله:

قاسم بن‏ الحسن (ع)،نوجواني كه دشمن فرقش را شكافت

يكي ديگر از نوجوانان شجاع و نيرومندي كه روز عاشورا در كربلا حضور داشت، حضرت قاسم فرزند امام حسن مجتبي (ع) بود مادر او همان مادر عبدالله اكبر يعني رمله بود.

با اينكه تاريخ زندگيش مشخص نيست امّا لحظات عشق و ايثار او در روز عاشورا از شخصيت والاي او، روح بلندش، معرفت و دينداريش، وفاداري، شجاعت، محبت، جانبازيش خبر مي‏دهد.

مجلسي مي‏نويسد: در اكثر روايات آمده است كه قاسم بن‏الحسن نوجواني نابالغ بود. آنگاه كه امام حسين (ع) او را آماده رزم، ديد، دست در گردن او انداخت و گريست. قاسم نيز به گريه افتاد. آنقدر گريه كردند تا از هوش رفتند. هنگامي كه به هوش آمدند، قاسم از عموي بزرگوارش اجازه مبارزه خواست. امام حسين (ع) اجازه نداد، قاسم به التماس افتاد و آنقدر دست و پاي آن حضرت را بوسيد تا اجازه مبارزه گرفت.

حضرت قاسم در حالي كه اشك از چشمهايش جاري بود به ميدان رفت و اين رجز را خواند. اگر مرا نمي‏شناسيد، پس بدانيد حسن فرزند امام حسين (ع) نوه پيامبر اسلام (ص) هستم. اين حسين است كه مانند اسيري گروگان مردم است، خدا آنان را سيراب نسازد، صورتش چون پاره ماهي مي‏درخشيد. با آن كوچكي سي وپنج مرد جنگي دشمن را از پاي در آورد

حضرت قاسم (ع)بعد از جنگ و مبارزه‏اي نابرابر توسط عمرو يعد جراحت شديدي برداشت به‏طور كه قاسم با فرق شكافته، بدن مجروح و پايمال شده از سم اسبهاي دشمن، روي خاك داغ كربلا و در برابر؟ آفتاب سوزان پاي بر زمين مي‏سائيد

حضرت امام حسين (ع) بدن پاك قاسم را در كنار بدن پاك و مطهر حضرت علي اكبر و ساير شهيدان اهل بيت قرار داد و به آسمان روي كرده و فرمود:

خدايا به حساب آنان برس و چندان از آنان بكش و پراكنده ساز تا هيچ‏كس از آنان باقي نماند و هرگز آنان را نيامرز.

اي عموزادگان و اهل بيت من! صبر كنيد كه از اين پس هرگز ذليل و خوار نشويد.

در زيارتنامه معروف ناحيه مقدسه آمده است.

السلام علي القاسم ابن الحسن بن علي المضروب هامَته المسلوب لامته…

سلام بر قاسم پسر امام حسن (ع) آن نوجواني كه دشمن فرقش را شكافت و لباس جنگي‏اش را ربود. آنگاه كه عمويش حسين (ع) را به كمك طلبيد، مانند باز تيز پرواز بر بالين او حاضر شد. پاهايش را بر خاك گرم كربلا مي‏سائيد. در اين هنگام امام (ع) فرمود: از رحمت خدا دور باشند قومي كه تو را كشتند. آنان كه جد و پدر بزرگوار تو را در روز قيامت دشمنشان است.

منبع:http://www.shakheyetoba.ir/

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

ویژگی های ممتاز اصحاب عاشورا

روایت عاشورا را از جوانب مختلف می‌توان مورد تحلیل و بررسی و پژوهش قرار داد. یکی از زوایایی که می‌توان در آن نگاه زیبایی به عاشورا پژوهی داشت موضوع یاران و انصار امام حسن(علیه‌السلام) است. فداکاری ها و جانفشانی، ورشادتهایی که این اصحاب ولی خود از خود نشان دادن موضوعی است که نباید به سادگی وبا بی‌توجهی ازکنار آن گذاشت. از اینرو سزاوار است در کنار مباحث عاشورا پژوهشی تأمل و دقتی به یاران امام حسین(علیه‌السلام) داشت.

اصحاب امام حسین(علیه‌السلام)

...


اصحاب و یاران امام حسین(علیه‌السلام) هرچند از نظر تعداد افراد شمار زیادی به حساب نمی‌آمدند اما از نظر ویژگی‌های برجسته و ممتازی که داشتند. با هزاران سرباز مقتدر وکار آمد برابر می‌کردند. یاران امام حسین(علیه‌السلام) در نوع خود بهترین وبا ارزش ترین سربازان اسلام به شمار می‌آیند؛ چرا که در سخترین شرایط دست از حمایت و پشتیبانی از ولی خدا بر نداشتند و تا آخرین قطره خون خود پای آرمانهای امام و ولایت ایستادگی کردند.

1-طهارت و پاکی روح
از چیزهایی که در اسلام مورد توجه و اهمیت خاص قرار داشته، موضوع طهارت و پاکی روح است. با دقت و تأمل در ویژگی‌های اخلاقی یاران امام حسین(علیه‌السلام) به خوبی می‌توان این طهارت و پاکی روح را مشاهده کرده؛ چرا که سفر پر مخاطره کربلا سفری نبود که بتوان به واسطه‌ی آن دنیا و مال و مقامی دنیایی را بدست آورد بلکه سفری بود که می‌بایست از تمام تعلقات مادی و دنیای دل کند وعازم سفری شد که موفقیت و سر بلندی در آن تنها قسمت افراد طاهر و با تقوا می‌شود. در ادعیه‌های موجود خصوصیت و ویژگی طهارت و پاکی یاران امام حسین(علیه‌السلام) مورد توجه قرار گرفته‌ است. در زیارت نیمه ماه رجب خطاب به ایشان این چنین نقل آمده است. «السَّلَامُ عَلَى الْأَرْوَاحِ الْمُنِيخَةِ بِقَبْرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا طَاهِرِينَ مِنَ الدَّنَسِ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا مُهَذَّبِينَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَبْرَارَ اللَّه‏».[1]

2-آگاهی و بصیرت
از دیگرجلوه‌های عاشوراییان بصیرت و آگاهی ایشان به مسئولیت و وظایف خطیر خود در جامعه اسلامی و در قبال امام زمان خود است. در جامعه‌ی فتنه‌ زده‌ای که تاریکی جهل و سفاهت دامن گیر بسیاری از مسلمانان شده بود یاران امام حسین(علیه‌السلام) با بصیرت و آگاهی تمام پرده‌های جهل تاریکی را از جلوی چشمان خود بر طرف نمودن و دست رد به طاغوت زمان خود زدند و به حمایت و پشتیبانی ولی امر مسلمین به پا خواستند. امام صادق علیه‌السلام در توصیف یکی از سرداران سپاه امام حسین(علیه‌السلام) حضرت قمر بنی هاشم ابو الفضل العباس به روشنی صفت بصیرت و آگاهی ایشان را بیان فرمده‌اند:
امام صادق عليه السلام : كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ نافِذَ البَصيرَةِ صُلبَ الإيمانِ جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِاللّه و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهيدَا؛[2] امام صادق عليه السلام : عموى ما، عبّاس، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسين (عليه السلام) جهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد».

3-شجاعت و استقامت
از جمله شاخص‌های مهم قرانی که خداوند متعال نیز به خوبی به آن سفارش نموده، موضوع استقامت و پایداری بر آرمان‌ها و مقدسات دین مبین اسلام است. خداوند متعال در این خصوص به پیامبر عظیم الشأن خود این چنین سفارش می‌نماید: «فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛[ هود/112] پس، همان گونه كه دستور يافته‏اى ايستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند]، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست».
این ویژگی ارزشمند به خوبی در سیره و رفتار یاران امام حسین(علیه‌السلام) مشهود و متبلور است. چرا که حتی سربازان دشمن به این ویژگی یاران امام حسین (علیه‌السلام) واقف بودند و به آن اعتراف داشتند:
برای نمونه عمربن حجاج، خطاب به لشکر ابن سعد گفت: « ای نابخردان! آیا می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ شما با سواران و دلاورانی می‌جنگید که دست از دنیا شسته و تشنه مرگند؛ کسی تنها به جنگ آنها نرود؛ زیرا آنها اندکند و اندکی بیش زنده نخواهند ماند».[3]عمربن سعد، سپاهیانش را از جنگ تن به تن با آنان،‌ منع کرد و دستور داد تا گروهی و دسته جمعی بر آنها حمله‌ور شوند.

4- عبادت و بندگی خدا
ازدیگر ویژگی‌های ممتاز اصحاب امام حسین(علیه‌السلام) تعبد، بندگی، و عبادت ایشان است. چنانکه در باره حبیب بن مظاهر گفته ‌شده که او هر شب بعد از نماز عشاء تا صبح یک دوره قرآن ختم می‌کرد.[4] بریر بن خضیر، جزء عابدان و زاهدان زمان خود بودند،[5] سوید بن عمر عمر، انسانی شریف و بسیار نماز گذار بود.[6]

5- وفاداری و ولایت‌مداری
این ویژگی آنچنان در میان یاران امام حسین (علیه‌السلام) راسخ و پا برجا بوده است که حضرت در توصیف یاران خود این چنین می‌فرماید: أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَر؛[7] اما بعد، حقا كه من اصحابى باوفاتر و نيكوتر از اصحاب خودم سراغ ندارم اهل بيتى از اهل بيت خودم نيكوكارتر و با عاطفه‏تر نمى‏بينم‏». آنان امام را ولی خدا می‌دانستند و شیعه او بودند و رضایتش را بر هر چیز دیگری، ترجیح می‌دادند؛ چنانکه در زیارت حضرت عباس (علیه‌السلام) می خوانیم:
«السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ رِضْوَانُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكِ أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ- الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ- وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَى جَزَاءِ أَحَدٍ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِهِ- وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِه‏».[8]

سخن آخر
این چند سطر کوتاه و عبارات گنگ و نارسا توانایی بیان فضائل اصحاب و یاران عاشورایی امام حسین(علیه‌السلام) را ندارد. هر چند در این چند سطر ویژگی‌های ارزشمندی همچون عبودیت و بندگی، اطاعت پذیری و ولایت مداری، وفاداری و بصیرت و شجاعت و استقامت را بیان کردم ولی حقیقتاً این قلم توانایی بیان حقیقت این ویژگی‌ها را ندارد.
__________________________

پی‌نوشت:
[1]. المزار (للشهيد الاول)، ص164.
[2]. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج‏3، ص 191.
[3]. الارشاد، ج2، ص153.
[4]. اعیان الشیعه، ج‌ 4، ص554.
[5]. همان،‌ج3، 561.
[6]. همان، ج7، ص 324.
[7]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص 392.
[8]. كامل الزيارات، النص، ص 257.

منبع:www.welayatnet.com

  • نظر از: سیده فوزیه موسوی
    1395/07/21 @ 02:43:54 ب.ظ

    سیده فوزیه موسوی [عضو] 

    باسلام وخداقوت
    با عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله حسین (علیه السلام) .
    انشاالله موفق باشید. التماس دعا

  • نظر از: كبري جعفري
    1395/07/21 @ 12:53:06 ق.ظ

     

    هان! گوش فرادارید…

    صدای “هل من ناصر ینصرنی” می آید….

    دیگر زمان، زمان فقط یا حسین گفتن نیست ….

    باید با حسین ماند….

    و اینک حسین زمانه ما را می خواند….

    هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله….

    “چهل گام با حسین ماندن”

    با ما همراه باشید. التماس دعا

  • شاهمرادی
    نظر از: شاهمرادی
    1395/07/18 @ 10:09:22 ب.ظ

    شاهمرادی [عضو] 

    جالب بود
    موفق باشید

  • نظر از: صهباء
    1395/07/18 @ 01:47:17 ب.ظ

    صهباء [عضو] 

    سلام واحترام
    کتاب این روز های من
    http://sahba98.kowsarblog.ir/?p=276887&more=1&c=1&tb=1&pb=1

  • نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ
    1395/07/18 @ 10:34:43 ق.ظ

    پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 

    با سلام و احترام
    ضمن تشکر مطلب شما در منتخب ها درج گردید.
    لطفا متن را بازخوانی فرمایید برخی افعال نیاز به اصلاح دارد.
    موفق باشید.
    ————
    http://farakhan.kowsarblog.ir/moharram

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

چرا در نهج البلاغه نامی از غدیر نیامده؟

با توجه به اهمیت عید غدیر خم چرا در نهج البلاغه نامی از این عید برده نشده است؟
پاسخ :
همان‌طور که سید رضی جمع‌آوری کننده نهج‌البلاغه در مقدمه کتاب تصریح می کند وی در پاسخ به درخواست برخی از دوستانش مبنی بر این که کتابی تألیف نماید که سخنان برگزیده امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ را در جمیع فنون و بخش های مختلف، از خطبه ها، نامه ها، مواعظ و آداب و… در بر داشته باشد؟ این کتاب را تألیف نموده است.
مرحوم سید رضی می گوید من این خواسته را اجابت کردم و کار را شروع نمودم… … و منظورم این بود که علاوه بر فضایل بی شمار دیگر، بزرگی قدر و شخصیت امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ از نظر شگفتی های بلاغت و نمونه های ارزنده فصاحت را روشن سازم لذا تصمیم گرفتم از میان خطبه ها، نامه ها و سخنان حکمت آمیز در ابتدا خطبه های «زیبا» و سپس نامه های «جالب» و بعد از آن کلمات حکمت آمیز حضرت را برگزینم.
تا آنجای که می گوید هرگز ادعا نمی کنم که من به همه جوانب سخنان حضرت علی ـ علیه السلام ـ احاطه پیدا کرده ام به طوری که هیچ کدام از سخنان او از دستم نرفته باشد بلکه بعید نمی دانم که آن چه نیافته ام بیش از آن باشد که یافته ام و آن چه در اختیارم قرار گرفته کمتر است از آن چه به دستم نیامده است.[1]
روشن شد که سید رضی(ره) در صدد گزینش خطبه ها و نامه و مواعظ حضرت علی ـ علیه السلام ـ بوده و هر یک را که از نظر فصاحت و بلاغت پر جاذبه دیده جمع آوری کرده و به همین دلیل اسم این مجموعه گرانبها را «نهج البلاغه» گذاشته و در اختیار دیگران قرار داده است.
روی این جهت یک احتمال این است که خطبه حضرت امیرمؤمنان در رابطه با عید غدیر و استناد حضرت به خطبه غدیر از نظر فصاحت و بلاغت برای مرحوم سید رضی در حدی نبوده که در نهج البلاغه ذکر شود.
احتمال دیگر نیز این است که ایشان به خطبه حضرت امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ دست نیافته است و در دسترس ایشان نبوده نه این که خطبه

...

مولای متقیان و یا سایر استنادهای حضرت علی ـ علیه السلام ـ به خطبه رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روز غدیر، از نظر سید رضی معیار فصاحت و بلاغت را نداشته است.
البته روشن است همه سخنان و خطبه های امام علی ـ علیه السلام ـ از حیث فصاحت و بلاغت در یک سطح نیستند.
همان طور که اشاره شد حضرت علی ـ علیه السلام ـ برای اثبات حقانیت و خلافت بلافصل خویش به طور مکرر به حدیث متواتر غدیر استناد کرده است و جریان غدیر را مطرح نموده است چه آن روزی که آن حضرت از اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ خواست و فرمود: هر کس در غدیر بوده در مورد جریان غدیر شهادت دهد.[2]

و چه آن روزی که از اعضای شورا سوال کرد و فرمود: فهل فیکم احد یقول له رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : من کنت مولاه فهذا علی مولاه… غیری؟»[3]

و همه گفتند نه، و چه آن روزی که با ابوبکر احتجاج کرد و فرمود: «تو را به خداوند سوگند می دهم که بگوئی آیا مطابق حدیث و کلام رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در روز غدیر من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟» ابوبکر گفت بلکه تو.[4]

و چه آن روزی که در ایام خلافتش عید غدیر و جمعه در یک روز افتاده بود و حضرت در آن روز خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: «ای جماعت مؤمنان! خدای عزوجل در این روز برای شما دو عید فراهم کرد… بدانید که اعتقاد به توحید پذیرفته نیست، مگر با اعتراف به نبوت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و هیچ اعتقادی و عملی قبول نیست مگر با قبول ولایت آن کسی که خداوند او را سرپرست قرار داده است و آیین طاعت خدا در مورد کسی به نتیجه نخواهد رسید مگر این که چنگ زنید به حبل الله و آنانی که اهل بیت خدایند یعنی کسانی که در روز دوح (غدیر) درباره آنان خدا آیه فرستاد و اراده خویش را در حق بندگان خاص خود اظهار داشت و به پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود تا ابلاغ کند و گمراهان و منافقان را به حساب نیاورد و خود ضمانت کرد که او را از (شر) ایشان نگاه دارد».
تا آنجای که می فرماید: این گونه خدا دین خویش را کامل کرد و چشم پیامبر و مؤمنان و تابعان او را روشن ساخت و این همان (واقعه غدیر) بود که برخی از شما خود شاهد آن بودید و به برخی دیگر از شما خبر آن رسید… .
امروز روز عهد و پیمان، روز کامل شدن دین، روز نص (تصریح) بر شخص است یعنی آنان که ویژه رهبری هستند.[5]
نتیجه این که مطرح نمودن جریان غدیر به طور مکرر در کلمات معصومین و از جمله امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ آمده است و نیامدن آن در نهج البلاغه که سید رضی(ره) آن را جمع آوری کرده است، به آن جهت است که نهج البلاغه مشتمل بر بخش خاصی از سخنان امام علی ـ علیه السلام ـ می باشد نه همه آن.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج1، ص181 تا 211.
2ـ انصاری، عذرا، پیام غدیر، (غدیر در روایات).


پاورقی ها:
[1]. مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات مشرقین، چاپ چهارم، 1379ش، ص27.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بی تا، مرتضی، ج1، ص74.
[3]. نقدی. شیخ جعفر، الانوار العلویة و الاسرار المرتضویه، نجف، حیدریة، طبع دوم، 1381ش، ص326.
[4]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج1، ص117؛ مرتضی، بی تا و شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص550.
[5]. خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابه، کتابخانه، صدر، بی تا، ج2، ص262؛ مسند الامام الرضا (ع)، ج2، ص23.

منبع:سایت راسخون

  • نظر از: عاطفه اسلامي
    1395/06/28 @ 02:04:02 ب.ظ

     

    زیبا بود

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

ایرانیان چگونه شیعه شدند؟

سابقه دین اسلام در سرزمین ايران به عصر حیات «پیامبر اکرم(ص)» و نامه آن حضرت به «خسرو پرویز» شاه ایران برمی‏گردد؛ و ورود رسمی این دین به این سرزمین، به سال 16 هجري و در زمان حکومت «عمر بن خطاب» خليفه دوم.

اما سؤال اساسي اين است که به رغم ورود اسلام به ايران در دوره خلفا و همچنين به رغم آنکه ايرانيان قرون اوليه، اکثراً جزو اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اينک شاهد اکثريت ايرانيان شيعي هستيم؟

به نوشته نویسنده وبلاگ وبلاگ انرژی هسته ای در این مطلب بحث کلامي مطرح نيست. بلکه از دیدگاه “جامعه‏شناسي تاريخي” بررسی می‏کنیم که چه تحولاتی باعث شد که اکثر ایرانیان، شيعه شوند.

در خصوص سؤال فوق دو دسته پاسخ ارائه شده است:

...

1. پاسخ هاي نادرست و افسانه‏اي.

2. پاسخ صحيح و منطقي.

در اينجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‏اي و نقد آنها، در انتها پاسخ صحيح را ارائه خواهيم کرد.

1. پاسخ‏هاي نادرست و افسانه‏ای:

1 ـ 1. ازدواج امام حسين (ع) با شهربانو دختر يزدگرد سوم از سلسله ساساني، باعث علاقه ايرانيان به اهل بيت(ع) و در نتیجه تشيع ايرانيان شده است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اساس چنين داستاني صحيح نيست.

ثانياً: لازمه‏ی صحت اين داستان آن است که ايرانيان مي‏بايست به خود سلسله ساسانيان علاقه داشته باشند، تا به دامادشان هم علاقه داشته باشند. در حالي که ایرانیان اجازه داده‏اند تا اين سلسله براحتي فرو بپاشد و حتي يزدگرد نيز پا به فرار گذاشت و در شهرهاي مختلف ايران آواره بود تا اين که سرانجام توسط “آسياباني ایرانی” در “مرو” کشته شد.

ثالثاً: پاسخ ديگري هم شهيد مطهري مي‏دهد و آن اينکه تعدادي از امويان هم با ساسانيان پيوند زناشويي بستند. پس چرا ايرانيان نسبت به امويان علاقه‏مند نشدند؟

2 ـ 1. ايرانيان در اصل ضد اعراب، ضد اسلام و ضد مسلمانان بوده ‏اند. وقتي ايران توسط مسلمانان فتح شد، ايرانيان مجبور بودند در ظاهر بگويند ما مسلمان شده‏ايم و الا کشته مي‏شدند يا بايد جريمه مي‏پرداختند. لذا در ظاهر اسلام را قبول مي‏کردند اما در واقع همان عقايد زرتشتي‏گري و عقايد قبل از اسلام خود را حفظ کردند و ادامه دادند لکن تحت عنوان شيعه. پس تشيع، مذهبي است که در اصل به دست ايرانيان ساخته شده و ربطي به اسلام ندارد، بلکه مذهبي ايراني است.

نقد اين پاسخ:

اولاً: اين نظريه زماني مي‏تواند صحيح باشد که رهبران اصلي شيعه ايراني باشند؛ در حالي که همه رهبران اصلي شيعه که ائمه معصومين عليهم السلام هستند، عرب هستند.

ثانیاً: اين نظريه در صورتي صحيح است که شيعيان اوليه همه ايراني باشند در حالي که جز تعداد کمي از شيعيان اوليه ـ نظير «جناب سلمان فارسي» ـ غالب شيعيان از عرب‏ها بودند.

ثالثاً: نظريه فوق وقتي مي‏تواند صحيح باشد که منابع و متون اصلي شيعه با ساير مسلمانان تفاوت مي‏داشت و مي‏بايست اين تفاوت در منابع ايراني خود را نشان دهد. در حالي که اينطور نيست. اولين منبع اصلي مسلمان قرآن کريم است که شيعه و غير شيعه به آن اعتقاد دارند. دومين منبع سنت است. اجماع هم به همان کتاب و سنت برمي‏گردد و عقل به مستقلات عقليه باز مي‏گردد که اختصاص به ايرانيان ندارد بلکه مربوط به همه است.

رابعاً: نظريه فوق وقتي مي‏توانست قرين واقع باشد که ايرانيان از همان قرون اوليه تماماً شيعه باشند. در حالي که ايرانيان در اين دوره‏ها غالباً غير شيعه بوده و به اسلام اهل سنت گرايش داشتند و اکثر رهبران اهل سنت هم از ايرانيان بودند. همچنين مؤلفان متون ديني اهل سنت اکثراً ايراني هستند و اين نکته‏اي است که شهيد مطهري در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‏آورد.

خامساً: رهبران و دانشمندان شعيه تا قرن دهم اکثراً غيرايراني بودند و خارج از ايران زندگي مي‏کردند. «شيخ مفيد»، «سيد مرتضی»، «محقق حلي»، «شهيد اول و ثانی» و علماي جبل عامل که بعدها به دعوت صفويه به ايران آمدند و همچنين «محقق کرکي» که حوزه‏هاي علميه شيعه را در ايران و عراق و مناطق ديگر گسترش داد، همه غيرايراني بودند. اين نکته صحيح است که فرهنگ، زبان و زمان و مکان و رسم و عادات در آموزه‏هاي مذهبي تأثيرگذار است. اما اينگونه نيست که اين عوامل سبب شوند يک مذهب تشيع خاص ايرانيان تأسيس شده باشد. اتفاقاً فقه شيعي بر عنصر زمان و مکان، تاريخ و غيره تأکيد فراوان دارد. بنابراين، تأثير و تاثر قابل انکار نيست ولي مسأله نمي‏تواند تعيين کننده باشد.

برخي آموزه‏هاي فلسفي قبل از اسلام به بعد از اسلام هم منتقل شده است. بعضي از عادات و داستان‏ها هم منتقل شده است. در واقع ايرانيان برخي از ميراث‏هاي خود را حفظ کرده‏اند، اما آن را هرگز جزيي از تشيع ندانسته‏اند. بلکه يکسري از اين مسائل مربوط به آداب و رسوم ملي ماست که ربطي به تشيع ندارد. مثل زبان فارسي، عيد نوروز و… ايرانيان هيچ گاه زبان فارسي را رها نکردند. زيرا بين اسلام و ايران تضادي نبوده است. بلکه در مواردي که تعارضي وجود داشته، ايرانيان خود به نفع اسلام از آن دست کشيده‏اند و اسلام را مقدم دانسته‏اند.

3 ـ 1. ايرانيان تا قرن دهم سني بودند. از آن پس با زور صفويان به شيعه گرايش يافتند. زيرا شاه اسماعيل صفوي وقتي در تبريز تاج گذاري کرد، بسياري از سني‏ها را قتل عام نمود.

نقد پاسخ فوق:

اولاً: شاه اسماعيل يک جوان 14 ساله بود و نمي‏توان پذيرفت که وي بدون حمايت شيعيان به قدرت رسيده باشد. زيرا منطقي نيست که حاميان وي از سني‏ها باشند و عليه مذهب خود، شاه اسماعيل را به نفع مذهب تشيع حمايت کنند. بنابراين، در ايران آن زمان شيعيان زيادي وجود داشته‏اند که صفويه به اتکاي آنان توانسته‏اند قدرتي تشکيل دهند و در برابر عثماني که يک امپراتوري پر قدرت مدعي سني بود، بايستند و مقابله کنند و در نهايت حکومت تشکيل دهند.

ثانیاً: در تاريخ ثابت نشده است که صفويه با زور شمشير شيعه را در ايران به وجود آورده باشند. البته به صورت جزيي و موردي، اهل سنت مورد آزار صفويان واقع مي‏شدند، چنانکه شيعيان مورد آزار عثماني‏ها قرار مي‏گرفتند. روشن است که عمل هر دو حکومت نادرست و غيراسلامي بوده است.

2. پاسخ صحيح و منطقی:

نخست بايد بپذيريم که استقرار و نفوذ يک مذهب در ميان يک قوم، امري نه دفعي بلکه به صورت تدريجي است. ما نبايد به دنبال تاريخ خاص و معيني باشيم. به نظر مي‏رسد از زماني که اولين ايراني به تشيع گرايش يافته تا زماني که تشيع در ايران فراگير شد و اکثريت ايرانيان را شيعيان تشکيل دادند، حدود 10 قرن به طول انجاميده باشد.

اتفاقاتي که طي 10 قرن اوليه اسلام در ايران به وقوع پيوست باعث فراگيري تشيع در ايران شد که به اجمال مي‏توان آنها را اینگونه مرور کرد:

1 ـ 2. نخست آنکه «جناب سلمان» صحابه با وفاي پيامبر و اهل بيت، فردي ايراني و شيعي بود. در يمن نيز ايرانياني وجود داشتند که متمايل به سمت اهل بيت بودند. يمن توسط حضرت علي (ع) و در زمان حيات رسول اکرم (ص) به اسلام ایمان آورد و اهل یمن از همان زمان با حضرت علي (ع) آشنا شدند؛ در حالی که ساحل خليج فارس تا يمن تحت نفوذ ايران بود.

2 ـ 2. در دوره خليفه دوم، وي تبعیض‏هایي بين عرب و عجم قائل شد که موجب آزردگي خاطر ايرانيان گردید. پس از کشته شدن خليفه دوم به دست یک ایرانی، فرزند وي چند تن از ايرانيان موجود در مدينه را به قتل رساند. اما وقتي حضرت علي(ع) به حکومت رسید اعلام کرد که بين عرب و عجم تفاوتي نيست و عرب هيچ گونه فضلي بر عجم ندارد و اين باعث شد تا ايرانيان به حضرت علي(ع) گرايش پيدا کنند. همچنانکه «امام زین العابدین(ع)» با خریدن و آزاد کردن تعداد زیادی از بردگان و بندگان غیر عرب، جمعیت زیادی از موالیان در مدینه ایجاد کرد که محب اهل بیت(ع) بودند.

3 ـ 2. پس از شهادت حسين بن علي(ع) ايرانيان متوجه شدند از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام يزيدي و اسلام حسيني. بني اميه با آن سابقه ظلم‏ها و اعمال تبعيض‏ها نمي‏توانست در قلوب ايرانيان جايي داشته باشد و به صورت طبيعي ايرانيان به سوي امام حسين(ع) و اهل بیت(ع) گرايش پيدا کردند و بعدها در سقوط بني اميه بيشترين کمک‏ها را نمودند. زيرا بني عباس با شعار حمايت از آل محمد (ص) قيام کردند. اما بعد معلوم شد که اين جريان نيز با جريان اهل بيت فاصله دارد.

4 ـ 2. در طول تاریخ، برخي از شاگردان امام جعفر صادق و ساير ائمه ـ عليهم السلام ـ در ايران حضور يافتند و به طور گسترده مکتب اهل بيت(ع) را تبليغ کرده و ايرانيان را به مذهب آنان دعوت مي‏کردند.

5 ـ 2. حضور حضرت امام رضا(ع) در خراسان عامل ديگري است. يکي از دلايلي که «مأمون» مي‏خواست امام رضا(ع) را وليعهد کند، مقابله با عرب‏هایي بود که از برادرش «امين» حمايت مي‏کردند. تحليل وي اين بود که با ولايت عهدي امام رضا(ع) هم ايرانيان شيعي را به سوي خود جذب خواهد کرد و هم شيعيان عرب؛ و اين باعث تقويت قدرت وي و ضعف امين خواهد شد.

6 ـ 2. بسیاری از امام زادگان از ظلم «منصور دوانيقي» و دیگر خلفای ستمگر به ايران آمدند و پراکندگي آنان در سراسر ايران عامل ديگري در گسترش تشيع در ايران بود. همانطور که حضور «حضرت معصومه(س)» در قم، «حضرت شاه چراغ(ع)» در شيراز و «حضرت عبدالعظیم(ع)» در ری، از دلايل مهم روي آوري مردم ايران به سمت تشيع است.

7 ـ 2. در عصر سلاطین شیعه‏ی آل‏بويه موجبات تبليغ مکتب اهل بیت(ع) بیش از پیش فراهم شد و کتب مهم شيعي مثل تهذيب، استبصار، کافي و من لايحضره الفقيه در اين زمان تأليف شد. بزرگاني چون شيخ صدوق، شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي و سيد رضي توانستند در این عصر اسلام شيعي را به مردم معرفي نمايند.

8 ـ 2. در دوره ايلخانان، حضور علامه حلي به مدت 10 سال در ايران و آزادي وي در بيان احکام و مهارت او در فقه و کلام و نيز تلاش‏هاي «خواجه نصير الدين طوسي» عامل ديگري در اين زمينه است.

9 ـ 2. حلقه آخر اين جريان تاسيس دولت صفويه و اعلام تشيع به عنوان مذهب رسمي و حضور و دعوت از علماي شيعه از سراسر جهان اسلام است. اين همه سبب شد تا بالاخره در عصر صفويه پس از طي 10 قرن، اسلام شيعي در ايران گسترش يابد و به صورت يک مکتب و مذهب فراگير در اين کشور معرفي شود.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.