نمونه اي از دانش پزشکي امام صادق (ع)

بدون ترديد، علوم معصومين اکتسابي نيست و آنچه از ذهن شفاف و نوراني آن بزرگواران انعکاس مي يابد،اشعه هايي از انوار الهي است که از پيامبر خاتم (ص) تا معصوم چهاردهم (عج) نسل به از نسل، به يادگار مانده و زمينيان رابهره مند ساخته است

اگر غير از اين بود،مي بايست علوم آنها مقطعي و زودگذر باشد و جز درعصر خويش کاربردي، آن هم در همه زمينه ها، نداشته باشد و در برخورد باشخصيت هاي علمي هم‌عصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.

جستجوي مفصل اين نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها اين مناظره را که به علم پزشکي امام صادق (ع) اشاره دارد، نقل به مضمون مي کنيم؛

روزي امام صادق (ع) به مجلس منصور دوانقي وارد شد. طبيبي هندي کنار خليفه نشسته بود. او کتابهايي را که در موضوع علم طب نگاشته شده بود براي خليفه مي خواند تا ضمن سرگرم ساختن او، بر معلومات خليفه بيفزايد. امام صادق (ع) در گوشه مجلس نشست. باراني از هيبت و ابهت از چهره حضرت مي باريد. مدتي گذشت. هنگامي که طبيب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاهش به امام صادق (ع) دوخته شد.

لحظاتي مشغول تماشاي سيماي حضرت شد. ابهت و صلابت امام، تنش را لرزاند. نگاهش را به سوي خليفه برگرداند و با اين سئوال، سکوت را شکست: اين مرد کيست؟

 

- او عالم آل محمد(ص) است.

- آيا ميل دارد از اندوخته هاي علمي من بهره مند گردد؟ نگاه خليفه روي امام قرار گرفت. قبل از اينکه چيزي بگويد، امام لب به سخن گشود: نه! طبيب که از پاسخ امام شگفت زده شده بود، پرسيد: چرا؟

- چون بهتر از آنچه تو داري، در اختيار دارم.

- چه چيز در اختيار داري؟

- گرمي را با سردي معالجه مي کنم و سردي را با گرمي، رطوبت را با خشکي درمان مي کنم و خشکي را با رطوبت و آنچه را که پيامبراسلام (ص) فرموده به کار مي بندم و نتيجه کار را به خداوند وامي گذارم.سپس به سخن جدش رسول الله (ص) اشاره کرده، افزود: «معده خانه هر بيماري و پرهيز، سرّ هر درمان است.»

طبيب هندي براي اينکه سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسيد:مگر طب غير از اينهاست که گفتي؟

امام فرمود: گمان مي کني من مثل تو اينها را از کتابهاي طبي آموخته ام؟

- حتماً، غير از اين، راهي براي فراگيري علم طب وجود ندارد.

- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از ديگري نياموخته ام. اکنون بگو کدام يک از من و تو در علم طب داناتريم؟

- کار من طبابت است و حتماً در طب از شما عالم ترم.

- پس لطفاً به سئوالهايم پاسخ گوييد.

- بپرسيد.

چرا سر آدمي يکپارچه نيست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟

- نمي دانم.

چرا پيشاني مانند سر انسان از مو پوشيده نيست؟

- نمي دانم.

چرا بر روي پيشاني خطوط مختلفي نقش بسته است؟

- نمي دانم.

چرا ابروها در بالاي ديدگان انسان قرار گرفته است؟

- نمي دانم.

-چرا چشمهاي انسان به شکل لوزي ساخته شده است؟

- نمي دانم.

چرا بيني ميان دو چشم قرار گرفته است؟

- نمي دانم.

چرا سوراخهاي بيني در زير آن خلق شده است؟

- نمي دانم.

چرا لب فوقاني و سبيل در قسمت بالاي دهان آفريده شده است؟

- نمي دانم.

چرا دندانهاي جلو، تيز و دندانهاي آسياب، پهن و دندانهاي انياب (نيش)، دراز آفريده شده است؟

- نمي دانم.

چرا کف دست و پا، مو ندارد؟

- نمي دانم.

چرا مرد ريش دارد ولي زن فاقد ريش است؟

- نمي دانم.

چرا ناخن و موهاي سر انسان روح ندارند؟

- نمي دانم.

چرا قلب، صنوبري شکل آفريده شده است؟

- نمي دانم.

چرا ريه در دو قسمت آفريده شده و در جاي خود متحرک است؟

- نمي دانم.

چرا کليه ها مانند لوبيا خلق شده اند؟

- نمي دانم.

چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟

- نمي دانم.

چرا ميان کف پا، گود است و با زمين تماس ندارد؟

- نمي دانم.

- اي طبيب هندي! ولي من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ اين سئوالها آگاهم.

طبيب که چاره اي جز تسليم شدن نداشت، گفت: پاسخها را بگوييد تا بهره مند گردم.

آنگاه امام (ع) به ترتيب به يکايک سئوالهاي مطرح شده، چنين پاسخ گفتند:

به اين جهت سر از قطعات مختلف تشکيل شده و شکافهايي برايش قرار داده شده است تا صداع (سردرد)، آن را نيازارد. خداوند مو را بالاي سر رويانده تا به وسيله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طريق موها خارج شود. همين طور پوششي براي سرما و گرما باشد. ولي در پيشاني مو نيافريده تا چشم ها مزاحمي نداشته باشند و بتوانند به راحتي نور بگيرند. ابروها را بالاي چشم قرار داد تا به اندازه کافي به چشم ها نور برسد و نيز از رسيدن نور زياد جلوگيري کند. چون زيادي نور، چشم را آزار داده و زمينه معيوب شدن آن را فراهم مي سازد. چشمها به شکل لوزي آفريده شده تا داروهايي که با سرمه استعمال مي شود، به آساني وارد چشم شده، چرک و مرض به آساني از آن به وسيله اشک خارج شود.

به اين جهت بيني را ميان دو چشم قرار داده است که بيني نور را به دو قسمت مساوي تقسيم مي کند تا نور به طور اعتدال به چشمها برسد. سوراخهاي بيني را در پايين آن آفريده تا چرک هاي انباشته شده در مغز از اين سوراخها بيرون رفته و بوهاي معطر که به وسيله هوا متصاعد مي گردد، از آن، بالا رود. لب و سبيل را به اين جهت روي دهان قرار داده است تا از ورود کثافات دماغ به داخل دهان جلوگيري کند و نيز مانع آلوده شدن خوراکي ها گردد. دندانهاي جلو را تيزتر آفريده تا غذا را قطعه قطعه سازند.

دندانهاي آسياب را پهن خلق کرده تا غذا به وسيله آنها کوبيده و نرم گردند.

دندانهاي انياب را درازتر آفريده تا ميان دندانهاي آسياب و دندانهاي پيشين، چون ستوني استوار باشند. کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانيم اشيا را به وسيله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافي استفاده نماييم. براي مرد ريش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نيز از زن بازشناخته گردد. به مو و ناخن هاي تن انسان روح نداده تا چيدن و بريدن آنها دردآور و ناراحت کننده نباشد. قلب، صنوبري شکل آفريده شده است تا هنگام آويختگي، نوک باريکش وارد ريه شده و از نسيم آن خنک گردد و نيز مغز سر از حرارت آن آسيب نبيند. ريه را در دو قسمت آفريده تا قلب ميان فشارهاي آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگيرد. کليه ها مانند لوبيا ساخته شده اند، براي اينکه «مني» از کليه ها قطره قطره به سمت مثانه مي چکد. اگر کليه ها کروي و يا به شکل چهارگوش بودند، قطرات مني که همواره در حال انبساط و انقباضند، به يکديگر برخورد کرده و در نتيجه هنگام خروج، موجب التذاذ نمي شود. اينکه کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به اين جهت است که انسان رو به جلو حرکت مي کند. سنگيني بدن انسان رو به جلو است. وقتي زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمي شود. اينکه کف پاها را گود و قوسي مانند، خلق کرده به اين جهت است که تمام کف پاها با زمين تماس پيدا نکند زيرا اگر تمام کف پاها به زمين تماس پيدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه مي بينند.

طبيب که تا کنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش مي داد، با تعجب پرسيد: اينها را از کجا مي داني؟!

- از پدرانم فراگرفته ام، پدرانم از رسول خدا (ص) آموخته اند، رسول خدا (ص) از جبرئيل و جبرئيل از خداوند متعال فرا گرفته است. طبيب هندي که چنين شخصيت علمي را در عمرش نديده بود، به فکر فرو رفت. آنگاه در حالي که محو تماشاي سيماي امام بود، چنين لب به سخن گشود: تصديق مي کنم و شهادت مي دهم که جز خداي يگانه، خدايي نيست و محمد (ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تا کنون کسي را در طب، عالم تر از تو نديده ام.

منابع:

- طب الصادق، تحقيق علامه عسکري، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478

مناظرات علمي بين شيعه و سني، ص 98، به نقل از طب الصادق، محمد علي خليلي، ص 64

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
نظر خود را نسبت به این وبلاگ اعلام نمائید.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.