
ویژگی های اجتماعی پیامبر اکرم(ص) در کلام مقام معظم رهبری
جمعه 93/10/19
آنچه در عید سعید میلاد مبارک پیامبر اعظم(ص) برای دنیای اسلام و جامعه اسلامی مهم است، این است که انتظارات پیامبر اکرم(ص) از جامعه اسلامی را مدنظر قرار بدهد و سعی و مجاهدت کند که این انتظارات برآورده شود؛
سعادت دنیای اسلام در این است و لاغیر.
...
عموم سيره نويسان اتفاق دارند كه تولد آن حضرت در عام الفيل، و در سال 570 ميلادي بوده است. آن حضرت در سن 25 سالگي ازدواج نمودند و ثمره اين ازدواجشان اين بود كه ايشان صاحب شش فرزند شدند كه دو فرزند پسر ايشان پيش از بعثت بدرود حيات گفتند ولي دختران كه عبارت بودند از: 1ـ رقيه، 2ـ زينب، 3ـ ام كلثوم، 4ـ حضرت فاطمه سلام الله عليها، دوران نبوت آن حضرت را درك كردند.
ولادت آن بزرگوار، در دنيا و در تاريخ، در زمانى واقع شد كه بشريت، دو خصوصيت بارز داشت؛خصوصيت اول اين بود كه از لحاظ علمى، عقلانى و فكرى، نسبت به آحاد بشر در ادوار گذشته خودش، بسيار پيشرفته بود. در ميان آنها، فلاسفهاى پديد آمده و دانشمندانى پيدا شده بودند؛ رياضى دانها، پزشكان، مهندسان بزرگ و تمدنهايى برپا شده بود. اين تمدنها، بدون علم كه نمى شد! آكادمىها در غرب، هگمتانه ها در شرق، تمدن چين، تمدن مصر و تمدنهاى بزرگ تاريخى، همه عبور كرده بودند؛ يعنى بشر، كامل شده بود.خصوصيت دوم كه جمع اين دو خصوصيت با هم، خيلى عجيب است، اين است كه بشر در آن روز، از لحاظ اخلاقى، از هميشه گذشته، منحطتر يا اگر نخواهيم اين نسبت را بيان كنيم، بايد بگوييم در اوج انحطاط بود؛ اسير خرافات، اسير خودخواهى ها، اسير ظلم و ستم و اسير دستگاههاى حكومتهاى مردمكش و ضدبشرى بود. چنين وضعى، در دنيا حاكم بود. كسى اگر تاريخ را ملاحظه كند، خواهد ديد كه در آن دوران، همه بشريت اسير بودند؛ همانطور كه در كلام اميرالمؤنين عليهالسلام است كه در نهايت فتنه، فشار، مشكلات و برادركشى، بشر زندگى تلخى را مىگذرانيد… در همين خطبه، اميرالمؤمنين عليهالسلام مى فرمايد: «خواب راحت به چشم مردم نمىآمد».(1)
تكميل مكارم اخلاق
جامعه ما - از فرد و مجموعه - بايد روزبه روز، خود را به آنچه كه پيامبر براى آن كمر همت بست و آن تلاش و مجاهدت را مبذول كرد، نزديك كند. اهداف والاى پيامبر اسلام را در يك جمله نمى توان گنجانيد؛ اما مى توان سرفصل هايى از آن [را ]سرمشق كار خود، در طول يك سال، يك دهه و يك عمر قرار داد.يك سرفصل عبارت است از تكميل مكارم اخلاقى؛ «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق». جامعه بدون برخوردارى افراد از خلقيات نيكو، نمى تواند به هدفهاى والاى بعثت پيامبر دست پيدا كند. آنچه فرد و جامعه را به مقامات عالى انسانى مى رساند، اخلاق نيكوست. اخلاق نيكو، فقط خوش اخلاقى با مردم نيست؛ بلكه به معناى پروراندن صفات نيكو و خلقيات فاضله در دل و جان خود و انعكاس آنها در عمل خود است. مردمى كه در بين خود، دچار حسد باشند، دچار بدخواهى يكديگر باشند، دچار حيله گرى باشند، دچار حرص به دنيا و بخل نسبت به مال دنيا باشند و دچار كينه ورزى با يكديگر باشند، در اين جامعه، حتى اگر قانون هم به طور دقيق عمل شود، سعادت وجود ندارد اگر علم هم پيشرفت كند و تمدن ظاهرى هم به منتهاى شكوه برسد، اين جامعه، جامعه بشرى مطلوب نيست.
جامعه اى كه انسانها در آن از يكديگر احساس ناامنى كنند، هر انسانى احساس كند كه به او حسد مىورزند، نسبت به او بددلى دارند، نسبت به او كينه ورزى مى كنند، براى او توطئه مى چينند و نسبت به او و دارايىاش، حرص مى ورزند، راحتى در اين جامعه نيست؛ اما اگر در جامعه اى، فضايل اخلاقى بر دل و جان مردم حاكم باشد، مردم نسبت به يكديگر، مهربان باشند، نسبت به يكديگر، گذشت و عفو و اغماض داشته باشند، نسبت به مال دنيا حرص نورزند، نسبت به آنچه دارند، بخل نورزند، به يكديگر حسد نورزند، در مقابل راه پيشرفت يكديگر، مانعتراشى نكنند و مردم آن داراى صبر و حوصله و بردبارى باشند، اين جامعه، حتى اگر از لحاظ مادى هم پيشرفتهاى زيادى نداشته باشد، باز مردم در آن احساس آرامش و آسايش و سعادت مى كنند؛ اخلاق، اين است. ما به اين احتياج داريم. ما بايد در دل خود، خلقيات اسلامى را روزبه روز پرورش دهيم. قوانين فردى و اجتماعى اسلام در جاى خود، وسيله هايى براى سعادت بشرند؛ اما اجراى درست همين قوانين هم احتياج به اخلاق خوب دارد.(2)
روش پيامبر در تربيت جامعه
يك وقت كسى دستور مى دهد يا توصيه مىكند كه مثلاً مردم حسن خلق، گذشت، صبر و استقامت در راه خدا داشته باشند و ظلم نكنند و دنبال اقامه عدل و داد باشند؛ يعنى توصيه، دستور دادن و تعليم دادن مطرح است كه البته كار لازمى است و پيامبر اسلام هم تعليم مى داد و درس معرفت و زندگى به مردم مى آموخت؛ اما يك وقت مطلب از ياد دادن بالاتر است؛ يعنى معلم كارى مىكند و رفتارى در پيش مىگيرد كه اين اخلاق و وظيفه اسلامى، در جامعه، به شكل رنگ ثابت درمىآيد؛ با عقايد غلط مردم، به مقابله برمى خيزد؛ با احساسات جاهلى و ته مانده هاى رسوب كرده اخلاق غيراسلامى، مبارزه و مقابله مى كند؛ به جامعه و مردم، شوك وارد مىكند و در مقاطع مناسب و با روشهاى مناسب، كارى مى كند كه فضاى جامعه و محيط زندگى مردم، با اين صفات و اخلاق و روش خوب، كاملاً ممزوج مىشود.
اگر يك جامعه بخواهد رشد كند و اخلاق صحيح اسلامى را در خود به وجود آورد، محتاج همين روش است. شايد در چند آيه قرآن كه «يزكيهم» پس از «يعلمهم» يا قبل از آن اشاره شده است، مراد از تزكيه همين مطلب باشد؛ يعنى پاك كردن، طاهر كردن و پيراسته كردن مردم؛ مثل طبيبى كه به مريض خود فقط نمى گويد اين كار را بكن و اين كار نكن؛ بلكه او را در محل مخصوصى قرار مى دهد و آن چه را كه او لازم دارد، به او مىدهد و مى خوراند و آن چه كه براى او مضر است، از او باز مى گيرد. پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه وآله، چنين وضعيت و روشى را در طول بيست و سه سال نبوت، دنبال مى كرد؛ مخصوصاً در ده سالى كه در مدينه زندگى مى كرد و دوران حاكميت اسلام و تشكيل حكومت اسلامى بود.(3)
يك لحظه دچار سستى نشد
كار مهم پيامبر خدا، دعوت به حق و حقيقت و جهاد در راه اين دعوت بود. در مقابل دنياى ظلمانى زمان خود، پيامبر اكرم، دچار تشويش نشد؛ چه آن روزى كه در مكه تنها بود يا جمع كوچكى از مسلمانان او را احاطه كرده بودند و در مقابلش سران متكبر عرب، صناديد قريش و گردنكشان، با اخلاق هاى خشن و با دستهاى قدرتمند قرار گرفته بودند، وحشت نكرد؛ سخن حق خود را گفت؛ تكرار كرد؛ تبيين كرد؛ روشن كرد؛ اهانتها را تحمل كرد؛ سختى ها و رنجها را به جان خريد تا توانست جمع كثيرى را مسلمان كند و چه آن وقتى كه حكومت اسلامى تشكيل داد و خود در موضع رئيس اين حكومت، قدرت را به دست گرفت. آن روز، دشمنان ومعارضان گوناگونى در مقابل پيامبر بودند؛ چه گروههاى مسلح عرب - وحشى هايى كه در بيابان هاى حجاز و يمامه، همه جا پراكنده بودند و دعوت اسلام بايد آنها را اصلاح مى كرد و آنها مقاومت مى كردند - و چه پادشاهان بزرگ دنياى آن روز - دو ابرقدرت آن روز عالم، يعنى ايران و امپراتورى روم - كه پيامبر نامه ها نوشت؛ مجادله ها كرد؛ سخنها گفت؛ لشكركشى ها كرد؛ سختىها كشيد؛ در محاصره اقتصادى افتاد و كار به جايى رسيد كه مردم مدينه، گاهى دو يا سه روز، نان براى خوردن پيدا نمى كردند. تهديدهاى فراوان از همه طرف، پيامبر را احاطه كرد. بعضى از مردم نگران مىشدند؛ بعضى متزلزل مى شدند؛ بعضى نق مىزدند؛ بعضى پيامبر را به ملايمت و سازش، تشويق مى كردند؛ اما پيامبر در اين صحنه دعوت و جهاد، يك لحظه دچار سستى نشد و با قدرت، جامعه اسلامى را پيش برد تا به اوج عزت و قدرت رساند و همان نظام و جامعه بود كه به بركت ايستادگى پيامبر در ميدانهاى نبرد و دعوت، در سالهاى بعد، توانست به قدرت اول دنيا تبديل شود.(4)
جمع بندی:
اسلام آمد، انسان ها را آزاد کرد؛ این آزادی، نخست در دل انسان و در روح انسان به وجود می آید؛ و وقتی انسان احساس کرد آزادی را، احساس کرد نیاز به گسستن بندها را، نیروهای او تحت تأثیر این احساس قرار می گیرد و اگر همّت کند و حرکت کند، تحقّق عینی آزادی برای او به وجود می آید؛ اسلام این کار را برای انسان ها کرد؛ امروز هم همان پیام هست در همه دنیا و در دنیای اسلام.دشمنان آزادی بشر فکر آزادی را در انسان ها می میرانند و از بین می برند؛ وقتی فکر آزادی نبود، حرکت به سمت آزادی هم کُند خواهد شد یا از بین خواهد رفت.آنچه امروز ما مسلمان ها وظیفه داریم این است که سعی کنیم خود را به آزادی مورد نظر اسلام برسانیم؛ استقلال ملّت های مسلمان، استقرار حکومت های مردمی در سراسر دنیای اسلام، حضور آحاد مردم در تصمیم گیری ها و تعیین سرنوشت ها و حرکت بر پایه شریعت اسلامی، آن چیزی است که ملّت ها را نجات خواهد داد.البتّه امروز ملت های مسلمان احساس می کنند که به این حرکت نیاز دارند و در سراسر دنیای اسلام این احساس هست و در نهایت این احساس به نتیجه خواهد رسید؛ بدون تردید.اگر زبدگان و نخبگان ملت ها - چه نخبگان سیاسی، چه نخبگان علمی و دینی - وظائف خودشان را درست انجام بدهند، آینده دنیای اسلام آینده مطلوبی خواهد بود؛ به این آینده، امید وجود دارد.
امروز دنیای اسلام احساس بیداری می کند. درست در همین نقطه است که دشمنان اسلام - آن کسانی که با بیداری اسلامی مخالفند، با استقلال ملت ها مخالفند، با حاکمیت دین خدا در کشورها مخالفند - وارد میدان می شوند؛ انواع و اقسام ترفندها برای معطّل گذاشتن جوامع اسلامی به وجود می آید و مهمترین آنها ایجاد اختلاف است.وجود این جریان های تکفیری که در دنیای اسلام به وجود آمدند، برای استکبار، برای دشمنان جهان اسلام یک مژده است. اینها هستند که به جای توجّه به واقعیّت خبیث رژیم صهیونیستی، توجّه ها را به جای دیگری معطوف می کنند، درست نقطه مقابل آنچه اسلام خواسته است.اسلام از مسلمانان خواسته است که «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» (سوره فتح آیه 29) باشند؛ مسلمانان باید در مقابل دشمنان دین سرسخت باشند، باید بایستند، باید تحت نفوذ قرار نگیرند؛ «اشداء علی الکفار» صریح آیه قرآن است.
وجود نبی مکرم اسلام (ص) بزرگترین مایه وحدت در همه ادوار اسلامی بوده است و امروز هم میتواند باشد؛ چون اعتقاد آحاد مسلمانان به آن وجود اقدس بزرگوار، با عاطفه و عشق توام است و لذا آن بزرگوار، مرکز و محور عواطف و عقاید همه مسلمان هاست و همین محوریت، یکی از موجبات انس دل های مسلمین و نزدیکی فِرَق اسلامی با یکدیگر به حساب میآید.ابعاد شخصیت نبی اکرم را هیچ انسانی قادر نیست به نحو کامل بیان کند و تصویر نزدیک به واقعی از شخصیت آن بزرگوار ارایه کند.آنچه ما از برگزیده پروردگار عالم و سرور پیامبران سراسر تاریخ شناخته و دانسته ایم، سایه و شبحی از وجود معنوی و باطنی و حقیقی آن بزرگوار است اما همین مقدار معرفت هم برای مسلمانان کافی است تا اولا حرکت آنها را به سمت کمال تضمین کند و قله انسانیت و اوج تکامل بشری را در مقابل چشم آنان قرار بدهد و ثانیا آنها را به وحدت اسلامی و تجمع حول آن محور تشویق کند.
بنابراین، توصیه ما به همه مسلمانان عالم این است که روی ابعاد شخصیت پیامبر و زندگی و سیره و اخلاق آن حضرت و تعالیمی که از آن بزرگوار ماثور و منصوص است، کار زیادی بشود.بزرگترین تبلیغ برای اسلام، شاید همین باشد که ما چهره پیامبر اسلام را برای بینندگان و جویندگان عالم روشن کنیم و بسیار بجاست قبل از آنکه دشمنان و مخالفان، با روش های و شیوههای فرهنگی و هنری پیچیده خود، چهره آن بزرگوار را در اذهان مردم بیخبر عالم مخدوش کنند، مسلمانانِ هنرمند و مطلع و وارد به شیوههای گوناگون در عالم، با بیان و تبلیغ و تبیین راجع به آن شخصیت معظم و مکرم، کار علمی و فرهنگی و هنری و تبلیغی بکنند. اینها کارهای لازمی است.

قدیما، مادرشوهر عروسشو پیدا می کرد!!!
پنجشنبه 93/10/18
تمام خانم های محله جمع می شدند در حیاط یکی از همسایه ها، مادرها دست دخترهای جوانشان را می گرفتند، جعبه های گوجه نیمی از حیاط را پر کرده بود، دخترهای جوان، زیر نگاه بعضی خانم ها سرخ و سفید می شدند، یک هفته بعد گذشته بود یا نگذشته بود، پیغام و قرار خواستگاری و …
...
تمام خانم های محله جمع می شدند در حیاط یکی از همسایه ها، مادرها دست دخترهای جوانشان را می گرفتند، جعبه های گوجه نیمی از حیاط را پر کرده بود، دخترهای جوان، زیر نگاه بعضی خانم ها سرخ و سفید می شدند، یک هفته بعد گذشته بود یا نگذشته بود، پیغام و قرار خواستگاری و …
از آن طرف پدر در حجره بازاری اش کم کم سر صحبت را با پسر باز می کرد و از دختری حرف می زد که مادر پسر در مراسم رب درست کردن در خانه یکی از همسایه ها برای پسرش زیر نظر گرفته بود.
خواستگاری های سنتی هرچه بود این اطمینان را به طرف مقابل می داد که دختر یا پسر موردنظر در چه خانواده ای با چه عقایدی و با چه پیشینه ای رشد کرده است. اما حالا همسایه ات را نمی شناسی، با خاله، عمه، عمو و دایی گاهی ۲ یا ۳ بار بیشتر در سال رفت و آمد نداری که دختر و پسرش را بشناسی و اخلاقشان دستت بیاید.
سخت ترین مرحله ازدواج و خواستگاری در دنیای جدید، شناخت فرد موردنظر برای ازدواج است که بخش مهمی از سوالات و دغدغه های جوانان امروز را به خود اختصاص می دهد.
واقعا بهترین راه برای انجام خواستگاری و شناخت طرف مقابل در دنیای جدید چیست؟
خواستگاری های مدرن
مدل و شیوه خواستگاری به ویژه در کلان شهرها تغییر کرده است. این شیوه خواستگاری که ابتدا خانواده ها جلو می روند و سپس فرصت را در اختیار جوان ها قرار می دهند، می تواند مناسب باشد زیرا هم مبتنی بر نظر خانواده هاست و هم بر نظر دختر و پسر و معمولا پس از گذشت ۲ یا ۳ ماه تکلیف آن ها مشخص می شود؛
متأسفانه امروز شاهد هستیم که در برخی خانواده های به اصطلاح امروزی تر، آشنایی ابتدا بین دختر و پسر صورت می گیرد و بعد از چند ماه صحبت و آشنایی در محیط دانشگاه یا محیط کار که با آشنایی در محیط خانواده، بسیار تفاوت دارد، تصمیم می گیرند که با هم ازدواج کنند که این گونه ازدواج ها با اشکالاتی همراه است.
یکی از مسائلی که چنین ازدواج هایی در پی دارد، مخالفت خانواده هاست. دختر و پسر جوانی که پس از آشنایی و ارتباط با یکدیگر نسبت به هم احساس و عاطفه پیدا می کنند و بعد خانواده ها مخالفت می کنند. در ایران نظر خانواده بسیار مهم است. این افراد چه با هم ازدواج کنند و چه به خاطر مخالفت خانواده ازدواج نکنند، به دلیل احساسات و عواطفی که پیدا کردند باز هم مشکلاتی پیدا می کنند.
وقتی ازدواج دیر می شود
مشکل بعدی تأخیر در ازدواج است، جوان ها به خاطر مشکلات اقتصادی و نداشتن ثبات شغلی مجبورند ازدواج شان را به تأخیر بیندازند. در این شرایط معمولا دخترها دوست دارند زودتر ازدواج کنند و پسرها مخالفند چون کسی نیست که از آن ها حمایت کند. گاهی اوقات اصلا خانواده از موضوع بی خبر است، بنابراین رابطه آن هاطولانی می شود و با طولانی شدن این رابطه مشکلاتی پیش می آید و گاهی اصل رابطه زیر سوال می رود. در چنین شرایطی دو نفر که هنوز با هم ازدواج نکرده اند، با هم مشکل پیدا می کنند و این مشکلات به بعد از ازدواج هم منتقل می شود یا اصلاً نسبت به ازدواج با یکدیگر دچار تردید می شوند و ازدواج نمی کنند.
درباره این ازدواج ها می توان از آسیب هایی سخن گفت که در روابط موقت ۳-۲ ساله و فروپاشی آن دامن گیر جوانان می شود: این روابط با اسم و هدف آشنایی شکل می گیرند و ادامه پیدا می کنند و وقتی به جدایی و فروپاشی می رسد؛ گرچه دختر و پسر با هم ازدواج نکرده اند اما آسیب روحی که با آن رو به رو می شوند همانند تجربه روحی طلاق است، یعنی یک یا دو سال درگیر آسیب های آن هستند. آن ها به خاطر شرایط روحی که دارند نمی توانند رابطه جدیدی برای ازدواج داشته باشند و اگر هم وارد رابطه جدیدی شوند هنوز در فکر فرد قبلی هستند و دچار افسردگی می شوند.
هنگامی که آشنایی از یک حد و سطح مشخصی بگذرد، دیگر اسم آن رابطه است نه آشنایی و وقتی از حد معمول بگذرد، مشکلات آغاز می شود و این دوستی و رابطه به ضرر آن ها تمام می شود.
در دوره آشنایی دو طرف فقط باید گفت وگو داشته باشند و هیچ نوع رابطه دیگری برای آشنایی درست نیست. این در حالی است که بسیاری از جوانان معتقدند باید روابط عمیق تری برای آشنایی داشته باشیم؛ این امر نادرست است حتی گفت وگوها هم باید با اطلاع خانواده و همراه با تعهداتی باشد. در غیر این صورت باعث می شود رابطه به سمت ازدواج پیش نرود، زیرا فرد با خود می گوید حالا که هر چیزی که بخواهم در این رابطه به دست می آورم چرا زیر بار ازدواج، مسئولیت ها و هزینه های آن بروم؟!
گفت وگو هم باید به صورت مناسبی صورت گیرد و از مسائل و گفت وگوهای عاطفی شدید و احساسات عمیق پرهیز شود. زیرا این مسائل رابطه را عمیق تر می کند و دیگر از سطح آشنایی خارج می شود و بیشتر شکل دوستی خیابانی پیدا می کند، و اگر خانواده ها مطلع نباشند می شود نامزدی غیررسمی که هیچ کسی از آن خبر ندارد و سطح آسیب را بالا می برد.

سوالات کودک در مورد خدا
چهارشنبه 93/10/17
هر کودکی باسرشت خدایی و خداجویی به دنیا می آید و با قرار گرفتن در محیطی مذهبی پرورش می یابد کودکان در سیر رشد خود در سن چهار سالگی به مرحله نسبی از درک مفهومها می رسند و از توانایی عملکردی بالایی بر خوردار می شوند.
...
یکی از سوالاتی که کودکان می پرسند درباره خدا . چگونگی و کجایی اوست. اگر روانشناسی کودک را در این سنین مد نظر داشته باشیم بهتر می توانیم او را بشناسیم و به سوالاتش پاسخ بدهیم ویژگیهای کودک در این سنین عبارت است از
*کودک در این سنین از طریق نماد سازی و الگو سازی به تفکر می پردازد
*مدت زمانی که به چیزی توجه نشان می دهد کوتاه است
*می تواند ایرادهای خود را ببیند
*از کارهای عملی و تجسمی بیشتر چیز می آموزد
* بازیهای نمایشی برای او لذت بخش است
درک خدا در این سنین
کودک به عنوان یک جستجوگر وارد هستی می شود و آن را یک نیاز می داند در این زمینه درست پاسخ دادن به او مستلزم تخصص خاص کودک شناسی به ویژه در زمینه القای پیامهای سرنوشت ساز اعتقادی به ایشان است چرا که با کوچک ترین اشتباه ممکن است بیراهه ای را برای او بگشاییم که در آن هرگز راه ثوابی نیابد. رهنمودهای بزرگان در این زمینه عبارت است از:
۱-تصویر کودک از خدا بسیار متاثر از تصویری است که کودک از والدین خود دارد. اگر کودکی والدین خود را مهربان و قابل اعتماد بداند احتمالاً خدا را نیز با چنین صفاتی خواهد دید.
۲-همانطور که گفته شد کودک در این سنین نماد سازی و الگو سازی می کند. بنابر این برای انتقال هر مفهومی به کودک و شناخت بهتر از الگوهای نمادین استفاده کنید به عنوان مثال برای توصیف خدا در نزد کودک از افرادی که کودک آنها را مهربان و دوست داشتنی می داند مثل مادر بزرگ الگوسازی کنید و بگوید خدا مثل مادر بزرگ مهربان است حتی از او هم تو را بیشتر دو ست دارد.
۳-کودک را از همان ابتدا به مجالس مذهبی ببریم و روح و ضمیرش را با نامهای ا… رحمان رحیم مانوس کنیم تا زمینه پذیرش دینی در او شکل گیرد.
۴-در کودک وحشت از خدا ایجاد نکنیم. او را از خشم و قهر خدا نترسانیم و تصویر ذهنی او را از خدا اصلاح کنیم رحمانیت و بخشندگی و مهربانی خدا را به او نشان دهید به نحوی که خدا را یاور خود بداند و مجازات را ناشی از انتخاب نادرست انسانها تلقی کند نه از خشم خداوند
۵- سوالات کودک را جدی بگیریم و قبل از دادن جوابی ناپخته و نسنجیده در مورد آن فکر کنیم سعی کنیم جواب سوالات در وقت مناسب و همراه با مثالهای ملموس باشد و همواره به او تاکید کنیم که پاسخ کامل سوالش را نگفته ایم زیرا تفسیری که ما از سوال او می کنیم در محدوده دانش ماست مثلاً به فرزندتان بگویید من نمی دانم خدا چه قدر بزرگ است ولی می دانم که بزرگ تر و قوی تر و بهتر از او وجود ندارد.
۶-یاد کردن از خدا و توصیف او را نباید به زمان خاصی محدود کرد بلکه از هر فرصتی در این زمینه باید استفاده کرد مثلاً وقت شکفتن یک گل یا تولد یک نوزاد یا آمدن باران و با ذکر نعمتهای پروردگار ذهن کودک را متوجه مهربانی و وجود خداوند کنیم.
۷-از مثال نیروی برق و روشنایی لامپ می توان وجود خدا را به زبان ساده برایش توضیح داد که ما خود برق را نمی بینیم اما وقتی کلید را می زنیم لامپ روشن می شود پس وجود خدا را در چیزهایی که آفریده است باید جستجو کرد
توصیهها:
*به فرزندانمان بیاموزیم خدا همه جا حضور دارد
*کاری کنیم که فرزندمان رنگ خدایی بگیرد
*در زمینه تربیت فرزندمان نه تند باشیم و نه کند
*دین را برای او همراه با غم و غصه نکنیم
*توجه کودک را به هدف آفرینش جلب کنیم
* در تربیت دینی فرزندمان زمان را از دست ندهیم
*اشتهای دینی فرزندمان را تقویت کنیم
*و در آخر بنده خدا تربیت کنیم

نمونه اي از دانش پزشکي امام صادق (ع)
سه شنبه 93/10/16
بدون ترديد، علوم معصومين اکتسابي نيست و آنچه از ذهن شفاف و نوراني آن بزرگواران انعکاس مي يابد،اشعه هايي از انوار الهي است که از پيامبر خاتم (ص) تا معصوم چهاردهم (عج) نسل به از نسل، به يادگار مانده و زمينيان رابهره مند ساخته است
اگر غير از اين بود،مي بايست علوم آنها مقطعي و زودگذر باشد و جز درعصر خويش کاربردي، آن هم در همه زمينه ها، نداشته باشد و در برخورد باشخصيت هاي علمي همعصر خود و عالمان قرون بعد، منفعل گردد.
جستجوي مفصل اين نکته را به عهده خوانندگان محترم گذاشته و تنها اين مناظره را که به علم پزشکي امام صادق (ع) اشاره دارد، نقل به مضمون مي کنيم؛
روزي امام صادق (ع) به مجلس منصور دوانقي وارد شد. طبيبي هندي کنار خليفه نشسته بود. او کتابهايي را که در موضوع علم طب نگاشته شده بود براي خليفه مي خواند تا ضمن سرگرم ساختن او، بر معلومات خليفه بيفزايد. امام صادق (ع) در گوشه مجلس نشست. باراني از هيبت و ابهت از چهره حضرت مي باريد. مدتي گذشت. هنگامي که طبيب از خواندن کتابها فارغ شد، نگاهش به امام صادق (ع) دوخته شد.
...
لحظاتي مشغول تماشاي سيماي حضرت شد. ابهت و صلابت امام، تنش را لرزاند. نگاهش را به سوي خليفه برگرداند و با اين سئوال، سکوت را شکست: اين مرد کيست؟
- او عالم آل محمد(ص) است.
- آيا ميل دارد از اندوخته هاي علمي من بهره مند گردد؟ نگاه خليفه روي امام قرار گرفت. قبل از اينکه چيزي بگويد، امام لب به سخن گشود: نه! طبيب که از پاسخ امام شگفت زده شده بود، پرسيد: چرا؟
- چون بهتر از آنچه تو داري، در اختيار دارم.
- چه چيز در اختيار داري؟
- گرمي را با سردي معالجه مي کنم و سردي را با گرمي، رطوبت را با خشکي درمان مي کنم و خشکي را با رطوبت و آنچه را که پيامبراسلام (ص) فرموده به کار مي بندم و نتيجه کار را به خداوند وامي گذارم.سپس به سخن جدش رسول الله (ص) اشاره کرده، افزود: «معده خانه هر بيماري و پرهيز، سرّ هر درمان است.»
طبيب هندي براي اينکه سخنان امام را سبک جلوه دهد، پرسيد:مگر طب غير از اينهاست که گفتي؟
امام فرمود: گمان مي کني من مثل تو اينها را از کتابهاي طبي آموخته ام؟
- حتماً، غير از اين، راهي براي فراگيري علم طب وجود ندارد.
- نه، به خدا سوگند، جز از خداوند، از ديگري نياموخته ام. اکنون بگو کدام يک از من و تو در علم طب داناتريم؟
- کار من طبابت است و حتماً در طب از شما عالم ترم.
- پس لطفاً به سئوالهايم پاسخ گوييد.
- بپرسيد.
- چرا سر آدمي يکپارچه نيست و از قطعات مختلف به وجود آمده است؟
- نمي دانم.
- چرا پيشاني مانند سر انسان از مو پوشيده نيست؟
- نمي دانم.
- چرا بر روي پيشاني خطوط مختلفي نقش بسته است؟
- نمي دانم.
- چرا ابروها در بالاي ديدگان انسان قرار گرفته است؟
- نمي دانم.
-چرا چشمهاي انسان به شکل لوزي ساخته شده است؟
- نمي دانم.
- چرا بيني ميان دو چشم قرار گرفته است؟
- نمي دانم.
- چرا سوراخهاي بيني در زير آن خلق شده است؟
- نمي دانم.
- چرا لب فوقاني و سبيل در قسمت بالاي دهان آفريده شده است؟
- نمي دانم.
- چرا دندانهاي جلو، تيز و دندانهاي آسياب، پهن و دندانهاي انياب (نيش)، دراز آفريده شده است؟
- نمي دانم.
- چرا کف دست و پا، مو ندارد؟
- نمي دانم.
- چرا مرد ريش دارد ولي زن فاقد ريش است؟
- نمي دانم.
- چرا ناخن و موهاي سر انسان روح ندارند؟
- نمي دانم.
- چرا قلب، صنوبري شکل آفريده شده است؟
- نمي دانم.
- چرا ريه در دو قسمت آفريده شده و در جاي خود متحرک است؟
- نمي دانم.
- چرا کليه ها مانند لوبيا خلق شده اند؟
- نمي دانم.
- چرا کاسه زانوها رو به جلو قرار دارد؟
- نمي دانم.
- چرا ميان کف پا، گود است و با زمين تماس ندارد؟
- نمي دانم.
- اي طبيب هندي! ولي من به فضل خداوند، به حکمت و پاسخ اين سئوالها آگاهم.
طبيب که چاره اي جز تسليم شدن نداشت، گفت: پاسخها را بگوييد تا بهره مند گردم.
آنگاه امام (ع) به ترتيب به يکايک سئوالهاي مطرح شده، چنين پاسخ گفتند:
به اين جهت سر از قطعات مختلف تشکيل شده و شکافهايي برايش قرار داده شده است تا صداع (سردرد)، آن را نيازارد. خداوند مو را بالاي سر رويانده تا به وسيله آن روغن لازم به مغز برسد و بخار مغز از طريق موها خارج شود. همين طور پوششي براي سرما و گرما باشد. ولي در پيشاني مو نيافريده تا چشم ها مزاحمي نداشته باشند و بتوانند به راحتي نور بگيرند. ابروها را بالاي چشم قرار داد تا به اندازه کافي به چشم ها نور برسد و نيز از رسيدن نور زياد جلوگيري کند. چون زيادي نور، چشم را آزار داده و زمينه معيوب شدن آن را فراهم مي سازد. چشمها به شکل لوزي آفريده شده تا داروهايي که با سرمه استعمال مي شود، به آساني وارد چشم شده، چرک و مرض به آساني از آن به وسيله اشک خارج شود.
به اين جهت بيني را ميان دو چشم قرار داده است که بيني نور را به دو قسمت مساوي تقسيم مي کند تا نور به طور اعتدال به چشمها برسد. سوراخهاي بيني را در پايين آن آفريده تا چرک هاي انباشته شده در مغز از اين سوراخها بيرون رفته و بوهاي معطر که به وسيله هوا متصاعد مي گردد، از آن، بالا رود. لب و سبيل را به اين جهت روي دهان قرار داده است تا از ورود کثافات دماغ به داخل دهان جلوگيري کند و نيز مانع آلوده شدن خوراکي ها گردد. دندانهاي جلو را تيزتر آفريده تا غذا را قطعه قطعه سازند.
دندانهاي آسياب را پهن خلق کرده تا غذا به وسيله آنها کوبيده و نرم گردند.
دندانهاي انياب را درازتر آفريده تا ميان دندانهاي آسياب و دندانهاي پيشين، چون ستوني استوار باشند. کف دست و پاها مو ندارند تا بتوانيم اشيا را به وسيله آنها لمس نموده، از قوه لامسه به اندازه کافي استفاده نماييم. براي مرد ريش قرار داده تا به پوشاندن صورت محتاج نباشد و نيز از زن بازشناخته گردد. به مو و ناخن هاي تن انسان روح نداده تا چيدن و بريدن آنها دردآور و ناراحت کننده نباشد. قلب، صنوبري شکل آفريده شده است تا هنگام آويختگي، نوک باريکش وارد ريه شده و از نسيم آن خنک گردد و نيز مغز سر از حرارت آن آسيب نبيند. ريه را در دو قسمت آفريده تا قلب ميان فشارهاي آن دو (هنگام باز و بسته شدن) داخل شده و هوا بگيرد. کليه ها مانند لوبيا ساخته شده اند، براي اينکه «مني» از کليه ها قطره قطره به سمت مثانه مي چکد. اگر کليه ها کروي و يا به شکل چهارگوش بودند، قطرات مني که همواره در حال انبساط و انقباضند، به يکديگر برخورد کرده و در نتيجه هنگام خروج، موجب التذاذ نمي شود. اينکه کاسه زانوها به سمت جلو قرار گرفته، به اين جهت است که انسان رو به جلو حرکت مي کند. سنگيني بدن انسان رو به جلو است. وقتي زانوها به عقب خم شوند، تعادل انسان حفظ شده، راه رفتن و حرکات انسان ناموزون و لرزان نمي شود. اينکه کف پاها را گود و قوسي مانند، خلق کرده به اين جهت است که تمام کف پاها با زمين تماس پيدا نکند زيرا اگر تمام کف پاها به زمين تماس پيدا کند، پا، چشم و اعصاب صدمه مي بينند.
طبيب که تا کنون سکوت کرده و به سخنان امام گوش مي داد، با تعجب پرسيد: اينها را از کجا مي داني؟!
- از پدرانم فراگرفته ام، پدرانم از رسول خدا (ص) آموخته اند، رسول خدا (ص) از جبرئيل و جبرئيل از خداوند متعال فرا گرفته است. طبيب هندي که چنين شخصيت علمي را در عمرش نديده بود، به فکر فرو رفت. آنگاه در حالي که محو تماشاي سيماي امام بود، چنين لب به سخن گشود: تصديق مي کنم و شهادت مي دهم که جز خداي يگانه، خدايي نيست و محمد (ص) فرستاده اوست. به خدا سوگند، تا کنون کسي را در طب، عالم تر از تو نديده ام.
منابع:
- طب الصادق، تحقيق علامه عسکري، ص 21، به نقل از بحارالانوار، ج 14، ص 478
مناظرات علمي بين شيعه و سني، ص 98، به نقل از طب الصادق، محمد علي خليلي، ص 64

حدیثی که تنم را لرزاند...
سه شنبه 93/10/16
امام صادق (ع) می فرمایند: اگر یک نماز صبحت قضا شود اگر کل دنیا طلا شود و انرا در راه خدا و اسلام بدهی… جبران نمی شود
انتخاب با شماست…
فکر نکنم کلا 5 دقیقه هم وقتتون رو بگیره چقدر می خواید بخوابید؟؟
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت…